رزمنده‌ای با یک کوله پشتی نارنجک

گردان در میدان مین گیر افتاده و دشمن رو سرشون آتش می‌ریخت. غلامحسین که ریز نقش و چابک بود داد زد: من نارنجک می‌خوام، نارنجک. هیچ کس نمی‌دانست برای چی.
کد خبر: ۵۰۳۵۲۲

رشادت‌های رزمندگان در آن روزهای زیبای دفاع مقدس لحظات حماسی و فراموش نشدنی است. که این مطلب نمونه کوتاه از آن دسته است:عملیات والفجر یک، دو گردان  مسلم بن عقیل و حمزه سیدالشهدا  از لشکر 25 کربلا  خط شکن، در منطقه شرهانی گیر افتاده بودن و دشمن محاصره شان کرده بود .

گردان در میدان مین گیر افتاده و دشمن رو سرشون آتش می‌ریخت. انفجار مین ها در میدان مین بر اثر خمپاره ها و ترکش ها، دنیایی بود از آتش و ترکش. کمی آن سوتر گردان شهید غلامحسین هم گیر افتاده بود نه راه برگشت نه را پیش داشت. دشمن هم رو در رو فاصله بسیار کم بچه‌ها را با قناسه و حتی آن قدر نزدیک که با کلاش می‌زدن.

در ته ستون یه امدادگر  داد زد و همه میخ او شدند. چه خبرت بابا مگه اینجا شالیزاره داد می کشی. شهید "غلامحسین محمدی" از جا بلند شد ایستاد. فرمانده داد زد بشین سر تو بگیر، می‌زنن ها ...

غلامحسین که ریز نقش و چابک بود داد زد: من نارنجک می‌خوام، نارنجک. هیچ کس نمی‌دانست برای چی. آخه تو که ته ستون تا بری جلو زدنت برادر، بگیر بشین.

غلامحسین گفت: بشینم که چی همه را تو دل شب بکشند و با خود ببر به اسارت. کوله پشتی را باز کرد ،بچه ها نارنجک ها رو انداختن توی کوله و صلوات بلند می‌فرستاد.

کوله را که پر کرد با سرعت از کنار ستون دوید به طرف خاکریز عراقی ها. انگار بعثی ها کور شده و داد می‌زد «وجعلنا» را می خواند. از شیب خاکریز زد بالا و نارنجک ها را می‌نداخت .اصلا رفت تو خط عراقی ها  همین طور نارنجک می‌نداخت. ناگهان دو گردان از جا خزیدن و هجوم بردند. غلامحسین وسط عراقی ها می‌رقصید و خون در خونش می‌غلطید و بچه‌ها خط را شکستند.  ولی غلامحسین همانجا گم شد و جنازه اش مفقود و دو گردان پیروز شدند.(فارس)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها