جام جم:دو روایت از یک تماس
«دو روایت از یک تماس»عنوان یادداشت روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛خبرگزاری تسنیم: موضوع روابط ایران و آمریکا از چنان حساسیتی برخوردار است که کوچکترین مسائل در این میان با تفاسیر مختلف همراه میشود و معنیدار خواهد بود؛ پس کمترین بیدقتی در این مساله میتواند پرهزینه باشد.
سفر رئیسجمهور کشورمان به مقر سازمان ملل متحد، سفری خبرساز بود که هم متنهای قابل توجهی داشت و هم حواشی فراوان. آخرین برگ این سفر پنج روزه، ماجرای تماس تلفنی روحانی و اوباما بود که مهم تر از نفس این تماس، پاسخ به این پرسش برجسته شد که چه کسی با چه کسی تماس گرفته است؟
سوزان رایس، مشاور امنیت ملی امریکا در گفتوگو با برنامه GPS شبکه CNN مدعی شد: «ما در اوایل هفته تمایل خود را به دیدار مختصر غیررسمی در زمان حضور باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در نیویورک در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نشان دادیم. در حالی که ما در قبال این مساله موضعی باز داشتیم، ایرانیها نشان دادند این مسأله برای آنها پیچیده است؛ پس چنین دیداری صورت نگرفت. ولی امروز (جمعه) در کمال تعجب از طرف آنها با ما تماس گرفته و اعلام شد که رئیس جمهور روحانی تمایل دارد در حال خروج از نیویورک از طریق تلفن با رئیس جمهور اوباما صحبت کند. ما هم توانستیم تماس بگیریم و در این تماس گفتوگویی سازنده انجام شد.» اما روایت این تماس از زبان آقای روحانی با روایت آمریکایی آن متفاوت بود. آقای دکتر روحانی پس از بازگشت به تهران در جمع خبرنگاران اظهار کرد: «درست در لحظهای که آماده حرکت به سمت فرودگاه بودیم به من اطلاع دادند که کاخ سفید با نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک تماس گرفته و اعلام کرده آقای اوباما مایل است چند دقیقه گفتوگو داشته باشیم. ما نیز این کار را انجام دادیم و موافقت شد و آنها با موبایل سفیر ما تماس گرفتند و این مکالمه انجام شد.»
اما چند نکته:
نخست این که موضوع روابط ایران و آمریکا از چنان حساسیتی برخوردار است که کوچکترین مسائل در این میان با تفاسیر مختلف همراه میشود و معنیدار خواهد بود؛ پس کمترین بیدقتی در این مساله میتواند پرهزینه باشد.نکته دوم اینکه از این دو روایت، قطعا یک روایت مطابق با واقعیت یا به واقعیت نزدیکتر است که از نظر ما سخن و روایت رئیسجمهور کشورمان ترجیح دارد، اما موضوع به همین جا ختم نمیشود.در موضوع مهم، پرفراز و فرود و حساسی چون تعامل ایران و آمریکا که تماس تلفنی دو رئیسجمهور سادهترین بخش آن است، اگر قرار باشد از همین نخست آمریکاییها از خود بیصداقتی نشان دهند چگونه میتوان در مراحل مهمتر و پیچیدهتر، به آمریکا اعتماد کرد؟و سومین نکته که باید آن را در اولویت توجه قرار دهیم اینکه واقعیت تعامل دو کشور چیزی است و تصویری که از این واقعیت به افکار عمومی دنیا ارائه میشود چیز دیگری و باید بپذیریم در این تصویرسازی متأسفانه دست برتر با طرف مقابل است. بنابراین لازم است به این میدان چون میدان مینی پرخطر و غیرقابل پیشبینی، با دقت، محتاطانه، سنجیده و با رعایت همه جوانب پا بگذاریم.
خراسان:پرونده حمله به سوریه بسته نشده است
«پرونده حمله به سوریه بسته نشده است»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدمحمد اسلامی است که در آن میخوانید؛«آقای رئیس جمهور، ما به شما نامه نوشته ایم چون بر این باوریم که سیاست شما در عراق موفقیت آمیز نیست و کشور ما به زودی در خاورمیانه با تهدیدی جدی تر از جنگ سرد مواجه خواهد شد... ما از شما می خواهیم که قاطعانه اقدام کنید... جان بولتون، دونالد رامسفلد، پل ولفوویتز، فرانسیس فوکویاما و ... 26 ژانویه 1998» (1)
روز گذشته برای نخستین بار در دو سال و نیم گذشته، شورای امنیت موفق شد قطعنامه ای درباره سوریه تصویب کند. کاخ سفید آن قدر پیش نویس این قطعنامه را تعدیل کرد که قواره خواسته های روسیه و چین شد. این قطعنامه دولت سوریه را ملزم کرده است که اسلحه و ذخایر شیمیایی خود را با همکاری سازمان ملل از بین ببرد. با این حال در متن قطعنامه چیزی از مجازات سوریه نیامده است. روسیه اعلام کرده است که این قطعنامه به طور قطع استفاده از زور یا اجرای فصل هفت منشور سازمان ملل در خصوص سوریه را رد کرده است.
با این حال نمی توان پرونده حمله به سوریه را بسته شده دانست. در یک دسته بندی خیلی ساده، به نظر می رسد سوریه اکنون چهارمین مرحله بحران را تجربه می کند. نخستین مرحله بحران را می توان آغاز هرج و مرج سیاسی و ضعف عملکرد دولت بشار اسد دانست. این مرحله به طور تقریبی از تابستان 1389 تا تابستان 1390 ادامه داشت. در طول این مدت اعتراض ها اندک اندک در شهرهای این کشور گسترده شد. شاخص این دوره تظاهرات و اعتراض علیه دولت سوریه است.
مرحله دوم تقریبا از تابستان 1390 تا تابستان 1391 است. این مرحله با بمب گذاری های تروریستی آغاز شد و به درگیری گروه های مسلح با ارتش سوریه رسید. شاخص این دوره عقیم ماندن اولین تلاش های بین المللی برای آتش بس است که آن زمان کوفی عنان آن را دنبال می کرد. مرحله سوم از تابستان 91 تا تابستان امسال است که به مدد فتوای شیوخ سلفی و تکفیری، دست القاعده به دامان مردم سوریه رسید. شاخص این دوره را میتوان همان ماجرای معروف به دندان کشیدن قلب سرباز سوری دانست.
در مرحله سوم بحران سوریه، همزمان با پا گرفتن القاعده در سوریه 2 رویداد مهم دیگر هم رخ داد. نخستین رویداد تلاش گروه های تکفیری برای کشاندن بحران به لبنان بود که با واکنش حزب ا... و ورود نیروهای مقاومت به درگیری ها پاسخ داده شد. اکنون حزب ا... لبنان نقشی اساسی در تامین امنیت شهرهای آزاد شده سوریه دارد. رویداد دوم مواجهه تمام عیار روسیه و آمریکا بر سر موضوع استفاده از سلاح های شیمیایی در سوریه است.
در این مورد روسیه برای حفظ منافع استراتژیک اش در خاورمیانه، تمام قد در برابر آمریکا ایستاد و اوباما در یک ماه گذشته در ایده حمله به سوریه تنها ماند. برخی صاحب نظران از جمله فرید زکریا، تحلیل گر شبکه سی.ان.ان معتقدند که دولت دموکرات اوباما دیگر به گزینه جنگی درباره سوریه باز نمی گردد. با این حال این گمانه که منطقی هم به نظر می رسد، بدون تردید به معنای این نیست که احتمال حمله به سوریه صفر شده است.
در کارنامه دولت های آمریکایی، تجربه عراق موید همین مطلب است. باید توجه کنیم که در مورد صدام هم مسئله خلع سلاح شیمیایی در زمان بیل کلینتون، رئیس جمهور دموکرات آمریکا انجام شد. حتی طرح تغییر رژیم صدام هم در زمان بیل کلینتون ریخته شد، اما عملیاتی نشد. جملاتی که در ابتدای این یادداشت آمده است، نخستین جملات از نامه طراحان حمله به عراق به بیل کلینتون 5 سال قبل از وقوع این حمله است. کسانی که طرح شان تا زمانی که جمهوری خواهان با جرج بوش پسر به قدرت برسند به تاخیر افتاد و سپس اجرایی شد.
بنابراین در مسئله سوریه هم به همان اندازه که احتمال حمله در دولت اوباما اندک است، احتمال وقوع آن در دولت بعدی آمریکا جدی است. جمهوری خواهان نشان داده اند که ممکن است بدون در نظر گرفتن منافع ملی آمریکا براساس خوی جنگ طلبی شان رفتار کنند.
نقش آن ها در لابیهای اسلحه و منفعت مستقیم مالی که از وقوع جنگ می برند هم احتمال اتخاذ چنین تصمیمی را بالا می برد. بنابراین اکنون که در آغاز مرحله چهارم بحران سوریه هستیم شاید یکی از حیاتیترین گزینههای پیش روی مردم سوریه را باید انتخابات ریاست جمهوری سال آینده سوریه بدانیم.
شاخص این مرحله احتمالاً تلاش برای دستیابی به یک راه حل سیاسی مثلاً از طریق انتخابات است. البته برگزاری انتخابات به تنهایی نمی تواند بحران سوریه را حل کند. همچنان که انتخابات پارلمانی سال گذشته این کشور چاره بحران نشد. در شرایط کنونی که بازیگران منطقه ای هریک به دلیلی راه تعامل را پیش گرفته اند، عقلای گروه های سوری باید تمام تلاش خود را برای حل سیاسی بحران انجام بدهند.
تغییر ساختار سیاسی این کشور از یک نظام تک حزبی کنونی که قدرت را در حزب بعث منحصر کرده است، از پایه ای ترین گام ها است. اگر دوره چهارم بحران سوریه برای دستیابی به راه حل سیاسی به نتیجه نرسد، مرحله پنجم بحران ممکن است با بدترین احتمال ها همراه شود.
پی نوشت:
1. متن نامه ای که طراحان حمله به عراق 5 سال پیش از وقوع آن به بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا نوشته بودند، در سایت اندیشکده New American Century آمریکا
newamericancentury.org/iraqclintonletter.htm
کیهان:چه دادیم و چهگرفتیم؟!
«چه دادیم و چهگرفتیم؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛م
پرسیدن که عیب نیست. مخصوصا از کسانی که «دانستن را حق مردم» میدانند! و طی سه دهه گذشته بارها بر این «حق» اصرار ورزیدهاند. از این روی، پرسشی که در پیش است و آنچه این نوشته در پیوست خود دارد، نباید دولتمردان محترم را آزردهخاطر کند و یا این تلقی را پدید آورد که قرار است زحمات متراکم و روزهای پرکار آنها نادیده گرفته شود.
پرسش درباره سفر نیویورک است، سفری که طی چند روز گذشته پیرامون دستاوردهای آن تبلیغات پرحجم و گستردهای شده و این تبلیغات کماکان ادامه دارد. پرسش اما، این است که جناب رئیسجمهور محترم و هیئت همراه ایشان در سفر نیویورک و در تعامل با آمریکا و متحدانش «چه دادهاند و چه گرفتهاند»؟ و در اینباره گفتنیهایی هست؛
1- سخنرانی آقای دکتر روحانی رئیسجمهور محترم کشورمان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و مصاحبههای بعدی ایشان با رسانههای آمریکایی، اگرچه در برخی از موارد که به آن اشارهای گذرا خواهیم داشت، خالی از کاستی نبود ولی در مجموع میتوان اظهارات جناب روحانی را در تاکید بر سیاستهای کلان نظام، حمایت و دفاع از حقوق مردم شریف ایران و استدلالها و مستنداتی که برای این منظور ارائه کرده بودند، مثبت ارزیابی کرده و مخصوصا بخشهایی از آن را شایسته تقدیر دانست. این بخش از سخنان رئیسجمهور محترم کشورمان با عصبانیت دشمنان تابلودار ایران اسلامی، مخصوصا رژیم صهیونیستی روبرو شد تا آنجا که نتانیاهو با شتابزدگی به اوباما و دولتمردان آمریکایی هشدار داد «فریب لفاظیهای روحانی را نخورند»!
لحن آرام و اظهارنظرهای آمیخته به آرامش آقای روحانی در سخنرانیها و مصاحبهها، مخصوصا آنجا که با استدلال منطقی و محکم همراه بود نیز - که نمونههای فراوانی از این دست را میتوان آدرس داد- تحسینبرانگیز بود. اما لحن ملایم رئیسجمهور محترم کشورمان و نشانهها و پیامهایی که از خواست جدی ایشان برای فرو ریختن دیوار بلند بیاعتمادی میان ایران و آمریکا حکایت میکرد نه فقط غیر از «وعدههای نسیه» و لفاظیهای بیپشتوانه مقامات آمریکایی هیچ دستاورد دیگری به دنبال نداشت بلکه به گونهای که اشاره خواهیم کرد کفه مواضع طلبکارانه و خواستههای باجخواهانه حریف را نیز سنگینتر کرد.
2- متاسفانه نرمش رئیسجمهور محترم کشورمان در مقابل حریف، تنها به لحن ایشان در گفتار خلاصه نشده بود بلکه جناب روحانی - شاید بیآن که متوجه باشند و یا بخواهند - در برخی از مواضع خود به گونهای سخن گفتند که از دیپلمات کارکشته و پرسابقهای نظیر ایشان دور از انتظار بود. آقای روحانی در پاسخ به خبرنگار سی.ان.ان که نظر ایشان را درباره «هولوکاست» پرسیده بود، به اظهارات قبلی خود دراینباره اشاره کرده و گفتند؛ من دیپلمات هستم و نه مورخ و دراینباره - هولوکاست - باید مورخان نظر بدهند. این در حالی است که جناب روحانی میتوانست با استفاده از این پاس - به قول والیبالیستها - آبشار محکمی بر زمین حریف بکوبد و در ادامه پاسخ خود اضافه کند «البته تعجب میکنم که چرا به هیچ مورخی اجازه تحقیق و بررسی در این زمینه داده نمیشود.» این پرسش میتوانست توپ هولوکاست را در میدان حریف بیندازد و جناب روحانی باید میدانستند که ممنوعیت تحقیق درباره هولوکاست یکی از پاشنه آشیلهای به شدت آسیبپذیر صهیونیستها و غرب است.
و یا در سخنان دیگری به عنوان یک نظر تعیینکننده و برگ برنده! پیشنهاد دادند که اسرائیل (!) نیز باید به معاهده NPT بپیوندد. این پیشنهاد ایشان به نوشته روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» هیئتهای سیاسی را «بهتزده» کرد. چرا، زیرا پیشنهاد آقای روحانی، «امتیاز» بزرگی بود که رژیم صهیونیستی به عنوان یک آرزو دنبال میکند و آن، به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل است!
3- مروری گذرا بر مواضع رسما اعلام شده مقامات آمریکایی به وضوح نشان میدهد که حریف نه فقط در مقابل نرمشها و امتیازات ارائه شده از سوی رئیسجمهور محترم کشورمان هیچ امتیازی - تاکید میشود که هیچ امتیازی - نداده است، بلکه این نرمش و تسامح را به حساب نیاز جمهوری اسلامی نوشته و به روال بارها تجربه شده، به جای امتیاز در مقابل امتیاز، بر مطالبات باجخواهانه خود از جمهوری اسلامی ایران نیز افزوده است.
آقای ظریف بعد از مذاکره با وزرای خارجه 1+5 و گفتوگوی اختصاصی و جداگانه با وزیر امور خارجه آمریکا، از مذاکرات ابراز خشنودی کرد و توضیح داد که ظرف حداکثر یکسال همه مسائل حل شده و تحریمها برداشته میشود. اما جان کری، بلافاصله بعد از این نشست در مصاحبه با خبرنگاران، فهرستی طولانی از مطالبات غیرقانونی آمریکا را مطرح کرد و بیآن که بگوید آمریکا در مقابل این مطالبات فراقانونی، غیر از لفاظی چه امتیازی را روی میز میگذارد گفت؛ اقدامات عملی ایران برای اعتمادسازی میتواند شامل دسترسی سریع بازرسان به تأسیسات فردو، امضای پروتکل الحاقی، توقف داوطلبانه غنیسازی در حد بالا و... باشد. خبرگزاری رویترز به نقل از اعضای کنگره آمریکا نوشت؛ «بیشتر اعضای کنگره، (آقای) حسن روحانی را فریبکار میدانند»! «ادر ویس» رئیس کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا اعلام کرد «ما میتوانیم از طریق تحریمهای فلجکننده به اعمال فشار بیشتر بر ایران ادامه دهیم! کاترین اشتون پس از پایان مذاکره با هیئت ایرانی گفت؛ در بسته پیشنهادی 1+5 تغییری ایجاد نشده است! رابرت منندز رئیس کمیته روابط خارجی سنا اعلام کرد که باید بر شدت تحریمها علیه ایران افزوده شود، تعدادی از نمایندگان کنگره، از جمله «لیندسی گراهام» و «مک کین» با صدور بیانیهای خطاب به اوباما، نوشتهاند «ما نباید به ایران اجازه بدهیم از چانهزنی به عنوان ابزار فریب و خرید وقت استفاده کند»! و دهها نمونه دیگر که در گزارشها و ستون اخبار ویژه امروز کیهان به مواردی از آنها - فقط به عنوان مشتی از خروارها - اشاره شده است.
و اکنون باید از رئیسجمهور محترم و هیئت بلندپایه همراه ایشان پرسید که آیا میتوانند فقط به یک نمونه از واکنش مثبت و حاکی از امتیاز مقامات رسمی حریف که در پاسخ به «نرمش»! جناب روحانی ارائه شده باشد اشاره کنند؟! اگر پاسخ منفی است - که منفی است - دستاورد سفر چیست؟!
4- آخرین بخش از سفر نیویورک که باید آن را تأسفبارترین پرده و بزرگترین امتیازی دانست که رئیسجمهور محترم کشورمان به حریف داده است، مکالمه تلفنی ایشان با رئیسجمهور آمریکاست که در آخرین دقایق حضور رئیسجمهور کشورمان در نیویورک و هنگام ترک آمریکا به سوی ایران صورت پذیرفته بود. این رخداد از دو زاویه قابل ارزیابی است؛
الف: خانم سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا بلافاصله بعد از انجام مکالمه تلفنی یاد شده در مصاحبه با سی.ان.ان گفت؛ تماس تلفنی با اوباما به درخواست آقای روحانی صورت پذیرفته و تاکید کرد این درخواست برای ما تعجبآور بود. رایس میگوید؛ ما در اوایل هفته که اوباما در نیویورک بود تمایل خود را برای ملاقات وی با روحانی اعلام داشتیم اما طرف ایرانی نپذیرفت، ولی امروز - جمعه - در کمال تعجب از طرف آنها با ما تماس گرفته و اعلام شد که رئیسجمهور روحانی تمایل دارد در حالیکه میخواهد از نیویورک خارج شود با اوباما تماس تلفنی داشته باشد. از سوی دیگر اما، آقای روحانی هنگام ورود به تهران اعلام کرد که درخواست مکالمه از سوی آمریکا بوده است.
و اکنون سوال این است که اگر درخواست مکالمه از سوی آقای روحانی بوده است، آیا نسبت دادن آن به آمریکاییها با شعار «دولت راستگویان» در تناقض نیست؟! و چنانچه این درخواست از سوی آمریکاییها بوده است، نشاندهنده آن است که دولت آمریکا حتی در حد و اندازه اعلامنظر درباره یک مکالمه تلفنی هم صداقت نداشته و قابل اعتماد نیست، بنابراین پرسش بعدی آن است که جناب روحانی و هیئت بلندپایه همراه ایشان با چه تحلیل و تفسیری از ضرورت اعتماد به آمریکا یاد کرده و با آنهمه تبلیغات گسترده و پرحجم از تعامل اعتمادساز آمریکا به عنوان یکی از دستاوردهای سفر نیویورک یاد میکنند؟! و این چه «گام اعتمادسازی»! است که هیچیک از طرفین تماس حاضر نیستند مسئولیت آن را برعهده بگیرند؟!
ب: ممکن است گفته شود مگر یک تماس تلفنی صرفنظر از آن که کدام طرف در انجام آن پیشقدم شده است، چه امتیازی برای حریف تلقی میشود که در اینباره باید گفت؛ آمریکا طی سی و چند سال گذشته و مخصوصا طی چند سال اخیر به مذاکره با ایران اسلامی نه برای حل و فصل مسائل فیمابین بلکه به «مذاکره برای مذاکره» نیاز مبرم و حیاتی داشته است، چرا که به وضوح میداند و بارها به صراحت اعتراف کرده است که انقلابهای اسلامی منطقه و نهضتهای مقاومت از ایستادگی ایران اسلامی الگو گرفتهاند بنابراین بلافاصله پس از مذاکره، میتواند انجام آن را با این پیوست برای دنیا و جهان اسلام - یعنی عقبه استراتژیک جمهوری اسلامی ایران - فاکتور کند که اگر الگوی شما ایران است، جمهوری اسلامی ایران نیز در نهایت و پس از سی و چند سال مقاومت چارهای جز تسلیم شدن در برابر آمریکا و متحدانش نداشته است! فقط نگاهی به انبوه تفسیرها و تحلیلها و گزارشهای منتشر شده از سوی رسانهها و مقامات آمریکایی و صهیونیستی بیندازید و ببینید که چگونه از مکالمه تلفنی مورد اشاره با عنوان «تسلیم ایران اسلامی»! و ضعف و ناچاری ناشی از فشار تحریمها یاد کردهاند؟!
5- و بالاخره گفتنی است که انتظار گشایش اقتصادی از مذاکره و رابطه با آمریکا نهایت سادهلوحی است و به این نکته و مستندات آن خواهیم پرداخت.
جمهوری اسلامی:بایدها و نبایدهای مذاکره
«بایدها و نبایدهای مذاکره»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم سیدسروش صاحب فصول است که در آن میخوانید؛سرعت و توالی تحولات سیاسی خصوصاً در حوزه روابط خارجی طی چند هفته اخیر به نوعی همه را غافلگیر کرده است. گامهای مثبتی که دولت با هماهنگی مقامات عالی رتبه نظام در راستای عادی سازی روابط میان ایران و سایر کشورها و حل و فصل مسائلی مهم از جمله پرونده هستهای برداشته، خواسته یا ناخواسته تأثیرات خود را بر حوزه اقتصاد نیز داشته است؛ امید به پایان مناقشه بر سر حق ایران در دستیابی به انرژی صلح آمیز هستهای و رفع تدریجی تحریمهای ظالمانه علیه کشورمان، افق امیدوار کنندهای را پیش روی نخبگان و افکار عمومی گسترانده است.
این امیدواری و حسن ظن به آینده میتواند زمینه ساز تقویت حس مشارکت جویی اقتصادی، افزایش رغبت به سرمایهگذاری داخلی و کاهش ریسک تبادلات تجاری خارجی باشد؛ اتفاقاتی که همگی در راستای خروج اقتصاد و به تبع آن معیشت مردم ایران از شرایط نه چندان خوشایند سالهای اخیر است. با وجود تمامی این امیدها ذرهای از پیچیدگی و حساسیت مسائل کاسته شده است و دولتمردان و مردم باید درایت بیشتری نسبت به قبل برای درک و تشخیص آنچه در موقعیت فعلی باید انجام شود، به خرج دهند. همه ما باید بدانیم و بپذیریم که عبور از دوران حساس و غبارآلودی که درحال حاضر در ابتدای قدم گذاردن به آن هستیم، دشواریها و مراقبتهای خاص خود را میطلبد. سادهانگاری و هیجان زدگی دو اشتباه بزرگی هستند که در صورت ارتکاب آنها کشورمان به ورطهای بسیار خطرناکتر از آنچه پیش از این گرفتارش بوده است، درخواهد افتاد.
ساده انگاری در شرایط فعلی میتواند در دو حوزه مصداق بارزتری داشته باشد؛ نخست اینکه گمان کنیم اولاً تمامی مشکلات، سوءتفاهمها و مناسبات از بین رفته را طی بیش از سه دهه اخیر میتوان و باید در کوتاه مدت حل و فصل و فراموش کرد. واقعیت این گونه نیست؛ دو کشور ایران و آمریکا، دقت کنید تعمداً از واژه کشور به جای ملت و دولت استفاده شده است، طی سالهای اخیر در حوزههای مختلف تجربیات ناخوشایند فراوانی از یکدیگر دارند؛ مردم ایران دستکم طی سی و اندی سال بارها و بارها آثار سیاستهای خصمانه دولتهای آمریکا را با گوشت و پوست و استخوان حس کرده اند، در مواردی مانند حمایت از رژیم پهلوی، جنگ تحمیلی، تحریمهای اقتصادی و...
برای ملت آمریکا هم غلط یا درست، نام ایران با موضوع تسخیر سفارتشان در تهران پیوند خورده است. اگرچه عالم سیاست، عالم بررسی هزینه و فایده و عملگرایی ناظر بر منافع ملی است اما ساده انگارانه خواهد بود اگر تصور کنیم به صرف چند جلسه مذاکره و... روابط دو کشور عادی شود.
از دیگر سو و در کنار ساده انگاری برخی متأسفانه نوعی هیجان زدگی نیز در رفتار برخی نخبگان جامعه مشاهده میشود. این نخبگان هیجان زده در عین آگاهی از سابقه روابط پرتلاطم دو کشور و اطلاع از دشواریهای بسیار تنظیم سازوکاری برای گام زدن در مسیر کاستن از اختلافات و تنشها، به شکل غریبی از علائمی مثبتی که بین دو کشور رد و بدل شده است چنان هیجان زده شدهاند که مسئولیتهای نخبگی خود را بطور کامل فراموش کردهاند. این نخبگان به جای تعدیل و تصحیح سطح انتظارات و نگرش عمومی به موضوع روابط آینده دو کشور و تبیین این واقعیت که برقراری رابطه با آمریکا حلال مشکلات ما نیست، بر طبل امیدهای واهی، تحلیلهای سطحی و تفسیرهای خام اندیشانه از ریشههای چالشها و مشکلات اقتصاد کشور میکوبند. درحالی که اندکی تأمل و تدبر در ریشههای مشکلات اقتصادی کشور به روشنی نشان میدهد، بخش عمدهای از این گرفتاری ناشی از سوءمدیریتها، برخوردهای سودجویانه، ضعف ساختار سیاسی حزب محور در نظارت بر عملکرد دولتها، توفق رویکرد رانت محور در اقتصاد دولتی مبتنی بر درآمدهای نفتی، سهم اندک مالیات در تأمین درآمدهای کشور و... است.
درست است که محدودیتهای نشأت گرفته از تحریمها به مشکلات دامن زده است اما در حقیقت گسترش دامنه و عمق این تأثیرگذاری به علت زیرساختهای بیمار است.
از این رو برخوردها و تفسیرهای هیجانی در مورد برقراری احتمالی روابط با آمریکا، نه تنها کمکی به حل مشکلات نمیکند بلکه ضریب خطرپذیری را در مدیریت تجدیدبنای روابط خارجی بالا میبرد.
اینهمه درحالی است که به نظر میرسد نخبگان جامعه در شرایط فعلی باید با تنویر افکار عمومی و آگاهی بخشی به جامعه، دولتمردان را در پیشبرد منافع ملی در قالب مذاکرات کمک کنند.
یکی از این کمکها میتواند و باید در حوزه اقتصادی باشد به خصوص اینکه طی دو هفته اخیر شاهد بودیم مردم به بلوغ بیشتری در تفکیک دو حوزه سیاست و اقتصاد رسیدهاند و درحالی که هر یک از اتفاقات چند روز اخیر برای روانه کردن دارندگان دلار به بازار و عرضه پس اندازهای ارزی کافی بود، مشاهده میکنیم دولت و مردم در یک درک متقابل تلاش میکنند از دامنه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری حوزه اقتصاد و معیشت از تنشها و اتفاقات اقتصادی بکاهند.
به عبارت دیگر از سویی جامعه سخن رئیس کل بانک مرکزی را در مورد کف قیمتی ارز در بازار میپذیرد و از سوی دیگر مسئولان دولتی هم در اقداماتی مانند پرداخت یارانه برای کاهش 50 درصدی هزینه داروهای خاص و... تلاش میکنند به جامعه پیام دهند حداکثر تلاششان را برای حداقل کردن تأثیر تلاطمات ارزی بر معیشت جامعه مبذول میدارند. این تعامل سازنده میتواند زمینه و الگویی باشد برای تفاهم و هم افزایی دولت و ملت برای پیشبرد مذاکرات با هدف حداکثرسازی منافع ملی در عین پایبندی به اصول.
رسالت:تثبیت انقلاب به مثابه پروژه
«تثبیت انقلاب به مثابه پروژه»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
مطلب اول
• رقابتهای دموکراتیک، در چهارچوب یک قانون اساسی روی میدهند. در رقابتهای دموکراتیک بایسته، قانون اساسی، یک مبنای مشترک و مایه وفاق واقعی است. اینگونه نیست که کسانی بدواً التزام خود به قانون اساسی را اعلام کنند، و بعد، در عمل، کار دیگری انجام دهند. طراحی نخست از دموکراسی بر این اساس بود. این، سر و راز، یک وضع سیاسی باثبات است.
• اگر انتخابات در ایالات متحده، یا استرالیا، یا کانادا، از سطح عصبی و هیجانی کمتری برخوردار است، یا هر فعالیت سیاسی با خونسردی بیشتری معمول داشته میشود، بخش مهمی از آن برمیگردد به این که معنای فعالیت سیاسی در چنین کشورهایی مترادف جرزنی درباره قواعد اصولی بازی نیست. سخن از افزایش رشد اقتصادی، تغییر در سیاستهای بهداشت، یا حداکثر تغییر در راهبردهای نظامی و دفاعی است؛ ولی کسی حرف از انحلال نظام فدرال برآمده از انقلاب 1789 آمریکا نمیزند.
• این وضع منطقی انتخابات، وضعی است که خصوصاً پس از 1368، ما از آن محروم بودهایم، و در 1388 شوری از کوری آن درآمد. طی این مدت، نیمی از فعالان سیاسی ما، التزام عملی به قانون اساسی نداشتهاند. همه هم میدانند که نداشتهاند. خودشان هم میدانند و انکار هم نکردهاند. تنها به هنگام تکمیل فرم شرکت در انتخابات، آنها اعلام کردهاند که به قانون اساسی التزام دارند، ولی همان موقع، خودشان، هواداران، رقبا، مجریان قانون، و همه و همه میدانستند که آنها به قانون اساسی التزام کاملی ندارند. به بخشهایی ملتزماند و به بخشهایی نه.
• اینکه ما مدام، پس از انقلاب، با کسانی مواجه بودهایم که بدون آن که واقعاً ملتزم به قانون اساسی باشند، التزام عملی به آن را گواهی میکردند و وارد گود انتخابات میشدند، و پس از به قدرت رسیدن، علیه قانون اساسی اقدام میکردند، موجد دشواریهای عظیم در سیاست ما بوده است، و این کشور و این جامعه را به ناراحتی و اضطراب و عصبانیت کشانده است. بیگمان یکی از اساسیترین معانی تثبیت انقلاب که مضمون دهه چهارم انقلاب شناخته شده است، تثبیت مفهوم انتخابات است.
• اگر اشخاصی یک قانون اساسی را نمیپذیرند، علیالاصول نباید بکوشند تا آن را با ابزار انتخابات عوض کنند، بلکه روش منطقی رسیدن به چنین منظوری، انقلاب است.
مطلب دوم
• این روحیه که فیالمثل در کسانی مانند دکتر عباس عبدی یا دکتر حمیدرضا جلاییپور هست که در انتخابات، دنبال "جنبش" میگردند، از نحوی سوء تفاهم در مورد کارکرد انتخابات برمیخیزد. آنها از انتخابات، انتظار انقلاب دارند.
• البته انتخابات انقلابی، این حسن را دارد که شور و حال و هیجان بسیار دارد و از متن آن مشارکتهای نامتعارف هشتاد درصدی برمیآید؛ ولی این عیب را هم دارد که یک ملت را مدام در وضعیت عصبی انقلابی و احساس خطر در مورد از دست رفتن همه چیز نگه میدارد.
• این که این نحو نگاه به انتخابات، یکی از موجبات "همیشه در صحنه" ماندن مردم بوده است، حرفی نیست، ولی واقع آن است که این وضع، عوارض جانبی و هزینه بسیار دارد. یک جامعه که در آن احساس امنیت نباشد، احساس تهدید باشد، نیروهای مختلف خود را، و از جمله نیروها و استعدادهای انسانی خود را تلف میکند. یک وضعیت روانشناختی آزاردهنده توأم با بدبینیهای پیوسته، و اضطرابهای کشنده میان مردم حاکم است که مانع از آن میشود تا هر کس، هر جا هست، کار خود را درست و صحیح انجام دهد.
• عبور یک جامعه انقلابی از وضعیت مناقشه بر سر اصل انقلاب، یک خیز مهم در توسعه آن جامعه محسوب میشود. ما باید به این عبور نائل شویم.
• از این قرار، اگر بخواهیم دهه چهارم انقلاب که اکنون در میانه آن هستیم، دهه تثبیت انقلاب اسلامی باشد که میخواهیم، پیشنهاد من این است که به این برنامه، به مثابه یک "پروژه" بنگریم؛ به این معنا که با هدف مشخص، امکانات و مقدورات مشخص، و زمان مشخص، گامهای معینی برای دستیابی به آن ترسیم کنیم. منظورم از استعمال واژه "پروژه" این است که دیگر نمیشود در این کار مماشات کرد و بدون یک برنامه زمانی مشخص و مرحله به مرحله، تحقق این منظور معقول را تا آینده نامعلوم به تعویق افکند.
• رویدادهای سال هشتاد و هشت که به این کشور و تاریخ آن ضربات کاری وارد آورد، و تک تک ما و نسلهای پس از ما باید عوارض آن را بپردازیم، به همه گوشزد کرد که زمان مسامحه سپری شده است، و کشور بیش از این تاب این نحو شتر سواری دولا دولا را ندارد. تثبیت انقلاب، به معنای پروژه تثبیت انتخابات، اکنون یک اولویت ملی است.
مطلب سوم
• حال که رقابتهای سیاسی، نرم نرمک به درون قواعد متعارف باز میگردند، برداشت ما هم از این رقابت ها باید از یک سطح بالا و انتزاعی رقابت میان موافقان و مخالفان زیر زیرکی نظام عوض شود، و اطراف رقابت سیاسی در ایران را به چشم کسانی بنگریم که تنها راهحلهای متمایزی برای حل مسائل مورد توافق در قانون اساسی کشور ارائه میدهند.
• در این حال، ما هم میشویم مانند فعالان سیاسی استرالیا یا آمریکا. در ایالات متحده، معنا ندارد که کسانی که مخالف چهارچوب فدرال ایالات متحده هستند، در انتخابات شرکت کنند. همان طور که در قانون اساسی آمده، آن ها حق دارند انقلاب کنند، و دولت ایالات متحده هم حق دارد از خود در مقابل آن ها دفاع نماید. پس، اگر کسانی چهارچوب دولت فدرال آمریکا را میپذیرند، میتوانند رقبای انتخاباتی یکدیگر باشند، در غیر این صورت، رقبای انقلابی هم خواهند بود.
• یک نتیجه به رسمیت شناختن چنین فرضی میتواند این باشد که سطح خشونت و نزاع در رقابتهای سیاسی یک تراز پایین میآید. رقبای سیاسی و انتخاباتی کسانی هستند که اهداف سیاسی کلی مشترک، مندرج در قانون اساسی دارند، ولی راه حلهای متفاوتی برای حل آن دارند.
در نتیجه، جدیت و رقابت آن ها هم در همین سطح است. در چنین وضعی، که شورای نگهبان (دادگاه قانون اساسی) و قوه قضائیه کار خود را به درستی انجام میدهند، هیچ یک از طرفهای رقیب، دیگری را به چشم دست پنهان استکبار یا تزویر پیچیده شیطان نمیبیند، بلکه رقیب از نظر ایشان، تنها یک فعال سیاسی دوست است که در مورد راه حل ها، به نحو دیگری میاندیشد، و اگر فکر او به کرسی بنشیند، اتفاق هولناکی نخواهد افتاد، بلکه تنها رشد اقتصادی یا علمی یا سیاسی یا... قدری کمتر از آنی میشود که راه حل ما به بار خواهد آورد. این طرز فکر لازم برای رقابت سیاسی در یک محیط سیاسی خونسرد و غیرجنبشی است.
• قبلها، و وقتی رقابت بین جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز بود، این نظم بایسته رقابت نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی و امام، به این تعبیر بیان میشد که رقابت آنها، رقابت در "عقیده" نیست، بلکه رقابت در "سلیقه" است.
مطلب چهارم
• تأثیر فرهنگی غلبه چنین تصوری در مورد سیاست قابل ملاحظه خواهد بود، و جامعه عصبی و ناراحت ما را به سمت نحوی خونسردی هدایت خواهد کرد.
• حالا و بر اساس این الگو، میتوان برداشت متمایزی از مفهوم دهه چهارم انقلاب به مثابه دهه تثبیت انقلاب ارائه داد. در این مرحله، ایران هستهای و مسلح، به سطحی میرسد که برای حفظ موجودیت و انقلاب خود، دیگر به هیجانها و هواداریهای پرشور مردم انقلابی نیاز ندارد. این انقلاب پس از سی و پنج سال، تثبیت شده است، و در آن، هر چیز سر جای خود قرار گرفته است. در این شرایط و حال، قدرتهای بزرگ هم باید ما را به رسمیت بشناسند و دیگر ما را تهدید نکنند.
• اینکه این مفروضات برای ورود انقلاب به مرحله ثبات چقدر واقعبینانه است، و این که واقعاً ما به چنین سطحی از جاافتادگی رسیدهایم، در تصمیم اینکه فعالیتهای سیاسی را به سمت آرامش و رقابتهای دوستانه محتوایی سوق دهیم مؤثر است.
سیاست روز:مهره شاه آمریکا در شرایط مات
«مهره شاه آمریکا در شرایط مات»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛دیداری انجام نشد، اما گفتوگوی تلفنی دو رئیسجمهور همانقدر اهمیت داشت که با واکنشهای گوناگونی روبرو شده است. این واکنشها هم در آمریکا دیده میشود و هم در ایران.
موافقان ومخالفان این اتفاق هم وارد عمل شده و به تحلیل آن پرداختهاند. اما همین اتفاق، عصبانیت و دلخوری برای کشورهایی را فراهم ساخته است که همواره از حل و فصل مسائل موجود میان ایران و آمریکا واهمه داشتهاند.
آنها هیچگاه خواستار این اتفاق نبوده و نخواهند بود و حتی در این مسیر کارشکنیهایی را هم انجام میدادند و اکنون هم باید در انتظار کارشکنیها و فتنهانگیزیهایی در همین زمینه بود.
اما فضایی که در زمینه گفتوگوهای ایران و آمریکا ایجاد شده است، باید به تدبیر رهبری نظام بیشتر توجه شود.
رئیسجمهور بارها در گفتوگو با رسانههای آمریکا اعلام کرد که اختیارات کامل دارد و این اختیارات را رهبر معظم انقلاب به او داده است.
غرب و رسانهها و تحلیلگران غربی همواره ادعا میکردند که رئیسجمهور ایران هیچ اختیاری درباره گفتوگو با آمریکا ندارد به همین خاطر است که آمریکا هم رغبتی برای آن از خود نشان نمیدهد در حالی که رئیسجمهوری اسلامی ایران در چارچوب قانون اساسی اختیارات خود را دارد، اما این بار سیاستی اتخاذ شد تا این بهانه از غرب گرفته شود. اکنون آمریکا و غرب در شرایطی خاص قرار دارند. از یک سو این بهانه از دستشان خارج شده و از سوی دیگر فشار افکار عمومی جهان را احساس میکنند که اگر قصد گفتوگو و حل و فصل مسائل فیمابین را دارید اکنون فرصت مهیا شده است.
جمهوری اسلامی ایران در این بازی سیاسی، از هر جهت پیروز است. اگر توافقی حاصل شود و برخی مسائل ایران و آمریکا حل و فصل شود، این یک پیروزی برای جمهوری اسلامی خواهد بود چون تا پیش از این غرب ادعا میکرد جمهوری اسلامی ایران عزم گفتوگو برای حل مسائل را ندارد، در حالی که اینگونه نبود. اما نکته دوم و اساسیتر این است که اگر موضوع گفتوگوها و مسائل ایران و آمریکا به ویژه موضوع هستهای از سوی واشنگتن به بنبست برسد، نشان میدهد که بدبینی جمهوری اسلامی ایران به کاخ سفید بیمورد نبوده است و حق با ایران است که نمیتوان به آمریکا اعتماد و اطمینان کرد. در واقع این آمریکاست که اختیار لازم و کافی را برای گفتوگوهای سازنده ندارد تا مسائل بین دو کشور حل و فصل شود. از هماکنون صهیونیستها نسبت به همین گفتوگوی تلفنی واکنشهای تندی را از خود بروز خواهند داد.
اوباما این اقدام سعی کرد استقلال خود را نشان دهد در حالی که تصمیمگیرندگان اصلی، دیدگاه دیگری دارند. اوباما اکنون باید فشارهای زیادی را به خاطر تماس تلفنی با روحانی تحمل کند.
تدبیر «نرمش قهرمانانه» رهبری نظام، آمریکا را در شرایط شطرنج بازی قرار داده است که مهره شاه او با یک حرکت اشتباه مات خواهد شد.
مذاکرات ایران و آمریکا رو در رو اگر انجام شود و به هر نتیجهای هم برسد، اگر نرمشی در گفتار آمریکاییها دیده میشود و اگر این نرمش در گفتار به نرمش در رفتار و عمل هم کشیده شود، به خاطر مقاومت و ایستادگی است که در دورههای پیشین و در جریان گفتوگوهای سنگین مسئولان و تیم قبلی هستهای بوده است و اکنون تیم تازه نفس از این مقاومت میتواند حداکثر بهرهبرداری را به نفع منافع ملی کشورمان داشته باشد، به شرطی که خوشبینی زیاد به طرف مقابل نداشته باشد و همان نرمش قهرمانانه را در چارچوب سه اصل عزت و حکمت و مصلحت دنبال کند.
اگر آمریکاییها هنوز از تسخیر لانه جاسوسی خود و به گروگان گرفتن کارکنان آن دلخور هستند، مردم ما هم به خاطر اتفاقاتی که مسبب آن آمریکا بوده است از سیاستها و رفتاری که دولتهای گوناگون این کشور علیه ایران، مردم و جمهوری اسلامی انجام دادهاند دلخور هستند. همه کارکنان سفارت به سلامت به کشورشان بازگشتند اما آیا مسافران هواپیمای ایرانی که مورد هدف موشک ناو آمریکایی قرار گرفت، به سلامت به آغوش خانوادههای خود بازگشتند؟!
همین اقدامات است که باعث میشود بی اعتمادی ایران به آمریکا افزایش یابد. حتی آنقدر صداقت در مقامات آمریکایی دیده نمیشود که اعتراف کنند تماس از سوی اوباما بوده است نه روحانی.
تهران امروز:گفتوگو به معنای ارتباط نیست
«گفتوگو به معنای ارتباط نیست»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن بهشتیپور
است که در آن میخوانید؛هر وقت صحبت از گفتوگو میشود باید به تفاوت گفتوگو و مذاکره توجه داشت.مذاکره نوعی گفتوگوست که در آن دستور کار وجود دارد و در نهایت طرفین به جمعبندی میرسند.اما منطق گفتوگو بهگونهای است که طرفین درباره موضوعی صحبت میکنند که ممکن است مشورت درباره مسئلهای باشد و به دستورالعمل خاصی منتهی نشود.اما وقتی گفتوگو بین دو شخصیت سیاسی آن هم رئیسجمهور کشورمان و رئیسجمهور آمریکا صورت میگیرد اهمیت ویژهای مییابد بخصوص که دو کشور در طول سی سال گذشته ارتباطی نداشتهاند.
نکتهای که باید پس از صورت گرفتن این گفتوگو مدنظر داشت این است که نفس انجام گفتوگو نمیتواند خوب یا بد باشد،بلکه محتوای آن مهم است که باید دید در راستای منافع ملی کشورمان است یا نه؟ براساس آنچه تاکنون از محتوای گفتوگوی رئیسجمهور کشورمان و باراک اوباما منتشر شده این گفتوگو در راستای منافع ملی کشورمان صورت گرفته است. نکته دیگری که باید بدان توجه داشت این است که معنای گفتوگو و مذاکره یکی نیست از طرفی مذاکره هم به معنای رابطه نیست.
ضمن اینکه رابطه ایران و آمریکا یک پکیج مفصل است که موضوعات و پروندههای مختلف در آن وجود دارد که یکی از این پروندهها،پرونده هستهای کشورمان است.به نظر میرسد اگر در نتیجه ادامه گفتوگوها مسئله پرونده هستهای کشورمان حل شود.
سایر مسائل نیز به تبع آن حل خواهد شد. موارد ذکر شده جزو دستاوردهای چنین اتفاقی در نظر گرفته میشود اما باید توجه داشت که در این رابطه باید برخی ملاحظات را نیزدر نظر گرفت.یکی از این ملاحظات توجه به این نکته است که موضوعی که 10سال طول کشیده و پیچیدگیهای خاص خودش را دارد به سرعت قابل حل نیست.به همین دلیل باید دقت داشت در بین افکار عمومی جامعه نباید انتظارات نامتناسب شکل داد.زیرا اگر این روش نتیجه موردنظر را در برنداشته باشد با واکنش شدید افکار عمومی مواجه خواهد شد.
نکته دیگر توجه به این نکته است که ما باید در رابطه با آمریکا هوشمندی لازم را به خرج بدهیم زیرا گرچه ایران جزو کشورهای برتر منطقه است اما طرف گفتوگوی ما هم کشوری سلطهطلب است که در راستای این سلطهطلبی، برتریجویی و توسعهطلبی عمل میکند.ضمن اینکه نباید ترسی از وارد عمل شدن داشته باشیم.
در واقع هرچند آمریکا برای رسیدن به اهدافش با ما به راحتی به توافق نمیرسد باید توجه داشته باشیم منطق برد - برد بر رفتار دو طرف حاکم باشد و در ازای هر امتیازی که میدهیم امتیاز متناسبی بگیریم و تجربهگذشته خود را در قبال تعلیق غنیسازی اورانیوم تکرار نکنیم.موضوعی که باعث معطلی دوساله فعالیتهای ما شد.
کته دیگر بحث توجه به بازه زمانی حل این مسئله است که به شکل هوشمندانهای از طرف وزیر خارجه کشورمان موردتوجه قرار گرفت.باید در نظر داشت همانطور که آقای ظریف اشاره کرد در روند مذاکرات علاوه بر تعیین بازه زمانی برای رسیدن به نتیجه باید به موضوعات جدید در روند مذاکره نیز توجه داشت.مسئله دیگری که به نظر میرسد اهمیت فوقالعادهای در جریان نتیجه بخشی مسئله هستهای دارد،اهمیت وحدت و یکپارچگی داخلی در حمایت از دولت در پیشبرد اهدافش است در واقع اگر ملت ایران علاوه بر اتحاد خود و پشتیبانی دولت حاکم،صبوری به خرج دهند انتظار میرود این مسئله نتیجه مورد نظر را کسب کند.
در واقع وحدت ملی باعث میشود طرف مقابل هم نگاه دیگری داشته باشد و از این وحدت تاثیر بگیرد همچنان که در نهایت آمریکاییها به آزادانه بودن انتخابات ایران اشاره کردند.وقتی رئیسجمهور روحانی به نمایندگی از طرف همه مردم ایران و نه تنها کسانی که به او رای دادند صحبت میکند باعث میشود طرف مقابل نتواند اختلافنظرها را به رخ بکشد.
جوان:امریکاییها دچار اشتباه محاسباتی نشوند
«امریکاییها دچار اشتباه محاسباتی نشوند»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛با گذشت بیش از سه دهه از قطع ارتباط میان ایران و ایالات متحده، باب مذاکره و گفتوگو میان دو کشور گشوده شد. دیدار آقای ظریف، وزیر خارجه ایران با آقای جان کری، وزیر خارجه امریکا در حاشیه مذاکرات ایران با گروه 1+5 و همچنین گفتوگوی تلفنی اوباما با دکتر روحانی، آن قدر مهم بود که تمام رسانههای خبری جهان آن را پوشش داده و نوع پرداخت به اخبار این دیدار و گفتوگوی تلفنی، به گونهای بود که اخبار و مسائل دیگر به حاشیه رانده شد. بررسی محتوایی سخنرانیها در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، نشان میدهد که تنها دو سخنرانی مورد توجه رسانهها و تحلیلگران مسائل بینالملل قرار گرفته و رسانهها به تحلیل و تفسیر آن پرداختهاند:
1- سخنرانی آقای اوباما رئیس جمهور ایالات متحده امریکا
2- سخنرانی دکتر روحانی رئیس جمهور ایران
تحلیل سخنرانی رئیس جمهور امریکا در مجمع، نشاندهنده این واقعیت است که جمهوری اسلامی ایران، مهمترین موضوع بینالمللی و اولین مسئله در سیاست خارجی ایالات متحده است. به هر حال 34 سال از رویارویی همهجانبه بین جمهوری اسلامی و امریکا میگذرد و اکنون فضای جدیدی در حال شکل گرفتن در روابط دو کشور است. آیا شرایط جدید پدید آمده، فرصتی برای ایران است یا امریکا؟ به نظر میرسد پاسخ به این سؤال، ترسیمکننده شرایط آینده باشد. نگارنده معتقد است شرایط کنونی، یک فرصت برای ایالات متحده است؛ فرصتی که معلوم نیست در صورت استفاده نشدن از سوی دولتمردان فعلی امریکا، به راحتی و به زودی، دومرتبه تکرار شود. دولتمردان امریکایی و به ویژه دولت اوباما، در صورتی میتوانند از این فرصت استفاده کنند که دچار اشتباه محاسباتی در تحلیل رفتار جمهوری اسلامی ایران نشوند. اشتباه بزرگ و راهبردی امریکاییها، این خواهد بود که تصور کنند تمایل ایران برای مذاکره، نتیجه تحریمها و فشارهای اقتصادی غرب بوده است. تأثیرگذاری تحریمها بر اقتصاد ایران و معیشت مردم، غیرقابل انکار است، لکن اتخاذ سیاست «نرمش قهرمانانه» در دیپلماسی دولت یازدهم با موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی، دلایل دیگری دارد از قبیل:
1- منطق ایران، همواره منطق گفتوگو و حل و فصل مسائل از طریق مذاکره بوده است. ایران از ابتدای طرح موضوع هستهای در آژانس بینالمللی انرژی هستهای و شکلگیری جنجال علیه فعالیتهای صلحآمیز هستهایاش، اعلام کرد آمادگی دارد از طریق مذاکره و شفافسازی، تمامی ابهامات را مرتفع سازد.
2- عدم مذاکره با امریکا طی سالیان اخیر، مواضع صریح امریکاییها در انکار حقوق ملت ایران و از جمله حقوق هستهای بوده است.
3- امریکاییها در ماههای اخیر به دلایل گوناگون، به دنبال مذاکره با ایران بودهاند و بر همین اساس، رئیس جمهور امریکا و وزیر خارجه این کشور، بر پذیرش حقوق هستهای ایرانیان تأکید کردهاند. اوباما بنابر اظهارنظر خودش، از زمان به قدرت رسیدن با نگارش نامه برای رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، اعلام کرد خواهان حل موضوع هستهای ایران از طریق گفتوگو است.
4- جمهوری اسلامی در شرایط کنونی، در موضع برتر قرار داشته و نیک میداند که امریکاییها در منطقه و جهان، با چه مشکلاتی مواجه هستند.
بنابراین نرمش قهرمانانه جمهوری اسلامی در حوزه دیپلماسی هستهای، یک فرصت برای غرب است تا بتواند خود را از بنبست خارج نماید. غربیها در گذشته با یک اشتباه محاسباتی در برابر فعالیتهای هستهای ایران، اقدام به اتخاذ سیاست تهدید و تحریم کرده و امید داشتند از این طریق، از دستیابی جمهوری اسلامی به چرخه سوخت جلوگیری کنند. اکنون ملت ایران دارای چرخه سوخت بوده و به عضویت باشگاه هستهای جهان درآمده است. هستهای شدن ایران پس از یک دهه مقاومت در برابر سیاست تهدید و تحریم غرب، دلیل قاطعی برای شکست این سیاست میباشد.
بدیهی است که در چنین شرایطی اگر غرب به جای برداشتن تحریمها و پذیرش حقوق هستهای ایرانیان، خواستار اقداماتی از سوی جمهوری اسلامی ایران شود که با منافع ملی و امنیت ملی ملت ایران ناسازگار و در تضاد باشد، بار دیگر مرتکب اشتباه راهبردی خواهد شد. غربیها و خصوصاً امریکاییها، اشتباهی را که در سال 1383 مرتکب شده و خواستار پایان بخشیدن به تمامی فعالیتهای هستهای صلحآمیز در ایران شدند، نباید تکرار کنند. ایران امروز به مراتب از هر جهت در موقعیت اقتدار بیشتری نسبت به سال 1383 قرار دارد و غربیها خود نیز میدانند که دچار چه بحرانها و مشکلاتی خصوصاً در منطقه راهبردی غرب آسیا شدهاند.
البته رفتار اوباما رئیس جمهور ایالات متحده، نشان میدهد که او تا حدود زیادی به این معنا پی برده که سیاستهای زیادهخواهانه و زورگویانه کشورش در قبال ملت ایران، مشکلات فراوانی را برای امریکا داشته و او برای رهایی از این مشکلات، چارهای جز تغییر رفتار در قبال جمهوری اسلامی ندارد. مشکل جمهوری اسلامی در 34 سال گذشته با امریکا، نگاه خودبرترپنداری و زیادهخواهانه حاکمان این کشور بوده است.
اکنون که امریکاییها اعلام کردهاند حاضرند با ایران بر اساس «احترام متقابل» تعامل داشته باشند، بدیهی است که جمهوری اسلامی از اصل این سیاست استقبال نماید. حال که با ملاقات ظریف و جان کری از یک طرف و گفتوگوی تلفنی اوباما با دکتر روحانی از طرف دیگر، اولین گامها برای حل و فصل مسائل فیمابین برداشته شده، این امریکاییها هستند که باید در عمل ثابت کنند پایبند به اصل «احترام متقابل» بوده و بر اساس این اصل، حقوق ملت ایران را پذیرفته و از دشمنی با ملت ایران از این پس، دست برخواهند داشت. چنین خواهد شد در صورتی که امریکاییها دچار اشتباه محاسباتی نشوند.
حمایت:ابعاد حقوقی سفر رییس جمهور به سازمان ملل
«ابعاد حقوقی سفر رییس جمهور به سازمان ملل»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛جناب رییسجمهوری پس از چند روز ماموریت فشرده از طرف ملت ایران، با موفقیت از سفر آمریکا به کشور بازگشتند. تحولات سفر رییسجمهوری به شدت مورد رصد جامعه داخلی ایران و افکار عمومی جهان قرار داشت به نحوی که سوای آنچه تاکنون در این خصوص مورد تحلیل و اظهار نظر واقع شده است به طور قطع در روزهای آینده نیز مباحث زیادی در این مورد مطرح خواهد شد. بررسی جوانب سیاسی اقتصادی دستاوردهای بزرگ این سفر خود نیازمند به تحلیل مفصلی است که به طور قطع از سوی کارشناسان ذیربط مطرح میشود؛ آنچه در یادداشت امروز این ستون مورد توجه قرار میگیرد ابعاد مباحث حقوقی است که باید طی روز های آتی مورد پیگیری قرار گیرد .
واقعیت این است که توجه رسانهها در این چند روزه بیشتر به ابعاد سیاسی این سفر معطوف بود و به همین دلیل ابعاد حقوقی تا حدودی مغفول واقع شد. مخاطبان محترم حقوقی به خوبی میدانند که در مجمع عمومی سازمان ملل 6 کمیته تخصصی وجود دارد که معمولا در هر نشست سالیانه قطعنامهها و گزارشهای متعددی در هر کمیته مطرح میشوند و پس از بحث و بررسی نمایندگان دولتها متن اسناد مربوط به رای کشورها گذاشته میشود. همچنین در چند موضوع ، اجلاس در سطح بالا برگزار میشود تا روسایجمهوری کشورها و دیگر مقامات عالیرتبه نیز در آن نشستها حضور یابند.
در اجلاس امسال از سوی رییسجمهوری کشورمان هم در سخنرانی مجمع عمومی و هم در سخنرانی اجلاس ویژه خلع سلاح جهانی نکات مهمی مطرح شد که لازم است از سوی نمایندگان ایران در سازمان ملل مورد پیگیری دقیق حقوقی قرار گیرد.
ارایه طرح اتحاد جهانی برای اقدام علیه خشونت و افراطیگری، پیشنهاد اختصاص روز26سپتامبر به عنوان روز بینالمللی امحای کامل سلاحهای هستهای ، ارایه پیشنهادهایی خاص برای احقاق حقوق ملت فلسطین، ارایه پیشنهادهایی برای تقویت جنبش عدم تعهد، ارایه پیشنهادهایی در مورد عاریسازی خاورمیانه از هر گونه سلاح کشتار جمعی، ارایه پیشنهادهایی در مورد وضع سوریه و نگرانیهای خاص مربوط به سلاحهای شیمیایی در این کشور و موارد دیگر مشابه، هر یک نیازمند پیگیریهای متنوع در کمیتههای تخصصی ذیربط مجمع عمومی است که دیپلماتهای جمهوری اسلامی از هم اکنون باید تلاشهای لازم برای تدوین پیشنویس قطعنامههای مورد نیاز در هر موضوع را آماده کنند و با جلب نظر گروهی از دیگر کشورها پیشنویس قطعنامه مناسب را در مجمع مطرح سازند تا پس از تصویب، به عنوان ابزار حقوقی قابلیت استناد بینالمللی پیدا کند و تعهداتی بر عهده دبیرکل سازمان ملل و بخشهای تخصصی این سازمان قرار گیرد تا اقدامات معینی را در هر مورد به انجام رسانند.
نکته مهمی که در این خصوص باید بر آن تاکید شود این است که سفر جناب رییسجمهوری به آمریکا با همراهی وسیع دیپلماسی عمومی یعنی گروههای مختلف فعال مدنی همراه بود و همین فعالیت گسترده خصوصا در فضای مجازی، بستر مناسبی را فراهم آورده بود تا مقامات رسمی حاضر در سازمان ملل به اتکای حمایت ملت خود قویتر ظاهر شوند خصوصا که وحدت و یکزبانی مسئولان رسمی داخل کشور در خصوص ماموریت هیئت اعزامی به سازمان ملل نیز در این خصوص بینظیر بود و طرفهای مقابل ایران را به احترام واداشته بود.
بسیار مهم است که در فرایند پیگیری پیشنهادهای جناب رییسجمهوری در مجمع عمومی سازمان ملل نیز افکار عمومی داخل کشور خصوصا متخصصان حقوقی و بینالمللی به خوبی مطلع شوند تا باز در سطح بینالمللی از ضرورت تصویب پیشنهادهای مربوطه حمایت کنند، بسترهای لازم پذیرش آنها در سطح جهانی را فراهم آورند و بدین طریق شبکه مرتبطان خود در سطح کشورهای مختلف را نیز فعال سازند.
نکته دوم قابل توجه این است که در اجلاس مجمع عمومی امسال همانند هر نشست سالیانه دهها موضوع مهم دیگر در دستور کار است که جامعه جهانی تلاش میکند تا در هر مورد تصمیمگیری مناسب کند، حال که توجه جامعه ما به اجلاس مجمع عمومی به دلیل سفر جناب دکتر روحانی جلب شده، بسیار مهم است که سایر مسایل مهم مجمع نیز مورد پیگیری قرار گیرد و جامعه حقوقی کشورمان در قبال هر مورد ضمن بهرهمندی از جدیدترین گزارشهای مطرح در مجمع عمومی، پیشنهادهای حقوقی خود را در اختیار دستگاه دیپلماسی کشور قرار دهد.
مثلا در مورد وضع افراد دارای معلولیت مباحث مهمی در مجمع مطرح است یا در مورد تغییرات جوی و تأثیر آن بر توسعه کشورها، مباحث حقوق بشر، پیشگیری از مخاصمات مسلحانه، فعالیتهای امدادی و انساندوستانه، کنترل و مبارزه با مواد مخدر و پیشگیری و مبارزه با تروریسم ، سندهای متعددی مطرح است و برابر آیین کار ارایه پیشنویس قطعنامه جدید در مجمع عمومی، نمایندگان کشور ما نیز میتوانند در قبال هر یک از محورهای دستور کار مجمع پیشنهاد جدید ارایه کنند خصوصا که ما ریاست جنبش عدم تعهد را نیز بر عهده داریم و از این فرصت نیز باید استفاده مغتنم کرد تا دغدغههای مشترک همه کشورهای در حال توسعه به خوبی مطرح و پیشگیری شود.
نکته سومی که در امتداد ضرورتهای یاد شده باید برای آن برنامهریزی کرد این است که وقتی رییسجمهوری کشورمان چند پیشنهاد مناسب بینالمللی را مطرح ساخت باید در داخل کشور نیز در این زمینهها بحث و گفتوگوهای فنی انجام شود تا در داخل نیز به اهمیت موارد یاد شده خصوصا نفی افراطیگری و خشونت اهتمام لازم را بدهیم و تجربه گذشته تکرار نشود که در سطح جهانی پیشنهاد گفتوگوی تمدنها را مطرح کردیم ولی در داخل کشور از گفتوگوی طیفهای مختلف درون کشور خودمان غافل بمانیم که همین نبودگفتوگو و اجماع سازی باعث شد تا عدهای فقط به تعریف و تمجید ایده مزبور بپردازند و عدهای چشمبسته بدان حمله و این ایده را نوعی وادادگی در مقابل دشمنان تفسیر کنند، حال آنکه هر دو طیف سخن عالمانهای نداشتند و بیشتر متعصبانه و بر اساس اینکه با ارایهکننده پیشنهاد چه نوع زاویهای دارند، موضعگیری میکردند.
نکته آخر اینکه سفر اخیر رییسجمهوری به آمریکا و دستاوردهای آن، نمادی از سربلندی و عزت ملت ایران را به نمایش گذاشت که چگونه در جمع قدرتمندترین کشورهای جهان ایفای نقش میکند. جامعه حقوقی کشور نیز متناسب با این وزن بینالمللی کشورمان باید ایده و اظهار نظر ارایه کنند. مبادا از این وزن بالا غافل شویم و ترجمه مطالب دیگران را به عنوان ایده ایرانی مطرح کنیم . امید آنکه شاهد تحرکات شایسته حقوقی پس از سفر اخیر رییسجمهوری به اجلاس مجمع عمومی باشیم و در این فرایند، وضعیت داخلی کشور از حیث همدلی و همبستگی و نشاط و شادابی را نیز روز به روز بیشتر توسعه بخشیم.
آفرینش: الو... سلام آقای رییس جمهور
«الو... سلام آقای رییس جمهور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛نشست مجمع عمومی سازمان به اتمام رسید، دیدارهای دیپلماتیک انجام شد، سخنرانیها و تشویقها به پایان یافت و همه در پی تحلیل گفتگوها و گمانه زنیها برای آینده تحولات مهم جهان از جمله برنامه هستهای ایران بودند؛ که ناگهان تلفن آقای رییس جمهور زنگ خورد...
تماس تلفنی باراک اوباما با حسن روحانی در واپسین لحظات حضور رییس جمهور ایران در آمریکا، تمام ذهن ها و چشمهای منتظر را که در طی این چند روز به دنبال رویارویی مقامات تهران- واشنگتن بودند را، متحیر ساخت! . هرچند که به زعم وزیرخارجه کشورمان اینگونه روابط در سطوح مختلف دیپلماتیک امری طبیعی به نظر میرسد، اما ضخامت یخ روابط دوکشور به حدی بود که آب شدن آن می توانست سیلی به راه بیاندازد و سازه افکار بسیاری را که به سرراه این رابطه دیوار و سد ساخته بودند را ویران کند و برچیند.
هرچقدر از ظرافت و تدبیر دیپلماسی ایرانی در نیویورک بگوییم بازهم حق مطلب ادا نمیشود، اما تحرکا ت دستگاه دیپلماسی کشور نشان داد که سخت ترین موانع و بزرگ ترین چالش ها با ابزار گفتگو و هنر دیپلماسی قابل حل میباشد، به شرط آنکه ارادهای پشت آن باشد!.
درعرصه سیاست هیچ موضوع و حادثه ای اتفاقی نیست و وقایع دیپلماتیک دراین چند روز نشان داد که ایران با یک برنامه حساب شده به نیویورک رفته است. رعایت موازین و مراتب دیپلماتیک از سوی تیم ایرانی موجب شد تا مقامات مذاکره کننده کشورمان به یکباره به دام هیجانات و ذوق زدگیهای عمومی و سیاسی نیفتند. لاجرم دیداری میان سران دو کشور انجام نشد تا دستاوردهای دیپلماتیک ایران در نیویورک تحت الشعاع قرار نگیرد و بهانه ای برای گروه های فشار در دو کشور ایجاد نشود.
نهایتاً با پایانی دراماتیک گفتگوی دو رییس جمهور به صورت تلفنی انجام شد تا امیدها برای بهبود روابط بین ملت ها از بین نرود و بابی برای ورود به مذاکرات در مورد مدیریت اختلافات فی مابین باز بماند. اما ممکن است این گفتگوی تلفنی با اختلالات و به قولی با خط رو خط مواجه شود، و گاهی هم آنتن دهد، حتی گاهاً ممکن است ارتباط با مشترک مورد نظر امکان پذیر نباشد!!. اما امیدواریم حداقل کابلهای ارتباط از سوی برخی گروههای داخلی و خارجی قطع نگردد.
کم نیستند در داخل و خارج از کشور افراد و گروههایی که به دنبال هیاهو، گفتمان ارتجاعی و دشمن تراشی برای حفظ ایدئولوژیهای فکری و منافع حیاتی خود هستند.
نسبت به تدبیر و ذکاوت دولت تدبیر و امید در مواجهه با این افراد شکی نداریم، اما نسبت به تفکر عقلانی این گروههای فشار در الویت قرار دادن خواستههای ملت و صلاحیت کشور مردد هستیم. ترس این را داریم که باردیگر نقش دایه دلسوزتر از مادر را بازی کنند وتمام ظرافت دیپلماسی ایرانی را خواسته یا ناخواسته از بین ببرند.
اما فی الحال و دراین مقطع حساس تاریخی، خط و مشی سیاسی کشور با درایت رهبرمعظم انقلاب برپایه "نرمش قهرمانانه" قرارداده شده و عملکرد دولت نیز بر محور همین موضوع پایه ریزی شده است. گفتگوی تلفنی میان دو رییس جمهور پس از سه دهه سردی روابط در این مقطع حساس جهانی، نشان از درک دو کشور نسبت به وضعیت خود درمیان تحولات مختلف منطقهای و بین المللی دارد. این درک موقعیت به هیچ عنوان به معنای عقب نشینی از اصول و منافع ملی کشور تلقی نمی شود، بلکه تغییر نقشه راهی است که نهایتاً به دنبال عزت و سربلندی ایران اسلامی درمیان جهانیان است.
امیدواریم آنها که تا پیش از این گفتگوی کوتاه تلفنی، ارتباط با آمریکا و گفتگوی مقامات را مورد تمسخر، خوش بینی و کوتاه انگاری می پنداشتند، از امروز چوب شماتت و فریاد وا اسفا به راه نیندازند.
اجازه دهند دستگاه دیپلماسی کشور براساس اصول حرفهای و منطقی برپایه حفظ منافع ملی، به کار خود ادامه دهند وامید به وجود آمده در میان افکارعمومی داخل وخارج را متبلور سازند.
قانون:حرمت رئیسجمهور حفظ شود
«حرمت رئیسجمهور حفظ شود»عنوان یادداشت روز روزنامه قلانون به قلم حشمتالله فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛بالاخره سفر رئیس جمهور به نیویورک به پایان رسید. با وجود دستاوردها و تعاملاتی که روحانی و هیات همراه رئیسجمهور داشت، هنگام بازگشت وی به کشور، برخی جلوی خودروی رئیس جمهور را گرفتند، شعار مرگ بر آمریکا سر دادند و با پرتاب کفش، اعتراض خود را نسبت به گفتوگوی تلفنی روحانی با اوباما نشان دادند. چنین رفتارهایی طبیعی است. همیشه در ایران عدهای موافق عملکرد مسئولان هستند و برخی دیگر در مخالفت با رفتار دولتمردان رفتارهای اعتراضی بروز میدهند.
شاید بعد از برقراری ارتباط میان ایران و آمریکا، برخی به سردادن شعار مرگ بر آمریکا معترض باشند اما نباید فراموش کرد که ایران و آمریکا بیش از سه دهه قطع ارتباط کردهاند و نمیتوان توقع داشت یک شبه همه مسائل را فراموش کرد. از سوی دیگر مقامات آمریکایی در اجلاس عمومی سازمان ملل برای کاهش سردادن شعار مرگ بر آمریکا از سوی مردم ایران تلاشی نکردند.
بنابراین اکنون زمان آن نیست که نسبت به چنین شعاری جبهه بگیریم. اما به دور از چنین بحثهایی، حفظ حرمت رئیسجمهور تحت هر شرایطی لازم است. با این حال از آنجا که روحانی روحیه نقدپذیری دارد و قطعا چنین رفتاری را پیگیری نمیکند، رسانهها نباید روی چنین مسائلی مته به خشخاش بگذارند.
اصل موضوع دیپلماسی ایران در نیویورک است که بسیار موفق و سازنده بود. روحانی و ظریف بسیار حساب شده رفتار کردند و مسائل را به درستی به جلو پیش بردند تا در نهایت باعث سرعت بخشی به حل مسئله هستهای ایران شد. همچنین فارغ از اینکه چه کسی شروع کننده گفت وگوی تلفنی بین دو رئیسجمهور ایران و آمریکا بود، برقراری ارتباط بین این دو کشور در چنین سطح و روشی نیز بسیار هوشمندانه بود. آمریکا با برقراری چنین ارتباطی نشان داد به قدرت ایران باور دارد و باید از تفرقهاندازی دست بردارد.
در گذشته ارتباط بین ایران و آمریکا مسئله بود اما روحانی با تدبیر درست این ارتباط را از جناحی و جدلی بودن به سمت فراجناحی و اجماعی تغییر مسیرداد. البته در این دوره از اجلاس شاهد تابو شکنی در شکل مذاکرات هستهای بودیم. این اتفاق را نمیتوان ارزیابی کرد. باید منتظر بود تا این تابو در محتوا نیز شکسته شود و طرفهای غربی در عمل نشان دهند خواهان برقراری تعامل و ارتباط با ایران هستند.
شرق:این چند نفر و آن 2 گروه
«این چند نفر و آن 2 گروه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سعید لیلاز است که در آن میخوانید؛تیم رسانهای و دفتر ریاستجمهوری پیش از بازگشت ریاستجمهوری از سفر نیویورک، رسما اعلام کرد که برنامه استقبالی برای ایشان و هیات همراه در نظر گرفته نشده است. با این حال روز گذشته در اقدامی خودجوش، تعدادی از هواداران آقای روحانی توانستند به هر شکل ممکن خود را به فرودگاه مهرآباد رسانده و از عملکرد قابلتوجه ایشان در بهکرسینشاندن دیپلماسی اعتدال در سطح جهان، تقدیر کنند. البته طی این مدت و بهویژه دیروز و امروز، ملت ایران نه در خیابان که در سطح عمومی جامعه و فضای مجازی، استقبال شایانی از دکتر روحانی صورت دادند.
مجموعه تدابیر 50 روز اخیر -که از نظر دوران «دولتداری» با هر مقیاسی که به آن استناد کنیم زمانی کوتاه و شاید غیرقابل اعتناست- نشان داد آقای روحانی به بهترین شکل از هر ثانیه چه در اقتصاد و فرهنگ، چه در سیاست داخلی و خارجی استفاده میکند. این نکتهای است که از چشم هواداران و ملت ایران دور نمانده و باعث شده میلیونها هوادار آقای روحانی در این 50 روز کمسابقه در طول تاریخ معاصر، به دههامیلیوننفر تبدیل شود.
استقبال از روحانی اگرچه با نظر به بزرگی کاری که انجام شده، باز کردن باب گفتوگو با آمریکا یا تماس تلفنی با رییسجمهور ایالات متحده و اقدامات این سفر، صورت گرفته اما فقط به خاطر اینها نیست. همه میدانند هژمونی آمریکا از 30سال پیش، مورد نقد بسیاری از نیروهای داخلی قرار گرفته و چه در سطح دولتی و حتی چهرههای دانشگاهی و اهالی سیاست و بسیاری از اقشار جامعه، با این مساله کنار نیامدند که خاورمیانه و جهان، ملک یک قدرت خاص باشد.
نگارنده نیز بهشهادت موضعگیریها و مطالب قبلی، معتقد نیستم که اینگونه ممکن است مسایل اساسی ما حل شود. اکثر مسایل ایران، اموری است مربوط به شرایط داخلی. اما آنچه کار روحانی را بزرگ و سترگ میکند، این است که بدون ترس و واهمه وارد چالش با همه مشکلات بزرگ و کوچک جامعه شده است. روحانی نه میخواست و نه میتوانست بیاذن مقاممعظمرهبری کوچکترین تماسی با طرفهای غربی برقرار کند.
سیاست خارجی در همهجای دنیا امری مربوط به «حکومت» است و در جایی که «حکومت» بالای سر «دولت» قرار دارد، سیاست خارجی را فقط دولت تعیین نمیکند. روحانی دست به هر اقدامی در مساله هستهای زده که امری مربوط به کشور ایران است، کوچکترین حرکتی بدون اجماع ملی و نظر مساعد نهادهای حاکمیتی نمیتوانسته انجام دهد.
شکستن بنبستها و خروج از بحرانها بدون حمایت مردم و رهبری از روحانی، امکان کلیدخوردن در این مدت کوتاه را نداشت که ایران در همهجا، خوش بدرخشد؛ ترمیم خرابیهایی که کسانی آن را ایجاد کردند که اگر موفق به برقراری گفتوگو با ایالات متحده شده بودند همان چند نفر که برای روحانی لنگهکفش پرتاب کردند، مراسم باسمهای برای آنها به راه انداخته و «هورا» میکشیدند.
آنان که هشتسال با سکوت رضایتمندانه نظارهگر نامههایی بودند که بیپاسخماندن آن از سوی بوش و اوباما و مرکل، نشان داد از موضع عزت ملی نبوده است، اما باز هم با شور و هیجان، ورزشگاه آزادی را اجاره میکردند تا جشن استقبال به راه اندازند اما هربار، ناموفقتر عمل کنند چون مردم هیچگاه این کارها را باور نکردند.
دکتر روحانی در تلاش برای ترمیم میراث آنهایی است که فکر میکردند کشور را میتوان انحصاری و تکجناحی اداره کرد. حالا این معدود افراد، جلوی فرودگاه جمع میشوند و لنگهکفش پرتاب میکنند. البته که همه ما انتظار این دست هجمهها و چهبسا برخوردهایی بسیار بیش از این را از سوی طبقه جدیدی که احمدینژاد از «نوکیسگان وابسته به رانت»ساخت، داشته و داریم. اما چه خوب است که این گروه بدانند در مخالفت با مردم و دولت اعتدال و اصلاحات، تنها نیستند.
رادیکالهایی در تلآویو و واشنگتندیسی هم از ابتکارات روحانی به خود میپیچند. رژیم اسراییل و سازمان مجاهدین خلق، برای تخریب روحانی سنگتمام گذاشتهاند پس چه اشکالی دارد که 50 یا 60نفر هم در داخل به آنها اضافه شوند؟ در سوی مقابل، تمام کسانی که در داخل و جایجای دنیا، دغدغه استقلال ایران را دارند، همراه دولت خواهند بود؛ استقلال واقعی که بتوانیم با تکیه بر آن، مثل همه کشورهای بزرگ دیگر به هژمونی آمریکا در خاورمیانه نه بگوییم. برای نیل به این هدف، باید اقتصادی نیرومند داشته باشیم؛ مسیری که در هشتسال گذشته خلاف آن عمل شد.
همه کسانی که مخالف این روند هستند، در چارچوب منویات دو گروه مورد اشاره حرکت میکنند. با این حال اتفاق دیروز نشان داد، رادیکالیسم در ایران «فرومردن» را تجربه میکند و این معجزه ملت ایران است.
مردم سالاری:سفر متفاوت
«سفر متفاوت»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مسعود پزشکیان است که در آن میخوانید؛سفر روحانی به نیویورک به طور کاملا واضح با سفرهایی که در چند سال اخیر صورت گرفته بود، تفاوت داشت. رییسجمهوری و هیات همراه در شرایطی به کشور بازگشتند که وجهه ایران را در مدت محدود 5 روزه تغییر دادند و حالا به جرات میتوان گفت جمهوری اسلامی دقیقا آنطور که شایستگی دارد، مورد قضاوت دنیا قرار میگیرد. سخنان حکیمانه روحانی در سازمان ملل، راهکارهای مدبرانه و توام با منطق تیم مذاکره کننده و... موجب شد تا در آخرین لحظات اتفاق بزرگی رخ بدهد و رییس جمهوری آمریکا بعد از سی و چند سال اختلاف پشت خط رییس جمهوری ایران بیاید و با او به صحبت بپردازد.
اهمیت مکالمه 20 دقیقهای دو رییس جمهور بر هیچ کس پوشیده نیست و به طور حتم نه تنها آمریکا و ایران بلکه دنیا به این اتفاق واکنش نشان خواهد داد و تحت تاثیر این تماس اتفاقهایی را به خود خواهد دید. جمهوری اسلامی به دلیل نوع رفتاری که دولت پیشین داشت، شرایط ویژهای را پیش روی خود میبیند و مشکلات و محدودیتهای زیادی آرامش عمومی و رضایتمندی مردم را با تهدیداتی جدی مواجه کرده است.
به همین دلیل مردم در 24 خرداد به چهرهای رای دادند که با شعار اعتدال وارد صحنه انتخابات شده بود که هیات ایرانی در اولین سفر جدیاش، به خوبی نشان داد که بر عهد مهم خود وفادار است و عزم خودش را خبرم کرده است تا تنش زدایی را در دستگاه دیپلماسی جایگزین تنشزایی کند و دقیقا به همین دلیل است که دنیا هم به حضور آنها واکنش مثبتی داشت و نه تنها هنگام سخنرانی رییس جمهوری ایران هیچ کدام از حضار سالن را ترک نکردند، بلکه قاطبه کشورها اظهارات مطرح شده را نشانه ایرانی جدید عنوان کردند، ایرانی که چالش و تنش را به عنوان آفت دنیا میداند و به همین دلیل سعی میکند تا رفتاری متفاوت با آنچه در هشت سال گذشته مشاهده شد، از خود به نمایش بگذارد.
با وجود تاثیرات انکارناپذیر تماس تلفنی اوباما با روحانی برخی در درون کشور سعی دارند تا با سم پاسی فضا را مخدوش کنند و این تماس و کلا تصمیمات این چند وقت اخیر را در تضاد با منافع ملی مطرح کنند.
این نوع تحرکات و مخالفتها در شرایطی مشاهده میشود که رییس جمهور با اختیار تام به نیویورک رفته بودند که نشانگر اعتماد مقام معظم رهبری به سیاست و مشی دولت یازدهم است تا بتوان اینطور گفت که مخالفت با روندی که فضای عمومی را امیدوار به آینده کرده است، در راستای حرکت در چارچوب افراط و تفریط است و به همین دلیل باید با بیتوجهی مواجه شده و به حاشیه رانده شوند. چرا که اگر رادیکالها فضای لازم را برای خود مهیا ببینند، بیشک کشور را به سمت تنش و چالش هدایت خواهند کرد.
آرمان:آنچه روحانی در نیویورک به دست آورد
«آنچه روحانی در نیویورک به دست آورد»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم بهرام امیر احمدیان است که در آن میخوانید؛با پایان سفر دکتر روحانی به نیویورک شاهد هستیم که تحول شگرفی در عرصه دیپلماتیک رخ داده است. جنبه مثبت این حرکت در راستای سند چشم انداز 20ساله بود که بر اساس آن باید ایران بیشترین تعامل را با محیط بینالمللی خود داشته باشد. یکی از ویژگیهای رجل سیاسی مطابق توضیحاتی که در قانون اساسی آمده، این است که رئیس جمهور بتواند با زبان دیپلماتیک صحبت کند.
زبان دیپلماتیک ادبیاتی دارد که بتواند به فرهنگهای دیگر ترجمه شود و روشن و شفاف باشد. ادبیات دیپلماتیک ادب و آدابی دارد که آقای روحانی به خوبی آن را رعایت کردند. رئیسجمهور کشورمان نشان دادند که توانایی ارتقای جایگاه ایران در مجامع بینالمللی را دارند و از عهده این کار به خوبی برآمدند. ایشان همچنین به عنوان رئیس دورهای جنبش عدمتعهد به خوبی از اهداف و مواضع جنبش در نیویورک دفاع کردند و خواستههای جنبش را طرح کردند.
صحبتهای ایشان در نشست خلع سلاح به خوبی نظرات کشورهای عضو جنبش عدم تعهد را نمایندگی میکرد. ضمن اینکه باید توجه داشته باشیم که پس از مدتها آقای روحانی توانستند ترتیبی دهند که در داخل کشور پرونده هستهای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه انتقال پیدا کند و در این سفر ما فواید این تصمیم آقای روحانی را به خوبی مشاهده کردیم. پرونده هستهای هر چند دارای ابعاد امنیتی است اما ماهیتا یک پرونده دیپلماتیک است. در این سفر در نشست 1+5 این وزیر خارجه کشورمان بود که در کنار وزرای خارجه دیگر کشورها نشست و اینکه وزرای خارجه توانستند مستقیما با یکدیگر در این رابطه صحبت کنند امر مثبتی بود.
درباره مکالمه تلفنی روسای جمهور ایران و آمریکا هم باید گفت رسانههایی که این مساله را منفی ارزیابی میکنند در اشتباهند. اساسا در عرف دیپلماتیک وقتی میزبان، میهمان را بدرقه میکند با او گفتوگویی انجام میدهد و میهمان نیز مراتب تشکر خود را ابراز میکند. این مساله در ادب ایرانی هم جایگاه دارد که آقای روحانی به خوبی این مساله را رعایت کردند.
دو کشور حتی اگر با هم مخاصمه داشته باشند هم نباید ارتباط دیپلماتیک را کنار بگذارند. در جنگ ویتنام وقتی آمریکا کشور ویتنام را بمباران میکرد، باز هم گفتوگوهای صلح تعطیل نشد و سفارتهای دو کشور فعال بودند. در حین مخاصمه هم باید طرفین ادبیات دیپلماتیک را رعایت کنند. در مجموع عملکرد آقای روحانی در نیویورک مثبت و موفق ارزیابی میشود.
ابتکار:آیا مذاکره این قدر ترسناک است؟
«آیا مذاکره این قدر ترسناک است؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛هنوز دکتر حسن روحانی در راه نیویورک بود که یک نماینده مجلس به سرعت با یک رسانه همسو با خود سخن گفت تا بگوید آن چه که رئیس جمهور ایران در ارتباط با «اختیار تام» و«امکان مذاکره» گفته درست نیست. گفت روحانی نه اختیار تام دارد و نه با آمریکاییها مذاکره میکند. او البته بیش از آن که خبری را بیان کرده باشد هشداری داده بود.هشداری که برخاسته از یک هراس غیر قابل فهم بوده است.
دکتر حسن روحانی به نیویورک رفت، سخنانی گفت که امکان مذاکره با دشمن چندین و چند ساله ایران را تقویت میکرد. بعد به مراسمی که گفته میشد قرار است با رئیس جمهور آمریکا رو در رو شود نرفت و سپس در اقدامی تاریخی و البته شوک آور با باراک اوباما از طریق تلفن مذاکره کرد. این اتفاقات اگر چه در نیویورک در حال انجام بود اما موازی با آنها اتفاقاتی در ایران نیز در نوسانی زیگزاگی رخ میداد که گویی هراس از گفت وگو،علت اصلی آن بوده است.
برخی ابتدا از اختیار تام روحانی در این موضوع هراسناک شدند و با گمانه زنی پیرامون احتمال مذاکره با آمریکا در این سفر به شدت واکنش نشان دادند. پس از غیبت دکتر روحانی در مهمانی دبیر کل سازمان ملل و روبه رونشدن با اوباما، نفس راحتی کشیدند و از فرط هیجان زبان به تحسین از «اقدام انقلابی» روحانی گشودند. از این که این دیدار صورت نگرفته بود، آشکارا ابراز خوشحالی میکردند و علی رغم تفاوت روش و منش رئیس جمهور در این سفر با سفرهای محمود احمدی نژاد همان توصیفهایی از روحانی کردند که در هشت ساله گذشته از محمود احمدی نژاد و «اقدامات شجاعانه» وی در نیویورک کرده بودند. اما گویی این شادی دیری نپایید. پس از اعلام ناگهانی مذاکره ی رئیس جمهور ایران با باراک اوباما به ناگهان گویی که اقتدار و عزت ملی لگدمال شده باشد واکنشی تلخ از خود نشان دادند.
«اقدام عجیب بی فایده و بدون دستاورد روحانی در گفت وگوی تلفنی با اوباما»، «امتیازی که بالاخره از روحانی گرفت»، «هیات ایرانی نباید در پازل کاخ سفید قرار میگرفت»،«به آمریکا سپردن سر، شما را / شما را زندگانی، مرگ ما را»، «گفت وگو با مقامات آمریکایی از عهده رهبران بی کفایت عربی هم بر میآید»و.... از جمله واکنشهای شتاب زده برخی از افراد و رسانههای این طیف سیاسی داخل کشور است.واکنشی که با احساسات مقامات اسرائیلی از این اتفاق، تشابه و هماهنگی عجیبی دارد.(که البته در قاموس خود این افراد و رسانهها میتواند گناهی نابخشودنی باشد).
اکنون این سؤال خود را نشان میدهد که دلیل این همه هراس از گفت وگو با دشمن چیست ؟ و البته با نگاهی به وضعیت سه دهه گذشته سؤالات دیگری نیز خود را به رخ میکشند که: مگر در کارنامه مقامات جمهوری اسلامی مذاکره با صدام حسین بعثی وجود ندارد ؟ مگر سران جمهوری اسلامی بارها در کاخ فرزندان ابن سعود - که روزی حجاج ایرانی را به خاک وخون کشیدند و بنیانگذار نظام گفته نیز بودند که اگر از صدام بگذریم از آنها نخواهیم گذشت- به ملاقات و مذاکره با آنان نپرداختند ؟ مگر در تاریخ اسلام و شیعه – که عادت کرده اند همه تحولات کنونی را با آن شبیه سازی کنند- مذاکره با کفار وظالمین و حتی صلح با آنان وجود ندارد ؟
در روزهای گذشته بسیاری از مردم نیز با پیگیری تحولات نیویورک به گونه ای هیجانی و از سر ذوق زدگی خواهان مذاکره با آمریکا بودند چرا که - به غلط یا صحیح- بهبود وضعیت معیشتی خود را به رابطه با آمریکا گره زده اند و از این منظر شاید قابل موضوع هضم باشد، اما این که گروهی نزدیک شدن به موضع «مذاکره» را به شدت نفی میکنند از کدام منظر قابل ارزیابی است ؟ آیا دشمن باید تا همیشه دشمن باشد ؟ چگونه میتوان این وضعیت را تغییر داد؟ به جزمذاکره مگر راهی وجود دارد ؟
هراس این افراد از مذاکره میتوان دلایل بسیاری داشته باشند از جمله اینکه یا در دشمنی یک قدرت بزرگ با مردم ایران اسراری نهفته است که میتوان منافع برخی گروهها را تأمین کند و یا اینکه این افراد آن قدر به حقانیت مواضع جمهوری اسلامی ایران اطمینان ندارند، به همین خاطر حضور بر سر میز مذاکره را از همان ابتدا شکست و امتیاز دهی به دشمن میدانند.
نگاهی به وضعیت موافقان و مخالفان مذاکره تلفنی روحانی با اوباما اگر چه نشان میدهد در هر دو گروه رگههایی از هیجان و احساسات وجود دارد اما به نظر میرسد با فروکش کردن احساسات و حاکم شدن فضای منطقی با هیچ محاسبه ای،استدلال مخالفان مذاکره نمیتواند بر منطق موافقان پیروز شود. چرا که نه تاریخ، نه منطق حاکم بر روابط بشری و نه آموزههای ملی و مذهبی ایرانیان،هیچ کدام تائید نمیکند که بتوان مساله ای را بدون آن که به سراغ آن رفت حل کرد و در این مسیر اولین گام مذاکره است.به نظر میرسد دست مخالفان این موضوع، برای قانع کردن افکارعمومی، خالی است و استدلالهای احتمالی آنان تنها به درد خود و هوادارانی خواهد خورد که پیشاپیش عزم خود را جزم کرده اند که با هیچ دلیلی قانع نشوند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد