با دکتر سعید شیرکوند، ‌کارشناس و استاد اقتصاد دانشگاه تهران

واقعیات اقتصادی را پنهان نکنید

شرایط اقتصادی ایران به دلایل مختلفی روزگار سختی را می‌گذراند. نه‌تنها تورم بالا، رکود اقتصادی و تحریم‌ها بلکه سیاست‌های اقتصادی کشور نیز در گذشته روندی را طی نکرده که گشایشی در اقتصاد کشور بروز کند. حالا حدود 2.5 ماه از انتخاب دولت یازدهم به ریاست حسن روحانی می‌گذرد و اصلی‌ترین شعار این دولت حل مشکلات اقتصادی و معیشتی پیش روی مردم است و مردم در انتظار تحقق این وعده هستند. با وجود این، کارشناسان اقتصادی بر این باورند حل مشکلات پیش روی کشور چندان ساده و سهل نیست و زمان می‌برد. دکتر سعید شیرکوند، استاد دانشگاه و معاون وزیر اقتصاد دولت خاتمی در گفت‌وگو با جام‌جم بر این باور است که در اقتصاد معجزه نمی‌توان کرد و شرایط اقتصادی کشور اکنون زیر صفر قرار دارد. وی بر این عقیده است دولت باید واقعیت‌های اقتصادی را برای مردم تبیین کند و آنها را در جریان روند اقتصادی کشور قرار دهد.
کد خبر: ۶۰۷۳۰۲

در شرایط فعلی بزرگ‌ترین مشکلی که در اقتصاد ایران وجود دارد، چیست؟

شکل‌گیری شرایط اقتصادی حاصل عوامل مختلفی است و این عوامل در بسیاری از موارد چون هم‌افزایی دارد، سنتز گوناگونی را هم ایجاد می‌کند. به همین دلیل نمی‌توان دست روی یک نکته خاص گذاشت، اما یادمان باشد در اقتصاد این عوامل به دلیل درهم تنیدگی‌ مانند زنجیره‌ای است که بریکدیگر تاثیر و تاثر متقابل دارند. این به آن معناست که برخی عوامل، عوامل دیگر را ایجاد می‌کند و از عوامل ایجاد شده هم تاثیر می‌پذیرد و یک حالت رفت و برگشتی بر یکدیگر دارد.

اگر قرار شود در اقتصاد ایران ما شاهد شرایط بهتری باشیم و یک روند رو به بهبود را مشاهده کنیم باید همه عوامل را با هم ببینیم. البته طبیعی است در برخی حوزه‌ها به دلیل این که یک مقدار تصمیم‌گیری‌ها آسان‌تر و سهل‌تر است، سریع‌تر شاهد پیامدهای آن خواهیم بود، اما برخی عوامل نیز به دلیل آن که اثرشان در میان‌مدت و برخی در بلندمدت دیده می‌شود، پیامدهای آنها دیرتر دیده می‌شود. به همین دلیل است که سیاستگذاران و دولتمردان معتقدند برای این که بتوانیم اقتصاد را از این شرایط به وضع جدیدتری منتقل کنیم، باید یک‌سری طرح‌های کوتاه‌مدت و یک‌سری طرح‌های میان‌مدت و یک‌سری برنامه‌های بلندمدت را در نظر بگیریم، اما نمی‌توانیم اینها را جداسازی کنیم. اکنون، شما نمی‌توانید از بهبود اوضاع اقتصادی صحبت کنید، اما بخش تولید، سیاست‌های پولی یا تجارت خارجی را نادیده بگیرید. به گونه‌ای همه این عوامل با یکدیگر مرتبط است و بنابراین تلاش برای بهبود شرایط اقتصادی در شرایط فعلی که ما در آن قرار داریم باید همه‌جانبه‌نگری را حتما به همراه خود داشته باشد.

در همین حال می‌توانیم روی برخی مشکلات فعلی نیز تاکید بیشتری داشته باشیم، چون ریشه بسیاری از ضربه‌پذیری‌های اقتصاد ما یا شرایط نامناسبی که امروز دیده می‌شود در داخل این عوامل قرار دارد.

من می‌توانم روی الزام دولت به قراردادها، نظام‌نامه‌ها و در یک شکل کلان‌تر آن که قانون تعبیر می‌شود به عنوان نقطه شروع تاکید کنم. یعنی قبل از این که دولت بخواهد وارد سیاستگذاری شود و برنامه‌های اجرایی خود را عملی کند باید به یک‌سری از الزام‌ها توجه کند.

این الزام‌ها چیست؟

الزام اول و بسیار تعیین‌کننده تعهد به قانون است. ما اگر به‌گذشته و عملکرد دولت قبلی نگاه کنیم، شاید بتوانیم بگوییم بسیاری از ناکارآمدی‌ها در همین نکته نهفته است که دولت به چیزی که در کشور به عنوان قانون شناخته می‌شد ازجمله برنامه چشم‌انداز و برنامه‌های پنج‌ساله و حتی سند بودجه سالانه متعهد نبود. دولت قبلی یک نوع گشاده‌دستی و در‌هم‌ریختگی را ایجاد کرده بود و تعهدی به قوانین نداشت. پس اگر دولت فعلی بخواهد بهبود اوضاع اقتصادی کشور را شروع کند، اول باید این موضوع را نهادینه کرده و به همه فعالان اقتصادی، سیاستگذاران، برنامه‌‌ریزان و صاحب‌نظران اعلام کند اگر ما بخواهیم در جهت بهبود اوضاع اقتصادی، سیاستی را اتخاذ کنیم، لازم است الزاما به این سیاست وفادار باشیم. اگر آیین‌نامه‌ای نوشتیم به آن وفاداریم و اگر بخشنامه‌ای نوشتیم به آن عمل خواهیم کرد، چراکه این امر یکی از پیش‌شرط‌های مطرح و لازم است که به عنوان یک الزام اولیه آن به همه اعلام کنند. ثبات اقتصادی در عرصه‌های مختلف برای اقتصاد لازم است و ریشه این ثبات را باید در تعهد دولت به آیین‌نامه و نظام‌نامه‌ها، قانون و مقررات جستجو کنیم. این موضوع می‌تواند اولین گام تلقی شود که همه احساس کنند دولت جدید، دولتی است که خودش را به اجرای آن چیزی که به عنوان قانون از آن یاد می‌کنیم، متعهد می‌داند. منظور من از دولت، فقط هیات دولت و رئیس‌جمهور نیست بلکه تمام ارکان دولت و فعالان اقتصادی نیز وظیفه دارند تحت یک دستورالعمل مدون که تمام سیستم خود را متعهد به اجرای آن می‌دانند، عمل کنند.

اما الزام دوم دولت این است که سعی کند امیدی را که در مردم ایجاد کرده است، زنده نگاه دارد. زنده نگه‌داشتن این امید میان مردم زمانی می‌تواند از یک پایداری برخوردار باشد که با واقعیت‌ها هماهنگ باشد. این امر به آن معناست که دولت، گفتن واقعیت‌ها به مردم را در دستور کار خود داشته باشد و مردم بدانند در چه شرایطی قرار دارند. یک‌سری خوش‌خیالی‌ها، واقعیت‌گریزی‌ها و خیالپردازی‌ها که در گذشته در دستور کار بوده است باید کنار گذاشته شود. مردم باید بدانند در چه فضایی قرار گرفته‌اند. به عنوان مثال، برای مردم تشریح شود در این فضا تورم را چگونه می‌توان کاهش داد. این که جامعه انتظار داشته باشد نرخ تورم نه‌تنها صفر شود، بلکه کاهش هم پیدا کرده و منفی و قیمت‌ها ارزان شود، یک تصور غیرواقع‌بینانه است. فعالان اقتصادی در کشور نباید این گونه در نظر داشته باشند که با سفر رئیس‌جمهور به آمریکا و انجام مذاکراتی تعیین‌کننده‌تر و شفاف‌تر، دیگر مرزهای کشور باز خواهد بود و ورود همه مواد اولیه و تکنولوژی و نیازهای کشور به‌داخل کشور سرازیر می‌شود. چنین اتفاقی روی نخواهد داد. باید واقعیت‌های مربوط به این موضوع به مردم توضیح داده شود. شاید یکی از رسالت‌های مهم دولتمردان اقتصادی این باشد که این‌گونه مطالب را برای جامعه تئوریزه کنند. جامعه در یک شرایط سخت و با یک امید بسیار زیادی آمده است تغییری در مدیریت کلان کشور ایجاد کند. آن چیزی که از گذشته به‌یادش مانده است یک شرایط درهم ریخته، تورم بسیار بالا، شرایط تحریمی سخت و ناامیدی است که جایش را به یک امید داده است، منتها اگر این امید با واقعیت تنظیم نشود، تبعات منفی‌تری به دنبال خواهد داشت.

دولتمردان نباید سکوت کنند و بگویند ما نمی‌خواهیم مردم را برنجانیم و ناراحت کنیم. اگر این گونه به روی واقعیت‌ها چشم ببندیم به فرض شش ماه دیگر با واقعیت تلخ‌تری روبه‌رو خواهیم شد، چرا که ما باید بدانیم اقتصاد بر قاعده کن فیکن نیست و معجزه هم نمی‌توان کرد. کسی نمی‌تواند یکباره فرمان بدهد و همه چیز سر جای خود برگردد. برای رساندن تورم 30 ،40 درصدی به 20 درصد باید خیلی از کارها انجام شود و این کار یکساله انجام نخواهد شد. سرمایه‌گذاری و رشد اقتصاد منفی را تا بخواهیم صفر و مثبت کنیم، زمان زیادی خواهد برد. حتی اگر همه تحریم‌ها حل و شرایط نیز مهیا شود به این زودی نمی‌شود آثار آن را دید.

البته من هیچ‌گاه علاقه‌مند به این نیستم که روش دولت قبل را به محاکمه بگذاریم، هر اتفاقی که باید بیفتد، افتاده است و ما دنبال مقصر نمی‌گردیم، ولی تبیین این که چه اقداماتی صورت گرفته و کشور به چه شرایطی رسیده است به عهده دولت جدید است.

شما به الزامات دولت در برنامه آینده‌اش اشاره کردید، اما به نظر شما در حال حاضر بزرگ‌ترین مشکل اقتصادی کشور و دلایل به وجود آمدن چیست؟

اگر بخواهیم بزرگ‌ترین مشکلات اقتصادی کشور را به ترتیب ریز و تشریح کنیم باید توجه داشته باشیم وقتی می‌گوییم رشد اقتصادی یک کشور منفی است یعنی این که ما در سال 91 نسبت به سال 90 تولیدمان نه‌تنها بیشتر نشده، بلکه کمتر هم شده است. کم‌شدن تولید به معنای آن است که بسیاری از افراد بیکار، تعداد زیادی از کارخانجات و کارگاه‌ها تعطیل شده یا تولید خود را کاهش داده‌اند.

برای این که شما تغییر را در این وضع ایجاد کنید و از یک رشد منفی به یک رشد مثبت برسید ابتدا باید به سرمایه‌گذاران و تولیدکنندگان روحیه‌ای را تزریق و اعتمادی را منتقل کنید که آنها نسبت به آینده اقتصاد اطمینان داشته باشند و بتوانند حداقل فعالیت‌هایشان را بازسازی کنند و به شرایط قبلی بازگردند تا رشد اقتصاد حداقل منفی نباشد. چنین شرایطی احتیاج به یک اطمینان‌آفرینی و شرایط باثبات دارد. سرمایه‌گذاران، تولیدکنندگان و صاحبان فعالیت‌های اقتصادی باید بدانند در یک محیط باثبات وارد می‌شوند و دیگر با دولتی سر و کار خواهند داشت که این دولت درهم‌ریختگی را برای آنها تشدید نمی‌کند و با ماجراجویی‌های خود، شرایط بین‌المللی را بر هم نمی‌زند تا نرخ ارز به گونه‌ای دچار بی‌ثبات شود که نتوان نرخ آن را برای یک هفته بعد هم پیش‌بینی کرد. شما می‌دانید یک سرمایه‌گذار و تولیدکننده حداقل باید شش ماه آینده خود را ببیند. اقتصاد برای کسی که می‌خواهد فعالیت بلندمدت اقتصادی را شروع کند مثل رانندگی در مه است؛ هر چه مه غلیظ‌تر باشد، سرعت راننده کمتر می‌شود و برعکس، در جاده‌ای که مه ندارد با سرعت 120 کیلومتر می‌شود رفت، اما در جاده‌ای که مه آن غلیظ است و راننده 20 متری خودش را هم نمی‌بیند، کدام راننده‌ای می‌تواند با سرعت بیشتر براند؟ درباره سرمایه‌گذار هم این مطلب صدق می‌کند. کسی که می‌خواهد کارگاه یا کارخانه‌ای ایجاد و فعالیت اقتصادی انجام دهد باید بداند شش ماه بعد هزینه‌هایش چگونه خواهد شد و محصولش را باید در چه بازاری و با چه شرایطی عرضه کند. کشور ما در دو سال پایانی دولت قبل در یک شرایط بسیار بی‌ثباتی قرار داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست نسبت به آینده پیش‌بینی داشته باشد. یعنی اگر شما زمان را عقب ببرید و به مهر 91 بازگردید، می‌بینید هیچ‌کس نمی‌توانست بگوید تا اسفند 91 قیمت دلار چقدر نوسان دارد، مواد اولیه چگونه وارد کشور خواهد شد یا گمرک چه سیاستی را اتخاذ خواهد کرد. وقتی نمی‌شود چنین پیش‌بینی‌ای داشت چگونه یک تولیدکننده می‌تواند به بازار اعتماد کند؟ تولیدکننده در آن زمان ترجیح می‌داد تولید نکرده و سرمایه خود را زمینگیر نکند. در نتیجه، تولیدکنندگان وارد فعالیت‌هایی می‌شدند که این فعالیت‌ها جنبه کوتاه‌مدت و تجاری داشته باشد تا بتواند دوره زمانی خود را به کمتر یک ماه برساند، چراکه نمی‌دانستند تا یک ماه دیگر چه اتفاقی روی می‌دهد. برگرداندن این روحیه بازگشت به نقطه صفر است که در اقتصاد به آن اشاره می‌شود.

یـــعنی اکنون‌ اقتـــصاد کشور در شرایط زیر صفر قرار دارد؟

بله، ما اکنون در وضعیت زیر صفر قرار داریم و تا بخواهیم به صفر برگردیم خیلی زمان می‌برد. باید چنین برداشتی را به جامعه منتقل کرد. به طور مثال باید تولیدکنندگان، سرمایه‌گذاران، فعالان و صادرکنندگان همگی مطمئن باشند در گمرک یک مناسباتی حاکم است که اجرایی است یا در سیستم بانکی روابط و مناسباتی حاکم است که قابل فهم است. وقتی این موضوع به جامعه منتقل شود ما می‌توانیم به آینده امیدوار باشیم که عده‌ای شروع به تولید کنند، گروهی دست به واردات و صادرات کالا بزنند و شرایط برای فعالیت‌های اقتصادی ایجاد شود، اما اگر چنین شرایطی نباشد چطور می‌شود منتظر چنین روندی بود؟ این وظیفه دولتمردان است که تک‌تک این موارد را بگویند. به نظر من هیچ ایرادی هم ندارد. مرحوم بهشتی در جمله‌ای می‌گوید من تلخی برخورد صادقانه را به شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می‌دهم. این حرف کاملا درستی است. شما نمی‌توانید جامعه را فریب بدهید و واقعیت‌ها را به مردم نگویید. اگر اتفاقا واقعیت‌ها به مردم گفته شود حتما راهکارهایی که پیدا می‌کنند پیش برنده خواهد بود. باید بگوییم چه اتفاقی افتاده است، سیستم بانکی درگیر چه مشکلات و موانعی شده است. مردم فکر می‌کنند لابد نظام بانکی ظرف سه ماه می‌تواند به شرایط ایده‌آل برگردد، در حالی که این ضرباتی که به سیستم بانکی وارد و سیاست‌های غلطی که در کشور اجرا شده است، عمده فشارش روی سیستم بانکی قرار دارد. یعنی شما می‌بینید در قالب طرح‌های زودبازده منابع بسیار زیادی از سیستم بانکی خارج شد و به بخش مولد اقتصاد هم نرفت که خود این موضوع نیز زیان‌آور است. اکنون، معوقه‌های سیستم بانکی فراتر از 60 هزار میلیارد تومان است و امکان برگرداندن این معوقه به سیستم وجود ندارد و کاری نیست که براحتی صورت گیرد. بیش از 60 هزار میلیارد تومان منابع سیستم بانکی در قالب طرح مسکن مهر به جایی رفته است که هیچ اثری در اقتصاد ملی ندارد. بانک‌ها در تمام موارد به طور کلی با این مشکلات رودررو هستند. این مشکلی نیست که شش ماهه حل شود. جامعه باید این نکته را بداند که برای این وضع چگونه ‌آمادگی داشته باشد. آماده‌شدن جامعه به فعالان اقتصادی این توانایی را می‌دهد که راه‌های گذر از موانع را بیابند.

اکنون یکی از اصلی‌ترین مشکلات اقتصادی کشور، رکود تورمی است. به نظر شما این مشکل چگونه ایجاد شده و راه حل مقابله با آن چیست؟

تحلیل این که چرا رکود تورمی ایجاد می‌شود، ریشه آن چیست و راه‌حل خروج از آن کجاست یکی از بزرگ‌ترین تصمیم‌هایی است که دولت باید بگیرد. دلیل آن این است که به طور همزمان دو مقوله پارادوکسیکال با هم اتفاق افتاده‌ است. یعنی از یک طرف شما با افزایش قیمت‌ها روبه‌رو هستید، اما درمقابل تولیدکننده حاضر به تولید نیست. این در حالی است که انتظار این است که اگر قیمت‌ها افزایش می‌یابد همه سراسیمه به طرف تولید بروند، اما در عمل شاهدیم که پارادوکسی رخ داده و تورم به بالای 35 تا 40 درصد رسیده و رشد تولید منفی شده است و کسی تولید نمی‌کند. این پدیده خیلی پیچیده‌ای در اقتصاد است که دولت باید به داد آن برسد. حل مشکل تورم را باید در از بین‌بردن رکود دنبال کرد. اگر ما بتوانیم شرایطی ایجاد کنیم که رشد اقتصادی و در نتیجه تولید ملی افزایش یابد، با افزایش تولید می‌توانیم تورم را مهار کنیم. این یک سیاست واقعی در اقتصاد است. در عین حال، دولت باید در بخش پولی هم کمک کند و تمام اینها در کنار هم می‌تواند کشور را به یک نتیجه مطلوب برساند. این امر مستلزم یک برنامه‌ریزی مفصل است که دولت باید انجام دهد و به اطلاع مردم هم برساند. در این شرایط برزخی که ما قرار گرفته‌ایم یکی از مهم‌ترین وظایف دولت این است که به مردم اطلاع‌رسانی کند و قدم به قدم بگوید چه اقداماتی را انجام می‌دهد. اکنون، ما یک تجربه در این زمینه در دولت جدید داریم که نشان می‌دهد یکی از نقاط قوت تیمی که به نیویورک رفت اطلاع‌رسانی آن بود. آنها هم با استفاده از ابزارهای رسمی مانند رسانه‌ها، برگزاری مصاحبه‌ها، نشست‌ها و... و هم با استفاده از ابزارهای غیررسمی ازجمله اقدام آقای ظریف در فیسبوک قدم به قدم اقداماتشان را به مردم ایران توضیح دادند. چنین اقدامی برای جامعه اطمینان ایجاد می‌کند، چراکه جامعه احساس می‌کند افرادی که به آنجا رفتند به دنبال حمایت از منافع ملی هستند. تلقی‌ای که تاکنون در جامعه وجود داشت این بود که اگر وزیر خارجه ایران با وزیر خارجه آمریکا گفت‌وگو کند لابد در همان روز اول کلی خسارت به ایران می‌رسد، اما در همان جا آقای ظریف توضیح می‌دهد که مذاکره کرد، اما از منافع ملی کشور هم دفاع کرد. چون اطلاعات این اقدامات منتشر می‌شد، جامعه به یک آرامشی رسید و با آن همراهی کرد و حاضر است در ادامه نیز هر گونه کمکی که لازم باشد انجام دهد.

من فکر می‌کنم در بخش اقتصادی نیز دولت نیاز دارد به مردم بگوید بخش تولید، صنعت و کشاورزی در چه وضعی قرار دارد و واردات و صادراتمان به چه شکل است. به عنوان مثال، دولت برای این‌که بتواند واردات و صادرات را کنترل کند چه اقداماتی انجام داده است یا این‌ که در سیستم پولی چه اقدامی انجام داده است. اگر این اطلاعات دائم به مردم داده شود از سوی مردم کمک بسیاری به دولت خواهد شد و حتی آنها از دولت حمایت فکری می‌کنند. یعنی اگر دولت بگوید من چه برنامه‌هایی را اجرا می‌کنم بسیاری از آقایانی که در دانشگاه‌ها و مجامع پژوهشی و تحقیقاتی فعالیت می‌کنند، می‌توانند کمک زیادی در جهت حل این مشکلات به دولت بکنند.

شما به مسائل سیستم بانکی اشاره کردید و آن را یکی از مشکلاتی دانستید که کشور با آن مواجه است. اکنون، سیستم بانکی با کسری شدیدی در منابع مواجه است. از یک طرف ورودی پول به بانک‌ها کاهش یافته است و از سوی دیگر مردم نمی‌توانند از بانک‌ها وام بگیرند، بنابراین وضع آنها پیچیده شده است. به نظر شما داروی درد سیستم بانکی کشور چیست؟

باید کمی به عقب برگردیم و ببینیم مشکلات سیستم بانکی چرا ایجاد شده و منشأ آن کجا بوده است. چه سیاست‌ها و تصمیمات غلطی باعث شده سیستم بانکی به چنین وضعی بیفتد. سیستم بانکی در تامین و تخصیص منابع خرد اقتصادی عمل نکرده، بلکه خیلی از جاها دستوری عمل کرده است. سیستم بانکی در مورد تعیین نرخ سود، دستوری عمل و دولت آن را فرماندهی کرد. نگاه دولت به این سیستم پادگانی بود. همچنین وظیفه اعطای تسهیلات تکلیفی که دولت بر بانک‌ها سوار کرد، موجب نابسامانی آنها شده است. تلقی دولت این بود که بانک‌ها مانند قلک دولت می‌ماند، در حالی که دولت حق نداشت از منابع بانکی به عنوان قلک استفاده کند. این‌که رئیس دولت بیاید در سخنرانی خود در یک استان بگوید این‌قدر تسهیلات بانکی به این استان تخصیص داده می‌شود نقطه آغاز یک روند غلط است. منابع بانک به دولت ارتباطی ندارد و بانک منابع خود را از جای دیگر تامین می‌کند بنابراین باید خودش برای منابعش تصمیم‌گیری کند. دولت قبلی حتی از این امر نیز فراتر رفته و برای گرفتن وثیقه‌های سیستم بانکی نیز دخالت کرد و نظام سیستم بانکی کشور را به هم ریخت و اعلام کرد برای گرفتن تسهیلات از سیستم بانکی همان خود پروژه وثیقه گذاشته شود. ریشه حجم بزرگی از معوقات بانکی در اینجاست. حالا دولت می‌خواهد سیستم بانکی به روال پیشین برگردد؛ بنابراین اول از همه باید تکلیف خود را روشن کند که آیا می‌خواهد اقتصادی تصمیم بگیرد و منافع ملی کشور را دنبال کند یا نه؟ چطور باید تسهیلاتی را که ارائه شده است به سیستم بانکی بازگرداند؟ وقتی بانک‌ها اعلام می‌کنند 60 هزار میلیارد تومان معوقه داریم این امر به آن معناست که پول بانک‌ها بیرون از بانک‌هاست. خیلی از بانک‌ها هستند که با معیارهای بانک مرکزی از خط قرمز هم رد شده‌اند و بشدت به بانک مرکزی بدهکارند. این موارد باید بازنگری شود، اما همین موارد هم باید به اطلاع مردم برسد. خیلی از مردم ما نمی‌دانند اکنون بانک‌ها با چه شرایطی روبه‌رو هستند و وضع کنونی آنها چگونه بانک‌ها را فلج کرده است. دولت می‌تواند برای خارج‌شدن از این وضع از مردم کمک بخواهد.

مردم چگونه می‌توانند به سیستم بانکی کمک کنند؟

چه ایرادی دارد سیستم بانکی بخصوص بانک‌های دولتی فهرست تمام کسانی که پول بیت‌المال را گرفته‌اند، منتشر کند و بگوید برای چه این پول در اختیار آنها قرار داده شده است. پول بانک به بیت‌المال و مردم تعلق دارد. به دستور هر کسی که بوده بانک تصمیمی اشتباه گرفته است. بانک آمده چند ده میلیارد تومان به یک فرد یا شرکت حقیقی یا حقوقی پول پرداخت کرده که آنها در راه تولید از آن بهره ببرند، ولی نه‌تنها این افراد تولید نکرده‌اند بلکه با آن دلالی، قاچاق و خیلی کارهای دیگر کرده‌اند. باید فهرست این افراد منتشر شود تا معلوم شود اینها چه کسانی هستند و مردم بدانند از چه کسی طلبکار هستند. اگر مردم بدانند، طلب خود را مطالبه می‌کنند. ما این مشکل را در سیستم بانکی و بخش اقتصادی کشور داریم که خیلی ساکت است. ما در شرایط تثبیت‌شده‌ای قرار نداریم که بگوییم بانک، گمرک، سازمان‌های مختلف و... کار خود را انجام می‌دهند و همه چیز آرام است. همه چیز آرام نیست. باید این مشکلات گفته شود تا برای آن راه‌حل ارائه شود. در ارتباط با همین طرح مسکن مهر واقعا اطلاعات بدرستی در جامعه منتشر نشد. جامعه نمی‌داند در قالب مسکن مهر چه پول‌هایی هدر رفته است؛ چند ده هزار میلیارد تومان، پولی که باید تبدیل به خانه برای همین مردم نیازمند می‌شد، تبدیل به خانه نشده و به جاهای دیگر رفت.

دولت قصد دارد فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها را اجرا کند. این در حالی است که مردم مشکل معیشتی دارند و یکسری از مردم به نان شب هم محتاج هستند. در این صورت اجرای فاز دوم موجب گلایه‌مندشدن مردم و اثر زنجیره‌وار بر دیگر قیمت‌ها خواهد شد. از طرف دیگر، دولت به علت کسری منابع مجبور است با بالا بردن قیمت سوخت درآمد تولیدکند. دولت باید در برابر این تناقض چه کند و با این اوصاف اصولا آیا قادر خواهد بود فاز دوم هدفمندی‌ها را اجرا کند؟

دولت باید این تابو را بشکند، اصلا این طرح را از ابتدا توضیح دهد که این طرح نه‌تنها خدمتی به مملکت نکرده بلکه خیلی از جاها پیامدهای منفی داشته است. این طرح اصلا یارانه‌ها را هدفمند نکرد، اسم آن هم غلط بود چه برسد به خودش. شاید بتوان گفت این طرح، طرحی برای پرداخت نقدی پول به مردم بود. دولت قبلی با توجه به تلقی و رویکردی که داشت مایل بود پولی را به یکسری از مردم بپردازد و چون نتوانست مردم را طبقه‌بندی کند، مجبور شد به اکثریت بپردازد و در نهایت چون نتوانست از محل منابع خودش پول تامین کند، مجبور شد این پول را قرض کند و حالا معضل و مشکلات ناشی از آن باقی‌مانده است. اکنون، طرحی اجرا نشده است که بخواهیم بگوییم مرحله دوم آن را اجرا کنیم. مرحله اولی وجود ندارد که دنبال مرحله دومش بگردیم. طرح اصلا از زیربنا و زیرساخت دچار اشکال است. دولت با یک شعار بسیار غلط پوپولیستی، پولی را در جامعه پخش کرد. اگر شما سرجمع آن را در سال نگاه کنید دولت سالانه چیزی حدود 40 هزار میلیارد تومان یارانه می‌دهد، اما حتی 20 هزار میلیارد تومان آن را از محل این طرح جمع نمی‌کند. 20 هزار میلیارد تومان دیگر را هم خودش می‌دهد. این در حالی است که در سال گذشته، دولت بودجه عمرانی‌اش را که 38 هزار میلیارد تومان بود به میزان ده‌هزار میلیارد تومان پرداخته و تمام سرمایه‌گذاری‌های کشور در حوزه‌های مختلف را تعطیل کرده است تا بتواند پول را در خودپردازها شارژ کند. این موضوع باید برای جامعه توضیح داده شود. در حالی که دیدیم چه پیامدهایی در تورم، نقدینگی، بدهی‌های دولت به سیستم بانکی و بانک مرکزی و دیگر نهاد‌ها ایجاد کرد. این روندی نیست که ادامه پیدا کند. این روند باید متوقف و از نو دیده شود. این طرح نه خدمتی به اقتصاد کشور، نه کمک به جلوگیری از قاچاق سوخت و بهبود قیمت‌ها کرد و نه باعث تقویت تولید و برقراری عدالت شد. این طرح از ابتدا تا انتها خسارت بود.

پس به نظر شما اکنون دولت باید چه اقدامی کند و منابع مورد نیاز خود را چگونه تامین نماید؟

قطعا دولت باید درباره اجرای هدفمندی یارانه‌ها بازنگری کند و برای این بازنگری نیاز دارد که موضوع را با مردم در میان بگذارد. هنوز هم برخی نمایندگان محترم مجلس فکر می‌کنند با تصویب این قانون خدمت بزرگی به جامعه کرده‌اند، اما آنها باید بیایند این موضوع را بررسی کنند. درست است که دائم می‌گویند این قانون بد اجرا شده است، اما پرسش این است که وقتی شما چنین مجری داشتید چرا چنین چیزی را نوشتید و به دست او دادید؟ وقتی من می‌دانم کسی که می‌خواهد برایم یک برج 20 طبقه بسازد بلد نیست ساختمان دو طبقه را هم بسازد، چرا باید نقشه و پول ساخت ساختمان 20 طبقه را به‌دستش بدهم؟

از سوی دیگر در صورت اجرای این طرح مردم با بالارفتن قیمت سوخت و حامل‌های انرژی هم مواجه می‌شوند. دولت در این باره باید چه کار کند؟

دولت اگر بخواهد منابع مورد نیازش را تامین کند، راهی جز این افزایش قیمت ندارد. ما باید به حساب 72 میلیون نفر ماهی 45 هزار و 500 تومان بریزیم. این شوخی نیست و نمی‌شود آن را کتمان کرد. نه 72 میلیون نفر را می‌شود کتمان کرد و نه 45 هزار و 500 تومان را. اگر این دوعدد را در هم ضرب کنیم، می شود ماهی 3300 میلیارد تومان. دولت باید این پول را از کجا بیاورد؟ باید بالاخره آن را از یک جایی تامین کند. منابعی که دولت موجود دارد حدود2500 میلیارد تومان است و دولت هزار میلیارد تومان کم دارد. دولت تا به حال این میزان را قرض می‌کرد و از پول اوراق مشارکت می‌گرفت. اکنون هم اگر بخواهد این پول را تامین کند باید قیمت حامل‌های انرژی را بالا ببرد. من فقط به پیچیدگی‌های این موضوع اشاره می‌کنم. اگر قرار است در این باره تصمیم گرفته شود باید تمام این الزامات در دلش دیده شود. اگر این موضوع را تشریح کنیم جامعه هم متوجه می‌شود چه اتفاقی افتاده است. ابعاد این موضوع وقتی خوب توضیح داده شود، فشار از روی دولت برداشته می‌شود. به عنوان مثال، شما به یک وزنه‌بردار که جثه 60 کیلویی دارد و می‌تواند وزنه صد کیلویی را بزند بگویید برود در سنگین‌وزن‌ها و 240 کیلو وزنه بزند. آیا این امر شدنی است؟ از یک طرف گفته می‌شود ماهانه، این میزان پول رابه حساب مردم بریزید و از طرف دیگر می‌گویند از کجا بیاوریم و نداریم. در این صورت دولت باید چه کار کند؟ باید دارایی‌های کشور را بفروشد؟ بدهی بالا بیاورد که این پول را در قالب طرحی که گفته می‌شود شارژ کند. این امر نیاز به بازنگری خیلی جدی‌تر دارد.

یکی از مشکلات حاد اقتصاد ما مساله بیکاری است. نسخه شما برای کاهش یا حل این مشکل چیست؟

تمام مشکلات کشور به یکدیگر پیوسته است. امروز اگر جوانی بخواهد مشغول کار شود کجا باید مراجعه کند؟ یا باید در تشکیلات دولت مشغول کار شود که ما می‌گوییم کارمندان دولت زیاد هستند یا باید در کارگاهی، شرکتی یا کارخانه‌ای مشغول کار شود. آن شرکت و کارگاه را چه کسی ایجاد می‌کند؟ سرمایه‌گذار. سرمایه‌گذار اگر بتواند کارخانه‌ای یا کارگاهی را ایجاد کند افراد بسیاری در آن کار می‌کنند، اما وقتی به سرمایه‌دار می‌گوییم چرا کارخانه راه نمی‌اندازی، می‌گوید با شرایطی که اکنون کشور دارد نمی‌توان کارخانه راه‌انداخت و ما دوباره سر پله اول برمی‌گردیم که باید بالاخره در کشور فضای کسب و کار مطلوب وجود داشته باشد. وقتی این فضا مهیا می‌شود، ساز و کارها تغییر کرده، قانون حاکمیت داشته و جایگاه هر کس مشخص باشد آن زمان کارخانه‌ها و کارگاه‌ها هم راه‌اندازی می‌شود. شما نمی‌توانید در اقتصاد همین طور فرمان بدهید و بگویید مثلا شغل ایجاد شود. کسی به این فرمان‌ها گوش نمی‌دهد. اقتصاد جای شلاق‌زدن به دریا نیست که کسی فکر کند امواج دریا را بخواهد با شلاق آرام کند، دریا کار خودش را می‌کند. موج به دلایلی ایجاد می‌شود و به‌دلایلی از بین می‌رود. اقتصاد هم همین‌طور است.

حرکت به سوی درآمدهای مالیاتی از ایران تا فرانسه

سیستم مالیاتی در ایران تاکنون نتوانسته جایگاه حقیقی خود را کسب کند . واقعیت این است که در ایران مردم تمایلی به پرداخت مالیات ندارند، چرا که دستگاه مالیاتی نتوانسته است اعتماد آنها را برای خرج‌کردن وجوهشان کسب کند . از سوی دیگر گزارش‌های شفافی هم از چگونگی مصرف مالیات‌ها به‌دست مردم نمی‌رسد و آنها نمی دانند پولی که به دولت پرداخت می‌کنند بابت چه منابعی صرف می شود . بنابراین سیستم مالیاتی بین مردم محبوب نیست و نمی‌توان به عنوان منبع درآمد دولت ‌روی آن حساب کرد.

نگاهی به عملکرد مالیاتی دولت نشان می دهد که تا قبل از ‌سال90، دولت اصلا احتیاجی به درآمد مالیاتی نداشته و در 30 تا 40 سال گذشته اخذ مالیات به نحو بسیار ناچیزی در دستور کار دولت‌ها قرار داشته است. دلیل این امر آن است که دولت می‌توانسته براحتی نفت را بفروشد و با پول آن کشور را اداره کند. در عین حال، فروش نفت هیچ ربطی به تولید کشور، رشد سرمایه‌گذاری، نیروی انسانی و... نداشته است و دولت مانعی در برابر خود احساس نمی‌کرد. در حقیقت ‌دولت در مقام مقایسه به‌عنوان مثال عملکرد مالیاتی دولت ایران مشابهتی با عملکرد مالیاتی دولت فرانسه ندارد . دولت فرانسه از منابع طبیعی مانند نفت و گاز برخوردار نیست و باید برای اداره خودش مالیات بگیرد. بنابراین سازمان مالیاتی مقتدر دارد. این دولت سازوکارهای مالیاتی‌اش را دقیق تعیین و نظام عادلانه دریافت مالیات را رعایت می‌کند و اجازه نمی‌دهد فساد در سیستم مالیاتی‌اش شکل بگیرد؛ اما در کشوری مثل ایران که درآمد‌های نفتی وجود داشته و دارد، مالیات دغدغه دولت نبوده است که دولت بخواهد درباره آن قانون جامع و مانع، ساز‌و‌کارهای تعریف شده و سازمانی قوی داشته باشد.بنابراین حالا که کشور به دلایل سیاسی برای فروش نفت تحت فشار قرار گرفته ‌ این ‌ امیدواری وجود دارد که در اثر فشارهایی که از فروش نرفتن نفت به دلیل ‌تحریم‌ها به کشور وارد می‌شود دولت مقداری متنبه‌شده و تحرکی به سمت بحث مالیات‌ها داشته باشد .

کتایون مافی / گروه اقتصاد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها