گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

بازگشت با چمدان‌های خالی

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله: ضرورت هماهنگی در سیاست ارزی، واژگان مشترک جنگ طلبی، انتحار سیاسی اوتاوا، بازگشت با چمدان‌های خالی و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۵۰۰۹۰۲

کیهان: «اول کدام ژوئیه؟!»

«اول کدام ژوئیه؟!» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن می خوانید:
1- «اتاق کنترل» (دیسپاچینگ)-Dispatching- یک واژه فنی است که در تعریف آن گفته می شود؛ مدیریت متمرکز و منسجم شبکه های قدرت و یا کارخانه ها در یک فضا که توانایی کنترل تمام اجزای کلیدی کارخانه و یا شبکه را داراست.

نکته گفتنی این است که این واژه از حوزه فنی و مهندسی به حوزه سیاست و قدرت نیز شیفت و منتقل شده است.

وقتی علیه کشوری یا گزینه مورد هدف، سناریوها و طرح های متعددی برنامه ریزی می شود مجموعه ترفندها و شگردها از یک مرکز و اتاق، کنترل شده تا به انسجام و تمرکز موردنظر برای رسیدن به آن هدف لطمه ای وارد نشود. البته بیشتر از واژه مورد اشاره، واژه «اتاق فرمان» - Command Room- استفاده می شود.

اکنون سؤالی که به میان می آید این است که اتاق فرمان و کنترل دشمن علیه جمهوری اسلامی چه برآورد منسجم و متمرکزی دارد؟

2- بدون کمترین تردیدی باید گفت؛ دشمن در شرایط فعلی تنها بر گزینه «تحریم» متمرکز است و می کوشد تا همه شبکه های خود را در قالب یک دالان مشخص هدایت کند و به بهترین شکل تأثیرگذار باشد و از این روی، در مواجهه با ایران اسلامی از «تحریم هوشمند، فراگیر و فلج کننده» سخن به میان می آورد.

سؤال دیگری که پیش کشیده می شود این است که آیا این راهبرد از سوی اتاق فرمان و کنترل دشمن علیه کشورمان به نتیجه رسیده است؟ آیا برآورد آنها در تأثیر گزینه تحریم برضد ایران صحیح و بدون خطا بوده است؟ آیا توانسته اند همه نیروها و پتانسیل خود را به سوی انسجام و تمرکز برای اجرایی کردن تحریم هایی که تأثیرگذار نیز باشد کنترل نمایند؟

3- پاسخ به سؤالات بالا را باید در یک واژه به اصطلاح معنادار و راهبردی جست وجو و واکاوی کرد؛ «اول ژوئیه» تمام تلاش ها و تحرکات و به فعلیت رساندن برنامه ها و طراحی های دشمن به این نقطه رسید که از اول ژوئیه 2012-11تیر 1391- تحریم های نفتی علیه کشورمان را عملیاتی کند.

یادآور می شود اتحادیه اروپا طی بیانیه ای رسمی اعلام کرد که از تاریخ اول ژوئیه حتی یک قطره نفت از جمهوری اسلامی خریداری نمی کند.

از چند ماه مانده به اول ژوئیه نیز مرتباً و بدون وقفه، امپراتور رسانه ای غرب با حجم انبوهی از تحلیل ها، گزارش ها، مصاحبه ها و به اصطلاح مستندات بر طبل وضعیت بحرانی [!] ایران کوبید.

به تعبیر روشن و واضح، اول ژوئیه به موعدی تبدیل گشت که اتاق فرمان و کنترل دشمن محاسبه کرده بود با فرا رسیدن آن، ایران حاضر به امتیاز دادن خواهد شد و درب دیپلماسی و سیاست بر پاشنه ای خواهد چرخید که قدرت های غربی اراده کرده اند.

از همین روی؛ جنگ رسانه ای دشمن مدت ها پیش تر از موعد اول ژوئیه علیه ایران آغاز شد.

با اعلام اینکه از اول ژوئیه تحریم نفتی ایران به اصطلاح گزنده خواهد بود، واشنگتن پست طی گزارشی مدعی شد که با اجرای تحریم های بی سابقه بر ضد ایران از اول ژوئیه، وضعیت تهران بیش از هر زمان دیگری وخیم تر می شود.

برخی از تحلیلگران و رسانه های غربی نیز ذوق زده دست به پیش بینی زدند که اول ژوئیه، موعد کوتاه آمدن ایران خواهد بود و از جمله «نات کرن» سردبیر مجله نفتی فارین ریپورتس پیش بینی کرد که تهران تا اواسط تابستان یک سوم از صادرات نفتی خود را از دست می دهد و...

4- پیش از آنکه به این سؤال پاسخ داده شود که آیا تحریم های اول ژوئیه با ادعای فراگیر بودن، هوشمند بودن، فلج کننده و گزنده بودن علیه جمهوری اسلامی به بار نشسته است یا نه؟ باید اشاره کنیم که سال گذشته- سال منتهی به انتخابات اسفند 90- نیز اتاق فرمان دشمن از گزینه تحریم بر ضد ایران بهره برد و علاوه بر آن سه قطعنامه علیه کشورمان در مسائل هسته ای، حقوق بشر و تروریسم صادر کردند تا با خدشه دار کردن سیمای جمهوری اسلامی و افزایش فشارها، مشارکت در انتخابات را به اصطلاح به چالش بکشانند.

اتاق کنترل دشمن آنقدر به خود مطمئن بود که جرج سوروس اواخر اسفند 89 در تشریح برنامه های آتی علیه ایران گفت؛ شرط بندی می کنم که تا سال آینده-90- ایران سقوط می کند!

5- مشارکت بالای ملت ایران در انتخابات اسفند 90 و به چالش کشیدن تحریم ها و قطعنامه ها علیه کشورمان باعث شد تا اتاق فکر و فرمان و کنترل دشمن بر اعمال سنگین ترین تحریم ها در اول ژوئیه اتفاق نظر نماید تا به زعم و گمان خودش کار را یکسره کند!! اما آیا پس از گذشت 70 روز از موعد راهبردی اول ژوئیه، اوضاع به سوی دشمن و قدرت های غربی پیش رفته یا اینکه در اتاق فرمان و کنترل آنها باز هم دچار محاسبات راهبردی گردیده است؟

6- اکنون پاسخ خیلی دشوار نیست و کافی است تا اتفاقات چند روز اخیر را مورد تامل قرار دهیم.

دو روز پیش- 18 شهریور، هشتم سپتامبر- سه عضو شاخص اتحادیه اروپا یعنی انگلیس، آلمان و فرانسه اعلام کردند درصدد هستند تا تحریم های شدیدتری را علیه ایران اعمال کنند.

خب، سؤال مشخص و روشنی که به میان می آید این است که مگر قرار نبود تحریم های اول ژوئیه در بالاترین سطح و به صورت فراگیر و آن هم هوشمند، ایران اسلامی را فلج کند؟ اگر این برآورد و محاسبه دقیق بوده و می بایست موثر واقع می شده است دیگر نیازی به تحریم های جدید نیست. طرفه آن که ویلیام هیگ وزیر خارجه انگلیس همان دو روز پیش و به دنبال اعلام تحریم های جدید و شدیدتر بر ضد ایران ادعا کرده است که تحریم های ماه ژوئیه «موثر» بوده است!

7- نتیجه روشن و خالی از هرگونه ابهام از موضع اعلام تحریم های جدید و شدیدتر علیه کشورمان این است که اتاق فرمان و کنترل دشمن نه تنها دچار اشتباهات راهبردی و محاسبات غلط در غلط است؛ بلکه اکنون قفل و هنگ کرده است و فقط به تکرار و توسل به گزینه های نخ نما شده روی آورده است. از همین روی علاوه بر تکرار گزینه بی خاصیت «تحریم»، گزینه های تکراری دیگر را نیز به صحنه آورده است.

از همین روی، سه روز پیش، دولت کانادا که در محافل دیپلماتیک به دم روباه پیر(انگلیس) معروف است، با هماهنگی اعلام شده آمریکایی ها و صهیونیست ها و با هدف به اصطلاح تحت الشعاع قراردادن اجلاس غیرمتعهدها در تهران، در اقدامی کاملاً روانی و تصنعی، تعلیق روابط با ایران را در بوق و کرنا می کند.

در همین خط، سازمان عفو بین الملل، شنبه گذشته در مأموریتی ناشیانه، ایران را به نقض حقوق بشر و موج مجازات های اشد متهم کرد! بعید نیست امروز نیز که نشست فصلی شورای حکام قرار است برگزار شود، آژانس به دنبال صدور قطعنامه ای علیه ایران باشد. با همین اوصاف باز هم بعید نیست به بهانه ای سر و کله احمد شهید گزارشگر به اصطلاح حقوق بشر پیدا شده و خواستار صدور قطعنامه ای بر ضد جمهوری اسلامی باشد. اما نکته قابل اعتنا این است که مگر همین تحریم ها، صدور قطعنامه ها، پروپاگاندای رسانه در قطع روابط با ایران قبلاً نیز استفاده نشده است؟ مشکل اینجاست که اتاق فرمان و کنترل دشمن نمی تواند محاسبه کند که چرا اول ژوئیه و تحریم های فراگیر و هوشمند به بار ننشست و برای همین است که به تجربه های بی حاصل گذشته روی می آورد.

و بالاخره در پایان این نوشته باید موضوع ناکامی قدرت ها و به بن بست رسیدن اتاق فرمان و کنترل دشمن علیه ایران را در افقی دیگر به ارزیابی نشست و آن سخنان پایانی رهبر بصیر انقلاب در افتتاحیه اجلاس سران غیرمتعهدها است که؛ «باید عزم هامان را راسخ کنیم، به هدف ها وفادار بمانیم، از اخم قدرت های زورگو نترسیم و به لبخند آنان دل خوش نکنیم.

اراده الهی و قوانین آفرینش را پشتیبان خود بدانیم، به شکست تجربه اردوگاه کمونیستی در دو دهه پیش و شکست سیاست های به اصطلاح لیبرال دموکراسی غربی در حال حاضر که نشانه های آن را در خیابان های کشورهای اروپایی و آمریکا و گره های ناگشودنی اقتصاد این کشورها همه می بینند با چشم عبرت بنگریم و بالاخره سقوط دیکتاتورهای وابسته به آمریکا و همدست رژیم صهیونیستی در شمال آفریقا و بیداری اسلامی در کشورهای منطقه را فرصتی بزرگ بشماریم.»

مردم سالاری: «واژگان مشترک جنگ طلبی»

«واژگان مشترک جنگ طلبی» سرمقاله امروز روزنامه مردسالاری به قلم علی ودایع است که در آن می خوانید:
به روایت تاریخ، پس از ظهور نخستین تمدن‌های بشری در بین النهرین برای سالیان سال پیش از میلاد مسیح و پس از آن به خصوص با وقوع انقلاب صنعتی در اروپا، جنگ‌های خونین جامعه بشری را خراش داده است که ثمره آن چیزی جز قتل، تجاوز و غارت نبوده است اما حکومت‌ها و تمدن‌های چهارگوشه جهان هم‌چنان اسیر زیاده ‌خواهی‌ های اسلاف خود هستند.

در میانه دهه دوم قرن اول هزاره سوم به شکل غیرقابل تصوری بوی جنگ و باروت کره زمین را فراگرفته است. رخدادی که در اوج جنگ سرد اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده نظیر آن لمس نشده بود. امروز میدان جنگ کل‌ کره خاکی را از آن خود کرده است و نقطه‌ای در جهان بی‌طرف نیست.

آیا رویای گفت وگوی تمدن‌ها در حد یک تو‌هم دست نیافتنی می‌ماند و تئوری برخورد تمدن‌ها میدانی می‌شود؟ انتخابات ایالات متحده به عنوان ویترین متدهای جنگ‌طلبی هر روح آزاده‌ای را می‌آزارد.

در یک طرف میت‌رامنی، کابوی جمهوری خواهان رسما از جنگ و لزوم لشگرکشی به کشورهای متخاصم سخن می‌گوید و خط قرمزی برای خود قائل نیست تا جایی که از احیای جنگ سرد با کرملین هم سخن می‌گوید.

در مقابل فیل‌ها، باراک اوباما،مرد سیاه کاخ سفید اگر چه به صورت علنی از لشگرکشی سخن نمی‌گوید و عقب‌نشینی از عراق را در پرونده عملکرد خود می‌بیند اما در جنگ طلبی از رقیب جا نمی‌ماند با این تفاوت که واژگان جنگ‌طلبی وی بر لزوم جنگ‌های مدرن و دیپلماتیک تاکید می‌کند.

در خاور دور، شبح جنگ هسته‌ای شبه جزیره کره هرلحظه امکان وقوع یک تراژدی انسانی را ترسیم می‌کند. دریای چین و چند جزیره کوچک آبستن تنش‌های لفظی شده است که چندین کشور حاشیه‌ای آن را درگیر خود کرده است. جملگی کشورهای آمریکای جنوبی درگیر جنگ‌های داخلی با گروه‌هایی نظیر فارک و قاچاقچیان موادمخدر هستند.

آفریقا، جایی که جان انسان‌ها به اندازه یک لیوان آب ارزش ندارد درمیان قحطی‌های فراگیر و اپیدمی‌ بیماری‌های مختلف تروریست‌های نوجوان القاعده و قدرت‌های محلی انسان‌ها را قتل‌عام می‌کنند و کسی هم برای آن‌ها اشک نمی‌ریزد و اما خاورمیانه، استراتژیک‌ترین منطقه کره‌زمین که پس از جنگ جهانی و از آغاز جنگ سرد به قلب استرس و تنش جهان بدل گشته‌ است؛ خاورمیانه امروز بیش از همیشه به باروت گرم آغشته شده است.

گویی ارتباط مستقیم بین جنگ‌طلبی کاخ سفید و دمای تنش خاورمیانه وجود دارد. بیش از سه دهه دیکتاتورهای عرب فضایی پر از تنش را رقم زدند اما کسی نتوانست تهدیدی برای اسرائیل و سرزمین‌های اشغالی رقم بزند. حمله صدام‌حسین به ایران‌اسلامی و جنگ خاورمیانه نمونه‌ای از جنگ‌های کنترل‌شده از سوی غرب می‌توان قلمداد کرد.

تنش‌های گاه‌و‌بی‌گاه میان حاکمان منطقه با فرازوفرودهای فراوان ادامه یافت تا وقوع انقلاب‌های دومینویی بهار عربی با گسترش موج بیداری اسلامی و حس دموکراسی‌خواهی اگرچه با درگیری‌های خونین میان مردم و دیکتاتورهای عرب رخ داد اما حماسه‌هایی که خلق شد خشونت دیکتاتورها را در خود بلعید.

امید می‌رفت با وقوع بهار عربی از شدت تنش‌ها کاسته شود اما در برخی کشورها خواسته‌های انقلاب برآورده نشد، در برخی دیگر حکومت مرکزی مقتدر که بتواند زمام امور را در دست بگیرد تشکیل نشد و در نهایت بذر سلفی‌گری در خاورمیانه پخش شد.

وهابی‌گری که سنگ‌بنای حکومت خشن طالبان و تروریسم القاعده بود نیز پس از افول در کنار بحث سلفی‌ها خود را احیا کرد تا در کنار طیفی از سلفی‌ها به اختلافات در خاورمیانه دامن بزند.

امروز رهبران خاورمیانه جملگی از جنگ و برخورد سخن می‌گویند در حالی‌که در قاره‌سبز کشورهای اروپایی برای حفظ وحدت با چنگ و دندان با مشکلات اقتصادی و بعضا رقابت‌های درون‌گروهی خود مقابله می‌کنند.چند سالی است، قتل عام و کشتار مردم عراق و افغانستان در انفجارهای گاه‌وبی‌گاه القاعده و طالبان، ستون ثابت جراید دنیا را از آن خود کرده‌اند. روزی نیست که غیر نظامیان به خاک و خون کشیده نشوند.

اردوغان که تا همین دیروز امیدهای فراوانی به وی برای تبدیل‌شدن به یک شخصیت محبوب و آلترناتیو می‌رفت امروز به یک شخصیت جانبدار محض ریاض تبدیل شده است. ترک‌ها برای چند سال به همه جای دنیای مسلمانان و کشورهای مختلف سرک می‌کشیدند و حتی در دفاع از مردم غزه با چند حرکت حساب‌شده ژنرال‌های ارتش صهیونیستی را دچار مشکل کردند اما امروز آن‌ها همانند اسپند روی آتش بالا و پایین می‌پرند تا به اصطلاح امپراتوری نوظهور عثمانی را احیا کنند. البته آنها فراموش کرده اند که همین حکومت سعودی یکی از عوامل اصلی فروپاشی امپراتوری عثمانی است.

به برخی شاهزاده‌های سعودی که ولع قدرت آنها سیری ناپذیر است شاید بتوان خرده نگرفت زیرا سرشت آنها این گونه است اما ای کاش طیف عقلای سیاستمداران عربستان اندکی پرتحرک‌تر بودند.

حکومت عربستان که داعیه دار پدر خواندگی رهبران عرب خاورمیانه را دارد بیشترین مقاومت را در رهبری جبهه مقابل بهار عربی از خود نشان داد و امروز تئوری پاییز عربی را تدوین کرده است. در این میان آقای محمد مرسی که عنوان نخستین رییس جمهوری دموکراتیک سرزمین فراعنه را یدک می‌کشد نمره چندان قابل توجهی کسب نکرده است.

مرسی گرچه از حقوق ملت فلسطین به خوبی دفاع می‌کند اما به همان اندازه نیز در زمین جنگ طلبان به خوبی ایفای نقش می‌کند. کشورهای حاشیه خلیج فارس به عنوان سربازان پیاده نظام که سرمایه مورد نیاز جنگ را فراهم می‌کنند، با خریدهای هنگفت تجهیزات نظامی بر میزان حجم باروت خاورمیانه و استعداد جنگ مهیب خاورمیانه می‌افزایند. در این میدان خطرناک که قسمتی از آن برای ایران اسلامی مهندسی شده در نهایت منافع تهران نشانه گرفته شده است.

پس از ماجرای تسخیر سفارت بریتانیا در تهران که با نکوهش غیرمستقیم مقام معظم رهبری همراه بود، فاز جدیدی از تقابل دیپلماتیک در کنار بستر جنگ بزرگ ایجاد شد. بریتانیایی‌ها از کنار اقدام ایران بی تفاوت عبور نخواهند کرد.

دولت کانادا، که از مدتها پیشتر با تهران وارد جنگ دیپلماتیک و الفاظ وهن شده بودند، در نهایت سفارت خود را در تهران بستند تا پازل جنگ‌سالاران دیپلماتیک بیشتر رخ نماید. البته اتاوا از زمانی که آقای خاوری متهم ردیف دوم اختلاس بزرگ سه هزار میلیارد تومانی را در خاک خود پذیرفت و از تحویل دادن وی برای محاکمه در یک دادرسی ملی خودداری کرد، رسماً سفارت خود را در تهران تعطیل کرد البته در انتقاد از دولت کانادا برخی باید اندکی تامل داشته باشند.

دولت محافظه کار کانادا به دلیل نوع برخورد با جمهوری اسلامی ایران در داخل با انتقادات جدی مواجه است؛ انتقادات بی مرز داخلی به نوعی بهانه تراشی برای جنگ طلبان سرزمین شمالی آمریکا است. در این میان نباید رابطه خوب دولت فعلی کانادا با جمهوری‌خواهان آمریکا را از یاد برد، البته موضوع انتخابات آمریکا و طراحی سناریوی جدید لندن نقش محوری دارد.

در پس پرده البته تل‌آویو، واژگان جنگ طلبان چهارگوشه جهان را کنار هم می‌چیند تا امنیت خود را تضمین کند. گرچه تلاش‌های بی‌ثمر تل‌آویو به ثمر ننشسته است و بیشتر برای آنها هزینه از منابع مالی و اعتباری در پی داشته است.

بی شک ایران اسلامی که سابقه هشت سال مقاومت در جنگ تحمیلی را در پرونده خود می‌بیند از تحرکات غرب واهمه به خود راه نمی‌دهد اما هر عقل سلیم می‌گوید که نباید بهانه به دست دشمنان بهانه تراش برای ضربه‌زدن به ایران فراهم کرد و دامنه نفوذ دیپلماتیک ایران در جهان و حتی قلب اتاوا با اثبات حقانیت عملیاتی شود.

رسالت: «انتحار سیاسی اوتاوا»

«انتحار سیاسی اوتاوا» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن می خوانید:
اقدام اخیر دولت کانادا در تعطیلی سفارت خود در تهران مورد انتقاد اکثر رسانه های این کشور قرار گرفته است.تاثیر پذیری دولت اوتاوا از ایالات متحده آمریکا،انگلیس و لابی صهیونیسم در این اقدام به طور کامل مشخص است.

بدون شک دولت اوتاوا باید هزینه های سختی بابت محاسبه احساسی و غیر منطقی اخیر خود بپردازد زیرا یکی از اصلی ترین خصائص و قاعده های زندگی دیپلماتیک در ابتدای هزاره سوم میلادی افزایش تصاعدی هزینه های رفتار و عمل کشورهاست.در چنین حوزه ای تبعیت از لابی صهیونیسم یا پیشمرگ شدن برای کشورهایی مانند انگلیس چیزی جز یک انتحار سیاسی محسوب نمی شود.

در خصوص اقدام اخیر دولت کانادا لازم است پنج نکته مهم را مدنظر قرار دهیم :
1-جمهوری اسلامی ایران بیش از سه دهه است که با ایالات متحده آمریکا ارتباط سیاسی و دیپلماتیک ندارد اما عدم برقراری رابطه با واشنگتن تاثیری بر پیشرفت و حرکت رو به جلوی کشورمان طی مدت مذکور نداشته است. بسیاری از پیشرفتهای علمی ،هسته ای،اقتصادی در سایه همین اقتدار و عدم وابستگی به آمریکا صورت گرفته است. بدون شک قطع روابط جمهوری اسلامی ایران و کانادا نیز تاثیری در فضای پیشرفت و حرکت روبه جلوی کشورمان نخواهد داشت.

از این رو بسته شدن سفارت کانادا در تهران ضربه و ضرری برای کشور ما محسوب نمی شود.از سوی دیگر،هشدار رسانه ها و احزاب کانادایی به دولت این کشور مبنی بر عجولانه و غیر عاقلانه بودن اقدام اخیر در قبال ایران نشان می دهد که خطا را طرف مقابل مرتکب شده و هزینه این خطا را نیز همان طرف باید پرداخت کند.

2-دولت کانادا یکی از بهانه های خود جهت تعطیلی سفارتش در تهران را مسئله تامین امنیت رژیم صهیونیستی و اقدام تهران در تهدید این رژیم به نابودی اعلام کرده است.واقعیت امر این است که ایران در راستای  حل مسئله فلسطین پیشنهاد معینی ارائه داده است.بر این اساس حق رای باید برای همه ملت فلسطین اعم از مسلمان، یهودی و مسیحی به رسمیت شناخته شود و معتقد است شهروندان فلسطینی نوع حکومت آینده سرزمین خود را به لحاظ سیاسی و جغرافیایی تعیین کنند.

اگر این راهکار دموکراتیک به معنای تهدید و نابودی رژیم صهیونیستی محسوب می شودکانادا باید برای پایان دادن به نقض حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی و پایان غصب یک کشور  از آن استقبال کند نه آنکه به صرف طرح آن مخالفت نماید.

3-کانادا در حالی دست به اقدام اخیر علیه ایران زده است که کشورمان ریاست جنبش غیر متعهدها را بر عهده گرفته است. گویا برگزاری موفقیت آمیز اجلاس تهران و برنامه ریزی مدون و کامل ایران برای ریاست موثر بر جنبش عدم تعهد به مذاق اوتاوا خوش نیامده است! در جریان برگزاری نشست غیر متعهدها شاهد شکل گیری علنی و صریح جامعه جهانی در تهران بودیم.

در این نشست مفهوم واقعی جامعه جهانی یعنی اکثریت کشورهای جهان به تصویر کشیده شد.هم اکنون مدیریت این اکثریت بر عهده جمهوری اسلامی ایران است حتی در آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز مصر ریاست غیر متعهدها را به ایران سپرده است.در چنین شرایطی مصداق جامعه جهانی کاملا معین است.

بدیهی است که این مصداق یابی با استقبال منفی برخی اعضای دائم شورای امنیت و مستعمره آنها یعنی کانادا روبه رو شده است.

4-تاکنون بارها عنوان شده است که مکانیسم «فشار-مذاکره» در قبال کشورمان پاسخگو نبوده و نخواهد بود.این درسی است که افرادی مانند باراک اوباما،دیوید کامرون و هیلاری کلینتون علاقه ای مبنی بر یادگیری آن ندارند اما این حقیقتی است که عقلای سیاست خارجی غرب نیز نسبت به آن اذعان دارند. زبگنیو برژینسکی ،جیمی کارتر،مادلین آلبرایت و... بارها عنوان کرده اند که رفتار ایالات متحده آمریکا و غرب در قبال تهران اشتباه و پرمخاطره است.

زندگی در کنار ایران قدرتمند محور و مبنایی است که مورد توجه استراتژیست های غربی قرار گرفته است .با این وجود دو دولت بوش و اوباما پیام عقلای خود را نشنیده و همچنان با استناد به فرمول مذاکره و فشار راهبرد خود را در قبال ایران تنظیم می کنند.راهبردی که در دوران ریاست جمهوری جرج واکر بوش و باراک اوباما شکست خورد.

5-بزودی آخرین سفر احمدی نژاد به نیویورک برای شرکت در اجلاس سران عضو سازمان ملل آغاز می شود .سفر وی این بار به عنوان ریاست جنبش عدم تعهد با سفرهای قبلی متفاوت خواهد بود.

غربی ها  از اکنون شروع به فضاسازی برای این سفر کرده اند.آنها می خواهند با اخباری از این دست و تشدید فشارها روی مواضع بر حق جمهوری اسلامی در این اجلاس اثرگذاری کنند.در حالی‌که این نوع موضع گیریهای شتابزده و عجولانه فرصت بیشتری به ایران خواهد داد تا ماهیت مواضع تجاوزکارانه آنها را بر ملا سازد.

در نهایت اینکه خطای محاسباتی اخیر کانادا مسئله ای نیست که به سادگی بتوان از کنار آن گذشت.مهم نیست که بانیان اصلی این خطای محاسباتی چه کسانی هستند بلکه مهم هزینه هایی است که دولت اوتاوا در آینده پرداخت خواهد کرد.

جمهوری اسلامی: «درباره روابط دولت با بخش خصوصی»

«درباره روابط دولت با بخش خصوصی» سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:

بسم‌الله الرحمن الرحیم
نقش و جایگاه بخش خصوصی مولد و کارآفرین طی سال‌های اخیر و با ابلاغ سیاست‌های اجرایی اصل 44 از سوی بالاترین مقام قانونی کشور همواره مورد تأکید بوده و نسبت به فراهم آوردن زمینه‌های نقش آفرینی بیشتر و آسان‌تر آن توصیه‌های فراوانی شده است.

با اینحال، بررسی کارنامه چند ساله دولت‌های نهم و دهم در این زمینه بیانگر این واقعیت است که با وجود تمامی این تأکیدات و توصیه‌ها و بر خلاف شعار و تبلیغات دولتمردان، نه تنها در ایجاد فضای مناسب برای فعالیت بخش خصوصی، شاهد پیشرفت و توسعه چشمگیری نیستیم بلکه شواهد روشنی نیز از عدم التزام عملی دولت به اصل کلی 44 و حضور و فعالیت بخش خصوصی در حوزه اقتصاد قابل لمس است.

یکی از بارزترین نمونه‌های این عدم باورمندی‌ها، رفتاری است که طی چند ماه اخیر دولت در قبال جلسات شورای گفتگوی بخش خصوصی و دولت در پیش گرفته است. شورای گفتگوی بخش خصوصی و دولت از جمله نهادهای قانونی است که براساس قانون برنامه پنجم و قانون بهبود مستمر فضای کسب و کار تأسیس و قاعدتاً باید به دنبال نزدیکی هرچه بیشتر فعالان بخش خصوصی و دولت باشد.

بررسی تجارب بیش از 40 کشور جهان در مورد شیوه تنظیم روابط دولت و بخش غیردولتی درحوزه اقتصاد به روشنی نشان می‌دهد که تقریباً در تمامی این کشورها نهادی مشابه شورای گفتگوی ایران تأسیس شده است و بسیاری از مشکلات فعالان بخش خصوصی هم از طریق این نهاد حل می‌شود.

با این همه در کمال تأسف دولت دهم به بهانه‌های گوناگون تنها تشکیل چند جلسه از این شورا را تاب آورد و پس از مدتی با منع وزرای عضو از حضور در جلسات شورا عملاً شورای گفتگوی بخش خصوصی و دولت را به شورای گفتگوی بخش خصوصی با بخش خصوصی تغییر ماهیت داده است.

واکاوی اینکه چرا دولت به چنین اقدامی دست زده و با چه استدلالی عملاً و علناً یک نهاد قانونی را از اهداف خود تهی و دچار قلب ماهیت کرده است، مجال دیگری می‌طلبد اما به نظر می‌رسد، توقف این رویه نادرست در شرایط فعلی کشور ما به چند دلیل بیش از پیش ضروری است.

نخستین دلیل به نقشی باز می‌گردد که بخش غیردولتی در کاستن از اثرات تحریم‌ها می‌تواند برای اقتصاد کشور ایفا کند. این نقش آفرینی خود در دو حوزه قابلیت بروز و ظهور دارد که اتفاقاً در هر دو حوزه نیز طی همین ماه‌های اخیر شاهد مصادیق و نمونه‌های موفقی بوده ایم.

حوزه نخست، تحرکی است که بخش خصوصی می‌تواند در شرایطی که نهادها و دستگاه‌های دولتی کشور به ناحق و ظالمانه دچار تحریم شده اند، از خود نشان دهد. فعالان بخش خصوصی اعم از تجار، صادر کنندگان، بانکداران و... می‌توانند با این استدلال که فعالیت هایشان ارتباطی با دولت ندارد، بسیاری از نیازهای کشور را در حوزه‌های مختلف تأمین کنند.

این اقدام در وضعیتی که بسیاری از فعالان غیردولتی کشورهای تحریم کننده ایران، مخالف تصمیم دولت خود هستند با استقبال خوبی مواجه می‌شود تا جایی که عملاً به بی‌اثر شدن تحریم‌های دولت ایران از سوی دولت‌های دیگر منجر می‌شود.

استفاده از ظرفیت صرافی‌های غیردولتی برای انتقال ارز، واردات تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت و تبادل کالایی با برخی کشورهای تحریم کننده از جمله نمونه‌های موفق نقش آفرینی بخش غیردولتی در دور زدن تحریم‌ها طی ماه‌های اخیر است.

حوزه دوم ایفای نقش بخش خصوصی، تحرکاتی است که از جنبه حقوقی می‌تواند برای رفع تحریم‌های غیرمنطقی علیه کشورمان داشته باشد.

رسیدگی سریع تر، منصفانه‌تر و غیرسیاسی به شکایات شخصیت‌های حقیقی یا تشکل‌های غیروابسته به دولت در مرجع حقوقی و قضائی بین‌المللی این فرصت و امکان را در اختیار فعالان بخش خصوصی و تشکل‌های آنان قرار داده است که با طرح دعوی و شکایت علیه محدودیت‌های اعمال شده علیه آنها، به رفع تنگناها و ایجاد گشایش در منافذ تجاری بپردازند.

نمونه موفق این اقدام را اخیراً در خارج شدن تحریم ایران از دستور کار اتاق بازرگانی بین‌المللی با تلاش‌ها و نامه‌نگاری‌های اتاق ایران شاهد بودیم. پیش از این نیز بانک ملت موفق شده بود با شکایت به دادگاه اتحادیه اروپا نام مدیر عامل خود و حتی چند مدیر بانک ملی و بانکهای خصوصی دیگر را نیز از فرصت تحریم‌های این اتحادیه خارج کند.

با در نظر گرفتن این ظرفیت‌ها و امکانات در بخش خصوصی جای تعجب و تأسف فراوان است که چرا دولت به جای استفاده حداکثری از بخش خصوصی مولد و کارآفرین آن هم در چنین برهه حساسی، به تقابل با این بخش می‌پردازد و حتی حاضر نیست کمترین همراهی و همکاری را با حضور در شورای گفتگو با بخش خصوصی داشته باشد.

به نظر می‌رسد اقتضای تأمین منافع ملی و حرکت در مسیر صیانت و حفاظت از کشور و نظام اسلامی گام نهادن در مسیر دیگری را توسط دولت ضروری می‌سازد؛ مسیر گفتگو و همکاری با بخش خصوصی.

سیاست روز: «بازگشت با چمدان‌های خالی»

«بازگشت با چمدان‌های خالی» سرمقاله امروز سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید:
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا در سفری دوره‌ای راهی شرق آسیا شد. وی در این سفر از کوک ، اندونزی، چین، روسیه و تیمور شرقی دیدار داشته است.

سفر ۱۱ روزه وی در حالی به پایان رسیده که بررسی کارنامه این سفر نکاتی قابل توجه را آشکار می سازد. هر چند که در حوزه سیاسی و اقتصادی کلینتون تا حدودی توانست جایگاهی برای آمریکا در اقیانوس آرام و شرق آسیا کسب کند اما در حوزه‌های مهم دیگر وی نتایجی دیگر را تجربه کرده است.

از اهداف وی در این سفر دیدار از اندونزی و توسعه حضور نظامی و سیاسی در این کشور برای مقابله با چین بوده است. آمریکا حتی از ابزار ادعای زندگی اوباما در کودکی در اندونزی استفاده کرده است.

هر چند که دولتمردان اندونزی از کلینتون استقبال کرده‌اند اما اعتراض مردم اندونزی به سفر کلینتون نشان داد که آمریکا نمی‌تواند چندان امیدی به توسعه نفوذ در این کشور داشته باشد. بسیاری تاکید دارند که روابط دو کشور نمی‌تواند بویژه در حوزه نظامی چندان گسترشی داشته باشد چرا که مردم این کشور بر همگرایی منطقه‌ای و دوری از آمریکا تاکید دارند.

در سفر به چین نیز کلینتون چند هدف اصلی را پیگیری می‌کرد. اعمال فشار بر چین برای پذیرش طرح آمریکا برای تقسیم منابع دریای چین با سایر همسایگان این منطقه، مقابله واحد با کره شمالی و اعمال فشار بر ایران و سوریه از اهداف کلینتون بوده است.

به رغم آنکه دو کشور بر توسعه مناسبات سیاسی و اقتصادی تاکید کردند اما نه چین به سایر خواسته‌های کلینتون عکس‌العمل نشان داد زیرا که اختلاف‌ها میان دو کشور چنان است که با سفر کلینتون نیز قابل رفع نمی باشد.

محور دیگر سفر کلینتون را حضور در روسیه تشکیل می‌دهد. هر چند که وی برای حضور در نشست اپک راهی مسکو شده بود اما دیدارهای حاشیه‌ای وی مهم تر از این نشست بوده است. وی تلاش داشت تا نظر روسیه را در قبال ایران و سوریه تغییر دهد. مخالفت روسیه با طرح‌های غرب در کنار هشدار به عملکردهای نظامی آمریکا نشان داد که روسیه نیز در کنار آمریکا قرار نمی‌گیرد.

با توجه به این شرایط می‌توان گفت که سفر کلینتون هر چند دارای برخی دستاوردهای اقتصادی و سیاسی بوده و حداقل برای کلینتون کارنامه یک دیپلماسی فعال را به نمایش گذاشته اما در نهایت نتوانسته اهداف اصلی کلینتون یعنی نفوذ در اندونزی و تغییر مواضع چین و روسیه در قبال تحولات جهانی را اجرایی سازد.

بر این اساس می‌توان گفت که کلینتون با چمدان‌های خالی به آمریکا باز گشته در حالی که در فضای رسانه ای و تبلیغاتی تلاش دارد تا چنان وانمود سازد که توانسته اهداف جهانی آمریکا را اجرایی سازد.

تهران امروز: «طرحی برای بحران آفرینی»

«طرحی برای بحران آفرینی» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حجت کاظمی است که در آن می خوانید:

روزنامه ایندیپندنت خبر داده است که برخی از نمایندگان محافظه‌کار مجلس عوام انگلستان طرحی را آماده کرده اند که براساس آن با تاسیس هشت حکومت محلی،از قدرت حکومت مرکزی در افغانستان کاسته می شود تا ظاهرا زمینه برای مشارکت بهتر گروههای متنوع اجتماعی و قومی موجود در افغانستان فراهم آید.عنوان شده که طراحان این ایده معتقدند که نظم سیاسی پایدار در جامعه ای مانند افغانستان تنها با بسترسازی برای مشارکت حداکثری گروههای خرد محلی ممکن خواهد شد.

نهایتا اینکه طرح تقسیم ؛ تدبیری جدید برای چالش امنیت آفرینی در افغانستان پس از خروج ناتو می باشد.بعد ناگفته ماجرا که باعث نگرانی زیادی در داخل و خارج افغانستان شده ، آن است که در جامعه چندپاره و مستعد ستیزه ای چون افغانستان،تضعیف بیشتر حکومت ناتوان مرکزی و فضاسازی برای فعالیت بیشتر نخبگان و گروههای محلی، نهایتا باعث تقویت گرایش‌های گریز از مرکز و سربرآوردن دوباره جنگ سالاران افغانی خواهد شد.

در مجموع نتیجه حداقلی چنین روندی بروز شدیدتر بحران های قوم گرایی و محلی‌گرایی و نتیجه حداکثری آن زمینه‌سازی برای تجزیه افغانستان خواهد بود. سخن اینکه بوی خوبی از این ماجرا به مشام می رسد.

آنچه در این میان باعث نگرانی بیشتر است؛ انطباق این سیاست پیشنهادی با خواسته کشورهایی چون پاکستان است که از سالها پیش تداوم ستیزه و محلی‌گرایی و حتی تجزیه افغانستان را به‌نفع خود می‌دانند.

در عین حال برجسته شدن چنین طرحی در حالی صورت می‌گیرد که در سوی دیگر جنوب غربی آسیا، نوعی همگرایی میان غرب و قدرتهای محلی مانند ترکیه و عربستان برای تقویت ستیزه های قومی و مذهبی در سوریه دیده می شود و حتی گاهی از تقسیم سوریه به سه منطقه کردی، سنی و علوی سخن به میان می‌آید.نظیر چنین طرحی پیشتر در عراق اجرا شده است و عراق در گذر زمان شاهد تقویت گرایش مرکز گریز در شمال بوده است حتی نشانه‌هایی وجود دارد که دولتی مانند اسرائیل از طرحهای جدایی‌طلبانه گروههایی مانند کردها در عراق حمایت می‌کند.

موضوعی که با ورود عجیب و غیرمترقبه ترکیه به این بازی، ابعاد خطرناکی گرفته است. در صورت ادامه این روند و با عنایت به وجود تمایلات قوی جدایی‌طلبانه در اقلیم کردستان این امر، می‌تواند به چالشی حیاتی برای آینده تمامیت ارضی عراق بدل شود.

نکته دیگر این است که پیشنهاد دهنده اصلی طرح تقسیم افغانستان به هشت منطقه، یک نماینده محافظه کار است.نگاهی به دیدگاهها و تلاشهای محافظه‌کاران آمریکایی و انگلیسی در سالهای گذشته نشان می‌دهد که این گروهها همگام با رژیم اسرائیل بارها از ضرورت برهم زدن مرزهای جغرافیایی و تجزیه کشورهایی چون سوریه، عراق، ایران و افغانستان دفاع کرده اند. نمود برجسته این دیدگاه‌ها را می‌توان در مباحث بسیار مهم برنارد لوئیس به عنوان یکی از سرآمدان محافظه کاری آمریکایی دید.

گرچه هنوز شواهد کافی برای تلاش غرب جهت برهم زدن نظم جغرافیایی خاورمیانه از طریق فعال کردن شکاف های قومی و مذهبی وجود ندارد و حتی بسیاری معتقدند که ورود به چنین عرصه‌ای می‌تواند به معنای گشودن باب ورطه ای هولناک برای قدرتهای غربی باشد، ولی هم می توان تشدید تلاشها برای تقویت این برنامه ها را در غرب مشاهد کرد و هم به آسانی می‌توان انگیزه‌های نیرومند برخی کشورهای منطقه مانند عربستان،ترکیه، قطر و پاکستان برای فعال‌کردن شکاف های قومی و مذهبی با هدف تضعیف و تحت فشار قرار دادن کشورهای همسایه را مشاهده کرد.

همگرایی قدرتهایی چون آمریکا و انگلستان با چنین تلاشها و انگیزه هایی به معنای تقویت چالش و ناامنی در منطقه ای خواهد بود که زبیگنیو برژینسکی از آن به عنوان بالکان آسیا یاد می‌کند. ناگفته پیداست که چنین طرحها و پروژه‌هایی دارای تبعات امنیتی بسیار جدی برای جمهوری اسلامی ایران است.

نامه اخیر یک سناتور آمریکایی به اوباما درخصوص ضرورت بهره برداری آمریکا از مقوله قومیت در ایران را می توان از جمله مواردی دانست که هوشیاری نسبت به آنها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.در عین اینکه هیچ کس نمی‌تواند‌تلاش سازمان یافته رژیم‌صهیونیستی برای تقویت ستیزه های قومی و دینی در خاورمیانه به ویژه محیط پیرامونی ایران‌را نادیده بگیرد.

خراسان: «خصومت راهبردی و غافلگیری دیپلماتیک»

«خصومت راهبردی و غافلگیری دیپلماتیک» یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکترابراهیم متقی است که در آن می خوانید:
جان بیرد وزیر امور خارجه کانادا در هشتم سپتامبر 2012 قطع روابط دیپلماتیک با ایران را اعلام نمود. خبر قطع روابط دیپلماتیک کانادا با ایران و اخراج کارگزاران سیاست خارجی ایران در کانادا در شرایطی انجام پذیرفت که جان بیرد در روند سفر به ولادی وستک روسیه قرار داشت.

این سفر به منزله انتقاد از روسیه محسوب می شود که روابط اقتصادی خود با ایران و سوریه را تداوم داده است. این سفر در چارچوب اجلاسیه سران «همکاری های اقتصادی کشورهای آسیا ـ اقیانوس آرام» (A.P.E.C) انجام گرفته است.

بیان چنین رویکردی را برخی از ژورنالیست ها به عنوان «باز شدن زخم های کهنه» در روابط دیپلماتیک ایران ـ کانادا می دانند. روابط سیاسی ایران و کانادا هیچ گاه به اندازه پنج سال گذشته پرمخاطره و پر از فراز و نشیب نبوده است.

به طور کلی، کشور کانادا از «سیاست ائتلاف کم مخاطره» با ایالات متحده در موضوعات بین المللی پیروی کرده است.

کشوری که در همسایگی آمریکا بوده و هنوز نماینده ملکه انگلستان به عنوان فرماندار کل در آن ایفای نقش می کند بنابراین طبیعی به نظر میرسد که جهت گیری سیاست خارجی و امنیتی کانادا تابعی از رهیافت کشورهای جهان غرب باشد.

1- بررسی زمینه های تضاد دیپلماتیک ایران ـ کانادا

کالبدشکافی تعارض در روابط ایران ـ کانادا مربوط به سال 1384 می باشد. در این مقطع زمانی موضوع مربوط به قتل زهرا کاظمی، تضادهای سیاسی ایران و کانادا را افزایش داد.

در این دوران، قوه قضائیه ایران از تحرک دیپلماتیک لازم برای متقاعدسازی کانادا در ارتباط با چنین حادثه ای برخوردار نبود. هرگونه ادبیات سیاسی غیرمسئولانه در شرایط تضادهای امنیتی می تواند مخاطرات راهبردی قابل توجهی را در آینده ایجاد نماید.

به عبارت دیگر، ادبیات سیاسی به کار گرفته شده توسط ایران و کانادا زمینه تضادهای پردامنه را به وجود آورد. تضادهایی که منجر به تصاعد بحران بین دو کشور گردیده و از سوی دیگر زمینه های کاهش تدریجی سطح روابط دیپلماتیک ایران ـ کانادا را فراهم نمود.

از سال 1388 به بعد همواره مقامات کانادا از موضوع حقوق بشر در ایران انتقاد به عمل آوردند. چنین رویکردی با واکنش متقابل ایران روبرو گردید. در سال 1390 مقامات دولت کانادا نسبت به اقدامات انجام شده در ارتباط با سفارت انگلیس در تهران اعتراض نمودند.

آنان این موضوع را مورد تاکید قرار دادند که ایران باید مفاد کنوانسیون وین 1961 حقوق دیپلماتیک را مورد حفاظت قرار دهد. به این ترتیب، فرآیندی که زمینه های لازم برای قطع روابط دیپلماتیک ایران و انگلستان را به وجود آورد، بر نگرش سیاسی و راهبردی دولت کانادا در برخورد با ایران تاثیر قابل توجهی به جا گذاشته بود.

از این مقطع زمانی به بعد شاهد کاهش همکاری های اقتصادی ایران ـ کانادا می باشیم. دولت کانادا در نهادهای بین المللی مبادرت به نقد بسیاری از موضوعات مربوط به سیاست خارجی و داخلی ایران نموده است.

در اجلاسیه U.P.R که در فوریه 2010 ژنو برگزار گردید، مقامات کانادایی بار دیگر موضوع حقوق بشر در ایران را مورد انتقاد قرار دادند. چنین رویکردی نشان می داد که جهت گیری دولت کانادا در مخالفت با سیاست عمومی ایران قرار گرفته است.

در ادامه چنین فرآیندی، دولت کانادا در فوریه 2012، انجام خدمات کنسولی در تهران را متوقف نمود. از این مقطع زمانی به بعد، فعالیت کنسولی سفارت کانادا در تهران به ابوظبی منتقل گردید. اگر چه دولت کانادا بر این اعتقاد بود که انجام چنین اقدامی صرفا بر اساس ضرورت های بوروکراتیک انجام گرفته است، اما واقعیت های موجود بیانگر آن است که کانادا به گونه ای تدریجی روابط خود با ایران را کاهش می دهد. این امر به مثابه کنش غیرمستقیم دیپلماسی کانادا در برخورد با ایران محسوب می شود.

2- نشانه های غافلگیری دیپلماتیک ایران در ارتباط با کانادا

به این ترتیب، از فوریه 2012، ایرانیانی که قصد سفر و یا فعالیت های اقتصادی با کانادا را داشتند می بایست مدارک خود را در ابوظبی تحویل نمایند. انجام چنین اقداماتی به مفهوم کاهش مضاعف سطح روابط دیپلماتیک تلقی می گردد.

در این دوران، وزارت امور خارجه ایران هیچ گونه تحلیلی نسبت به فرآیندهای دیپلماتیک کانادا در برخورد با تهران نداشت.

به همین دلیل است که باید این موضوع را مطرح کرد که ایران در شرایط غافلگیری دیپلماتیک قرار گرفته است.

نشانه دیگری از غافلگیری دیپلماتیک را میتوان در ارتباط با مواضع و ادبیات رئیس کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی ایران مورد مشاهده قرار داد. در شرایطی که نامبرده از وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران می خواهد که اقدام متقابل را در ارتباط با اخراج دیپلمات های کانادایی از تهران به انجام رساند، دیپلمات های کانادایی قبل از چنین حادثه ای نه تنها تهران را ترک کرده بودند بلکه زمانی واکنش رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی مطرح می شود که 24 ساعت قبل از آن، دیپلمات های سفارت کانادا به کشور خود نیز رسیده بودند.

زمانی که فرآیند جمع آوری و آنالیز اطلاعات درباره فرآیندهای تحرک دیپلماتیک در کشوری محدود باشد، در آن شرایط طبیعی است که چنین واحد سیاسی در وضعیت غافلگیری دیپلماتیک قرار می گیرد.

به عبارت دیگر، در شرایطی که دیده بانی راهبردی توسط مراکز پژوهشی، نهادهای اجرایی و ساخت های نظارتی بر فرآیند اجرایی کشور ضعیف باشد، نتیجه ای جز غافلگیری دیپلماتیک حاصل نمی شود.

تمامی کنش های دیپلماتیک کانادا در یک سال گذشته نشان می دهد که این کشور در روند قطع روابط دیپلماتیک با ایران قرار داشته است. موضوعی که هیچ گاه مورد توجه گروه های پژوهشی، مراکز مطالعاتی و یا کارگزاران اجرایی در حوزه دیپلماتیک ـ راهبردی قرار نگرفته است.

3- ارزیابی رویکردهای ارائه شده به قطع رابطه دیپلماتیک کانادا با ایران

درباره دلایل قطع روابط دیپلماتیک کانادا با تهران، رویکردهای مختلفی در کانادا ارایه شده است. بیشترین واکنش نسبت به تصمیم وزارت امور خارجه کانادا از سوی خبرگزاری های داخلی این کشور و احزاب رقیب انجام گرفته است. تمامی رهبران احزاب کانادایی (به غیر از حزب مسلط که دولت را در اختیار دارد)، مبادرت به انتقاد از تصمیم وزیر امور خارجه کانادا نموده اند.

خبرگزاری های رسمی کانادا به ویژه خبرگزاری C.B.A و C.B.S نه تنها چنین اقدامی را مورد انتقاد قرار دادند، بلکه آنان این موضوع را مطرح نمودند که در روابط دیپلماتیک ایران ـ کانادا هیچ گونه حادثه جدیدی شکل نگرفته که منجر به چنین واکنش تندی از سوی وزارت امور خارجه شود. به عبارت دیگر، هرگونه کنش دیپلماتیک پرمخاطره و انتقادی باید براساس شکل گیری حادثه خاصی انجام گیرد. در حالی که دولت کانادا چنین اقدامی را بدون توجه به زمینه های رفتار متقابل به انجام رسانده است.

در واکنش به اقدام نامتوازن وزیر امور خارجه کانادا، برخی از مجموعه های خبری و رسانه ای در کانادا این موضوع را مطرح نمودند که وزارت امور خارجه این کشور به چه دلیل سیاست های دولت اسرائیل در برخورد با ایران را به اجرا می گذارد؟ آنان این موضوع را مورد انتقاد قرار دادند که سیاست خارجی کانادا تابعی از رویکرد امنیتی و ضرورت های راهبردی اسرائیل گردیده است. چنین فرآیندی نشان می دهد که عدم توازن در روابط کشورها صرفا در شرایطی کنترل می شود که هشیاری دیپلماتیک بخشی از ضرورت راهبردی واحدهای سیاسی محسوب شود.

آفرینش: «پارالمپیک و ورزش معلولان»

«پارالمپیک و ورزش معلولان» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می خوانید:

در روزهای گذشته علاقمندان به ورزش در کشور شاهد پیروزی ها ،هنرنمایی ها و موفقیت ورزشکاران معلول و جانباز کشور در آوردگاه پاراالمپیک لندن بوده اند. برتری هایی که با پیروزی هایی مهم و سرنوشت سازدر مقابل کشور ها و قدرت های مهم جهان به دست آمد و عملا جایگاه ورزش کشورمان را در پارالمپیک لندن بهبود بخشید و باعث غرور ملی هر ایرانی گشت.

در این بین بی گمان گذشته از رتبه پایانی ایران در این مسابقات و حتی پیش رفتن تا جایگاه نهم رده بندی آنچه برای بسیاری از ورزش دوستان و ایرانیان و جامعه معلولان دارای اهمیت بسزا و غیر قابل انکاری است پیروزی ها و نشان دادن توانایی های جامعه معلول ایرانی در آوردگاه های جهانی و تحقق بخشیدن به شعار "ما می توانیم" است . در این حال اگر به این موفقیت ها و پیروزی های ایرانیان در پارالمپیک لندن نگاهی داشته باشیم ذکر چند نکته خالی از فایده نیست:

نخست آنکه در حال حاضر ورزشکاران معلول و جانباز توانسته اند استعداد های خود را به خوبی شکوفا کرده و در زمینه‌های مختلف در لندن به موفقیت‌های گوناگونی دست پیدا کنند. در این حال اگر نگاهی به رقیبان ایرانی در مسابقات جهانی داشته باشیم باید گفت عملا ورزشکاران ایرانی عملا با ورزشکاران از کشورها ی پیشرفته و توسعه یافته مسابقه داده و موفق به کسب مدال های رنگارنگ در بازیهای پارالمپیک لندن شده اند.

در این حال این امر از یک سو ارزش بالاتر کار آنان را نشان می دهد و از سویی نیز پیشرفت محسوس ورزش معلولان در ایران را لذا بی گمان اگر بخواهیم این موفقیت ها ادامه یافته و جایگاه جهانی بهتری را به دست آوریم بی شک امکانات بیشتر می تواند چشم انداز فراروی در کسب مدال‌های پرتعداد را در بازیهای جهانی بعدی فراهم سازد.

دوم اینکه بی گمان اگر دولت و نها دهای مسئول بتوانند پشتیبانی و حمایت کافی مالی روانی و ..از ورزشکاران معلول کشور به عمل آورند بی شک موفقیت‌های معلولین در زمینه های مختلف اجتماعی، ورزشی، هنری و سایر زمینه ها هم توجه و تحسین بین المللی را برمی انگیزد و پیامد های مثبتی برای کشور در عرصه های گوناگون پرستیژی و سیاسی در ابعاد منطقه ای و جهانی دارد.

در این حال باید توجه داشت که بی گمان کاستی هایی در عدم توجه دقیق به ورزش معولان و ورزشکاران این جامعه و جود داشته است و حتی هنوز تعهدات دولت و نهادهای مربوطه در مراسم تقدیر از قهرمانان پارالمپیک دوره های قبل برآورده نشده و قهرمانان معلول دوره های گذشته مشکلاتی مانند بیمه ، مسکن، مستمری و... دارند.

سوم آنکه معلولان نباید در حاشیه قرار گیرند و شرایط زندگی مناسب باید برای آن‌ها به طور شایسته و مناسب فراهم شود.

در این حال بنا بر آمار سازمان بهداشت جهانی بیش از 600 میلیون نفر معلول در جهان زندگی می‌کنند. در کشور ما نیز برآوردهای مختلفی از شمار معلولان وجود دارد. (از حدود 12 میلیون نفر تا دو میلیون نفر) در این حال موفقیت های جهانی ورزشکاران معلول ایرانی نشان میدهد که بی گمان پتانسیل ها و ظرفیت های این جامعه بیشتر از برآوردها است و باید کوشید تا با خدمات رسانی به معلولان و توجه به حقوق آنها و توانمندسازی اقتصادی، ورزشی و... فرصت‌های برابر در اختیار آنان گذاشت و پتانسیل های این جامعه بزرگ ایرانی را پویا و پویا تر کرد.

ابتکار: «آیا این «آخرین رئیس جمهوری» است؟»

«آیا این «آخرین رئیس جمهوری» است؟» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می خوانید:
نزدیک یک سال پیش بود که رهبر انقلاب در سفر تاریخی به کرمانشاه، باب تغییر احتمالی نظام ریاستی کنونی به پارلمانی را گشود.بی گمان باز شدن این باب در پی تصمیمی آنی و سخنی فی البداهه نبوده است بلکه محصول تاملات و رایزنی‌های گسترده و پخته ای بود که مسائل مبتلا به نظام و کشور از سالیان دور موجد آن گردیده است. مهم تر این که مقام معظم رهبری آن را به «آینده ای دور» حواله فرمودند.

این به معنای دعوت نخبگان و صاحب نظران سیاسی برای به چالش کشیدن این بحث و شکافته شدن زوایا و خفایای آن از راه نقد و نظرهای گوناگون بوده است.به همین سبب از زمان طرح این بحث تا کنون نظرات و آرای گوناگونی در مخالفت و موافقت با آن،تلویحآًو تصریحاً بیان شده است.حتماًگروهی ورزیده و صاحب نظر با تیزبینی و دقت خاص سرگرم جمع آوری این نقدها و غنی کردن”بانک اطلاعات”این موضوع خاص هستند.

در این گفتار سه پرسش اساسی طرح و در حد بضاعت کم نگارنده،به آنها پاسخ داده می‌شود.

الف)اولین پرسش این است که چرا مقام رهبری چنین بحثی را در این مقطع زمانی مطرح کردند؟

پاسخ به این پرسش نیاز به بررسی‌های همه جانبه ای دارد که واکاوی و بیان آن‌ها از حوصله این بحث خارج است؛امّا شاید طرح آن در این برهه بی ارتباط با حوادث سیاسی چند سال اخیر نباشد.

1-درگیری دامنه دار دولتی‌ها و مجلسی ها، که از نامه نگاری‌های رئیس مجلس هفتم گرفته تا زور آزمایی‌های مجلس هشتم با دولت در قضایای گوناگون؛از جمله سؤال از رئیس جمهور و داستان سعید مرتضوی که در همه ی اینها دولتی‌ها و رئیس زیر کشان مجلسی‌ها را ضربه فنی نموده.

2-مناظرات انتخابات 88 و ناشیرین کاری‌هایی که باعث تلخی «آن فضای شیرین آزادی بیان و شفاف بودن اطلاعات و شور و هیجان ملت برای شرکت در سرنوشت خویش»شد و مسائل تلخ دیگری را به دنبال آورد.

3-بحث اطرافیان رئیس جمهور که باعث انتقادات تند بخشی از مراجع و روحانیون بلند پایه و قشر مذهبی شده است. آقای رحیم مشایی مباحثی در حوزه‌های دینی و سیاسی مطرح کرد که با ذائقه برخی مذهبیون سازگار نیفتاد وآن را به همین علت برنتافتند، وی را سر دسته جریان انحرافی نامیدند البته اصولگرایان سعی کردند حساب احمدی نژاد را از وی جدا کنند امّا این رییس جمهور بود که با سخنان و موضع گیری هایش هر بار این کوشند گان خوشخیال را ناکام گذاشت.

تا جایی که آیت الله مصباح ادعا کرد که مشایی احمدی نژاد را جادو کرده است و دیگران هم تعبیر«لاله» و «لادن» را در باره این دو به کار بردندکه جدایی آنان به مرگ سیاسی هر دو می‌ا نجامد.در چنین شرایطی رئیس جمهور مرد جنجالی را به عنوان”معاون اول»خود در دولت دهم برگزید.مقام معظم رهبری طی حکم حکومتی چنین انتصابی را به مصلحت ندانستند.

4-متزلزل بودن مدیریت‌ها در دولت‌های نهم و دهم باز موجبات زیان‌هایی گردید. بیچاره وزرای این دولت‌ها صبح که سر کارشان می‌رفتند،مطمئن نبودند که آنها را به ساختمان و صندلی شان راه بدهند یا نه. تغییر خوب است امّا تزلزل ویرانگر است.

در سطح وزرا میزان تغییرات بی سابقه است.گاهی حکم عزل چهار وزیر با هم امضا می‌شد. عزل وزیر خارجه قبلی به گونه ای بود که همه می‌دانند. پشت سر آن حکم رفتن وزیر اطلاعات صادر شد.این همه تزلزل و به هم ریختگی باعث پریشانی و ناامنی در امور گوناگون جامعه می‌شد.

این بود که رهبری استعفا-یا همان عزل – آقای مصلحی را به مصلحت ندانستند. قهر یازده روزه رئیس جمهور پیش آمدوکشور را در حالت بهت برد.مخالفان در خارج هم با شاخ و برگ دادن به موضوع بادمشان گردو می‌شکستند و البته به خیر گذشت.خلاصه کلام این مسائل در کنار قانون گریزی ها، کشمکش‌های دائمی،اتلاف وقت ملت و نظام و فراموش شدن مشکلات فراوان اقتصادی مردم و.... موجب شد که رهبری برای برون رفت کشور از چنین وضعیتی و موارد مشابه که در آینده ممکن است پیش آید، موضوع،«تغییر نظام ریاستی» را مطرح کنند.

ب)سؤال دوم این است که”آینده ای دور» چه زمانی است؟

شکی نیست که رئیس جمهور یازدهم خواهیم داشت. ستاد انتخابات کشور زمان انتخابات ریاست جمهوری رااعلان کرده و اولین اعلامیه خود را صادر نموده است با همه اینها گمان می‌رود که رئیس جمهور یازدهم”آخرین رئیس جمهور خواهد بود و مدت ریاستش هم بیش از چهار سال نخواهد بود.در نتیجه باید به انتظار مجلس دهم که می‌بایست اختیارات رئیس جمهور را بر دوش کشد نشست و اصولاًچنین مجلسی ارزش رقابت پیدا می‌کند و شاخ و شمشیر‌ها باید برای آن شکست. و آخرین رئیس جمهورهم در این چهار سال از مجلس حرف شنوی بیشتری خواهد داشت و به نوعی با رفتارو عملکرد خود مجلسی‌ها را خوشحال می‌کند که همچنان در راس امور هستند. کسی چه می‌داند شاید وی اولین نخست وزیر منتخب مجلس دهم باشد. هم آخرین، هم اولین

دنیای اقتصاد: «ضرورت هماهنگی در سیاست ارزی»

«ضرورت هماهنگی در سیاست ارزی» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم سید یاسین اسدی است که در آن می خوانید:

در روزهای اخیر تصمیمات متعدد و بعضا ضد و نقیضی در مورد نرخ ارز توسط نهادهای متولی اتخاذ شده‌است. در نهایت زمزمه‌هایی مبنی بر راه‌اندازی بورس ارز به گوش رسید که هدف از آن را به نوعی می‌توان نظارت بیشتر دولت بر بازار آزاد دانست.

هرچند که سازوکار عملی آن دارای ابهاماتی است و توانایی آن در کنترل قیمت بازار آزاد دچار تردید است؛ چرا که بورس ارز زمانی می‌تواند موفق عمل کند که در طرف‌های عرضه و تقاضا تعداد بازیگران به اندازه‌ای باشد که هیچ یک از آنها به تنهایی توان تحت‌تاثیر قرار دادن قیمت‌ها را نداشته باشند. در شرایطی که عرضه‌کننده‌های مسلط بازار ارز دولت و بانک مرکزی هستند به نوعی طرف تقاضا دنباله‌رو سیاست‌های عرضه‌کننده خواهد بود. همچنین شوک‌های طرف تقاضا رفتار عرضه‌کننده را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد بنابراین آنچه از این بازار به دست خواهد آمد در بهترین حالت کنترل بیشتر دولت بر بازار آزاد و در حالت دیگر پیدایش نرخ دیگری برای ارز به موازات نرخ‌های رسمی و بازار آزاد خواهد بود.

در یکی از آخرین تصمیمات ارزی، بانک مرکزی با اعلام سیاست جدید خود مبنی بر کاهش شکاف بین قیمت ارز رسمی و بازار آزاد پرده از سیاست جدید خود برداشت؛ اما این سیاست با اظهار بی‌اطلاعی مسوولان اقتصادی دولت و مخالفت نمایندگان مجلس روبه‌رو شد که در نهایت این تصمیم کنار گذاشته شد. این اتفاقات پیش آمده به قطع پیام‌آور وضعیت خوبی نبود؛ چرا که در شرایط فعلی اقتصادی و گسترش تحریم‌ها، هر کدام از نهادهای کشور اعم از بانک مرکزی، دولت و مجلس از شرایط ویژه اقتصاد و تدوین برنامه مدیریتی ویژه این شرایط صحبت می‌کنند؛ اما در عمل مشاهده می‌شود که در بین این نهادها اختلاف نظر سیاستی بر سر متغیر بسیار کلیدی اقتصاد ایران یعنی نرخ ارز وجود دارد؛ بنابراین ضروری‌ترین برنامه مدیریتی که این نهادها لازم است اتخاذ کنند هماهنگی سیاست‌گذاری و تصمیم‌سازی اقتصادی است؛ چرا که در شرایط فعلی اقتصاد ایران ناهماهنگی‌هایی از این دست فضای نااطمینانی و شوک گونه را بر بازار حاکم می‌کند و وضعیت اقتصاد را شکننده می‌کند.

واقعیت این است که شکاف بین نرخ ارز رسمی و نرخ بازار آزاد نوعی یارانه تلقی می‌شود که دولت آن را برای تسهیل واردات و به نوعی سیاست ثبات‌دهنده قیمت به‌کار می‌گیرد؛ اما عملا مشاهده می‌شود در صورت نبود نظارت کافی هدف ثبات دادن به قیمت‌ها از طریق واردات خصوصا در شرایط فعلی قابل دستیابی نیست.

همچنین این یارانه غیرمستقیم پرداختی در اصابت به اهداف سیاستی و گروه‌های هدف چندان موفق به نظر نمی‌رسد؛ چرا که بیشتر این یارانه‌ها توسط واسطه‌گران و واردکنندگان کالا جذب می‌شود.

اشاره به این نکته بسیار ضروری است که با توجه به ساختار اقتصاد کشور، نظریه‌ها و تئوری‌های اقتصادی همچون نظریه برابری قدرت خرید«ppp» که بر اساس قیمت‌ها و تورم نسبی کشورها ارزش واقعی ارز را مشخص می‌کند و همچنین نظریه پولی نرخ ارز که حجم پول در گردش بین کشورها را ملاک تعیین ارزش پول‌های ملی می‌داند، قیمت رسمی ارز پایین تر از ارزش واقعی تعیین شده است بنابراین تجدید نظر در قیمت فعلی ارز اقدامی سودمند خواهد بود.

شاید این گونه تصور شود که اقدام به افزایش نرخ ارز رسمی موجی تورمی در پی خواهد داشت و چالش‌های اقتصادی را تشدید خواهد کرد. در پاسخ باید گفت که اولا انتخاب هر سیاست اقتصادی قطعا هزینه‌هایی در کوتاه مدت در بر خواهد داشت که در مقایسه با منافع بلندمدت آن قابل چشم‌پوشی است.

با این حال سیاست درست این است که شکاف بین نرخ ارز رسمی و بازار آزاد تخفیف داده شود و دولت برای حمایت از گروه‌های ضعیف اقتصادی از درآمد این افزایش قیمت اقدام به پرداخت یارانه ریالی بر کالاهای اساسی نماید؛ چرا که یارانه ریالی هم کارآیی بالاتری خواهد داشت و هم اینکه هدفمندی آن به مراتب بالاتر است.

مضافا اینکه چون یارانه ریالی باید در قالب ردیف‌های بودجه‌ای لحاظ شود امر نظارت و پیگیری این مبالغ پرداختی تسهیل شده و شفافیت و کارآیی بیشتری دربر خواهد داشت.

واقعیت این است که سایه سیاست بر اقتصاد ایران همواره در تمامی دوره‌های بعد از وقوع انقلاب اسلامی به دلیل گزینش مختصات سیاسی که به مذاق کشورهای غربی ناخوشایند بود به درجات مختلف وجود داشته است.

همواره کشورهای غربی فشار و در تنگنا نهادن اقتصاد کشور را به عنوان یک ابزار سیاستی در نظر داشته‌اند. تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری بهینه اقتصادی در این شرایط مستلزم هماهنگی و همکاری هرچه بیشتر بین نهادهای مسوول کشور، بانک مرکزی، دولت، مجلس، فعالان بخش خصوصی و صاحب‌نظران و کارشناسان اقتصادی است؛ چرا که اقتصاد سالم، رقابتی و توانمند همچنانکه رفاه و رضایت خاطر عمومی را در پی خواهد داشت، پشتوانه بسیار محکمی برای دستیابی به آرمان‌های ملی نیز خواهد بود. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها