بیشتر سریالهای مقدم همچون پلیس جوان، نرگس، اغما، رستگاران و زیر هشت در زمان خود جزو محبوبترین کارهای در حال پخش بوده است.
سریال پایتخت2 علاوه بر این که توانست ماموریت خنداندن مخاطبان را بخوبی اجرا کند، بخشی از مشکلات مردم را با زبانی طنز بیان کرد.
نکته جالب توجه درباره سریال پایتخت2 این بود که لوکیشنهای بیشتر و شرایط تولید دشوارتری نسبت به پایتخت یک داشت.
معمولا کارگردانها در دنبالهسازیشان بر موج موفقیت قسمت اول کار سوار میشوند و خیلی به خودشان زحمت نمیدهند، اما سیروس مقدم در پایتخت 2 مسیر دشوارتر را انتخاب کرد و از مخاطبش جواب مثبت گرفت.
آنچه میخوانید مصاحبه با فردی است که لقب پرکارترین کارگردان سالهای اخیر را از آن خود کرده است.
یکی از جذابترین سکانسهای سریال پایتخت 2 جایی بود که خودروی حامل بابا پنجعلی به سمت دره میرفت. کشیدهشدن نقی روی زمین و ترس از مرگ مظلومترین شخصیت سریال، بیننده را به اوج هیجان میرساند. به نظر میرسید که شما میخواستید تواناییهایتان را در این سکانس نشان بدهید و اثر انگشتی به جا بگذارید. درباره نحوه اجرای صحنه و حس خودتان نسبت به آن توضیح بدهید.
در فیلمنامه اولیه ما اصلا چنین صحنهای وجود نداشت. در شیرگاه وقتی داشتیم قسمت سه پیرمرد را ضبط میکردیم به این نتیجه رسیدیم که این قسمت یک حادثه و اتفاق کم دارد. محسن تنابنده و نویسندهها این حادثه را طراحی کردند که اتفاقی در این قسمت بیفتد. چون فقط یک حادثه داشتیم و باید آن را پر و پیمان و باورپذیر اجرا میکردیم. میخواستیم مخاطب هیجانزده بشود. از همه مهمتر این بود که دلسوزی و نگرانی نقی و خانواده نسبت به بابا پنجعلی را باید نشان میدادیم. وقتی این صحنه اضافه شد من تصمیم گرفتم آن را به بهترین شکل اجرا کنم. این صحنه با امکانات کم و محدود اجرا شد، چون ناگهانی به فیلمنامه اضافه شده بود. ما امکان آوردن گروه جلوههای ویژه و بدلکار را نداشتیم. محسن تنابنده در آن سکانس خودش روی زمین کشیده شد و از جان مایه گذاشت.
نمیترسیدید خودرو به داخل دره سقوط کند و خسارتهای جانی و مالی داشته باشید؟
ما پیشبینیهای اولیه را کرده بودیم. ماشین فولکس به یک جرثقیل بسته شده بود. این جرثقیل از سه جای متفاوت خودرو را مهار کرده بود. فقط ممکن بود خودرو و جرثقیل با هم داخل دره سقوط میکردند. این جرثقیل خیلی دست و پای ما را بست، چون نمیتوانستیم زاویههای متفاوتی را ضبط کنیم، اما به خاطر این که امنیت ماجرا حفظ شود مجبور شدم از برخی زاویهها بگذرم. گروه امداد و آتشنشانی هم کنار صحنه آماده بودند. خوشبختانه هیچ اتفاقی نیفتاد. در نهایت کامیون فولکس را بیرون کشید، اما در عین حال فولکس به جرثقیل بسته شده بود و کامیون فقط ادای درآوردن ماشین را در میآورد.
دیگر ماجراهای آن قسمت مثل نامه نوشتن به رئیسجمهور و همراهی با سه پیرمرد با کلیت قصه شما ارتباطی نداشت. انگار میخواستید شخصیت آدمهای خانواده را بیشتر توصیف کنید و بگویید اینها در زندگیشان چه دغدغههایی دارند. به جز این مساله ماجرای نامهنگاری چه کارکرد دیگری داشت؟
ما به بهانه این خانواده قصههایی را طراحی کردیم. این قصه ایدهای بود که چند سال پیش محسن تنابنده مطرح کرد. ما میخواستیم از آن یک تلهفیلم بسازیم. این ایده همینطور ماند تا جایی که تنابنده تصمیم گرفت ایده این را در پایتخت خرج کند. در این قسمت بهانهای پیش آمد تا به ابعاد مختلف خلقوخو و شخصیت آدمها بپردازیم. میخواستیم ببینیم هر آدمی اگر در این شرایط قرار بگیرد چگونه برخورد میکند. آدمها آنچنان دچار توهم میشوند که نمیتوانند مشکلات خودشان را اولویتبندی کنند. ما میخواستیم به خلق و خوی آدمها بپردازیم.
قبل از پخش سریال پایتخت 2 در یکی از مصاحبههایتان گفته بودید که پایتخت 2 درباره موضوعات روز صحبت میکند. اشارهتان به همین قسمت بود؟
منظورم همین قسمت بود به اضافه بحث کلیه و محیط زیست که همه موضوعات روز است. بحث کارگران گذری هم در قسمت دوم مطرح شد.
ولی سریالهای قبلیتان نسبت به پایتخت2 بهروزتر و زندهتر بود. در سریال چک برگشتی ماجرای گرانشدن سکه و زندانیشدن به خاطر مهریه را دیدیم. در پایتخت یک هم شما صحنههای بازی فوتبال استقلال و پرسپولیس را به فاصله چند ساعت در سریال گنجاندید. در پایتخت 2 انگار نمیخواستید خیلی مسائل روز را مطرح کنید. درست است؟
در پایتخت 2 سعی کردیم به مسائل اجتماعی عمیقتر نگاه کنیم. در قسمتی که نقی و ارسطو در رستوران در یک مسابقه تلویزیونی شرکت میکنند سعی کردیم به روز بودن قصهمان را حفظ کنیم. همان کاری که در پایتخت یک با مسابقه استقلال و پرسپولیس کردیم. مسابقهای از تلویزیون اجرا میشود و مخاطب احساس نمیکند که این مسابقه بازسازی شده است. انگار تلویزیون آنجا روشن است و ارسطو در مسابقه شرکت میکند و برنده میشود. سعی کردیم مستند بودنش را حفظ کنیم. در سریال پایتخت 2 هدفمان این بود که عمیقتر، جدیتر و انسانیتر به مسائل روز نگاه کنیم. مثل بحث نامه به رئیسجمهور، اهدای کلیه، شکار بیرویه و محیط زیست.
شکارچیها ضربالمثلی دارند که میگوید شکارچی در نهایت خودش شکار میشود. قسمت نجات آهو را بر اساس این ضربالمثل ساختید؟
مضمون اصلی این قسمت این بود که صیاد اسیر صید خودش میشود و مضمون دوم این بود که صید نجاتدهنده صیاد خودش میشود. دست روزگار خانواده نقی را به چاه میرساند و آهو باعث شد صیاد نجات پیدا کند. این دو مضمون قصه اصلی را تشکیل میدادند.
نکته جالب قسمت نجات آهو این بود که آن سگ گوش به فرمان شما بود و کارهایی که میخواستید انجام میداد. برداشتن کفش، حمل آن تا چاه و ایستادن در آن نقطه را چطور به آن حیوان آموزش دادید؟
خیلی سخت بود. در تعطیلات عید به دنبال یک سگ تربیتشده میگشتیم که گوش به فرمان ما باشد. بالاخره دوستی به نام آقای توکلیان برای ما سگی آورد که رویش کار کرده بود. با هزار ترفند و حیله و حقههای سینمایی و بستن زاویههای معین و تمرینهای مکرر با سگ بالاخره توانستیم نماهایی که میخواهیم بگیریم. یک روزی میخواستیم سگ دو تا پارس کند و سگ لج کرده بود و پارس نمیکرد. ساعتها معطل شدیم. آخر سر هم پارس نکرد و روز دیگر آمدیم نمای پارس کردنش را گرفتیم. سگ باید کفش را برمیداشت و به طرف چاه میبرد و مینشست. اجرای همه این کارها خیلی سخت بود.
سریال پایتخت1 روایت تعلیق کلی داشت که مخاطب را وادار به تعقیب ماجراها میکرد. بیننده دوست داشت ببیند خانواده نقی در نهایت در تهران ساکن میشوند یا خیر. اما در پایتخت2 جای خالی این تعلیق محوری حس میشود. ما مطمئن هستیم که گنبد و گلدسته به جزیره قشم میرسد و خیالمان از این بابت راحت است. فکر نمیکنید این خلأ به جذابیت داستان شما لطمه زده است؟
یکی از تفاوتهای اساسی پایتخت 1 و 2 همین جاست. پایتخت یک قصه سریالی به هم پیوستهای داشت، اما در پایتخت دو از قصه سریالی پرهیز کردیم. چون میخواستیم چند موضوع را در کنار خط اصلی قصه بیان کنیم. از اول میدانستیم 13 قصه داریم و در هر کدام موضوعی مطرح میشود. در هر قصه قرار بود به شناخت تازهتری از این خانواده برسیم. این کار آگاهانه بود. جذابیت روابط خانواده این قدر بالاست که اگر هیچ قصهای هم طراحی نمیشد مسالهای پیش نمیآمد. بیننده دوست داشت پابه پای اینها یک سفر معمولی و عادی را شروع کند. ما آگاهانه داشتیم جنس دیگری از سریالسازی را شروع میکردیم. به این معنا نبود که ندانیم چه اتفاقی میافتد. تعلیق در هر قسمت اتفاق میافتاد. البته خط اصلی هم داشتیم که حمل گنبد و گلدسته به جزیره قشم بود.
اگر در داستانتان ضربالاجلی میگذاشتید این مساله حل میشد. یعنی میگفتید این خانواده باید گلدسته را در این مدت زمانی محدود به قشم برسانند. چیزی شبیه الگوی داستان دور دنیا در هشتاد روز که مخاطب را تا لحظه آخر دنبال خودش میکشاند. موافقید؟
این هم یک جور کارکردن است، اما مساله ما این نبود. میخواستیم موضوعات مختلفی را مطرح کنیم. نویسندگان تصمیم گرفته بودند برای خود گلدسته تعلیق درست نکنند. میخواستند گلدسته را به عنوان یک امر معنوی کنار بگذارند و قصه را با حوادثی که درباره آدمها اتفاق میافتاد جلو ببرند، اما آن قصه هم جذابیتهای خاص خودش را داشت. با شما موافقم.
وقتی داخل کامیون از گنبد و گلدسته استفاده میکنید توقعاتی در مخاطب به وجود میآید. در سریال پایتخت 2 ارتباط معنایی حوادث پیش آمده با گنبد داخل کامیون ضعیف است. یعنی بار کامیون میتواند هر چیز دیگری باشد و باز هم همین اتفاقات رخ دهد. خیلی از ماجراها مثل ارتباط مشکوک نقی با یک زن، قربانیکردن خروس، دغدغههای ارسطو برای ازدواج و نامه نوشتن به رئیسجمهور هیچ ارتباطی با گلدسته ندارد. در طراحی قصه به این نکته فکر کرده بودید؟
به هر حال بار اولی بود که چنین سوژهای کار میشد. تا حالا درباره گنبد و گلدسته سریالی ساخته نشده است. مثل این است که شما بخواهید برای اولین بار با یک شخصیت روحانی در سریالی کمدی شوخی کنید. طبیعی است که خیلی دست به عصا و با احتیاط حرکت میکنید. ما مراقب بودیم که خدای نکرده موضوع را زمینی نکنید و تقدسش از بین نرود. نمیخواستیم مساله دست یافتنی شود. وقتی یک شوخی در صحنهای اتفاق میافتد سرایتش به گنبد و گلدسته ممکن است شکل خوشایندی نداشته باشد. جاهایی که لازم بود از گلدسته استفاده کردیم. مثلا وقتی ماشین از پرتگاه بیرون میآید، نمای آخر ما کامیونی حامل گلدسته است. گویی یک نیروی معنوی است که اینها را مجبور میکند از کامیون برای نجات خودشان استفاده کنند. گویی نیرویی نمیخواهد این پیرمرد از بین برود. شیر که یک مرد دزد و معتاد است با دیدن گلدسته به خودش میآید. فطرت پاکی که در نهاد همه هست در آن لحظه بیدار میشود. در قسمت آهو میخواستیم ماجرای ضامن آهو را یادآوری کنیم. در آنجا دوربین از آهو به گنبد و گلدسته میرسد. موسیقیمان هم ماجرای ضامن آهو را تداعی میکند. نمیخواستیم حرمت گنبد و گلدسته را خدشهدار کنیم و با آن شوخی کنیم. تا آنجا که میشد قصههای مرتبط با گلدسته را طراحی کردیم. یک جاهایی هم داستانها هیچ ارتباطی با گلدسته نداشت. تصمیمگیری ارسطو برای دادن کلیه تحت تاثیر گلدسته بود. مادر شعله دست به دامن گلدسته شد و دعا کرد این اتفاق بیفتد. او هیچ مونسی نداشت و گلدسته را مقابل چشمانش دید. به این گلدسته پناه آورد و دعا کرد که مشکل فرزندش حل شود. در جایجای قصه از گلدسته به عنوان یک پشتوانه معنوی استفاده کردیم.
سال گذشته ماجرای انتقال ضریح امام حسین(ع) از شهرهای ایران به کربلا اتفاق افتاد و دربردارنده اتفاقات جذابی بود. در ساخت سریال پایتخت 2 از این ماجرا الگو نگرفتید؟
مطلقا نه. قصه ما مربوط به دو سال پیش است. این دو ماجرا هیچ ارتباطی به هم ندارند. محسن تنابنده این طرح را دو سال پیش به تلویزیون ارائه کرد. هنوز هم تاریخ ثبتش در شورای طرح و برنامه موجود است. از همان موقع قرار شد روی این طرح کار شود. قبل از عید در جریان فیلمبرداری فهمیدیم ضریح مقدس امام حسین(ع) دارد مسیری را در ایران طی میکند.
وسوسه نشدید ماجراهایش را پیگیری کنید و ببینید با داستان شما شباهت دارد یا خیر؟
نه. این دو قصه کاملا متفاوت هستند. حمل گنبد و گلدسته ما از شمال به جنوب قصه دیگری داشت. ضریح امام حسین(ع) وسیلهای کاملا مقدس و پاک است. تمام شیعیان سالیان سال است هر جور شده خودشان را به کربلا میرسانند. این مساله وجود دارد و قرار نیست چیزی به وجود بیاید. ولی در سریال ما چیزی به اسم مسجد و گلدسته وجود نداشت و این خانواده ماموریت داشتند با نصب گلدسته مسجدی را افتتاح کنند. قرار بود چند نفر در این مسجد نماز بخوانند. این دو ماجرا به لحاظ محتوایی خیلی با هم فرق دارند.
مضمون تکرارشونده سریال پایتخت1، زندگی یک خانواده در شرایط سخت بود. اما در پایتخت 2 دیگر از آن دشواریها خبری نیست و سختی و مرارت جای خودش را به خوشی و آرامش داده است. در برخی قسمتها حس میکنیم چقدر دارد به این خانواده خوش میگذرد و مشکل خاصی در زندگیشان ندارند. چطور به چنین تغییر رویکردی رسیدید؟
قرار ما این نبود که پایتخت2 عین به عین تقلیدی از پایتخت1 باشد. اگر این طوری بود اصلا سری دوم پایتخت را نمیساختیم. قرار بر این بود که پایتخت2 یک گام رو به جلو باشد. میخواستیم به مسائل تازهتر و عمیقتری توجه کنیم. در این دو سریال یک خانواده مشترک و یک کامیون مشترک داریم. بهلحاظ مضمونی چیز مشترکی وجود ندارد. سختیهایی را که این خانواده متحمل میشدند در پایتخت 2 هم بود، اما شدتش کمتر بود. یکی از انتقادهایی که به پایتخت یک وارد میشد این بود که چقدر مصیبت سر این خانواده میآورید. شاید نقد درستی بود. تصمیم گرفتیم در پایتخت 2 حوادث گنده و بحرانی سر این خانواده نگذاریم. حوادث پایتخت 2 خیلی ساده هستند که به دلیل بدرفتار کردن آدمها تبدیل به بحران میشوند. مساله کلاه ناشی از یک شوخی و خودنمایی بود. پرتکردن کلاه منجر به بروز ویژگیهای اخلاقی نقی میشود. ویژگیهایی که تازه است و آن را قبلا ندیدهایم. در ماجرای کلیه ارسطو بر اساس خودنمایی و جوگیرشدن تا مرز اهدای کلیهاش میرود. در پایتخت 2 موضوعات خیلی کوچولو و قابل لمس هستند. مثلا قربانیکردن یک خروس به یک فاجعه منجر میشود. در این سریال سراغ موضوعات تازهتری رفتیم. حوادث را خیلی کوچولو انتخاب کردیم که قابل لمس باشد. این خانواده را سه چهار بار دچار مشکل کردیم، اما تلاش کردیم اینها خیلی شادابتر با آن برخورد کنند. اتفاق زیر آب رفتن ماشین برای هر خانواده تهرانی یک فاجعه بود. اگر این اتفاق رخ میداد، تهرانیها شاید تا 3 ماه عزای عمومی اعلام میکردند، اما اینها خیلی خوش و خرم و با روحیه برمیگردند و آبگوشتشان را میخورند. چون میدانند اتفاقی است که افتاده و کاری نمیشود کرد.
البته میتوانستید با رساندن ارسطو به شعله و ازدواجشان این شادابی و سرخوشی را بیشتر کنید. چرا داستان چنین پایانی نداشت؟
نمیخواستیم به شکل کلیشهای داستان را با یک پایان خوش تمام کنیم. ضمن این که میخواستیم بگوییم عشق و عاشقی از دید ارسطو متفاوت است. این بنده خدا نیاز به ازدواج دارد ولی هر بار به دلیلی موفق نمیشود. به محض این که شعله دختر دیگری را معرفی میکند سراغ او را میگیرد. بیان عوارض دیر ازدواج کردن مد نظر ما بود. نمیخواستیم با یک عروسی قصه را تمام کنیم. شاید در پایتخت 3 این دو تا با هم ازدواج کنند.
شاید هم به این خاطر بوده که بتوانید داستان را در قسمت دیگر سریال ادامه بدهید.
باید ببینیم چه اتفاقی برای پایتخت 3 میافتد. صحبتهایی شده، اما هنوز جدی نیست.
وقتی پایتخت1 را کارگردانی میکردید میدانستید قرار است پایتخت 2 هم ساخته شود؟
مطلقا نمیدانستیم. ولی روزهای آخر احساس کردیم یک پایتخت2 هم باید در کار باشد. چون نه خودمان اشباع شده بودیم و نه مردم. مرتب این سوال پرسیده میشد که چرا اینقدر زود تمام شد. مردم تازه این خانواده را شناخته بودند. تا آمدند با اینها حال کنند سریال تمام شد. من و محسن تنابنده قصههای زیادی داشتیم که فرصت طرحش نبود. همه را کنار گذاشتیم. احساس کردیم حرفهای نگفته زیادی است که میشود از طریق این خانواده گفت. یک هفته بعد از پایان پایتخت1 دور هم نشستیم و بسرعت به شبکه پیشنهاد دادیم این سریال ادامه پیدا کند. یک هفته بعد من و محسن تنابنده به دنبال انتخاب لوکیشن بودیم. به شمال و بندرگز و بوشهر رفتیم و همه جا را دیدیم. پیش تولید این کار دو سال است که آغاز شده. بحث سه ماه گذشته نیست.
اگر میدانستید پایتخت ادامهدار است، جور دیگری قصه را تمام میکردید؟
شاید. واقعا نمیدانستیم. اگر میدانستیم پایانبندی دیگری طراحی میکردیم که قسمت دوم خیلی به اول مرتبط باشد. ولی همین جوریاش هم به نظر من پایتخت 2 شروع خوبی داشت.
پایتخت 2 در مقایسه با سری اولش شوخیهای کلامی بیشتری دارد. در این سریال بار کمدی بیشتر بر دوش بده و بستانهای ارسطو و نقی است. این دو نفر با گوشه و کنایههایشان مخاطب را میخندانند. در حالی که در پایتخت1 موقعیتها خندهدار بودند. مثلا بدشانسیهای مداومی که نقی میآورد و نمیتوانست به خانه دلخواهش برسد. این تفاوت را قبول دارید؟
از روز اول با دوستان قرار گذاشتیم از لودگی پرهیز کنیم. گذاشتیم موقعیتها ایجاد خنده کند. نه این که ما تلاش کنیم بخندانیم. در پایتخت 2 موضوعاتی مطرح شد که عمیقتر و پیچیدهتر بود. میزان صید ماهی در اقیانوس کمتر از صید ماهی در یک حوضچه است. به عمد تلاش کردیم پایتخت 2 را به یک سریال اجتماعی شیرین تبدیل کنیم. این سریال با لحن شیرین تعریف میشود، اما یک کار طنز خندهآور نیست.
قبول دارید که شوخیهای کلامیتان بیشتر شده است؟
موقعیتها این طوری بود که آدمها مجبور بودند با کلام وارد بحث و جدل بشوند و همدیگر را شکست بدهند. ولی شوخیهای موقعیتی هم زیاد داشتیم. مثل قسمت اول که خروس آن بنده خدا را کباب میکنند. یک موقعیت به شوخی و تراژدی ختم میشود. در قسمتی که برادر بهبود در خانه مخفی میشود هیچ شوخی کلامی وجود ندارد. بعضی مواقع هم شوخیها کلامی بود.
در پایتخت 2 از تکیه کلامهای بیشتری هم استفاده کردید. ارسطو کلمه بشدت و جمله آیا فلان مساله کار خوبی است را مدام تکرار میکرد. این تکیه کلامها چطور به ذهن بازیگران میرسید؟
بچهها در تمرینهای مداومی که با هم داشتند به این جملات رسیدند. بخشی از تکیه کلامهای پایتخت1 را آگاهانه کنار گذاشتیم. مثل تکیه کلام بابا پنجعلی که کم شده بود. بچهها به یک سری جملات در تمرین رسیدند. مثل الکی نگو بابا پنجعلی که در تمرین به آن رسیدیم. این جوری نبود که بداهه باشد و سر صحنه از دهان یک نفر بیرون پریده باشد. بچهها تمرینهای مکرری قبل از فیلمبرداری داشتند که این جملات آنجا به ذهنشان میرسید.
دوربین شما سریال به سریال سیارتر میشود و در جاهای عجیبتری قرار میگیرد. در کارهای قبلی دوربین را داخل لباسشویی و یخچال کاشتید و این دفعه آن را روی اسباب بازی بچهها گذاشتید. چرا اینقدر به حرکات پیچیده دوربین علاقه نشان میدهید؟
هر چیزی که باعث به هیجانآوردن مخاطب شود، سیروس مقدم از آن استفاده میکند. هر چیزی که باعث شود مخاطب با دنیای تازهتری مواجه شود برای من مهم است. ممکن است کار بعدیام را با دوربین تلفن همراهم بگیرم. جدی میگویم. برای این که مستندبودن و واقعیبودن تصویر بیشتر حس شود.
جایی هست که دوست داشته باشید دوربین را بگذارید و تا حالا نگذاشته باشید؟
بستگی به لوکیشن و موقعیت دارد. ممکن است ما در موشکی کار کنیم و جایی باشد که فضای موشک از آن نقطه بهتر دیده بشود. من دوربین را آنجا میگذارم.
نماهای هلی شات (هوایی) از کامیون را چطور گرفتید؟
وقتی شما یک دوربین کوچک سبک قابل تحرک دارید میتوانید آن را به دسته بوم ببندید و فیلمبردار با دسته بوم این تصاویر را بگیرد. بوم سه متر ارتفاع دارد و این طور نماها را فقط با این دوربین میشود گرفت.
احسان رحیمزاده - گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست دانشگاه علوم پزشکی ایران مطرح شد
دکتر امیدعلی مسعودی، استاد ارتباطات در گفتوگو با «جامجم» عنوان کرد
گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با علیرضا نصیری، قهرمان جوانان جهان
سفیر سابق ایران در پاکستان در گفتوگو با «جامجم» تشریح کرد