
سریال یعنی چه؟
تعریف سریال زیاد پیچیده نیست. سریال به آثار دنبالهداری گفته میشود که در زمانهای مختلف پخش میشود. اغلب سریالها داستانهایی را مطرح میکنند که یا در یک مجموعه سریال شکل میگیرد یا در هر قسمت داستان مجزایی دارد و نکتههایی مرتبط با هم دارند. این را هم بگویم که سریال، خاص تلویزیون نیست.
در سینما هم برخی فیلمهای دنبالهدار هستند که میتوان آن را فیلمهای سریالی نامید. فیلمی را در قسمتی میساختند و داستان در بخش دیگری با همان شخصیت ادامه مییافت. یعنی فیلمهای جیمزباند نوعی سریال محسوب میشود. در حوزه مکتوب هم برخی پاورقیها در برخی مجلات یا روزنامهها بودند که میتوان آنها را در این بخش صورتبندی کرد. پیش از آنکه سینما تا این اندازه عمومیت پیدا کند پاورقینویسی نوعی سریالنویسی بوده است، اما تلویزیون ما سریالسازی را به صورت جدی پس از انقلاب شروع کرد. پیش از انقلاب بسیار کم و بندرت بود.
این که میگویند جدی منظورتان چیست؟ یعنی چه وجه ممیزهای وجود داشت میان سریالسازی پیش و پس از انقلاب که آن را به صورت جدیتر ارزیابی میکنید؟
بعد از انقلاب سریال به عنوان یکی از برنامههای سرگرمیساز برای مخاطب در دستور کار جدی مدیران قرار گرفت. پیش از آن سریالهای ایرانی از تلویزیون به صورت جدی پخش نمیشد. پیش از آن مثلا سریال «مراد برقی» از معدود سریالهای ایرانی بود که پخش میشد. سریالی عامهپسند بود یا سریال «دایی جان ناپلئون» که کمی سنگینتر بود. بعد از انقلاب اما سریالسازی عمومیت یافت.
چرا؟ دلیل این عمومیت یافتن چه بود؟
برای اینکه قبل از انقلاب اکثر سریالهایی که پخش میشد سریالهای خارجی بود که وارد میشدند و با دوبله فارسی پخش میشدند ولی بعد از انقلاب چون در واردات فیلم و آثار نمایشی محدودیت به وجود آمد دستاندرکاران شروع به تولید آثار تلویزیونی به صورت سریال کردند.
سریالهایی مانند سربداران، هزاردستان، رعنا و... در زمره سریالهایی است که هنوز هم بعد از این همه سال جزو آثار موفق و ماندگار تلویزیونی در ایران هستند. چه اتفاقی افتاد که در یک دوره بخصوص سریالهایی فاخر تولید شد و امکان تکرار آن نوع کارها حتی به لحاظ ساختار، میزان جذب مخاطب و عموما کیفیت هنری در دورههای بعدی کمتر پیدا شد؟
من گفتم که سریالسازی بعد از انقلاب جدیتر شد، اما در باب چرایی این موضوع میتوانم بگویم که اگر بخواهیم به تلویزیون واقعبینانه نگاه کنیم ناگزیر به اذعان این امر هستیم که تلویزیون یکی از عناصر خانواده است. یعنی کاراکتری دارد که برای افراد خانواده جایگاه دارد و به نوعی ارتباط عاطفی و فرهنگی و حسی بین اعضای خانواده و تلویزیون برقرار میشود. تلویزیون با دیگر اشیا و لوازم خانه فرق دارد. مثلا تلویزیون با یخچال و بخاری قابل قیاس نیست. تلویزیون غالبا به مثابه یک موجود زنده و فعال و با شعور عمل میکند. به همین دلیل تصور میکنم که تلویزیون به نوعی تنهایی و خلأ خانوادهها را پر میکند.
وقتی دور هم مینشینند و یک سریال تلویزیونی را میبینند گویی همین شیء جای پدربزرگها و مادربزرگها را گرفته و مردم با تلویزیون به نوعی معاشرت دارند. حالا در طبقات مختلف اجتماعی و خانوادههای مختلف، تلویزیون موقعیت یکسانی ندارد. بسیاری از خانوادهها انتظار دارند که تلویزیون باعث انبساط خاطر آنها شود و برنامههایش خستگی را از تن آنها بیرون کند و از همه مهمتر آنها را سرگرم کند. من نظرم این است که اگر تلویزیون برنامههایی بسازد که نتواند این نیازها را تامین کند خود به خود ارتباط بیننده با تلویزیون ارتباط قوی و نیرومندی نخواهد بود. اما اینکه چه شد این سریالها در آن سالها ساخته شوند و مفاهیمی که سریالها به آنها میپرداختند جدیتر بود و چرا امروز بیشتر جنبه سرگرمی پیدا کرده به گمان من مربوط به نیاز نسلهایی است که امروز به تلویزیون نگاه میکنند. در ارزیابی مقولات باید 2 عنصر را مد نظر داشته باشیم. یکی گذشت زمان و یکی شرایط اجتماعی. در دورانی که کشور ما درگیر جنگ بود حال و هوای فرهنگی خاصی حاکمیت داشت که میطلبید برنامههای تلویزیونی با وجه متفاوتی به سرگرمی بپردازند. اما بعد از جنگ، جامعه میکوشد شکل جدیدی از زندگی را آغاز کند. نسل جدیدتری هم وارد شدهاند. در این شرایط تلویزیون میکوشد به خواسته این نسل و متناسب با این روزگار پاسخ دهد. به همین دلیل بیشتر به سمت این نوع سرگرمی حرکت میکند.
گفته میشود سریالهای امروزی چه از نظر ساختار، چه محتوا و چه کیفیت، حتی در ایجاد سرگرمی نسبت به سریالهای گذشته خیلی موفق نبوده. نظر شما چیست؟
به هیچ عنوان سرگرمی را مخالف و متضاد با فرهنگسازی نمیبینم. فکر نمیکنم فیلمسازی که تلاش میکند عناصر سرگرمکننده را در اثر خود بگنجاند ضد فرهنگ عمل کند. اتفاقا سرگرمی خود، فرهنگساز است. اما عنصر مهم سرگرمی، جذابیت است که البته نسبی است و معیار ثابتی هم ندارد. امروز ما با نسلی از آدمها سر و کار داریم که در عصر فراوانی رسانهها سلیقهشان از سرگرمی ارتقا یافته است. من با حرف شما موافقم که برخی سریالها به صورت سردستی و شتابزده ساخته میشوند و در بسیاری موارد آن ارزش فرهنگی سرگرمی را ندارند. اینها سریالهایی بشدت یکبار مصرف هستند و جدیترین مخاطب این سریالها حاضر به دوباره دیدن آنها نیستند.
تجربه سریالسازی در ایران ثابت کرده که برای ساختن سریالی که در عین جذابیت و سرگرمکنندگی دارای ارزشهای فرهنگی باشد باید کار سترگی انجام شود. این امر به آسانی میسر نیست. ما سریالهایی در این سالها داشتهایم که سریالهای خوبی بودهاند. آخرین آنها «مختارنامه» است یا «روزگار قریب» کیانوش عیاری. اینها سریالهای خوبی بودهاند. اما برای ساخته شدن این سریالها چقدر وقت صرف شده است؟ مستقل از هزینه مالی، شاید 5 یا 6 سال. این امر به معنی آن است با این که سریالسازی در ایران عمومیت یافته اما با وجود این هنوز امکانات و ابزار سریالسازی در تلویزیون ما فراهم نیست. به همین دلیل ساختن سریالی مثل مختارنامه این همه سال وقت میبرد.
با توجه به اشارهتان به یک بار مصرف بودن برخی سریالها چرا بوعلی سینا، هزاردستان، سربداران و سریالهایی از این دست یک بار مصرف نیستند؟
همه این سریالهای ماندگار یک وجه مشترک دارند و آن متفاوت بودن آنهاست. چه به لحاظ طرح موضوع و چه به لحاظ ساختار و تکنیک. مثلا همین سریال سربداران.
این سریال برای اولین بار در تاریخ تلویزیون به این صورت ساخته شد. حتی نمونههای دیگر مانند سریال امام علی(ع) که سریالی محبوب و مردمپسند بود و در عین حال ارزش دراماتیک داشت. این سریال هم متفاوت بود. سریالی بود که به لحاظ نوع اجرا و طرح موضوع و مضمون تفاوت داشت. این تفاوت بسیار مهم است. اینکه یک اثر در حال اجرا و طراحی و نمایش، نگاه نو و تازهای است یا در حال کلیشهسازی و تقلید از کلیشههاست؟ این سوال مهمی است. سریالهای یکبار مصرف در درون خود نوآوری و بدعت ندارند. تکرار گذشتهها و کلیشهها هستند.
به موضوع خاص بودن اشاره کردید. سریالهایی مثل مردان آنجلس یا مریم مقدس برای اولین بار ساخته میشد. آیا این سریالها توانست موفق باشد و به اندازه سریالهایی که موضوع منحصر به فردی داشت به معیارهای ساخت سریال با کیفیت نزدیک شود؟
منظور ما از تفاوت فقط طرح موضوع نیست. یکی از عناصر تفاوت، نوع پرداخت دراماتیک است. سریالنویس باید درام را بشناسد و تنها به روایت به سادهترین شکل اکتفا نکند. تفاوت سریالهای ماندگار در نوع درامپردازی است. اگرچه در مرحله اول در انتخاب موضوع هم تازگی وجود دارد. عناصر درامپردازی یکی هم شخصیتپردازی است. شخصیتهای مثبت و منفی یک داستان وقتی خوب سر و شکل نگیرند و پرداخت نشوند با مخاطب بخوبی ارتباط برقرار نمیکنند.
در همین نمونههایی که شما مثال زدید یکی از عناصر مهم موفقیت آنها شخصیتپردازی است. در سریال آقای عیاری جدا از اجرا و ساختار مهمترین عنصر موفقیت آن شخصیتپردازی است. وقتی تماشاگر با شخصیت ارتباط برقرار میکند اثر نمایشی به موفقیت میرسد. منظور من هم تنها شخصیت اصلی نیست. حتی شخصیتهای دیگر و ضدقهرمانها. عناصری که شالوده درام را میسازند باید درست پرورده شود. در همین سریال مردان آنجلس با اینکه برای ساختش زحمت کشیده شده و یکی از بهترین فیلمبرداران سینما و تلویزیون یعنی آقای مازیار پرتو نقش مهمی در کار داشت ولی از نظر پرداخت دراماتیک چندان ملموس نبود. البته آن هم ناموفق نبوده است، اما عناصری که نام بردیم نقش مهمی در تولید آثار دارند.
ما در این مدت میبینیم که برخی کارگردانها یا نویسندگانی که توانستند سریالهای خوبی بسازند در آینده امکان تکرار آن موفقیت را نیافتند. مثلا امرالله احمد جو با «روزی روزگاری» توانست سریالی ماندگار خلق کند و در شبکه خانگی تقاضا برای دیدن دوباره آن هم هست. اما در سریال بعدی و تجربههای دیگر این امکان برای او فراهم نشد. چرا این امکان برای تکرار موفقیت کسانی که کاربلدی و شناخت آنها ثابت شده فراهم نمیشود؟
سریال «روزی روزگاری» یک نمونه مثالزدنی در سریالسازی است. از عمده دلایل جذابیت آن تازگی آن بود. معلوم بود که با امکانات کمی ساخته شده ولی در پرداخت آن دنیای تازه بسیار موفق بوده است. اما آقای احمد جو در سریال دیگر و تجربههای بعدی که ظاهرا در همان حال و هواست، به برههای از تاریخ معاصر میپردازد که آدمهای آن بومی و روستایی هستند. در پرداخت داستان و نوع روایت نگاه سیاسی در سریال تعیینکننده میشود. احمدجو در سریال اول در عین حال که به مسائل اجتماعی روز میپردازد از مسائل سیاسی دور است، اما در سریال دوم سیاست به صورت گل درشت وارد کار میشود و رمق فیلمساز را میگیرد. این امر بیشتر به مدیریت برمیگردد. وقتی سریالی را به یک فیلمساز میدهند باید به این نکته توجه کنند که آیا این آدم میتواند از پس این کار برآید یا نه. هرکسی برای هرکاری موفق نیست.
کیف انگلیسی ضیاءالدین دری سریال موفقی بود، به رغم اینکه ممکن است نگاه سیاسی داشته باشد.
بگذارید این طور بگویم. من اعتراضی ندارم که یک سریال نگاه سیاسی داشته باشد. مقصود من این نیست که چون یک سریال سیاسی است پس ناموفق است. من میگویم باید ببینیم که آیا فیلمسازی که به مقوله سیاست در تاریخ معاصر میپردازد از پس این کار برمی آید یا نه. امرالله احمدجو در نگاه من در روزی روزگاری موفق تر است چون تاریخ معاصر را بدون شعارهای سیاسی مطرح میکند، اما در سریال بعدی که اتفاقا امکانات بیشتری هم دارد چون سیاست را تبدیل به نقطه محوری ماجرا میکند مقداری ضعیف میشود.
پس فیلمساز در این جا نقش بسیار موثری دارد؟
بله. خیلی زیاد. فیلمساز خیلی مهم است. باید ببینیم که چه فیلمسازی توانایی چه نوع کاری را دارد. این است که مدیریت مهم است. هر کاری را به هر فیلمسازی نمیتوان سپرد. مثلا مهران مدیری در ساخت سریالهای کمدی و طنز موفق است. اما باید دید که آیا چنانچه یک سریال تراژیک را هم به او بدهند میتواند بسازد یا خیر. بحث من بر سر سیاسی بودن یا نبودن نیست. احمدجو در سریال اول به این دلیل موفق است که سیاست در اثر او توی ذوق نمیزند. پس موفق است. اما در سریال بعدی درست به دلیل فقدان این عامل موفق نیست. شاید آقای احمدجو آدم سریال دوم نباشد، بلکه آدم سریال اول باشد. هرکسی را بهر کاری ساختند.
ابزار و امکاناتی که شما گمان میکنید برای ساخت سریال موفق لازم است چیست؟
مهمترین مولفه این است که ما نیازمند نوعی تشکیلات هستیم. ساختن سریالهایی که نیازمند ابزار و تکنیک است بسادگی ساختن سریال 90شبی که 6 ماهه جمع میشود نیست. متخصص میخواهد. متخصصانی که هر کدام بخش مربوط به خود را انجام دهند.
مثلا در آثار هالیوود در ساختن یک سریال جنگی همه کار به عهده کارگردان نیست. بلکه اساسا کارگردان دیگری آن بخش را میسازد و حتی گروه جداگانهای و کارگردان اصلی تنها نظارهگر است و مدیریت میکند. این تجربه در «بن هور» انجام شده و جواب داده است. منظور من این است که تشکیلاتی از آدمهای متخصص برای هر بخش لازم است. فرض کنید در سریال هزار دستان یکی از دشوارترین بخشهای آن گریم است.
این کار را نمیتوان تماما به یک چهرهپرداز سپرد. در نوع استفاده از نورها و دوربینها و هر کار دیگری آدمهای زبده لازم هستند. در سریالهای یکبار مصرف که ساخته میشوند و اشکالی هم ندارد و من مخالف آنها نیستم و بخشی از نیاز مردم را به سرگرمی را نیز تامین میکند اصولا 6 ماهه ساخته میشوند. چراکه برای نیاز فوری یا موقت مخاطب ساخته شده و کار آنها همین است. اما سریالهای جدی و ماندگار کادر مجرب میخواهد و زمان و ابزار کافی. مدیریت متخصص هم مهم است. همه عناصر و انتخاب موضوع و بازیگر و عوامل باید تجربه داشته باشند و بدانند چه کسانی این کار را میتوانند بخوبی انجام دهند.
مهدی نیاکی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
خانمگل جام ملتهای آسیا در گفتوگو با «جامجم»:
در گفتوگوی جامجم با ناصر کنعانی سخنگوی وزارت خارجه دولت سیزدهم مطرح شد