جام جم:چرا مرگ بر آمریکا؟
«چرا مرگ بر آمریکا؟»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛مناسبت ها،مسیر طولانی و پر بحثی را طی میکنندتااز دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی به خود این شوراو سپس به شورای عالی انقلاب فرهنگی راه پیدا کنند و سرانجام در تقویم رسمی کشور ثبت شوند.اما تصویب 13 آبان به عنوان «روز ملی مبارزه با استکبار جهانی» از پشتوانه ای همچون مصوبه دور سوم مجلس شورای اسلامی برخوردار است.
بنابراین مناسبت هایی اینچنین،اجماعی است و ریشه در لایه های عمیق جامعه و نظام اسلامی دارد و به عبارت دیگر جنبه راهبردی دارد و تحت تاثیر بگو مگوهای چند نفر یا هیجانات زودگذر یا برخی رفتارهای تاکتیکی در موارد خاص قرار نمی گیرد.
سه روز بیشتر تا ۱۳ آبان و «روز ملی مبارزه با استکبار جهانی» باقی نمانده است و همزمان با این شمارش معکوس، توجه جهانیان به مراسم این روز در ایران جلب شده است.
مراسمی که سال های قبل از روال عادی برخوردار بود، ولی امسال به دلیل فضاسازی های صورت گرفته و تلاش برخی افراد و جــــریان های همسو با دشمن به منظور کمرنگ کردن آن، شور و نشاط برای برگزاری با شکوهتر و گسترده تر آن به شکل هیجان برانگیزی فزونی گرفته است امادر ورای این شور و هیجان ارزشمند و قابل تقدیر لازم است یکبار دیگرچرایی ادامه مبارزه با استکبار و تکرار شعار«مرگ بر امریکا»را مرور کنیم.
نخست این که مبارزه، جنگ، نزاع، دشمنی یا هرعنوان دیگری که بر روی آن بگذاریم، ابتدا از سوی آمریکا آغاز شده و همچنان بی وقفه از سوی دولتمردان این کشور ادامه دارد.نه یک روز و دو روز و نه یک دهه و دو دهه بلکه بیش از شصت سال است آمریکایی ها دشمنی با ملت ایران را اغاز کرده اند و هنوز هم ادامه می دهند.
این دشمنی آنقدر بدیهی و آشکار است که تکرار کدها و نشانه های آن شاید اطاله کلام محسوب شود ولی در عین حال مرور برخی از آنها لازم است.
ریچارد پرل، مقام ارشد پنتاگون در آبان ۱۳۸۲ به صراحت اعلام کرد:«سیاست تغییر رژیم ایران برای همیشه در دستور کار آمریکا باقی خواهد ماند».
جرج بوش در سال ۱۳۸۶ گفت:«آمریکا آماده است در مقابل ایران و در حمایت از اسراییل جنگ جهانی سوم را راه اندازد».
واین برگر،وزیر امور خارجه اسبق آمریکا وقیحانه اظهار کرد:«مشکل اصلی ملت ایران است نه دولت این کشور و باید ریشه ملت ایران را کند».
دولتمردان کنونی آمریکا نیز از این قاعده مستثنی نیستند.اوباما در زمان سناتوری اش،در اجلاس سال ۱۳۸۵ آیپک، دولت ایران را نفرت برانگیز خواند و در سال ۱۳۹۰ هم اعلام کرد:«سنگین ترین تحریم ها را که تاریخ به یاد دارد علیه ایران وضع خواهد کرد».
اخیراً نیز شرمن، معاون وزیر امور خارجه این کشور بار دیگر ملت ایران را هدف قرار داد و گفت: «فریبکاری بخشی از DNA ایرانیان است».
ملاحظه می کنید دشمنی و اهانت مقامات آمریکا اختصاص به دولت و نظام ایران ندارد و ملت ایران را نیز در بر می گیرد و کسی مانند برگر مشکل اصلی را ملت ایران می داند و خواهان ریشه کن شدن آن می شود! بنابراین آنچه ملت و دولت ما انجام داده فقط پاسخ به این دشمنی ها و سلطه گری ها و اهانت ها بوده است؛ عکس العملی هوشمندانه،عزت مدار و برخواسته از سلطه ناپذیری ملت بزرگ ایران.
دومین نکته این که، استکبار ستیزی و مبارزه با سلطه مثل همه حر کت های مصلحانه تاریخ جزو ماهیت و ویژگی های ذاتی انقلاب اسلامی است و همانطور که دراصل ۱۵۲ قانون اساسی نیز تصریح شده است، «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس نفی هرگونه سلطه جویی و سلطه پذیری ...استوار است» و شعار «مرگ بر آمریکا» بیانگر این ماهیت است.
جمهوری اسلامی ایران تا کنون هیچ اقدامی برای مرگ هیچ آمریکایی نکرده ولی در مقابل آمریکا بارها و بارها در این مسیر قدم برداشته است.
آمریکا رسماً و علناً از حمله صدام علیه ایران حمایت کرد ،کودتاهای نظامی را طراحی و اجرا نمود،به خاک ایران حمله نظامی کرد، هواپیمای مسافرتی را با حدود 300 سرنشین ساقط کرد، غائله های گوناگون در ایران راه انداخت، گروه های مختلف تروریستی را مورد حمایت قرار داد و بارها تهدید به حمله نظامی کرد و امروز نیز وقیحانه در کنار مذاکرات از وجود گزینه های دیگر روی میز سخن می راند. در مقابل همه این ظلم ها و جنایت ها که هیچگاه هم حاضر به عذر خواهی نشده اند،ملت نستوه ایران چه باید بکند؟
آنها ما را می کشند یا به کشتن تهدید می کنند و عده ای توصیه می کنند ما بزدلانه،مرعوب و واداده برای اینکه دشمن ناراحت نشود شعار هم ندهیم! ضمنا امروز شعار«مرگ بر آمریکا» و آتش زدن پرچم این کشور اختصاص به ملت ایران ندارد و رفتار نمادین همه مظلومان جهان است که ستم این ستمکاران را چشیده اند حتی در کشورهایی که دولت هایشان روابط دوستانه با آمریکا دارند!کافی است به پاکستان، افغانستان، عراق و کمی دورتر به مصر و لبنان... نگاهی بیندازیم.
و سومین نکته اینکه، شعار «مرگ بر آمریکا»و بزرگداشت با شکوه« روز ملی مبارزه با استکبار جهانی»نه تنها منافاتی با مذاکرات هسته ای ندارد بلکه پشتوانه مذاکرات نیز محسوب می شود تا زیاده خواهی آمریکا را کنترل کند.
این اقدام مقابله به مثل هم تلقی می شود؛یعنی همانگونه که فشار، پشتوانه مذاکره کنندگان آمریکایی است باید از فرصت هایی مثل روز ملی مبارزه با استکباربرای پشتیبانی از مذاکره کنندگان کشورمان استفاده کنیم.
سخن آخر این که ۱۳ آبان امسال مقارن با آغاز محرم است و شعار «مرگ بر آمریکا»ی امروز ما،ترجمه فریاد «هیهات منا الذله» حسین بن علی در عاشورای سال ۶۱ هجری است. و این تفسیر عبارت پر مغز«کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا»است!
خراسان:اگر کمی از آمریکایی ها یادبگیریم
«اگر کمی از آمریکایی ها یادبگیریم»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛در آستانه سیزده آبان این سوال توسط بخشی از نخبگان و افکارعمومی مطرح می شود که آیا با توجه به رویکردی که دولت یازدهم در تعامل با دنیا و خصوصا آمریکا در پیش گرفته است آیا ادامه شعار مرگ برآمریکا لطمه ای به این رویکرد نمیزند؟ آیا بهترنیست به سمت حذف این شعار در ادبیات سیاسی خود پیش برویم؟
جواب به این سوال درعین حالی که براساس ادبیات دیپلماتیک پذیرفته شده در دنیا خیلی ساده است اما به دلیل حواشی ایجاد شده از جمله اقدام غیرهماهنگ سایت آیت الله هاشمی رفسنجانی که بعدا مورد اعتراض ایشان قرار گرفت و همچنین نصب بیلبوردهای "صداقت آمریکایی" وفشاردولت برای برداشتن آن ها ضروری به نظر می رسد. ضمن اینکه تاکید می شود در این تحلیل بدون درنظر گرفتن منافع بلند مدت ملی و نگاه های ایدئولوژیک و فقط بر اساس بررسی هزینه فایده دیپلماتیک مورد بررسی قرار می گیرد.
در ادبیات جهانی دو مساله مرتبط با بحث ما کاملا پذیرفته شده است اولین بحث، مساله "استقلال قوا" است اززمانی که "منتسکیو" بحث تفکیک قوا را مطرح کرد استقلال قوا نیز به عنوان یک اصل مورد پذیرش قرار گرفت. براین اساس قوه مقننه و قضاییه در ساختاری مستقل، از استقلال کامل نسبت به قوه مجریه یا همان دولت مصطلح محسوب می شوند به همین دلیل است که ما می بینیم همزمان که کشورهای اروپایی ایران را تحریم کرده اند، برخی دادگاه های اروپایی حکم برنقض برخی از این تحریم ها داده اند. البته نباید فراموش کرد که این استقلال به رغم ادعای دولت ها همیشه نیز کاملا واقعی نبوده است اما در هرصورت واقعی یا غیرواقعی بسیاری از کشورها دردیپلماسی خود از این اصل پذیرفته شده برای بالابردن قدرت چانه زنی شان استفاده می کنند.
مثال عینی وامروزی این مساله را می توان استراتژی بلندکردن چماق کنگره آمریکا برسرمذاکرات هسته ای ایران توسط رسانه ها و دولتمردان این کشور عنوان کرد تا هویج مذاکره کنندگان برای ما شیرین تر جلوه کند. چه بین دیدگاه های دولتمردان آمریکا و سناتورها و نمایندگان آمریکا اختلافی وجود داشته باشد و چه نداشته باشد آنچه روشن است این مساله از دیدگاه دستگاه دیپلماسی ما، یکی از مهمترین موانع دولت اوباما برای پذیرفتن حقوق ایران محسوب و اعلام شده است به روشنی می توان فهمید که این نگاه تا چه میزان می تواند در بالابردن قدرت چانه زنی دیپلمات های این کشور موثر باشد و به راحتی زمینه پیاده سازی تاکتیک قدیمی چماق و هویج را مهیا کند.
ممکن است این سوال ایجاد شده باشد که استقلال قوا که ارتباطی به بحث «مرگ برآمریکا» یا ماجرای نصب بیلبوردهای «صداقت آمریکایی» ندارد؛ چرا که در این دو مساله مجلس یا قوه قضاییه نقشی بازی نمی کنند. جواب را درعین روشن بودن با یک سوال پاسخ می دهم: هنگامی که یک کشور به راحتی از ظرفیت مستقل بودن قوه مقننه خود که جزئی از ساختار حکومت محسوب می شود، آیا دولتمردان ما باید نسبت به دیدگاه و رفتار نهادهایی که به صورت ساختاری هیچ نسبت رسمی با دولت ندارند احساس نگرانی کنند یا می تواند و باید از آن به عنوان فرصتی برای ظرفیت سازی در مذاکرات استفاده کنند؟
به نظر می رسد مفید باشد که اینجا به دومین اصل پذیرفته شده در ادبیات نظام بین الملل یعنی تفاوت قائل شدن بین "نهادهای حکومتی و نهادهای مدنی" اشاره کنیم در این اصل پذیرفته شده حتی اگر به راحتی استقلال قوا برای کشورهای دیگر باورپذیر نباشد، وجود تفاوت دیدگاه بین نهادهای مدنی با سیاست های دولت ها پذیرفته شده است مثال معروف قدیمی این امر جایزه ای است که توسط بنیاد پانزده خرداد برای کشتن سلمان رشدی گذاشته شده است و هرساله نیز آن را تمدید می کند (سال گذشته با 500هزاردلارافزایش به 3میلیون و 300هزار دلاررسید) موضع پذیرفته شده دولتهای جمهوری اسلامی در این باره تعلق داشتن جایزه مذکور به نهادی غیردولتی و از خود سلب مسئولیت کردن بوده است (بگذریم از حکم حضرت امام که براساس سیاست رسمی جمهوری اسلامی، حکم یک مرجع دینی و نه رهبرجمهوری اسلامی اعلام می شود) با این وصف و توجه به این نکته که شعارمرگ برآمریکا توسط مردم و نه حتی نهادهای مدنی صورت می گیرد، اگر نهادی مدنی برشعار مرگ برآمریکا تاکید کرد یا تابلوهایی با مضامین بی اعتمادی به آمریکا نصب کرد یا حتی بخشی دیگر از حکومت، قوی تر از گذشته براستکبارستیزی تاکید داشت و تصریح کرد، این مساله نه تنها بر خلاف گفته آقای عراقچی از جمله مصادیق تشتت آرای مخرب نیست بلکه بهترین فرصت برای بالا بردن قدرت چانهزنی مذاکره کنندگان هسته ای محسوب می شود.
این که کشورهای غربی بدانند که مذاکره کنندگان هسته ای باید علاوه براین که خودقانع می شوند و اعتمادشان جلب میشود، افکارعمومی و دیگر اشخاص و بخش های دیگر حکومت را نیز راضی کنند بهترین امکان برای نپذیرفتن امتیازخواهیهای غیرمنطقی و قبولاندن پیشنهاد منطقی خود است.
به نظر می رسد لازم است مذاکره کنندگان هسته ای ما وجود ادبیات ضدآمریکایی را یک فرصت تلقی کنند و به جای اینکه تلاش کنند ادبیات سیاسی مردم تغییر کند، در مذاکرات هسته ای از ادبیات ضدآمریکایی مردم به عنوان عامل فشاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنند.
کیهان:جنایتهای فراموشنشدنی
«جنایتهای فراموشنشدنی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛روزی که امام، عزای بر سیدالشهدا(ع) و پرچم سوگواری را به علم مبارزه تبدیل کرد، کسی فکر نمیکرد که این بیرق آسمانی الهامبخش، بتواند چنین تحول شگرفی در ملت ما و دیگر آزادگان جهان پدید آورد. امسال که سیزده آبان با شب اول محرم مصادف است بار دیگر پیوند ناگسستنی استکبارستیزی ما با انقلاب پرشور عاشورا تجلی عینی پیدا میکند آنها که حسینیاند و شور او را در سر دارند به کمالی رسیدهاند که به راحتی از دیگران متمایز میشوند.
یک نمونه این کمال و شعور را میتوان در حرکت مردم ایران در سیو چهار سال پیش سراغ گرفت. مردم ما از روز نخست آمریکا را دشمن اصلی و به فرموده امام راحل(ره) شیطان بزرگ میدانستند اما خیلیها که آن روزها بر مسند موقتی نشسته بودند از این موضع امام خرسند نبودند و پنهانی با آنها مذاکره میکردند اما جوانان ما، با شعور و کمال خود کشف کردند که آمریکا در تهران سفارتخانه ندارد! جاسوسخانهای تمامعیار و به وسعت تحقیر یک ملت دارد پس شجاعانه لانه جاسوسی را تصرف کردند و جاسوسان را به گروگان گرفتند. اما دنیا سی و چهار سال بعد این راز را فهمید! تازه امروز معلوم شده که آمریکا از کشورهای به ظاهر متحد و دوست هم جاسوسی میکند و اتفاقا نشریات برخی کشورهای اروپایی کلمه «لانه جاسوسی» را برای سفارت آمریکا بکار میبرند!
زخم کاری فهم مردم ایران بر هیمنه و هژمونی پوشالی آمریکا، روزبهروز عمیقتر شد و موج بیداری و قیام علیه آمریکا، به سراسر جهان رسید. برای سرکوب ملتی که فقط میخواست خودش باشد و کسی در امورش دخالت نکند، آمریکا از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آنها روابطشان را با کشور ما قطع کردند و میلیاردها دلار از داراییهای ما را بلوکه کردند. همه اینها از آنرو بود که ماهیت قیام عاشورایی ما را نمیشناختند و فکر میکردند با تحریم اقتصادی یا تحمیل جنگ، عقبنشینی میکنیم، تصور نمیکردند که ما همچون مقتدایمان حسین(ع) به استقبال شهادت میرویم. آنچه آنها در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب با ملت ما کردند، تاریخی مفصل و عبرتآموز است و نشان از آن دارد که آمریکا به معنای واقعی کلمه هر روز توطئهای علیه ما طراحی کرده است. هیچ تفاوتی هم بین جمهوریخواه یا دموکراتشان نبود و نیست.
اگر در دهه شصت ریگان جمهوریخواه در اوج جنگ مردم ما را «وحشی» خطاب کرد، امروز هم در دولت دموکراتها وندی شرمن با وقاحت هرچه تمامتر فریب و نیرنگ را جزئی از دیانای مردم ما میداند! آن روز امام در پاسخ ریگان فرمود: «وحشی آن است که نمیگذارد به او تعدی کنند یا آنکه به ملتها تعدی میکند؟ بیحساب نباید حرف زد! شما اگر رفراندم کنید بین ملتهای دنیا که امروز وحشیترین ملتها کیست، گمانم اینست که اگر آمریکا به اتفاقآرا نباشد، اکثریت است».
امروز در پاسخ وندی شرمن، بیلبوردهای تبلیغی علیه آمریکا را از سطح شهر جمعآوری میکنند! به راستی چه چیزی عوض شده که عدهای چنین میکنند؟! چرا عدهای از راهپیمایی سیزده آبان امسال ناراحتند و مستقیم و غیرمستقیم تلاش دارند از برپایی پرشکوه آن جلوگیری کنند؟! آیا بیش از نیم قرن دشمنی آمریکا با ما به پایان رسیده است؟! آیا حمله آمریکا به طبس را فراموش کردید؟! آیا حمله مستقیم به هواپیمای مسافربری در آسمان خلیجفارس- که حملهای بیسابقه در تاریخ جنگهای جهانی است- فراموش شده است؟! آیا بوش پدر به فرمانده همان ناوی که هواپیمای مسافربری ما را ساقط کرد نشان افتخار نداد؟! نشان افتخار برای کشتن 290 زن و مرد و کودک مسافر! آیا این آمریکا نبود که در زمان کلینتون با تصویب طرح داماتو، سرمایهگذاری در ایران را ممنوع کرد؟ آیا جرجبوش، ایران را محور شرارت و حامی و صادرکننده تروریسم معرفی نکرد و ما را در صف حمله بعد از عراق و افغانستان قرار نداد؟ اگر همه اینها را فراموش کردهاید این را هم فراموش کردهاید که اوباما تنها چهار روز پس از مکالمه تلفنی با رئیسجمهور محترم کشورمان، در دیدار با نتانیاهو از تشدید تحریمها سخن گفت و اعلام کرد که حتی گزینه نظامی هم روی میز است تا به وسیله آن به ایران فشار بیاوریم!؟ آیا همین دیروز در کنگره آمریکا بحث بر سر وضع جدیدترین تحریمها علیه ایران نبود؟! آیا همین دیروز سناتورها بر افزودن فشارها و تصویب تحریمهای جدید در صنایع و معادن تأکید نکردند!؟
یا باید بگوئیم همه اینها دروغ و افسانه است و یا واقعی بودن آنها را بپذیریم. اگر دروغ نیست- که نیست- چه اصراری بر عقبنشینی در برابر گردنکشی وقیحانه آنها دارید؟! پس از آن همه دشمنی، تشخیص دست چدنی از دستکش مخملی دشوار است؟! میدانیم که دنیای استکبار برای ایجاد انسجام بین مردم خود، دشمنان موهوم و خیالی درست میکند و بعد با تبلیغ وسیع و گسترده و صرف میلیاردها دلار سعی در هراساندن مردم از آن و ایجاد نوعی وفاق اجتماعی در برابر آن میکند. از حمله موجودات فضایی تا وجود سلاحهای کشتارجمعی در عراق و... نمونههایی از این ترفند است.
ملت ما که نیازی به سناریوسازی ندارد اما به واقع دشمنی آمریکا با مردم ما، عنصر اتحاد و وحدت کلمه یک ملت نیست؟! و آیا حذف این عنصر از جامعه، فرجام خوشی خواهد داشت!؟ یقینا غریو و فریاد مرگ بر آمریکا، مذاکرهکنندگان ما را پشت هر میز مذاکرهای به مراتب قدرتمندتر از آن نشان میدهد که قابل بیان باشد! وقتی دشمن به اقتدار و انسجام مردم و مسئولینش پی ببرد، جرأت رجزخوانی و تمسخر مقامات و مسئولانش را به خود نخواهد داد. آیا این تمسخر مقامات دیپلمات ما نیست که آنها ساعتی پس از مذاکره، با لحنی گزنده بگویند تا ایران چنین و چنان نکند و عملا گامهایی برای اعتمادسازی! برندارد ما هیچ اقدامی نمیکنیم!؟ به راستی فرجام این سخنان چیست و اعتمادسازی چه مفهومی دارد؟ به نظر میرسد بهترین راه اعتمادسازی است اما اعتمادسازی در داخل و برای مردمی که به شما اعتماد کردهاند.
اگر مردم ببینند که هم و غم مسئولینشان، تلاش در راه ساخت ایرانی آباد و مستقل و عزتمند است از جان و دل مایه میگذارند و همه سختیهای این راه پرافتخار را به جان میخرند. این برگ برنده ارزشمندی است که در مذاکرات به کارتان خواهد آمد.
مردم فراموش نمیکنند که تنها چهار سال پیش بود که آمریکاییها برای براندازی رسمی نظام ما مستقیما وارد میدان شدند و فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 را طراحی کرده و به صحنه آوردند. شما هم فراموش نکنید! مردم فراموش نمیکنند که هفته پیش عدهای از بهترین فرزندان این مرز و بوم به دست آنها که از سوی آمریکا حمایت و سازماندهی میشوند در مرز سراوان به خاک و خون غلتیدند، شما هم فراموش نکنید! فراموش نکنیم که عباسابن علی «علیهم السلام» چون اماننامه شمر را نپذیرفت، سربلند شد و ستارهاش بر تارک شهیدان کربلا درخشید وگرنه راه وادادگی و تسلیم هرگز بسته نبوده است اما امام ما فرمود: «اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزند و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز اماننامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم».
جمهوری اسلامی:درباره شعار مرگ بر آمریکا
«درباره شعار مرگ بر آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛در آستانه 13 آبان، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی قرار داریم. طی هفتههای گذشته در صحنه داخلی بازار بحث درباره حذف یا عدم حذف شعار "مرگ بر آمریکا" داغ بود و این روزها نیز این موضوع در محافل مختلف کاملاً مطرح است. در این زمینه، چند نکته باید مورد توجه قرار گیرند.
اول آنکه اصل بحث درباره موضوع حذف یا عدم حذف شعار "مرگ بر آمریکا" بعد از آنکه به هر دلیل در صحنه سیاسی کشور مطرح شد، هم مفید است و هم لازم. با مطرح شدن نقطه نظرهای موافق و مخالف در این زمینه، نسل جدید با اصل موضوع آشنا میشود و دولتمردان آمریکائی نیز متوجه میشوند که جامعه ایران هنوز در برابر عملکردهای آمریکا موضع دارد و مردم ایران نسبت به این موضوع حساس هستند. علاوه بر این، تضارب آراء همواره مفید است و هرگز نباید از مطرح شدن این قبیل بحثها نگران شد. البته تردیدی نیست که اقدام سایتی که بدون هماهنگیهای لازم و بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی موضوع حذف شعار "مرگ بر آمریکا" را با انتساب به نظر امام مطرح کرد، قابل توجیه نیست و نوعی امتیاز دادن به دشمن در شرایطی است که هیچ امتیازی را بدون گرفتن امتیاز متقابل نباید داد.
دوم آنکه تضارب آراء و نقد عملکردها و نقطه نظرها، آدابی دارد که بدون پای بندی به آنها هیچ اقدامی تحت این عناوین قابل پذیرش نیست و صرفاً موجب تشنج در جامعه و دور شدن از واقعیت و فراهم ساختن زمینه برای بهرهبرداری دشمنان خواهد شد. حرمت شکنی، تهمت زدن، انکار واقعیتها، بداخلاقیها و بددهنیها هرگز نه تنها کمکی به فهم و درک مطالب و رشد فکر و فرهنگ نخواهد کرد بلکه افکار و اذهان را نسبت به مرتکبان این امور بدبین میکند و نتیجه عکس میدهد.
این واقعیت را در 8 سال گذشته و در انتخابات اخیر ریاست جمهوری تجربه کرده ایم. بدون تردید، عملکرد منفی رسانه ملی و بعضی رسانههای مکتوب و مجازی، در شکست تفکر افراطی و پیروزی تفکر اعتدالی مؤثر بود. زمان فریب دادن افکار عمومی باا بزارهای رسانهای سپری شده و تنوع رسانهها اجازه چنین کاری را به هیچکس نمیدهد. بنابر این، همه باید با رعایت ضوابط و چارچوبهای اخلاقی، آداب نقد و پای بندی به صداقت وارد عرضه شوند تا بتوانند به تضارب آراء و رشد فکر و فرهنگ کمک نمایند. متأسفانه در هفتههای اخیر و در مبحث حذف یا عدم حذف شعار "مرگ بر آمریکا" این اصول و آداب رعایت نشد و به همین دلیل، آنچه مطرح شد تضارب آراء و نقد نبود بلکه جدال بیحاصل بود که مردم به ویژه نسل جدید را نسبت به اصل موضوع با سؤالهای بیجواب بیشتری مواجه ساخت و مشکلی را برای آنها حل نکرد. صاحبان قلم و اهل نظر قطعاً میتوانستند با رعایت آداب نقد، این مبحث را به نتیجهای قابل قبول برسانند، به سؤالهای موجود در اذهان جوانان پاسخهای قانع کننده بدهند و تکلیف این موضوع را برای همیشه روشن کنند.
و سومین نکته اینکه تکلیف "شعار مرگ بر آمریکا" را روش دولتمردان آمریکائی در مذاکراتی که با هیأت ایرانی خواهند داشت و از طریق برخوردی که با واقعیتهای موجود در روابطشان با ایران خواهند کرد، روشن خواهد نمود. این، چیزی نیست که صاحبان قلم و اظهارنظر کنندگان در محافل سیاسی یا صفحات روزنامهها و سایتها تکلیف آن را مشخص کنند. نظام جمهوری اسلامی نیز هرگز شعار "مرگ بر آمریکا" را یک شعار ابدی ندانسته و شخص امام خمینی نیز بارها تأکید کردند آمریکا اگر از خوی استکباری دست بردارد، جمهوری اسلامی ایران میتواند در رابطه خود با واشنگتن تجدیدنظر نماید. امروز نیز نظر مسئولان نظام جمهوری اسلامی همین است و به همین دلیل شعار "مرگ بر آمریکا" تا زمانی که دولتمردان آمریکائی در رفتار خود با ایران تجدیدنظر نکنند، ادامه خواهد داشت و تنها زمانی قابل حذف خواهد بود که به تشخیص مسئولان نظام جمهوری اسلامی، آمریکا از خوی استکباری دست برداشته باشد و در تعهداتی که میسپارد عملاً صداقت نشان دهد.
اکنون که در آستانه 13 آْبان قرار داریم، گفتارها و رفتارهای افراد، گروه هاو جناحهای سیاسی نباید بگونهای باشد که ناظران خارجی تصور کنند در نظام جمهوری اسلامی بر سر چگونگی برخورد با آمریکا اختلاف نظر وجود دارد. همه باید از استمرار شعار "مرگ بر آمریکا" در این روزها حمایت کنیم بطوری که یک جمع یا دستگاه و یا جناح خاص این شعار را اختصاصی خود نداند و مقاومت در برابر زیاده خواهیهای آمریکا مربوط به آحاد مردم ایران دانسته شود. واقعیت هم همین است که هیچ فریاد، گروه، حزب و جناح و یا دستگاه دولتی در ایران، طرفدار تسلیم شدن در برابر زیاده خواهیهای آمریکا نیست و همه خواستار عقب نشینی آمریکا از زیاده خواهیها و احقاق حقوق ملت ایران براساس معیار قرآنی "لاتظلمون ولاتظلمون" هستند.
دولت یازدهم نیز براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی و چارچوبهای کلی تعیین شده توسط رهبری به تلاش خود برای حل و فصل مسائل هستهای و مناقشات و اختلافات با آمریکا ادامه خواهد داد و به خود اجازه نمیدهد مرتکب هیچ اقدامی خارج از این چارچوب و بدون رعایت اصول و ضوابط شود. همه موظفند خطوط قرمز را رعایت کنند و منافع و مصالح کشور و ملت را بر منافع خود و گروه و جناح خود ترجیح بدهند. این، راه صحیح تأمین حقوق قانونی مردم ایران و وادار ساختن دولتمردان آمریکائی به کنار گذاشتن زیاده خواهی و قلدری است.
رسالت:پیرجمعیتی به مثابه شبکه بحران
«پیرجمعیتی به مثابه شبکه بحران»عنوان سرمقاله روزنامه رسلت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
•مقام معظم رهبری، آیت الله سید علی حسینی خامنهای، در پیام به همایش ملی «تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات مختلف جامعه» فرمودند: «کشور باید برود به سمت افزایش جمعیّت؛ البته، به نحو معقول و معتدل».
•ایشان ابرام داشتند که مسئله نمای جوان برای کشور یک مسئله اساسی، مهم و تعیینکننده است و کشورهایی که در دنیا دچار پیری جمعیت شدهاند، به دشواری، راه علاجی برای مشکلات ناشی از آن یافتهاند که لازم است برای حل این مشکل در کشور کار علمی، عمیق و اساسی صورت پذیرد.
”بحران“ چیست؟
•منظور از «بحران»، شبکهای از مسائل مهم و مبرم است که ضرورت رسیدگی فوری دارند، و در عین حال، مداخله برای حل یا تخفیف هر یک از آنها، منجر به تشدید مسائل دیگر میشود.
•در جریان یک ”بحران“، اصلاح مسائل مهمتر، باید با پرداخت هزینههایی صورت گیرد؛ به قیمت تشدید برخی مسائل دیگر که میتوانند به مرور تسکین یابند، یا در صورت عدم تسکین، آسیب کمتری وارد آورند، یا جمعیت کمتری را درگیر خود کنند.
•ما و تقریباً تمام اهالی ممالک دنیا، در شرایط فعلی با مجموعهای از مسائل عمده مواجهیم که با هم تلاقی کردهاند، و به «بحران» تبدیل شدهاند. از این قرار، شاید حق با برخی توسعهشناسان باشد که بگویند، امروز مسئله جهان، دیگر «توسعه» نیست، بلکه «مدیریت بحران» و جلوگیری از وخیمتر شدن اوضاع است.
ابهام در ”بحران“های اجتماعی
•بحرانهای اجتماعی، معمولاً علائم آشکار وقوع بحرانهای طبیعی، اقتصادی، یا سیاسی را ندارند، مانند مسائل جمعیتی که پس از بیست سال، در قامت یک بحران تمام عیار سر باز میکنند، و چنان در وسط یک شبکه گم میشوند که معلوم نمیشود که هسته بحران بودهاند.
•آنچه در علاج بحران اجتماعی بیش از هر چیز اهمیت دارد، تشخیص آستانه وقوع آن است. اگر تشخیص وقوع بحران اجتماعی، بموقع صورت نگیرد، حل مسائل در شرایط عادی ادامه خواهند یافت، و فرصتها برای حل مسائل عمدهتر از دست خواهند رفت. با این ابهام، فرصت واکنش ساختیافته به وضعیت از دست میرود. در این وضع، دیگر نمیتوان کاری برای مدیریت بحران کرد، و نوعی «سرسام» جای بحران را خواهد گرفت.
•چیزی که در مورد بحران اجتماعی، معمولاً کار تشخیص و هشدار آستانه وقوع را دشوارتر میکند، این است که برای مدتهای مدید، روشنفکران و روزنامهنگاران، عادت داشتهاند تا کوچکترین مسئله مد نظر خود را برای جلب اهتمام جامعه با عنوان «بحران» یا «Crisis» بنامند، این کار، وزن این واژه را کم کرده است.
صورتبندی شبکه ”بحران“ امروز ما در ارتباط با پیرجمعیتی
•فرجام برنامه بیست ساله کنترل جمعیت، به سوی صورتبندی واقعی یک «بحران» پیش میرود، و به گمان من مهم است که در همین قد و قامت درک شود، تا راهحلهای درستی پیشنهاد شوند.
•در آن ابتدا، مجموعهای از مسائل با هم تلاقی کرده بودند؛ شرایط پس از جنگ، ضرورت آغاز دوران خیز توسعه، ضعف مفرط در اقتصاد خانوار، زیادهباری در هزینههای آموزشی دولت، صعود توقعات رفاهی مردم پس از جنگ، الزامات برنامههای توسعه، و ظهور عوارض جمعیتی انفجار موالید (Baby Boom) در فاصله سالهای 1353 تا 1356. البته در آن وقت، شعار «دو تا بچه کافیه»، به قدر کافی دقیق نبود. قرار بود که برای احتراز از پیری جمعیت، به ازای هر زوج، دو و نیم جایگزین متولد گردد، به این ترتیب که در شهرها دو فرزند، و در روستاها سه فرزند، متولد شوند که با توجه به نسبت آن وقت جمعیت روستایی و شهری، معقول مینمود. ولی در عمل، آنچه باید صورت میگرفت، انجام نشد، و نشد که انجام بشود. بخشی از آن هم برمیگشت، به نرخ شتابان شهرنشینی و تحولات فرهنگی ناشی از فرآیند توسعه و مدرنیزاسیون که مطالبه پیشرفت فردگرایانه را در همه افراد تقویت میکرد، و زندگی خانوادگی و خویشاوندی را در رده بعدی اهمیت قرار میداد.
•اما، امروز، مسائل قومیتها، تغییر موازنه جمعیتی کشور، و پیری جمعیت، فوریت تحقق یک سیاست جمعیتی معقول در حدود 5/2 موالید به جای 2 والد را گوشزد میکند.
•به رغم ضرورت مداخله فوری برای جلوگیری از وقوع یک مسئله غامض جمعیتی، امروز، حل این مسئله با شبکهای از مسائل تلاقی کرده است چگونگی این تلاقی، صورتبندی یک «بحران» را پدید آورده است؛ فشار عظیم بر اقتصاد خانواده، بالا رفتن نامناسب سطح و معیارهای سبک زندگی، بحران جهانی اقتصاد، شرایط دشوار بیسابقهترین تحریمهای تاریخ علیه ایران، نارسایی مفرط در علوم انسانی برای تخمین و مدیریت شرایط فعلی، عدم توازن در جمعیت شهری و روستایی، الزام در اصلاحات ساختاری در اقتصاد، فضای ناامن منطقهای، پیچیدگی در تنظیم اقتدار دولت و بخش خصوصی که به شدت فربه شده است، غموض در موازنه قدرت قوا که منجر به بروز مسائل گاه گاه بین دولت و مجلس میشود، تهاجم فرهنگی غرب، بر هم خوردن موازنه قدرت رسانهای و شبکهای، و... .
•اینها مسائلی هستند که با هم تلاقی دارند، و مداخله در حل هر یک از این مسائل، و بویژه کوشش برای پیشگیری از وقوع پیری جمعیت، مسائل دیگر که خصوصاً اقتصاد خانواده و توانمندی دولت برای حل مسائل خانواده را برجسته میسازد.
•بویژه، جمع سه اقدام، یعنی پیشگیری از وقوع پیری جمعیت، اقتصاد بحرانزده خانواده و نحیف شدن مفرط دولت در سایه سیاستهای خصوصیسازی، سه ضلع اصلی بحران را تشکیل میدهند. و زنجیروار، شرایط را به سوی وقوع «بحران» اجتماعی پیش میبرند.
فرجام: متدولوژی مدیریت بحران
•تشخیص «بحران»، مستلزم داشتن دیدی کلی نسبت به شبکه اهداف و اولویتهای مرتبط به هم جامعه است. در این زمینه، میثاقهای ملی و اعتقادهای مشترک و با عمق تاریخی، اهمیت اصلی را دارند.
•سپس، باید اولویتهای زیربناییتر جامعه از مسائل سطحیتر متمایز شوند.
•سپس، باید مسائل متوجه به هر یک از اولویتها را شناسایی و تعریف کرد و شدت و حدت هر یک از مسائل را تعیین نمود.
•سپس، باید فهرست اقدامات و منابع و پیشنیازهای حل هر یک از مسائل را تعیین کرد.
•سپس، باید اشتراکات و تلاقیهای اقدامات و منابع و پیشنیازها کشف شوند.
•سپس، باید کمبودها در منابع و پیشنیازها، یا تضادها در اقدامات لازم برای حل مسائل، دقیقاً یافت شوند.
•سپس، باید دریافت که آیا لزوماً حل برخی مسائل با حل برخی مسائل دیگر تصادم دارند یا خیر؟ و از آن مهمتر، این که با لحاظ عامل زمان، میتوان گفت که با توجه به چشمانداز معقول آینده میتوان به بهبود شرایط در مرور زمان امیدوار بود یا خیر؟
•اینها، گامهایی است که باید در رویارویی با مسئله پیری قریبالوقوع جمعیت برداریم.
سیاست روز:فریاد مرگ بر آمریکا کینه مقدس مردم ایران
«فریاد مرگ بر آمریکا کینه مقدس مردم ایران»عنوان سرمقالعه روزنامه رسالت به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛ظلم، ستم، جنایت، زورگویی به خاطر ناجی دنیا دانستن، سیاست وهدفی است که دولتمردان آمریکایی برای آن هزینههای بسیاری را بر مردم دنیا تحمیل کردهاند. این اقدامات بر مردم این کشور هم هزینههای بسیاری را داشته است.
آمریکاییها سالهاست که خود را برتر از دیگران میپندارند و این خود برتر بینی باعث شده است دست به هر کاری بزنند. در همه امور دنیا و دیگر کشورها دخالت کنند. لشکر کشی کنند و جنایت و خونروزی به راه بیندازند. نمونههای آن در تاریخ ثبت شده است و نمیتوان آنها را از برگه تاریخ دنیا حذف کرد، اگر هم بتوان تاریخ مکتوب را از این جنایات پاک کرد با مردمی که این ظلم و جنایات را چشیدهاند چه میتوانند بکنند. آیا میتواند ذهن و اندیشه مردم را هم پاک کرد!؟
می توان ذهن مردم ویتنام را که سربازان آمریکایی با یورش وحشیانه خود به این کشور چهها که نکرده اند، پاک کرد؟ آیا مردم ویتنام میتوانند آن وقایعی که توسط آمریکا بر سرشان آمد فراموش کنند؟
مردم عراق، افغانستان، پاکستان، کوبا، مردم سوریه، ژاپن و... میتوانند از یاد ببرند دولتمردان آمریکایی چه بلایی بر سرشان آوردهاند؟
مردم ایران که سالهای سال زخم خورده رژیم آمریکا بودند هم نمیتوانند آن همه بلا و مصیبتی که آمریکاییها علیه ایران انجام دادند از یاد ببرند. کینه مقدس و دیرینه مردم ایران اسلامی نسبت به آمریکا ریشهای عمیق دارد که به این آسانیها هم نمیتوان آن را به مهر تبدیل کرد.
انقلاب اسلامی ایران فرهنگی را در دنیا رواج داد که همین فرهنگ باعث شد تا مردم دیگر کشورها هم به خود بیایند و جرأت پیدا کنند تا در مقابل سلطه طلبیهای آمریکا ایستادگی کنند.
شاید پیش از این در گوشه و کنار جهان بودند مردم و کشورهایی که مقابل آمریکا مقاومت را پیشه خود کرده بودند، اما آن مقاومت تنها در درون کشورهایشان محصور بود. انقلاب اسلامی ایران این مقاومت را نه تنها در درون کشور نهادینه کرد بلکه آن را به خاطر ماهیت انقلاب خود به دیگر کشورها نیز گسترش داد و صدور انقلاب اسلامی از همین مقاومت و ضد استکباری بودن آن آغاز شد.
از همان ابتدای انقلاب فرهنگ مقاومت با شعارهایی همراه بود. شعارهایی که به عنوان نماد مردمی انقلاب در نهاد ایران اسلامی رشد کرد و بارور شد. این شعارها با فریاد «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر انگلیس»، «مرگ بر شوروی» به گوش مردم آزادی خواه جهان رسید تا متوجه شوند که میتوان در مقابل این ابر قدرتهای زورگو چنین فریادی را سر داد و ایستادگی کرد.
شاید پیش از این و از زمان به وجود آمدن آمریکا تا زمان انقلاب اسلامی مردم کشوری آن گونه که تاکنون هم ادامه داشته است، چنین جسارت و شهامتی از خود نشان نداده بودند که بدون ترس و واهمه فریاد مرگ بر آمریکا سر بدهند.
اکنون در مقاطع گوناگون میبینیم که مردم ستمدیده دنیا علیه سردمداران آمریکا تظاهرات میکنند، فریاد مرگ بر آمریکا سر میدهند و با سیاستهای مداخله گرانه آن رژیم مخالفت میکنند. مردم کشورهای اسلامی علیه حاکمان دست نشانده خود قیام میکنند و با سرنگونی آنها حکومتی مردمی را برپا میسازند. این شهامت و جسارت به واسطه فرهنگی است که انقلاب اسلامی علیرغم همه توطئهها و تحدیدات و فشارهایی که تحمل کرده محقق شده است.
تصورش را بکنید، اگر جمهوری اسلامی ایران همین شعار مرگ بر آمریکا که برخی در داخل کشور دنبال آن هستند تا این شعار در فضای سیاسی کشور حذف شود، مردمی که چشم امیدشان به جمهوری اسلامی ایران است چه وضعیتی پیدا خواهند کرد.
حضرت امام در پیام تاریخی خود به حجاج، پس از حادثه کشتاری که توسط عوامل سعودی در مراسم حج پیش آمد در بخشی از این پیام درباره شعار مرگ بر آمریکا می فرمایند؛ «ان شاءاللّه ما نخواهیم گذاشت از کعبه و حج، این منبر بزرگی که بر بلندای بام انسانیت باید صدای مظلومان را به همه عالم منعکس سازد و آوای توحید را طنین اندازد، صدای سازش با آمریکا و شوروی و کفر و شرک نواخته شود و از خدا می خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ بر آمریکا و شوروی را به صدا درآوریم.»
و اکنون در این شرایط حساسی که در منطقه و بر ایران و جهان حاکم شده است آیا زمان آن است که جمهوری اسلامی ایران در مقابل آمریکا کوتاه بیاید و فریاد مرگ بر آمریکا را کنار بگذارد؟ اکنون شرایطی است که اتفاقاً باید رساتر، پر رنگتر و مهیبتر از قبل بر سر سردمداران آن کشور فریاد زده شود «مرگ بر آمریکا» تا همه دنیا بداند که جمهوری اسلامی ایران این شعار را تا فروپاشی رژیم فریبکار و ظالم آمریکا فریاد خواهد زد.
این فریاد «مرگ» به خاطر تظلم خواهی همه جنایاتی است که سردمداران کاخ سفید از ویتنام، عراق، افغانستان، پاکستان و همه آزادیخواهان جهان سر داده خواهد شد و لرزه بر پیکره بیمار کاخ سفید نشینان خواهد انداخت.
«مرگ بر آمریکا» مردم ایران برای ابراز خشم به خاطر کودکان و زنان و مردانی است که در هواپیمای مسافربری با شلیک موشک ناو آمریکایی تکه تکه شدند. فریاد مرگ بر آمریکای مردم ایران به خاطر تحمیل ۸ سال جنگ نابرابری است که به خاطر آن، فرزندان رشید میهن اسلامی به خاک و خون افتادند. مرگ بر آمریکا به خاطر...
۱۳ آبان ۱۳۹۲ روز تاریخی خواهد بود. روز به یاد ماندنی که در خاطرهها ثبت خواهد شد. ۱۳ آبان ۹۲ روز آزمون و آزمایش است. به آنهایی که خیال میکنند اگر مرگ بر آمریکا حذف شود، همه چیز درست میشود باید گفت؛ شما هم بیایید همراه مردم. نفرت از سردمداران آمریکایی که رژیم جعلی و جنایتکار صهیونیستی برای آنها تعیین تکلیف میکند نهادینه شده، در خون مردم ایران و آزادیخواهان جهان جاری است. بیلبوردها را هم بردارند باز هم آمریکا همان است که نمیتوان به او اعتماد کرد.
تهران امروز:پیری جمعیت؛ هشداری که باید جدی گرفت
«پیری جمعیت؛ هشداری که باید جدی گرفت»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امرز به قلم سیدحسن موسویچلک است که در آن میخوانید؛با وجود هشدار صریح مقام معظم رهبری درخصوص لزوم تجدیدنظر در «سیاست کنترل جمعیت» متاسفانه شاهد اقدامی عملی از سوی نهادها و دستگاههای ذیربط نبودهایم و این در حالی است که پیش از این و در راستای اجرای سیاستهای کنترل جمعیت که به مدت بیش از 20 سال بهصورت منسجم و سازمانیافته به اجرا درآمد، تمام توان و امکانات ارکانهای مختلف نظام در راستای عملی شدن سیاست کاهش جمعیت به کار گرفته شد به گونهای که شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» در تمام ابعاد زندگی و باور خانوادههای ایرانی رسوخ کرد. آمارهای سازمان ثبت احوال کشور نشان میدهد که سن ازدواج برای مردان و زنان نسبت به سالهای گذشته افزایش یافته و به میانگین 27.2 سال برای مردان و حدود 23 سال برای زنان رسیده که این آمارها زنگ خطری برای افزایش تجرد قطعی در جامعه است.
رهبر معظم انقلاب و دغدغه ایشان نسبت به روند کاهش جمعیتی ایران اسلامی در سخنرانیهای اخیر، نشان از این دارد که بیتوجهی به این مهم میتواند مشکلات بزرگ امنیتی، اقتصادی و فرهنگی برای پیشرفت نظام اسلامی به بار آورد. معمولا کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه پرجمعیت و جوانند و بعد از رسیدن به مرزهای توسعه، به بحران کاهش جمعیت فعال و سالمندی دچار میشوند. آنچه مسلم است، این است که جمعیت ایران در سال 1420 به سالمندی میرسد، در حالی که ایران هنوز «در حال توسعه» بوده این مطلب بسیار زود است چرا که برای رسیدن به اهداف بلندمدت به جمعیت جوان و فعال نیاز داریم. در سال 1372 قانون تنظیم خانواده به تصویب رسید که نتیجه آن ورود کشور به مرحله سوم گذار جمعیتی و کاهش شتابنده جمعیت در مقایسه با کشورهای جهان، آسیا و منطقه شده است. اهداف برنامه نخست توسعه در سالهای 1371 و 1372، محقق شد این در حالی است که طبق این برنامه مقرر شده بود تغییر تعداد فرزند از 5 و 6 به چهار فرزند در دهه 80 رقم بخورد و بنابر این در سال 72 دیگر نیازی به ادامه دادن سیاستهای کاهشی نبود.
طبق پیشبینیها باید انفجار دوم جمعیتی را بر اثر ازدواج و فرزندآوری متولدین دهه 60 شاهد میبودیم، اما با شیب نزولی موالید مواجه شدهایم بهطوریکه میزان موالید در سال 90 یک میلیون و 380 هزار بود و این در حالی است که این رقم در دهه 60 بیش از 2 میلیون بود و این به معنای سقوط آزاد جمعیت است. از نظر نرخ رشد جمعیت در میان 26 کشور منطقه رتبه 23 و از نظر نرخ باروری نیز رتبه 25 را در سال 2010 میلادی داشتهایم، این در حالی است که برای تحقق اهداف چشمانداز 1404 نخستین اصل تقویت زیرساختهای جمعیتی است. کشور با چالشهای جمعیتی در حوزه مدیریت جمعیت کشور روبهروست. آنچه که در کشور ما به لحاظ جمعیتی معضل محسوب میشود، کاهش رشد جمعیت نیست. دغدغه مهم، تحول در باروری کل است که با کاهش باروری مواجه هستیم.
در حال حاضر 15 تا 23.5 درصد جمعیت کشور زیر 15سال، 31.5 درصد بین 15 تا 29 سال، 39.5 درصد بین 30 تا 64 سال و 5.5 درصد بالاتر از 65 سال دارند و طبق پیشبینیها جمعیت سالمندان در سال 1405 به 7.4 و در سال 1425 به 18 درصد کل جمعیت میرسد. از سوی دیگر اکنون 5 میلیون نفر از 75 میلیون نفری جمعیت کشور سالمند هستند که حدود 7.3 درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند.
پیشبینیها حاکی از آن است تا 40سال آینده حدود 24درصد از جمعیت کشور ما سالمند باشند که این میزان یعنی یک نفر از هر 4 نفر جمعیت کشور بالای 60سال خواهند داشت.
بررسیها نشان میدهد که فرهنگ نداشتن فرزند و اتخاذ سیاستهای تکفرزندی و عدم جستوجو در ساختار نهاد مقدس خانواده از چالشهای دیگر سیاستهای جمعیتی کشور محسوب میشود. در سال 2010 برای ایران سه سناریوی رشد بالا، رشد متوسط و رشد پایین مطرح شده است که در سناریوی رشد بالا میزان باروری کل از 1.8 فرزند برای هر مادر به 2.5 فرزند در سال 1480، در سناریوی دوم میزان باروری کل از 1.8فرزند برای هر مادر به 1.5 فرزند و در سناریوی رشد پایین جمعیت که در آن میزان باروری که از 1.8 فرزند برای هر مادر در سال 1390 به حدود یک فرزند برای هر مادر در سال 1420 خواهد رسید.
داشتن برنامه و سیاستهای تشویقی، کارآمد و منعطف مهم است. البته باید این را هم مدنظر قرار دهیم که سیاست تشویقی طوری نباشد که افراد فقیرتر بچه بیشتر به دنیا آورند، زیرا تبعاتی را بهدنبال خواهد داشت. همچنین در برخی مناطق مرزی به دلیل اقلیتهای دینی در آنجا مستقر هستند و مراعات تنظیم خانواده را نمیکردند ممکن است ساختار جمعیتی به نفع گروه اقلیتی آن مناطق تغییر پیدا کند. این یک نگرانی امنیتی است. در این بخش باید تدبیر بیشتری به کار گرفت. نخبگان را تشویق به همکاری کرد که به دلیل مسئولیت و مشغله علاقهمند به این موضوع نیستند. با همه تفاسیر با سیاستهای تشویقی و شرایط اقتصادی فعلی پیشبینی میکنم که در حال حاضر بهرغم اینکه یک ضرورت است، در افزایش جمعیت خیلی موفق نخواهیم بود. این مختص کشور ما نیست. کشورهای دیگر نیز این پروسه را طی کردهاند.
منتهی سیاستهای تشویقی خود را کارآمد کردند و طبیعتا کارآمد کردن سیاستهای تشویقی یک منابع مالی گسترده و مستمر نیاز دارد که تامین آن هم در شرایط فعلی کار سختی است. نمیتوان تاثیر تحریم را فقط در ارتباطات دیپلماتیک دید. تحریم را در حوزههای مختلف تاثیرگذار است. فشارهای اقتصادی میتواند عاملی باشد برای اینکه افراد به سمت بچهدار شدن بیشتر نروند.
حمایت:بازی عربستان در منطقه
«بازی عربستان در منطقه»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانیدمنطقه با محوریت سوریه در حالی در فضایی بحرانی به سر میبرد که همچنان جمعی از بازیگران را در نقشهای منفی و مثبت در برابر هم قرار داده است.در این میان نقش عربستان از مولفههای مهمی است که به تشدید فضای امنیتی منجر شده است. گزارشها نشان می دهد که عربستان 30 میلیارد دلار برای حمایت از مخالفان سوریه هزینه کرده اما همچنان به نتیجه نرسیده است.
حال یک سوال مطرح است و آن اینکه ریاض با وجود تمام این شکستها چرا از بحرانسازی در سوریه و کل منطقه دست بر نمی دارد و همچنان به این سیاستها ادامه می دهد؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت که عربستان تاکنون با وجود صرف بیشترین هزینه کمترین دستاورد را داشته است بر این اساس آنها برآنند تا با ادامه بحرانسازی در منطقه به حداقلی از خواستهایشان دست پیداکنند تا لااقل شکست کاملی رقم نخورد. البته نباید نادیده گرفت که ریاض هنوز از تغییر روند تحولات ناامید نیست.
ریاض می داند که جامعه جهانی به صلح در منطقه و پایان بحران سوریه نیاز دارد و حتی غرب نیز گزینهای جز رویکرد سیاسی ندارد لذا با بالا بردن هزینه ها سعی دارد تا در نشست احتمالی ژنو 2 و یا هر عرصه دیگری امتیازاتی را کسب و جهانیان را متقاعد سازد. این امر را نباید نادیده گرفت که برای عربستان نتایج تحولات منطقه با عرصه داخلی این کشور گره خورده است به گونه ای که هر تحولی در منطقه بر ریاض تاثیرگذار خواهد بود.
بر این اساس ریاض به دنبال دستیابی به منافعی در منطقه است تا از یک سو از ورود قیام های مردمی منطقه به خاک عربستان جلوگیری کند و از سوی دیگر با ادعای هژمونی منطقهای به نوعی مانع از طغیانهای درونی شود. به هر تقدیر می توان گفت که ریاض به کانون بحران منطقه مبدل شده است در حالی که همچنان بر یک اصل تاکید دارد و آن اینکه در صورت به خطر افتادن منافعش تمام منطقه و حتی متحدان خود نظیر آمریکا را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
آفرینش:اهمیت دست یابی به توافق در مذاکرات هستهای
«اهمیت دست یابی به توافق در مذاکرات هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه آفریشن به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛رویکرد جدید کشورمان در مواجهه با مسئله هستهای و مذاکرات با 1+5، موجب ایجاد فضایی مثبت در روابط بین الملل گردیده است. نگاه مثبت طرفهای مذاکره کننده به حسن نیت طرف مقابل، امید رسیدن به نتیجه در مذاکرات آتی را افزایش داده است.
ظرافت و صراحت مواضع دیپلماسی هستهای کشورمان درهفتههای اخیرغرب را مجاب کرده که چارهای جز مذاکره با طرف ایرانی وجود ندارد. افکارعمومی جهان درحال حاضر آمادگی بسیاری برای قبول گفته ها و حسن نیت ایران برای دستیابی به حقوق صلح آمیز هستهای دارد.
درهمین زمینه دستگاه سیاست خارجی و تیم مذاکره کننده کشورمان اعلام کرده است که "حل و فصل سه تا شش ماهه مسئله هستهای ایران برای همگان بهتراست". در بررسی این پیشنهاد و به نتیجه رساندن مذاکرات ظرف این مدت کوتاه، باید به نکاتی اشاره کرد که اهمیت فراوانی برای کشور و پرونده هسته ای در ابعاد داخلی و خارجی خواهد داشت. دراظهارات اخیر دستگاه دیپلماسی هستهای کشورمان اعلام شده که ایران خواستار تعیین هر چه سریعتر چارچوب مذاکرات است. مشخص شدن این چارچوب ازچند جهت هم برای ایران و هم برای غرب بسیار بااهمیت است.
این اهمیت برای ایران ازاین بابت است که فشارتحریمهای هستهای، موجب رکود شدید اقتصاد گردیده است و سنگینی بارآن بردوش دولت و ملت معضلات فراوانی را به وجود آورده است. بحث تامین ارز، تهیه کالاهای مورد نیاز، فروش نفت، تورم و نقدینگی سرگردان، صنایع تعطیل شده و... ازجمله مشکلاتی است که به سبب تحریمهای اقتصادی گریبان گیر کشور شده است. لذا طی چنین مسیر باتلاقی جز فرو رفتن در معضلات حاصلی برای ایران درپی نخواهد داشت. تا شش ماه دیگر ما درآستانه سال نو قرارخواهیم گرفت و سیلی از تقاضاها برای کشور پدید خواهد آمد. تامین این نیازها ضمن پرداخت نقدی یارانهها، حقوق وپاداش شاغلین، فشاری بی امان را به کشور تحمیل خواهد کرد. لذا تعیین چارچوبی مشخص در مذاکرات و لحاظ کردن جدول زمانی برای حصول به نتیجه امری ضروری برای کشورمان میباشد.
ضرورت مشخص شدن چارچوب و جدول زمانی برای مذاکرات هستهای دربعد خارجی و برای طرف غربی نیز بسیار بااهمیت است. برکسی پوشیده نیست که برنامه هستهای ایران پیش ازآنکه به لحاظ فنی مورد بررسی قرارگیرد، وجههای سیاسی پیدا کرده است. لذا منافع بعضی از کشورها حتی منافع بعضی از گروهها درداخل کشور نیز به وجود تنشها میان ایران و غرب میباشد. به عنوان مثال درحال حاضرکه فضای نسبتاً مثبتی درنگرشها میان ایران و غرب حاکم است، عده ای از نمایندگان کنگره آمریکاخواستار تحریم بیشتر ایران هستند.
ازسوی دیگر اسرائیل ازنزدیکی احتمالی ایران و غرب به ویژه آمریکا به هراس افتاده و به دنبال سیاه نمایی نسبت به مواضع مثبت مقامات ایرانی برآمده است. قطعا باتوجه به نفوذی که لابی اسرائیلی در مجلس نمایندگان آمریکا دارد، مانع تراشی و اعمال فشارهای بسیاری برای ایجاد تنش در رویکرد غرب با ایران در دستور کار قرار خواهد گرفت. درهمین اتفاق اخیردرمجلس نمایندگان که موجب تعطیلی دولت فدرال آمریکا گردید، بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند که نوعی گروکشی میان نمایندگان جمهوری خواه و حامی اسرائیل با باراک اوباما برسرتصویب بودجه رخ داده است. به عبارتی هشداری به دولت آمریکا بوده تا زیاد به گرم شدن روابط با ایران تمایل پیدا نکند.
لذا با توجه به این قبیل دلایل، تعیین چارچوبی مشخص درمذاکرات و تاکید بر حل مسئله درزمان کوتاه، دامنه این چالش آفرینی و مانع تراشیهای داخلی و خارجی را خواهد کاست. ضمن اینکه برداشته شدن تحریم ها و فشاری که برملت ایران تحمیل شده، توجیهی عقلانی نسبت به رویکرد دولت ایران در تعیین زمان سه تا شش ماهه برای پرونده هستهای میباشد.
امیدواریم دستگاه دیپلماسی کشور با قدرت و پشتکاری که دارد بتواند مذاکرات هستهای را به پلی برای ارتقای جایگاه ایران درمیان ملل و دست یابی به حقوق مسلم هستهای مبدل سازد.
شرق:رویکردی خلاف تجربههای علمی و اقتصادی
«رویکردی خلاف تجربههای علمی و اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین راغفر است که در آن میخوانید؛شناسایی گروههای بالای درآمدی که روز گذشته معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از آن خبر داد، نهفقط مشکلات بسیار جدی دارد، بلکه ما را به هدف موردنظر که شناسایی دقیق و حذف 30درصد از یارانهبگیران است، نمیرساند. تجربه کشورهای مختلف و کشور خودمان و نیز دستاوردهای علم اقتصاد، سرمایههایی هستند که چنانچه مغفول بمانند میتوانند آثار تصمیمات و سیاستهای اتخاذشده در بخش اقتصاد را پرهزینه کنند.
در سهسال گذشته حدود 126هزارمیلیاردتومان از منابع عمومی به شیوهای خارج از تجربه جهانی تحت عنوان یارانه نقدی به مردم پرداخت شد؛ تجربه موجود و نظریههای اقتصادی را نادیده گرفت و زیانهای بسیار بزرگی را متوجه کشور کرد. یکی از پیامدهای این تخصیص سیاسی، هزینههای فرصت بهرهگیری منطقی از منابع موجود بود.
تنها در سال نخست 42هزارمیلیاردتومان میان مردم توزیع شد که با لحاظ قیمت دلار در همان سال، معادل 30میلیارددلار منابع ارزی بود که میتوانست در حوزههای نفت و گاز مشترک ایران با کشورهای همجوار به کار گرفته شود، ضمن اینکه با این اقدام از غارت منابع کشور توسط شرکتهای نفتی چندملیتی جلوگیری میشد که میتوانست درآمدهای عظیم نفتی را برای کشور به ارمغان آورد که متاسفانه سهسال پیاپی هم ادامه یافت. هزینه فرصت دیگر اتلاف این منابع به این شکل گسترده، ازبینرفتن فرصتهای سرمایهگذاری در کشور و آسیبهای تاریخی به بنیانهای تولید در کشور بود.
هزاران واحد تولیدی در داخل کشور تعطیل و صدهاهزار نیروی کار بیکار شدند. آن منابع میتوانست نهتنها به تقویت بنیانهای تولید در کشور منجر شود بلکه میلیونها شغل برای افراد بیکار ایجاد کند. هزینه دیگر این تخصیص سیاسی منابع عمومی، خروج صدهاهزار فارغالتحصیل دانشگاهها از کشور بود که فرصت شغلی مناسب و منطبق با تحصیلاتشان در انتظارشان نبود.
پیامد دیگر این بیتوجهی به تجربه و دانش اقتصادی، تحمیل تورمهای کمرشکن به جامعه و بهویژه اقشار فقیر و متوسط جامعه بود. نتیجه بارز چنین تورمی، افزایش شکاف طبقاتی به شکلی بیسابقه در جامعه بوده است. رشد جرم و مفاسد ناشی از فقر و نابرابری گسترده هم از تبعات دیگر اجرای هدفمندی یارانه در سهسال گذشته است که پرداختن به آن فرصت مستقلی را میطلبد.
به نظر میرسد، نکته اصلی بازنگری در شیوه پرداخت یارانه نقدی به شکل کنونی تنها کسری بودجه تامین منابع این توزیع نقدی است و نه اصلاح یک تصمیم نامناسب که پیامدهای آن از ابتدا مشخص بود. از اینرو، به نظر میرسد هنوز هم عزم سیاسی لازم برای اصلاح کژیهای تصمیم مشترک دولت و مجلس وجود ندارد. باید تنها امید داشت که محدودیتهای واقعی بودجه، امکان اصلاح این رویکرد غلط را بر سیاستگذاران تحمیل کند.
علاوه بر این، این روش با مفهوم هدفمندی در مغایرت کامل است زیرا مفهوم هدفمندی بر شناسایی و حمایت از گروههای پایین درآمدی دلالت دارد و نه گروههای بالای درآمدی. این روش، مثل این میماند که سازمان نظامپزشکی برای شناسایی افراد بیمار، افراد سالم را شناسایی کند. روش تجربی و مبتنی بر دستاوردهای علمی، شناسایی از طریق درجه آسیبپذیری خانوارها نسبت به فقر انجام میشود.
گام دوم، تعیین سبدهای کالا و خدمات متناسب با ترجیحات متفاوت خانوارهای فقیر است. در این رویکرد، ویژگیهای خانوارهای محروم که از عوامل اصلی ماندگاری فقر آنهاست، دستهبندی میشوند. این معیارها شامل اندازه خانوار، سن و جنسیت سرپرست خانوار، وضعیت شغلی سرپرست خانوار، سواد سرپرست خانوار و ثروت و درآمد خانوارهاست. دادههای این ویژگیها برای بالغ بر 30هزار خانوار، تهیه شدهاند و اطلاعات 30ساله آن موجود است. پس از طبقهبندی خانوار، سهم هریک به دلیل تفاوت در ویژگیها متفاوت خواهد بود و تعیین نوع کالا و خدمات ارایهشده میتواند به تخصیص بهینه منابع موجود کمک کند و هزینههای اجرای این طرح را به حداقل برساند. متناسبترین شیوه پرداخت یارانه، پرداختهای جنسی و خدمات است که باید در دستور کار دولت قرار گیرد.
مردم سالاری:تجربه گذشته را در دولت روحانی تکرار نکنیم
«تجربه گذشته را در دولت روحانی تکرار نکنیم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که د ر آن میخوانید؛ برخی گزینشهای پیرامونی دولت و تاخیر در انتصابات و جابه جایی مدیریتهای قابل انتظار در مسئولیتهای میانی و نیز گرانیهای لحظهای و افسار گسیخته که بخش اعظم آن به ساختار اقتصادی منحط و فرهنگ ناصواب ما در این زمینه باز میگردد، همچنین گفتن آنچه نباید گفته میشد و از تجربه اندوزانی مثل نعمت زاده، سیف و... بعید و دور از انتظار بود و اتفاقاتی دیگر همه و همه باعث شده است که حتی صراحت و قاطعیت و ایستادگی بر موضع روحانی در مجلس به هنگام معرفی سه وزیر هم، جدی گرفته نشود و نگرانی حامیان دولت تدبیر و امید، همچنان تداوم یابد و حتی بیشتر هم شود و... که همه اینها زنگ خطری برای آینده کار دولت است .
اما نگارنده که نان الف ب گویی و عبارت نویسی خود را میخورد و مدافع دولت هم نیست و بر سر سفره هیچ لطف و « رانت» هم ننشسته است، به عبرت گذشته یک نکته را میداند، این که ساختار اجتماعی ایران در این شرایط، مستلزم دو چیز است : اعتماد و صبر . اعتماد به دولت اعتدال در اقدامات خارجی و داخلی و صبر در مقابل کلان نگری و احتیاط و دوراندیشی همه جانبه روحانی .
آنان که از خطوط ترسیمیدولت پیش میافتند و همه چیز را یک شبه میخواهند و حتی ورود رئیسجمهور در امور جزئی مطلوب آنان است، جامعه ایران و نهادهای قدرت و شاکله مستحکم آن را نمیشناسند و باور ندارند و همان آمالی را خواهان اند که در دوران اصلاحات از خاتمیمیخواستند ؛ مسائلی که سید متین و خوش منش نمیخواست و در باور نگرش جهان بینی اش نبود و مشی انقلاب را چون دیگران نمیدید و حفظ اصول میکرد .
روحانی، 18 میلیون رأی آورده است تا فضای موجود را به مطلوب حقیقی انقلاب اسلامیو خواسته اکثریت تغییر دهد و اگر چه بنا به گفته خودشان رئیسجمهور 75 میلیونی است اما از یاد نبریم که بیشاز نیمیاز آرای رای دهندگان واجد شرایط را با خود ندارند و اگر نیمیاز آن آرای به صندوق نینداخته هم موافق ایشان باشد باز یک چهارم آرای کل، با اعتدال وی همساز نیست و همین آرای ناساز است که هیچ تغییری را نمیخواهد و ابزار موثری را هم در دست قدرتمند خود دارد و هنوز امید آن را دارد که در بر همان پاشنه بگردد و آب رفته را به جوی بازگرداند!
پس، توقع باید با ابزار قدرت، اختیارات و برد عمل روحانی تناسب داشته باشد . تکلیف مالایطاق بر رئیسجمهور با هیچ منطق و مشروعیتی جایز نیست. بزرگترین اشتباه این است که حامیان پر احساس، دولت را از امور مهم که به سرنوشت کشور و مصالح و منافع نظام بازبسته است، بازدارند و به جزئیات بیثمری مشغول کنند که رقیب میخواهد و بر آن تعمد هم دارد و میخواهند که تندروان به همان نقطه برسند که در گذشته رسیدند و در نتیجه کسانی در آن آشفته بازار سردرآوردند که طلاییترین دوران صدور و فروش نفت بر لبان مردم خوش خیال لبخند ننشاند و حاصل آن حتی نقد تند و تیز حامیان آن تفکر شد و خزانه خالی که برای دولت یازدهم برجای ماند و مصایبی که هنوز عوارض آن برای جامعه شناخته نشده است !
حال، دولت و مدیرانش فرصت معقول برای تغییر شرایط میخواهند و تا همین جا هم در تحولی منطقی در حد توان کوشیده اند و هیچ انسان منصفی هم نیست که در همین مجال کمتر از صد روزه، این فضا را در عرصه ایران و جهان و در ذهن و زبان ایرانی و غیرایرانی احساس نکند . از قضا همین تغییر محسوس است که به نصب بیلبوردها و نوشتهها و گفتهها و خط و نشان های آنچنانی انجامیده است . پس این چه منطقی است که موافق و مخالف همنوا شوند و از یک آبشخور بنوشند و تجربههای گذشته را تکرار کنند؟
منتقدان مشی اعتدال هم بدانند که در این مسیر، جلودار دولت تدبیر و امید، به صبر، تحمل، موقع شناسی و تجربه ذی قیمت حامیانش پشت گرم است و مطلوب، سربلندی و عزت و اقتدار ایران و نظام جمهوری اسلامیدر عرصه پرتنش جهانی است و البته هر که جز این بخواهد از قطار اراده ملت باز خواهد ماند . ملت، این حقیقت را در جامعه و در پای صندوقهای آرا به فراست نشان داده است و در انتخابات مجلس دهم هم نشان خواهد داد .
ابتکار:بگذارید 13آبان امسال طعم اعتدال بگیرد!
«بگذارید 13آبان امسال طعم اعتدال بگیرد!»عنوان سرمقاله وزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که ر آن میخوانید؛13 آبان درکشور ما محمل پیدایش حوادث مختلفی بوده است. 13 آبان 57 شهادت جمعی از دانش آموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران، 13آبان 58 تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام است. در این میان تسخیر لانه جاسوسی با توجه به ابعادوپیامدها وگستره ملی و بینالمللی آن از اهمیت و جایگاه خاصی در تاریخ انقلاب برخوردار شده است به طوری که با گذشت 35 سال از آفرینش آن، پیامدها و آثار داخلی وخارجی اش همچنان تداوم دارد.
شاید هیچکدام از وقایع انقلاب به اندازه رخداد 13آبان 58 تأثیرتعیین کننده درشکل دهی،جهت گیری انقلاب و آرایش سیاسی داخلی نداشته است. این روز نقطه عطف نوع رابطه ایران پس از انقلاب با دولت آمریکا شد.
آنچنانکه پاشنه آشیل آرایش سیاسی گروههای داخلی بحساب میآید. یکی از پیامدهای مهم داخلی تسخیر لانه جاسوسی، تقابل دو جریان انقلابیون و دولت موقت به رهبری مرحوم مهندس بازرگان و نهضت آزادی و سقوط آن دولت بود. تا مدتها واقعه 13 آبان سنجش انقلابیگری بود وافراد و گروهها به نسبت قرب و بعد آنها به آن واقعه درجه بندی انقلابی میشدند. بر همین اساس تا مقطع پیروزی دوم خرداد و دست یابی بانیان و تسخیر کنندگان لانه جاسوسی به قدرت، مراسم گرامیداشت 13 آبان در تولیت بانیان بود و متولی این روز عوامل آن حرکت بودند.
انتخاب سخنران، تعیین شعارها و بیانیهها بدست دانشجویان خط امام (ره) که در قالب جریان تحکیم وحدت تشکیل یافته بودند قرار داشت به همین دلیل سالروز 13 آبان تا آن زمان رنگ و طعم جریان چپ را داشت. شورای هماهنگی تبلیغات هم تا آن زمان نتوانست محوریت لازم را بدست آورد. شعارها دو وجهی بود. یک روی شعارها متوجه آمریکا وشوروی و انگلیس بود و روی دیگر آن متوجه جریانات سیاسی داخلی که به زعم گردانندگان مراسم به عنوان سرپُل دشمن و سازشکار لقب گرفته بودند.
اما پیروزی دوم خرداد و به قدرت رسیدن جنبش دانشجویی و جریان تحیکم باعث دگراندیشی و پوست اندازی در شعارها و تولیت روز 13 آبان گردید. از آن به بعد شورای هماهنگی تبلیغات که عمدتا پایگاه جناح راست بود محور شد و 13 آبان رنگ جریان راست را به خود گرفت و به نفع آن جریان مصادره گردید. هر سال دو نوع مراسم را شاهد بودیم یک مراسم با محوریت شورای هماهنگی تبلیغات که رسمی بود و کاربرد داخلی علیه جریان پیروز یعنی دوم خردادیها را داشت و مراسمی دیگر که رنگ دانشگاهی و دانشجویی آن غالب بود و در نقطه مقابل کاربرد داشت.
به مرور زمان با قدرت یابی جریان راست، مراسم 13 آبان به نفع جریان اصولگرا مصادره و بهانه مهمی در سازشکار قلمداد کردن جریان اصلاح طلب شد و حال یک بار دیگر این مراسم به گرانیگاه جریانات داخلی و صف آرایی آنها تبدیل شده است.
در شرایطی که دولت دکتر حسن روحانی با شعار اعتدال فرمان اداره کشور را بدست گرفته و عزمش برای پایان بخشیدن پرونده هسته ای و بن بست شکنی از بن بستهای روابط خارجی ایران جزم است و گامهای خوبی درکوتاه زمان عمرش برداشته است؛ بسیج رسانه ای و نهادهای خاص و گروههای رقیب در حال تدارک برگزاری 13 آبانی متفاوت با 35 سال گذشته است. این حساسیت بیش از حد نشان میدهد که تدارک کنندگان و بسیج کنندهها به هدف مصارف داخلی این چنین عزم میدان نموده اند.
این در حالی است که همواره این روز مهم و این واقعه سرنوشت ساز گرفتار افراط و تفریط بوده و از فلسفه وجودیش دور افتاده. این روز میتوانست پیام وحدت و انسجام داشته باشد و نیروههای انقلابی را زیر یک تابلو جمع نماید. اما عملکرد پیش گفته آنرا به نقطه افتراق و بهانه ی تسویه حسابهای داخلی تبدیل کرد. اکنون هم برخی از رسانههای مخالف دولت تدبیر و امید چنان برخوردی با 13 آبان دارند که متاسفانه القاء حاکمیت دو گانه میکنند.
خیز این رسانهها و جریانات خاص به شکلی است که گویا جغرافیای ایران به میدان نبرد استکبار و استکبار ستیزان تبدیل شده است. اینان برای انتقامهای داخلی از شعار مرگ بر آمریکا و خصلت استکبار ستیزی مردم ردای طلبکاری و انقلابیگری برای خود دست و پا میکنند و در حال نشانه گذاری خود و رقیبان هستند.
میخواهند سکه استکبار ستیزی را با نام خود و مهر استکبار پذیری را به نام رقیبان خود ثبت کنند. واقعیت اینست که گردانندگان مراسم صلاحیت اداره این مراسم را در قامت نظام و متناسب با منافع ملی کشور ندارند. اگر بگذارند این مناسبتها طعم اعتدال بگیرد و با رویکرد اعتدال این وقایع پاس داشته شود هم به فلسفه اولیه نزدیک میشود و هم عنصر زمان و مکان در آن لحاظ خواهد شد و در مسیر منافع ملی کاربرد پیدا میکند.
آرمان: منشور چندوجهی
«منشور چندوجهی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم علی مطهرنیا است که در آن میخوانید؛پرونده هستهای ایران یک منشور چندوجهی است که وجوه گوناگون آن، بازتابهای متعددی دارد. در وجه نخست باید اشاره شود که پرونده هستهای ایران در مرحله نخست، فنی سپس حقوقی و از سوی دیگر سیاسی و حتی در وجهی دیگر امنیتی و نظامی است. این پرونده در آن واحد در آژانس بینالمللی انرژی هستهای از نظر فنی و حقوقی مطرح است و همزمان در شورای امنیت سازمان ملل متحد از نظر امنیتی و سیاسی و در عین حال در 1+5 از نظرسیاسی بررسیهایی به عمل آمده که برای حل و فصل دیپلماتیک آن گفتوگوهایی در جریان است لذا باید اذعان داشت که در آژانس و در بخش گفتوگوهای کارشناسی میان نمایندگان ایران و کارشناسان انرژی هستهای اساسا باید وجوه فنی و تاحدودی حقوقی حل پرونده هستهای ایران مدنظر قرار بگیرد.
به هر تقدیر پرواضح است که طبق مواد مندرج در انپیتی و همچنین ماده 4 این منشور، همه کشورهایی که خواهان دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای هستند، نه تنها باید در اینباره آزادانه عمل کنند بلکه کشورهای فرادستی دارای توان هستهای باید به آنها کمک کنند.
در همین حال مادههای 8، 9 و مواد دیگر مندرج در انپیتی نیز اشاره به خلع سلاح هستهای دارد و در کنار آن، پادمان هستهای را مشخص میکند بدین معنا که در نظام بازرسی هستهای، هر کشوری و حتی ایران باید زمینههای اعتمادسازی مشخص، شفاف و معینی را با جهان در ادامه تحرک خود برای دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای مشخص کند لذا محور اساسی تمام گفتوگوهای تخصصی و حقوقی در ارتباط با پرونده هستهای بیش از هر چیز باید در آژانس بینالمللی انرژی هستهای و بیش از هر کجا در آژانس مورد بررسی قرار بگیرد و بر اساس این معنا شاهد باشیم که از یک سو کشورهای عضو این آژانس و دارندگان توانایی هستهای برحسب ماده 4 تمام تلاش خود را در جهت کمک به ایران برای رسیدن این کشور به انرژی صلحآمیز هستهای به عمل برسانند و از سوی دیگر میتوانند از طریق مقررات انپیتی تلاشهای هستهای ایران را راستیآزمایی کنند؛ در این صورت است که دو طرف قادر خواهند بود در یک منطق برد برد بیشترین میزان دستاوردهایی که هریک از طرفین از این مذاکرات انتظار دارند، کسب کنند. آنچه در آژانس باید مطرح شود و اکنون هم در این نهاد بینالمللی مطرح است، چگونگی حل و فصل قضایا از منظر حقوقی و فنی است چراکه برای حل مساله هستهای ایران یک مشکل پایهای وجود دارد و آن مشکل، سیاسی بودن پرونده هستهای ایران است.
برای حل این مساله، گفتوگوهایی متعددی تاکنون میان ایران و 1+5 صورت گرفته است که تا به حال به نتیجه دلخواه دو طرف نرسیده است اما اکنون به نظر میرسد که هر دو طرف بهخصوص پس از تحولات چند ماه اخیر در ایران مصمم شده باشند که به نتایج مثبتی در این مذاکرات دست پیدا کنند. در این مقطع با توجه به ظهور اراده سیاسی دو طرف، مذاکرات میتواند امیدوارکننده و مفید باشد بنابراین میتوان به مذاکرات ایران و 1+5 امیدوار بود.
دنیای اقتصاد:جبران کسری بودجه یارانه
«جبران کسری بودجه یارانه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛بیتردید برای روال فعلی یارانههای نقدی باید کاری کرد. یارانه نقدی قرار بود تا مکانیسم قیمتی بازار را بار دیگر احیا کند تا فعالان اقتصادی بتوانند با قیمتهای نسبی ناشی از عملکرد بازار به کار بپردازند و به این شکل بهره وری اقتصاد افزون شود؛ اما حال با عدم تغییر در قیمت حاملهای انرژی و تورم بالا، عملا این هدف اصلی از دست رفته است.
ضمن آنکه پدیده دیگری نیز نمود یافته که گویی پیش از این نیز وجود داشته؛ اما دولت قبلی بروز نمیداد و آن کسری بودجه هزارمیلیاردتومانی یارانه نقدی در هر ماه است.
این امر بدیهی است که باید استراتژی دائمی دیگری را برای پرداخت یارانه عملی کرد؛ اما تا آن زمان باید راهحلی عملی را ارائه داد که بتواند دو مشکل فوق را برطرف کند و به نظر میرسد که راهحلی برای آن وجود دارد. دولت از سال گذشته قیمت حاملهای انرژی را افزایش نداده است و عملا به سوی یارانه کالایی گام برداشته است. در حالی که حتی صندوق بینالمللی پول هم طرح یارانه نقدی و عملیاتی شدن آن را در همان ابتدای اجرای آن ستود و یکی از وجوه این ستایش تصحیح قیمتهای نسبی و حذف یارانه کالایی بود، ما اکنون بهواسطه تورم و افزایش نرخ ارز، بار دیگر به دوران پیش از یارانه نقدی نزدیک میشویم و لازم است که قیمت حاملهای انرژی تصحیح شود.
با یک حساب سر انگشتی میتوان به این نتیجه رسید که با افزایش معقول بهای حاملهای انرژی نه تنها میتوان کسری ماهانه را جبران کرد، بل مازادی نیز وجود خواهد داشت که میتوان این مازاد را برای آن استراتژی بلندمدت مصرف کرد، به این شکل که دولت آن مازاد را به دهکهای پایین دستی دهد که شناسایی آنان بسی آسانتر از مثلا دهک هفتم است. پرداخت به اقشار آسیبپذیر خود به معنای تغییر رویه دولت از پرداخت یکسان به پرداخت عادلانهتر و غیریکسانی است که اکنون هم مجلس و هم دولت بر آن تاکید دارند؛ اما نمیتوانند آن را عملیاتی کنند.
برای نجات اهداف اولیه طرح هدفمندی یارانهها، باید هر چه زودتر قیمت حاملهای انرژی افزایش یابد و بیمی در مورد آثار تورمی آن نیست که اگر بانک مرکزی راه کنونی را در قبضه کردن هر چه بیشتر ذخایر خود ادامه دهد و شرایط بینالمللی ایران روند بهبود را طی کند، این افزایش قیمت منجر به تورم نخواهد شد. پس از جبران این کسری بودجه دولت با فراغ بال بیشتری میتواند طرح عملیتری را برای حذف یارانه به ثروتمندان پیگیری کند که به نظر کارشناسان، راه خود اظهاری به همراه نشان دادن این قصد که اگر افرادی متمول به این خود اظهاری تن ندهند، میتوانند در معرض خطر خسران مالی از ناحیه مالیات و ... در صورت کشف از سوی دولت قرار گیرند، راه عملیتری باشد. به هر رو این پیشنهاد شاید آسانتر از کشف سه دهک بالای جامعه باشد؛ به خصوص آنکه تشخیص دهک مثلا هشتم از هفتم بسی سخت و دشوار است.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد