آدمهای زیادی مردهاند، افراد بسیاری در تنگنای دلهرهآور مرگ گیر افتادهاند، جسدهای زیادی در بیابان رها شدهاند، کودکان بسیاری نفسهای آخر را کشیدهاند، فقط به خاطر وجود معتادانی که گرفتار تخیل شدهاند.
جنایتهایی که از مواد مخدر آب میخورد، رو به افزایش است، قتل اعضای خانواده به خاطر اعتیاد سیر صعودی دارد؛ قاتلانی که بدون نقشه قبلی فقط به خاطر توهمات شیشه،خون کسی را ریختهاند از شماره در رفتهاند، اما هنوز مواد مخدر در دسترس است و از خنجر احکامی که برای معتادانی که فرزندانشان را کشتهاند، چشمپوشی میشود.
اما چه کسی میداند چه به حال آدمها گذشته، آن هنگام که نقش یک قربانی را در مقابل فردی معتاد بازی میکردند؟
سیزده آذر 91 در شیراز یکی از این حالها به مقتول دست داد. آن روز قربانی، کودکی یکساله بود که بیاختیار، پایپ پدر شیشهای را شکست، اما اعتیاد مرد بیش از آن بود که تحمل شکسته شدن پایپ را داشته باشد، برای همین امیر ابتدا از پدر کتک خورد، اما وقتی گریههایش اوج گرفت، پدر جوش آورد و از شدت عصبانیت، پسربچه را خفه کرد. مرد معتاد اما فقط به تحمل 10 سال زندان محکوم شد.
مرگ هولناک امیر، در دی ماه امسال باز هم تکرار شد؛ اینبار در خانه مردی معتاد به شیشه که همسرش از او طلاق گرفته بود و دادگاه حضانت دخترشان را به پدر داده بود.
مرد شیشهای پس از طلاق، زنی را صیغه کرده بود، اما درسای 10 ساله طاقت دیدن او را نداشت، برای همین جدال میان او و پدر تمامی نداشت.
شبی که درسا کشته شد، این زن قصد ورود به خانهشان را داشت، اما دختر یک بار دیگر او را به خانه راه نداد تا اینکه مرد عنان از کف داد و در حالی که نشئه شیشه بود، درسا را از پنجره طبقه سوم ساختمان به پایین پرت کرد. روزی که پدر در دادگاه به جنایتش اعتراف کرد، رو به قاضی گفت که آن شب حالت عادی نداشته است.
یک جنایت دیگر که بدون نقشه قبلی بود، در ماه مهر 89 رخ داد؛ در نیمههای یک شب پاییزی در یکی از بوستانهای پایتخت؛ عامل جنایت، عباس 25 ساله بود، معتاد و بیکار و قربانی، دختری پنج ماهه که به همراه مادر و پدر چون سرپناهی نداشتند؛ هر شب در یکی از پارکها میخوابید. آن شب عباس با دوستانش مواد میکشید و کمی آن طرفتر، زن و دخترش فرو رفته در خواب.
نیمههای شب نوزاد از خواب میپرد و گریه میکند، اما مادر متوجه بیتابی کودک نمیشود، ولی صدای گریه نوزاد، پدر را میآزارد و او را بالای سر دخترک میکشاند، دست پدر بالا میرود، روی دهان نوزاد قرار میگیرد و آنقدر فشار میآورد تا دخترک بمیرد.
ضجههای مادر 24 ساله وقتی از خواب بلند میشود و صورت نوزاد کبودشدهاش را میبیند، وصف نشدنی است. عباس پس از ارتکاب قتل فراری شد و ضجههای مادر داغدیده را نشنید، اما وقتی دستگیر شد و به قتل ناشی از مصرف مواد اعتراف کرد، حکم دادگاه، رأیی سنگینتر از 9 سال حبس برای او نشد.
اما هولناکتر از این، جنایت مرد شیشهای اهل بهشهر بود که 20 آذر امسال رسانهای شد. این مرد قاتل صدیقه (همسرش)، ارشیا و شبیر (دو پسر چهار ساله و یکسالهاش) است که سه ماه پیش در شبی که تا میتوانست شیشه کشیده بود، ابتدا صدیقه را به شکل شیطان دیده بود و پس از خفه کردنش، بدنش را کارد آجین کرده بود، سپس دو فرزندش را که صدایی میگفت باید آن دو شیطان را هم بُکشد، از پا درآورده بود.
بهار امسال نیز اعتیاد به مواد مخدر و توهمی که به جان عباس پنجاه و سه ساله انداخته بود، به جنایت ختم شد. عباس سالها اعتیاد داشت و هاجر (همسرش) گلهمند بود، برای همین تقاضای طلاق داده بود و ارتباط خانوادگیشان شکراب بود.
عباس کینه هاجر را به دل داشت، بیشتر اوقات نیز گمان میکرد هاجر مشغول خیانت کردن به اوست، برای همین در یکی از روزهای خرداد وقتی هاجر مشغول آشپزی بود، پیت بنزین را روی تن او خالی کرد و زن را به آتش کشید و بعد متواری شد.
هاجر دو هفته بعد به علت جراحات شدید در بیمارستان مرد؛ در حالی که در دادگاه ثابت شد، افکار سیاه عباس واقعی نبود و شدت اعتیاد به مواد مخدر باعث سوءظن در او شده بود.
بیست و هشتم مرداد سال 89، اما یکی از تلخترین اخبار در حوزه حوادث منتشر شد. آن روز رسانهها از زنی معتاد به کراک نوشتند که دستش به خون کودکش آلوده بود. پلیس آگاهی استان گیلان در آن زمان، گزارشی را در دست داشت که نشان میداد زنی معتاد بتازگی نوزادی نامشروع را به دنیا آورده، ولی نوزاد به طرز مرموزی ناپدید شده است.
کارآگاهان دنباله این سرنخ را گرفتند تا رسیدند به جایی که اطمینان یافتند شوهر این زن دو سال است که زندانی است و زن برای امرار معاش و به دست آوردن هزینههای اعتیادش دست به کارهای نامشروع میزند.
آنها تحقیقات را تا آنجا ادامه دادند که جسد مدفون نوزاد را در حیاط محل زندگی زن پیدا کردند که مدرکی انکارناپذیر بود.
زن اگرچه ابتدا منکر ارتکاب جنایت بود، اما در نهایت اعتراف کرد چون نوزاد حاصل یکی از روابط نامشروعش بوده ، پس از تولد او را با دود کراک خفه کرده است.
اینها تنها گوشهای از اخبار وحشتآوری است که یک پای آن مواد مخدر است. جوانی معتاد که در بلوار پیروزی مشهد، راننده یک تاکسی را به خاطر یک درگیری لفظی ساده خفه کرد، محمد 51 ساله معتاد که دوستش حسن را به خاطر امتناع از دادن پول به او، با چاقو از پا درآورد و جوان بیست و پنج ساله شیشهای که به دوست خود نظر بد داشت و این دوست، پاسخ هوسهایش را با کشتن او داده بود؛ همه قربانیان مواد مخدرند.
توزیع مواد در کشور با این حال همچنان جریان دارد، حتی برخی مواد خطرناک روز به روز بیشتر و در دسترستر میشوند، غافل از اینکه هر کامی که از مواد مخدر گرفته میشود، پرونده جنایتی جدید را باز میکند.
مریم خباز - گروه جامعه
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد