در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
راضیه 8 سال بیشتر نداشت که والدینش از هم جدا شدند. او تک فرزند خانواده بود و حضانتش به پدر سپرده شد.
او میگوید: مادرم میخواست با مرد دیگری ازدواج کند و نمیتوانست مرا نگه دارد. از همان موقع دیگر او را ندیدم و اصلا هم دوست ندارم ببینمش چون همه بدبختیهایم زیر سر او است.
پدر راضیه نیز مدتی بعد از طلاق، با زنی دیگر ازدواج کرد و این زوج 7 مرتبه تولد فرزندانشان را جشن گرفتند، 3 دختر و 4 پسر. زن زندانی میگوید: در آن خانه من برای کسی اهمیتی نداشتم، فقط باید کارهای خانه را انجام میدادم. حتی نتوانستم درس بخوانم. کلاس پنجم دبستان ترکتحصیل کردم بعد هم وقتی 15 سالم شد، مجبورم کردند ازدواج کنم.
مردی که برای ازدواج با راضیه درنظر گرفته شد، برادرزاده نامادری او و به عقبماندگی ذهنی مبتلا بود. راضیه دوست نداشت چنین وصلتی سر بگیرد. وی میگوید: پدر و نامادریام آنقدر اذیتم کردند و کتکم زدند که ناچار شدم قبول کنم. بعد از ازدواج، پدرم اتاقی را در خانهاش به ما داد، خورد و خوراکمان هم سر سفره او بود چون شوهرم نمیتوانست کار کند. من از زندگی با آن مرد عذاب میکشیدم اما چارهای نداشتم تا اینکه سه سال بعد از روی پلهها پرت شد و مرد.
راضیه بعد از مرگ شوهرش خانه پدری را ترک کرد. او در اینباره توضیح میدهد: دیگر نمیتوانستم نامادریام را تحمل کنم. او هم همین فکر را درباره من میکرد. ولی اول او بود که گفت باید از آن خانه بروم. من هم همین کار را کردم. پدرم کمی پول داد که با آن یک اتاق کرایه کردم و مدتی در خانههای مردم کارگری میکردم و خرجم را درمیآوردم تا اینکه خیلی اتفاقی با مردی به اسم تورج آشنا شدم، تورج پسر خوبی بود و خیلی زود به او علاقه پیدا کردم چون او هم مرا دوست داشت و با هم ازدواج کردیم.
اما تورج معتاد بود وهیچ شغل و منبع درآمدی نداشت و راضیه بعد از ازدواج با او فهمید چه اشتباهی کرده است.زن میانسال داستان زندگیاش را اینطور ادامه میدهد: دیگر هیچ چارهای نبود باید میسوختم و میساختم. مشکل مالی داشتیم و شوهرم سر کار نمیرفت. تنها درآمد ما فقط همان پولی بود که من از کارگری در خانههای مردم
به دست میآوردم. ما خیلی زود بچهدار شدیم و بعد از بچه اول، بقیه هم با فاصلههای کم به دنیا آمدند. ما 5 بچه داریم که دوتا از بچهها دوقلو هستند.
مشکلات مالی و اعتیاد تورج باعث شد کودکان در شرایطی سخت بزرگ شوند. زن زندانی میگوید: هیچوقت نتوانستم آنطور که دلم میخواهد، از بچههایم مراقبت کنم. آنها هیچ کدام درست درس نخواندند و خیلی زود ازدواج کردند. وضع آنها وقتی بدتر شد که من هم معتاد شدم یعنی شوهرم معتادم کرد.
راضیه آهی میکشد و ادامه میدهد:تورج برای اینکه با خیال راحت مواد مصرف کند مرا هم کمکم معتاد کرد و باعث شد 2بار به زندان بروم. یعنی این دفعه،دفعه سوم است. هر بار هم بهخاطر مواد مرا گرفتند و هر وقت زندان میافتادم بچههایم بیسرپرست میشدند من از همهشان شرمنده هستم.
متهم درباره آخرین دستگیریاش میگوید:رفته بودم برای شوهرم شیشه بخرم که ماموران شک کردند و وقتی کیفم را گشتند مواد پیدا کردند. بعد هم دستگیر شدم. هنوز حکمی برایم صادر نشده احتمالا چند وقتی میمانم و جریمه میدهم، بعد هم آزادم میکنند میخواهم این بار که بیرون رفتم، همه وقتم را صرف بچههایم کنم و نگذارم آنها هم مثل من بدبخت شوند. اگر پدر و مادرم کمی به فکر من بودند اینطور نمیشد مادرم به خاطر مردی دیگر مرا ول کرد و پدرم هم به خاطر ازدواج با زنی دیگر باعث شد روزگارم سیاه شود. حالا از من گذشته اما میخواهم بچههایم را نجات بدهم.
مریم عفتی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: