در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رسالت:پدیدارشناسیکفر
«پدیدارشناسیکفر»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم الهامنصرتی -دکترحامدحاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
خود را بسنجید!
احوال شخصی کافران...
مصحف شریف در آیات ذیل، پنج مؤلفه را احوال شخصی کافران شمرده است.
خود را بسنجید! مبادا به این مرزهای نابودی نزدیک شوید.
این آیات هولناکاند.
از بس این صفات و احوالات در ما هست، این آیات هولناکاند.
وقتی در این آیات تأمل میکنیم، خوف وجود ما را فرامیگیرد و در مییابیم که چرا احوالات نیکان در ما نیست؟
چون کفر در ما رخنه کرده است.
در این آیات، احوال کافران چنین فهرست شده است:
کلام حق را نخواندن و در آن تأمل نکردن؛
تاریخ افکار و دیدگاههای ادیان حق پیشین را ندانستن؛
در احوالات شخصی رسول و ولی تأمل نکردن؛
سخنان حق را به عنوان گفتار نامعمول و غیرمدروز انکار کردن؛
راه حق را دکان و افیون تودهها خواندن و به این بهانه محتوای دعوت حق را انکار کردن.
أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ * أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ * أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ * وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ * وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ مؤمنون/74-68
اول: تعطیل فکر و تأمل در سخن خداوند. نخستین اتفاق و عامل نگونبختی کافران، قرآن نخواندن و در آن تأمل نکردن است، که اگر بود، مشکلات آنها حل میشد. "آیا آنها در این گفتار (آیات الهی) تدبر و اندیشه نکردند"؟ (أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
دوم: به تاریخ نظر نکردن و ملاحظه نکردن دعوت پیامبر پیشین، تا دریابند که آنچه رسول خاتم آورده مصدق آن چیزی است که پیامبران پیشین آوردهاند، و بشر در نسلهای متوالی آنها را آزموده و به حقانیت آنان پی برده است: کافران تصور میکنند که "مطالبی برای آنها آمده است که برای نیاکانشان نیامده"؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الاوَّلِینَ).
سوم: احوالات پیامبر را نشناختن و از این راه به ایمان نقبی نزدن: "یا اینکه آنها پیامبرشان را نشناختند، لذا او را انکار میکنند" (أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ). یعنی اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکی صورت گرفته بود، ممکن بود بگویند سخنانش حق است، اما خودش شخص ناشناخته و مرموزی است. نمیتوان به ظاهر سخنانش فریب خورد. ولی اینها سابقه تو را به خوبی میدانند، در گذشته
"محمد امین"ات میخواندند، به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پدر و مادر و قبیلهات را به خوبی میشناسند، پس، جایی برای این گونه بهانهها نیز نیست.
چهارم: اقوال پیامبر را به عنوان چیزهایی که مد روز نیست و "نامعمول" است به کناری نهادن: "یا اینکه میگویند او دیوانه است"؟! (أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ). سخنانی که با محیط کافران هماهنگ نیست، کافران را به قابل پیشبینیترین واکنش انسان ظلوم و جهول میکشاند: "انکار". پیامبر و حقگو را به جرم گفتن سخنان نامعمول، به قسمی دیوانگی متهم میکنند. ولی "پیامبر برای آنها حق آورده است" و سخنانش گواه بر این حقیقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ). "عیب کار اینجاست که آنها از حق کراهت دارند"! (وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).
پنجم: پیامبر و دین او را دکان خطاب کردن و ابزار استثمار عدهای قلمداد کردن، و به این بهانه به محتوای دعوت رسول و اهل حق نپرداختن. "آیا بهانه فرار آنها از حق این است که تو از آنها اجر و مزد و هزینهای در برابر دعوتت تقاضا میکنی؟ در حالی که رزق پروردگارت برای تو بهتر است و او بهترین روزی دهندگان است". "قطع و یقین، تو آنها را به صراط مستقیم دعوت میکنی" (وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ). صراط مستقیمی که نشانههای آن نمایان است و با اندک دقتی صاف بودن آن روشن میگردد. میدانیم راه راست نزدیکترین فاصله میان دو نقطه است، و یک راه بیش نیست، در حالی که جادههای انحرافی که در چپ و راست آن قرار گرفته بی- نهایت است. گر چه در بعضی از روایات اسلامی صراط مستقیم به ولایت علی علیه السلام تفسیر شده (تفسیر نور الثقلین، ج3، ص548)
نتیجه طبیعی این موضوع هماناست که در آیه بعد بازگو میکند "و کسانی که به آخرت ایمان ندارند، مسلماً از این صراط منحرفند" (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالاخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ). "ناکب" از ماده "نکب" و "نکوب" به معنی انحراف از مسیر است، و "نکبت دنیا"، در مقابل روی آوردن دنیا به معنی انحراف و پشت کردن دنیا است. روشن است که منظور از "صراط" در این آیه همان صراط مستقیم در آیه پیش از آن است. این نیز مسلم است کسی که در این جهان از صراط مستقیم حق منحرف گردد، در جهان دیگر هم از صراط بهشت، منحرف شده به دوزخ سقوط میکند چرا که هر چه در آنجا است نتیجه مستقیم کارهای اینجا است، تکیه کردن روی عدم ایمان به آخرت و ارتباط و پیوند آن با انحراف از طریق حق به خاطر آن است که انسان تا ایمان به معاد نداشته باشد احساس مسئولیت نمیکند.
در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السلام میخوانیم: ان اللَّه جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله و الوجه الذی یؤتی منه، فمن عدل عن ولایتنا او فضل علینا غیرنا فانهم عن الصراط لناکبون: خداوند ما رهبران دینی و الهی را درهای وصول به معرفتش و صراط و طریق و جهتی که از آن به او میرسند قرار داده، بنابراین، کسانی که از ولایت ما منحرف گردند، یا دیگری را بر ما برگزینند آنها از صراط حق منحرفند (اصول کافى (طبق نقل تفسیر نور الثقلین، ج.3، ص.549)).
پدیدارشناسی حق پرستی و هوا پرستی
در آیات فوق، اشاره به تضاد حقپرستی و هواپرستی بود و میفرمود: اگر حق، تابع هوا و هوس مردم گردد، نه تنها زمین و اهلش که آسمانها هم به فساد کشیده میشود، تحلیل این مسئله چندان دشوار نیست، زیرا:
1.بدون شک، هوا و هوسهای مردم یکسان نیست، و غالبا با یکدیگر تضاد دارد، و حتی بسیار میشود که هوا و هوسهای یک انسان نیز ضد و نقیض یکدیگرند، با این حال، اگر حق بخواهد تسلیم این تمایلات گردد، نتیجهای جز هرج و مرج و از هم پاشیدگی و فساد نخواهد داشت. چرا که هر یک از آنها معبودی را میپرستند، و بتی برای خود ساختهاند، اگر حق، تسلیم این خواستهها گردد و این معبودهای پراکنده بر پهنه هستی حکومت کنند، فساد آن بر هیچ کس پنهان نخواهد بود.
2.تمایلات هوسآلود مردم، غالبا متوجه مسائلی است که (قطع نظر از تناقضهایش) نیز مفسدهانگیز است، اگر این تمایلات بخواهد به عالم هستی و جامعه بشری خط بدهد، نتیجهای جز فساد به بار نمیآورد.
3.تمایلات هوسآلود، همیشه یک بعدی است و تنها یک زاویه را مینگرد و از جنبههای دیگر غافل است، و میدانیم یکی از عوامل مهم فساد، برنامههای یک بعدی میباشد که ابعاد دیگر هرگز در آن مورد توجه قرار نمیگیرد.
مطلب فوق، از پارهای جهات بیشباهت به آنچه در سوره انبیاء آمده است نیست: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَ اللَّهُ لَفَسَدَتا: "اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدا باشند به فساد کشیده میشوند" (انبیاء/22). بدیهی است که "حق"، همچون "صراط مستقیم" یکتا و یگانه است، این هوا و هوسها هستند که همچون خدایان پنداری متعدد و بسیارند.
پدیدارشناسی رهبر
از آیات فوق، ضمنا بخشی از صفات رهبران راه حق روشن میگردد: آنها همیشه به نیکیها شناخته شده بودند که اگر افراد ناشناخته و مرموزی بودند به حکم "أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ"، بهانهای به دست منافقان میافتاد که دعوت شناخته شده آنها را به خاطر ناشناخته بودن خودشان نادیده بگیرند و انکار کنند.
دیگر اینکه آنها هرگز در مسیر خود تسلیم هوسهای مردم نمیشوند و به عکس، آنچه دنیای امروز میپسندد بر تمایلات عمومی به طور مطلق (هر چند انحرافی باشد) صحه نمیگذارند، آنها در ترویج مکتب حق اصرار میورزند، هر چند ناخوشایند گروه کثیری باشد.
دیگر اینکه آنها در برابر دعوت خویش، پاداش مادی نمیطلبند. با انواع محرومیتها میسازند و وابستگی مادی به کسی پیدا نمیکنند چرا که این نیاز و وابستگی، زنجیری خواهد شد بر دست و پای آنها و قفل محکمی بر زبان و فکرشان!
پدیدارشناسی اکثریت
در بسیاری از آیات قرآن- همچون آیات فوق- "اکثریت" مورد مذمت و نکوهش قرار گرفتهاند، در حالی که در دموکراسی دنیای امروز، معیار قضاوت و سنجش خوب و بد اکثریت جامعهها محسوب میشود و این بسیار سئوالانگیز است. در اینجا از آیاتی که بعد از ذکر کلمه "اکثر"، ضمیر "هم" را ذکر میکند و غالبا به کافران و مشرکان و امثال آنها اشاره میکند سخن نمیگوییم که از موضوع بحث ما خارج است، بلکه سخن از آیاتی است که عنوان "اکثر الناس" (اکثر مردم) دارد مانند:
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ: "ولی اکثر مردم شکرگزار نیستند" (بقره/243).
و لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ: "ولی اکثر مردم نمیدانند" (اعراف/187).
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ: "ولی اکثر مردم ایمان نمیآورند" (هود/17).
وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ: "اکثر مردم هر چند کوشش و تلاش کنی ایمان نمیآورند" (یوسف/103).
فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَ کُفُوراً: "اکثر مردم جز کفران و انکار حق کاری ندارند" (اسراء/89).
وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الارْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ: "اگر از کثر مردم روی زمین اطاعت کنی تو را از راه خدا منحرف و گمراه میسازند" (انعام/116).
از سوی دیگر، در بعضی از آیات قرآن، راه و رسم اکثریت مؤمنان به عنوان یک معیار صحیح مورد توجه قرار گرفته است، در سوره نساء میخوانیم: و الزموا السواد الاعظم، فان ید اللَّه مع الجماعة، و ایاکم و الفرقه، فان الشاذ من الناس للشیطان، کما ان الشاذ من الغنم للذئب: "همیشه همراه جمعیتهای بزرگ باشید که دست خدا با جماعت است و از پراکندگی بپرهیزید که انسان تک و تنها بهره شیطان است، چونان که گوسفند تنها طعمه گرگ"! (نساء/115) (نهج البلاغه، خطبه 127). و نیز در نهج البلاغه میخوانیم: و الزموا ما عقد علیه حبل الجماعة: "آنچه را که پیوند جمعیت با آن گره خورده است، رها مکنید" (نهج البلاغه، خطبه 151).
جان کلام اینجاست که اگر اکثریت، مؤمن و آگاه و در مسیر حق باشند، نظرات آنها محترم و غالبا مطابق واقع است و باید از آن پیروی کرد. ولی اگر اکثریت ناآگاه و جاهل و بیخبر، یا آگاه، اما تسلیم هوا و هوس باشند، نظرات آنها غالبا جنبه انحرافی دارد و پیروی از آن، چنان که قرآن میفرماید، موجب ضلالت و گمراهی میگردد. ذکر این موضوع نیز ضروری است که به اعتقاد ما، حتی اکثریت آگاه و رشید و با ایمان، در صورتی نظراتشان محترم است که بر خلاف فرمان الهی و کتاب و سنت نبوده باشد.
ادامه دارد...
مردم سالاری:هدفمندسازی یارانه ها و بخش خصوصی
«هدفمندسازی یارانه ها و بخش خصوصی»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها که به درستی از آن به عنوان جراحی بزرگ اقتصادی یاد می شود، یکی از مهمترین طرح های اقتصادی محسوب می شود که بر کلیه شئون زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم تاثیرگذار خواهد بود. به همین دلیل اجرای این طرح، نه فقط در کشور ما بلکه در تمامی کشورها با حساسیت های فراوانی همراه بوده و لا زم است با بهره مندی از زیرساخت های لا زم اجرایی شود.
هر چند در مورد پیش نیازهای اجرای طرح هدفمندسازی یارانه ها به مسایل مختلفی از جمله تورم بسیار پایین یا شرایط با ثبات اقتصادی و سیاسی از جنبه ارتباطات بین الملل یاد می شود اما یکی از مهمترین پیش نیازهایی که عدم تحقق آن می تواند دشواری هایی در اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها ایجاد کند، عدم حضور فعال بخش خصوصی است.
اگر تجربه کشورهای دیگر جهان در اجرای این طرح بزرگ را بررسی کنیم درخواهیم یافت که بخش خصوصی نقش مهمی در اجرای طرح دارد. کشورهایی همچون ترکیه یا بلغارستان به مدد توانمندساختن بخش خصوصی خود موفق به عبور از این گردنه سخت شدند.
هر چند در این کشورها نیز آغاز اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها با دشواری هایی همراه بوده اما آنچه در بازگشت شرایط با ثبات اقتصادی به این کشورها پس از انجام این جراحی بزرگ تاثیرگذار بوده، تقویت بخش خصوصی وحضور فعال آن در کنار دولتی ها و حتی پیشی گرفتن آن از بخش دولتی بوده است. اما واقعیت آن است که در کشور ما با وجود تاکیدات فراوانی که بویژه از سوی مقام معظم رهبری در قالب ابلا غ اصل 44 قانون اساسی صورت گرفته، متاسفانه شاهد تداوم قدرت نمایی بخش دولتی هستیم.
خصوصی سازی ها هم اغلب در نام، عنوان خصوصی سازی را داشته و خصوصی سازی تاکنون به معنای رد دیون شرکت های دولتی یا واگذاری به عنوان سهام عدالت بوده است و در این میان بخش دولتی همچنان به قدرت نمایی خود ادامه می دهد و حتی برخی ارگان های دولتی با افتخار اعلا م می کنند که از خصوصی سازی معاف شده اند.
در چنین شرایطی، به نظر می رسد یکی از ابزارهای اجرای موفق طرح هدفمندسازی یارانه ها یعنی بخش خصوصی، در شرایط قابل قبولی قرار ندارد و پایه محکمی برای اجرای موفق این طرح نخواهد بود. امید است در فرصت کوتاه باقیمانده تا هدفمند کردن یارانه ها و واقعی کردن قیمت ها، دولتمردان، خصوصی سازی و اجرای دقیق اصل 44 را جدی تر بگیرند تا نگرانی ها در این زمینه اندکی کاهش یابد.
کیهان:از آن گذشته تا این آینده
«از آن گذشته تا این آینده» عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛برای درک ویژگی های «زمان حال»، هیچ چیز مهم تر از آن نیست که یک بار مرور کنیم در زمانی نزدیک به زمان حال کجا بودیم و چگونه از آن گذر کرده و به «اکنون» رسیده ایم. پیشرفت و توفیق در دقیقترین تعریف ممکن، مجموعه تفاوت های مثبتی است که میان گذشته و حال وجود دارد، پس اگر می خواهید بدانید چقدر پیشرفت کرده و جلو رفته اید، باید درکی درست از این پیدا کنید که زمان حال را چگونه می توان از گذشته نتیجه گرفت.
نظام جمهوری اسلامی، به لحاظ زمانی فاصله چندانی از فتنه 88 نگرفته است. یک سال در مقیاس رویدادهای ملی، زمانی ناچیز محسوب می شود. اما اگر به رویدادهای جاری و فرایندهای واقعی کشور نگاه کنیم، فاصله نظام از دوران فتنه چنان عمیق و بزرگ شده که دیگر هیچ کس، حتی آنها که فتنه 88 را بوجودآوردند و اکنون هر روز و ساعت به دنبال مقصر مرگ جنینی آن می گردند، باور ندارد چنان رویدادهایی در آینده نزدیک امکان تکرار داشته باشد. در یکی از آخرین تحولات، فردی که جریان فتنه او را چریک پیر می خواند، به صراحت گفته است مردم دیگر هیچ توجه و اعتنایی به سرنوشت امثال موسوی و کروبی ندارند و اینها دستگیر هم اگر بشوند آب از آب تکان نخواهد خورد. بعد هم درخواست کرده که نظام لطف کند و فقط تکلیف جریان اصلاحات را روشن کند تا از وضعیت فعلی که بی شباهت به آویزان ماندن میان زمین و آسمان نیست، در بیایند.
اجازه بدهید ببینیم وضعیت چگونه و چقدر تغییر کرده که به اینجا رسیده ایم. فتنه 88 آنگونه که برنامه ریزان خارجی آن تدارک کرده بودند - و البته مجریان داخلی عرضه اجرای کامل همه آنچه را که طراحی شده بود نداشتند- بنا بود در دو سطح عمل کند: سطح حکومت و سطح جامعه.
فقط برای آنکه یک فهرست به دست داده باشیم، مجموعه اطلاعات موجود خصوصا آنچه فتنه گران خود درباره اهدف خود گفته اند و تحلیلی که منابع خارجی از الگوی رفتار آنهاکرده اند، نشان می دهد که در سطح حکومت چند پروژه عمده وجود داشته است.
1- تبدیل کردن اختلاف به کینه و رقابت به براندازی در میان گروه های سیاسی کشور به این ترتیب که بی توجه به سرنوشت نظام، به «هر قیمت ممکن» کمر به حذف یکدیگر ببندند. اصطلاح «به هر قیمت ممکن» برای آنها که اندکی از نزدیک، روندهای انتخابات و فتنه 88 را دنبال کرده اند قاعدتا باید بسیار آشنا باشد خصوصا که کسانی از خواص اهل سیاست وقتی می خواستند میزان جدیت خود برای کنار زدن رقیب را نشان بدهند از این واژه استفاده می کردند و می گفتند «ابایی نداریم با هر کسی بنشینیم و همکاری کنیم»! 2- در مرحله بعد، مجموعه ای از پروژه های تودرتو طراحی شده بود برای اینکه توان کنترل بحران نظام تجزیه شده و از بین رفته نشان داده شود. تصور طراحان فتنه این بود که فقط زمانی که دوستان خود را متقاعد کرده باشند کار از دست نظام در رفته، می توانند به تیز و فراگیر شدن آتش فتنه امید داشته باشند. برای اجرا شدن این پروژه مهم ترین ابزار به خیابان کشاندن مردم بود. فکر می کردند و می گفتند که تنها به این روش می توان نظام را ترساند و از آن امتیاز گرفت و امتیاز اول که گرفته شد دیگر روند باج خواهی و امتیازگیری را پایانی نخواهد بود. 3-مطالعه دقیق اطلاعات موجود نشان می دهد، اتاق فکر فتنه تصور می کرد اگر پروژه درست پیش برود سیستم به روش های نرم یا حداکثر نیمه سخت فروخواهد پاشید یا اگر هم فرو نپاشد آن قدر ضعیف می شود که در داخل به فتنه گران و در خارج به اربابان آنها امتیازهای کلان خواهد داد تا بتواند اوضاع را کمی کنترل، و موجودیت خود را حفظ کند.
در سطح اجتماعی مسئله کمی ظریف تر است. برنامه کلان فتنه این بود که: 1- فروپاشی سیاسی -که فکر می کردند به سرعت رخ خواهد داد- تبدیل به فروپاشی اجتماعی شود. مقصود از فروپاشی اجتماعی در اینجا این است که کینه، خشونت و عدم تحمل از سطح گروه های سیاسی فروتر بیاید و به عمق خانه ها و محلات به عنوان خردترین سطوح روابط اجتماعی رسوخ کند. 2- در مرحله بعد فتنه گران تصور می کردند که شکاف دولت-ملت به مرحله ای خواهد رسید که نظام پشتوانه مردمی کلیه تصمیم های بزرگ خود را از دست خواهد داد. اگر بپذیریم که وجود اجماع داخلی و حمایت سنگین مردم از نظام، یکی از مهم ترین عوامل افزایش قدرت مقاومت ایران در مقابل فشارهای خارجی بوده، تحلیل جریان فتنه این بود که نظام به زودی از این سرمایه بزرگ بی بهره خواهد شد و در نتیجه دیگر نمی تواند در مقابل فشارهای خارجی مقاومتی موثر از خود نشان بدهد؛ پس به این نتیجه رسیدند که به تعبیر نتانیاهو «حالا وقت فشار آوردن است». ایده خفته در پس قطعنامه 1929 دقیقا همین بود. غربی ها می دانستند که مکانیسم تحریم مستقیما روی برنامه هسته ای ایران تاثیری نخواهد گذاشت همچنان که هیچ وقت نگذاشته است. مهم تر از این، کاملا واقف بودند که هیچ نوع تحریمی نمی تواند در بلند مدت به طور موثر اعمال شود و چند ماه که از زمان آغاز اجرا ی آن بگذرد، با پیدا شدن گریزگاه ها و سست شدن اراده کشورها، خود به خود از شور و حرارت خواهد افتاد. بنابراین همانطور که مقام های آمریکایی گوشه و کنار گفته اند، آمریکا از متحدان خود خواست فقط برای زمانی کوتاه تحریم ها را به طور جدی اجرا کنند و به آنها قول داده بود که به بیش از این نیازی نخواهد بود و در همین زمان کوتاه تحریم ها نتیجه مطلوب را که همان تغییر محاسبات ایران درباره هزینه ها و فایده های برنامه های هسته ای و منطقه ای اش باشد به بار خواهد آورد. چرا آمریکایی ها اینطور با قوت به دوستان خود قول می دادند که ظرف چند «ماه» کار تمام است و ایران کوتاه می آید و کار به «سال» نخواهد کشید؟ دقیقا به این دلیل که تصور می کردند مردم ایران دیگر آن مردم سابق نیستند و روابط آنها با نظامشان هم شباهتی به گذشته ندارد. فکر می کردند - و به دوستان داخلی خود ماموریت دادند بر این مبنا عمل کنند- که اولا می توان فشار اقتصادی جدی به مردم وارد آورد یا لااقل مردم باید به لحاظ رسانه ای تصور کنند فشار جدی است (فرمایش دیروز آقا در قم را به یاد بیاورید که فرمودند وارونه کردن واقعیت برنامه اصلی دشمن است و برخی هم در داخل همین کار را می کنند) ثانیا می توان مردم را متقاعد کرد که این بار فشاری اگر به آنها می آید مقصر نظام است نه غرب و ثالثا به تدریج و در زمانی کوتاه مردم خود به این اوضاع واکنش نشان خواهند داد و دور جدیدی از ناآرامی های خیابانی در ایران آغاز می شود.
حالا بیایید به واقعیت نگاه کنیم. چقدر از این نقشه ها و طراحی ها مجال عملی شدن پیدا کرده و آنجا که عملی نشده اصلی ترین مانع چه بوده است؟
دو حادثه هست که کمک می کند پیدا کردن جواب این سوال آسان تر شود. اول سفر رهبری عزیز انقلاب به قم و دوم تدارک برای آغاز اجرای هدفمندی یارانه ها در ایران.
سفر حضرت آقا به قم و استقبال بی نظیر مردم و علمای آن دیار از ایشان، در حالی انجام شد که دشمن به توهم شکاف قم-تهران امید فراوان بسته بود. ظرف یک و نیم سال گذشته فتنه گران داخلی و ذوق زده تر از آنها برخی از مشاوران ایرانی دولت اوباما، این موضوع را که شکافی عمیق میان نظام جمهوری اسلامی و پشتوانه حوزوی و روحانی آن ایجاد شده امری قطعی و تمام شده فرض می کردند و بعد بلافاصله نتیجه می گرفتند که مشروعیت دینی نظام در حال از دست رفتن است.
کوچکترین خبر راست یا دروغ از اظهارنظر فلان مقام روحانی در انتقاد از مسائل کشور یا برخی عملکردها و تصمیم ها، چنان بزرگ نمایی می شد که گویی علما در مقابل نظام صف کشیده و کمر به برانداختن آن بسته اند. حداقل چیزی که دیگر قطعی می پنداشتند این بود که طرفداران نظام در حوزه در اقلیت هستند و قاطبه حوزه در اختیار منتقدان و معترضان است. همه این فضاسازی ها که هزاران صفحه ادبیات خبری و تحلیلی آن را پشتیبانی می کند، ظرف یک روز دود شد و به هوا رفت. اجتماع چند صد هزار نفر در شهری نسبتا کوچک از ساعت ها قبل از ورود رهبر انقلاب، استقبالی که بی گمان در تاریخ قم نظیر نداشت، بعد حضور بی سابقه در دیدارهایی که هر یک از دیگری پررونق تر بود و مهم تر از همه اینها، دیدارهای بسیار صمیمی و عاشقانه مراجع و علمای بزرگ قم با حضرت آقا نشان داد که اهل فتنه در این ماه ها جز سرکار گذاشتن خود کار دیگری نکرده اند.
نکته ظریفی که در این میان به آن توجه نشد این است فتنه سال 88 اتفاقا جنس روابط میان رهبری و مردم را عمیقا متحول کرده و به آن عمقی بی مانند بخشیده است. بی گمان یکی از دلایل سر از پا نشناختن مردم و علمای قم در ابراز ارادت به رهبری این بود که خوب می دانستند درباره رابطه آنها و رهبری چقدر دروغ ساخته شده و حرف های نامربوط زده اند. بنا براین تصمیم گرفتند عملا ثابت کنند که از فتنه 88 اکنون جز دروغ چیزی باقی نمانده است.
عزم دولت برای نهایی کردن پروژه هدفمندی یارانه ها در این شرایط هم حامی پیام های نیرومندی است. تا آنجا که به آمریکایی ها مربوط می شود تحریم ها را به گونه ای وضع کردند که تکمیل کننده مشکلات فرضی از هدفمندی باشد. دولت اما با هوشمندی توانسته ناکارآمدی تحریم ها را در همین زمان کوتاه به رخ غربی ها بکشد (و این بحثی مفصل است که به آن خواهیم پرداخت) و اکنون برای آنکه کاملا روشن شود تحریم به هیچ کدام از اهداف خود نرسیده، بنا دارد بزرگترین جراحی اقتصادی کشور را اجرا کند. واقعا اگر تحریم تاثیری داشت، منطقی بود که طرحی به اهمیت هدفمندی یارانه ها در مقطع فعلی انجام شود؟
جمهوری اسلامی نه در حرف، بلکه در عمل مشغول اثبات این موضوع است که دشمنان بدجوری به کاهدان زده اند.
تهران امروز:آزمون قانونمداری
«آزمون قانونمداری»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم محمد کمالیزاده است که در آن میخوانید؛در روزهای اخیر خبری در برخی از محافل و رسانه ها منتشر شده است مبنی بر اتمام ماموریت کمیته ای که از جانب مقام معظم رهبری به منظور رفع برخی از اختلافات میان مجلس و دولت تشکیل شده بود. مهمترین علت تشکیل این کمیته به بروز اختلافاتی بر می گردد که میان مجلس شورای اسلامی و دولت پیرامون برخی از قوانین مصوب مجلس رخ داده بود .
با رجوع به تاریخ معاصر ایران پی می بریم که یکی از مهمترین آرزوها و دغدغه های ملت ایران در طول بیش از 100 سال اخیر دستیابی به حکومتی مبتنی بر قانون بوده است. انقلاب مشروطه به عنوان نخستین حرکت عظیم ملت ایران برای تعیین سرنوشت خود در دوران معاصر، در راستای چنین هدفی شکل گرفت.
این انقلاب هر چند با هدف تحقق این آرزو به پیروزی رسید اما ملت ایران هیچگاه در تمام دوران پس از مشروطه تا انقلاب اسلامی طعم کامیابی در این آرزوی دیرین را نچشید. انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن از نخستین روزهای تولد خویش نشان داد که این آرزوی دیرینه ملت ایران را ارج می نهد و تحقق آن را نه تنها یکی از مهمترین اهداف خویش بلکه تاکید بر قانون را چارچوب و زیربنای این نظام نوین قرار خواهد داد.
تاکید رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بر لزوم تسریع در تدوین قانون اساسی به عنوان اساس و چارچوب حرکت نظام و تلاش در جهت استقرار حکومتی مبتنی بر قانون در نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و نیز تاکیدات مداوم رهبر معظم انقلاب اسلامی، در تمام دورانهای پس از آن بر لزوم قانونمندی و قانونمداری مردم و مسئولان در نظام جمهوری اسلامی، همگی حکایت از جایگاه والای قانون در نخستین نظام مردمسالار دینی در جهان دارد.
اما بهرغم این جایگاه والا و این تاکیدات فراوان هنگامیکه به پیرامون خود می نگریم همچنان علتالعلل بسیاری از مصائب خویش را در مهجوریت و مظلومیت این آرزوی دیرین می بینیم. امروز هر چند که در میان سطوح گوناگون جامعه و لایه های اجتماعی با معضل و چالشی جدی به نام قانونگریزی (که حتی می توان از آن به عنوان بحران نیز یاد کرد) روبهرو هستیم، اما ابعاد این معضل آن هنگام وسیعتر و بغرنج تر می شود که شاهد رواج این آفت و بیماری در میان متولیان قانون باشیم.
چند سالی است که افکار عمومی جامعه شاهد نوعی کشاکش پیرامون مسئله رعایت قانون در میان دو نهاد متولی این امر یعنی مجلس شورای اسلامی به عنوان اصلی ترین مرجع قانونگذاری در کشور و قوه مجریه به عنوان اصلی ترین نهاد مجری قانون هستند. کشاکشی که مبدا آن به تفسیری که هر یک از این دو نهاد از جایگاه و نقش خود در نظام جمهوری اسلامی دارا هستند، بر می گردد.
این اختلافات اما اگر تنها در همین تفاسیر و دنیای ذهنی مسئولین باقی می ماند، چندان معضلی جدی تلقی، نمی شد، اما متاسفانه شاهد بوده ایم که این طرز تلقی به شدت تجلی عینی داشته و در رفتار و طرز تعامل این دو نهاد در طول سالهای اخیر خود را نشان داده است.
این رفتار و طرز تلقی باعث شده است تا در طول این مدت بسیاری از قوانین مصوبه مجلس شورای اسلامی عملا قابلیت اجرایی پیدا نکنند. این عدم اجرای قوانین مصوب مجلس آن هنگام ابعاد ناگوارتری به خود می گیرد که تاثیر عدم اجرای برخی از این قوانین (نظیر بودجه اختصاص داده شده به مترو و...) به شدت عواقب وخیم خود را در زندگی روزمره مردم نشان می دهند.
به عبارت دیگر متضررین اصلی عدم تمکین قانون از سوی متولیان امر در نهایت همین مردمی هستند که مسئولین بارها خدمتگذاری به آنها و تلاش در جهت حل مشکلات ایشان را بزرگترین افتخار خویش عنوان کرده اند. مجادلات میان این دو نهاد متولی قانون در کشور سرانجام تا آنجا بالا گرفت که رهبر معظم انقلاب کمیته ای را برای حل و فصل این اختلافات تعیین نمودند.
تدبیر به موقع رهبری باعث شد تا این اختلافات بیش از این گسترش نیافته و به معضلی لاینحل تبدیل نشود. اکنون که با سرانگشت تدبیر رهبری به این اختلافات پایان داده شده است، انتظار و توقع ملت از همه مسئولین امر این است که به نتیجه این گزارش - هر چه که باشد- احترام گذاشته و بیش از این مصالح نظام را قربانی این اختلافات خودساخته نسازند. بهدنبال ارائه نتیجه گزارش این گروه، مسئولین امر در برابر دو آزمون بزرگ و همراستا قرار خواهند گرفت: ولایت پذیری و قانون مداری؛ امید که از هر دو آزمون سربلند بیرون آیند.
جمهوری اسلامی:شکست دیگری برای لائیکهای ترکیه
«شکست دیگری برای لائیکهای ترکیه»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نجم الدین اربکان، نخستوزیر اسبق ترکیه پس از سالها دوری اجباری از قدرت و سیاست، یکبار دیگر به صحنه سیاسی ترکیه بازگشته است. رسانههای ترکیه ضمن انتشار این خبر، جزئیاتی از بازگشت فاتحانه این پیشکسوت اسلام گرائی ترکیه را بازگو کردهاند.
مطابق گزارش رسانه ها، "نجم الدین اربکان" اولین نخستوزیر اسلام گرایان در جریان انتخابات داخلی "حزب سعادت" داوطلب رهبری حزب شد و به احترام وی و به نشانه قدرشناسی از این پرچمدار اسلام گرائی در ترکیه، هیچ فرد دیگری نامزد نشد. سرانجام وی به عنوان رهبر جدید حزب سعادت با 684 رأی از مجموع 687 رأی حاضرین، بازگشت پیروزمندانه به دنیای سیاست را تجربه کرد.
با نگاهی به دوران پرفراز و نشیب فعالیتهای سیاسی اربکان، به نظر میرسد این اقدام وی از یکطرف پاسخ کوبندهای به لائیکها و قدرتهای بیگانه بویژه آمریکا محسوب میشود که وی را برای حدود 3 دهه "خانه نشین" کردند و از سوی دیگر نشانه قدرشناسی از این چهره ماندگار اسلام گرائی در ترکیه است که هر سختی و محنتی را به جان خرید و "الگوی پایداری سیاسی" در فضای پرالتهاب ترکیه طی دهههای اخیر محسوب میشد. امروزه مسلمانان ترکیه در جایگاه رفیعی قرار دارند و توانستهاند فضای پراختناق دوران حاکمیت لائیکها را به یک فضای باز سیاسی مبدل سازند و اکثریت مجلس به همراه پستهای مهمتری از جمله ریاست جهموری، نخست وزیری و هیئت وزیران را به خود اختصاص دهند و لائیکها را به لحاظ رفتار سیاسی انحصارطلبانه مشتی عناصر وابسته به بیگانه، به انزوا بکشانند. روند تحولات معاصر ترکیه و صبر و متانت اسلام گرایان برای سایر ملتها میتواند حاوی درسهای ارزشمندی باشد که در هر زمینه "الگوی پایداری سیاسی" محسوب میشود.
نجم الدین اربکان کسی است که با دعوت به یک گردهمائی سیاسی در سال 1359 توانست صدها هزار تن از مشتاقان عزت و سیادت اسلامی را به خیابانها بکشاند و مسلمانان ترکیه از این حرکت عظیم خود احساس غرور کردند. البته مدت زیادی به طول نیانجامید که ژنرالها با دستور و حمایت آمریکا دست به کودتا زدند و ژنرال "کنعان اورن" قدرت را دردست گرفت. البته ژنرالها بعداً حکومت را به غیرنظامیان واگذار کردند ولی در آن زمان کاملاً محسوس بود که این کودتا به تحریک جناح لائیک ودقیقاً "علیه اسلام گرایان" شکل گرفته است. با اینهمه، اسلام گرایان، صبورانه به "کادرسازی" و آگاه کردن تودههای مردم به منظور ایجاد "انسجام سیاسی" پرداختند و توانستند "نجم الدین اربکان" را به عنوان نخستین مقام سیاسی جناح اسلام گرا، به قدرت برسانند. این حرکت مستقیماً و آشکارا به معنی "شکست قطعی لائیک ها" بود. دقیقاً به همین دلیل بود که ژنرالها باز هم به تحریک لائیکها وارد عمل شدند و کودتای دیگری، البته این بار فقط در ساختار مرکزی حکومت صورت گرفت که به موجب آن "اربکان" طی یک محاکمه نظامی فرمایشی "خانه نشین" شد و سالهای متمادی را در حبس خانگی سپری کرد.
علیرغم آنکه فشار سیاسی لائیکها و سوءاستفاده از بازوی آهنین ژنرالها، عرصه را مرتباً بر اسلام گرایان ترکیه تنگتر میکرد، ولی معمار ارشد اسلام گرائی ترکیه به همفکرانش که در عرصه سیاست و با وجود تفاوت سنی در زمره شاگردانش محسوب میشدند، آموخت که لازم است در عین صبر و متانت، همچنان به "پایداری سیاسی" ادامه دهند و آثار و تبعات آنرا تحمل نمایند.
اربکان طی ماههای اخیر دست به افشاگری زد و تصریح نمود کودتا تا علیه وی دقیقاً به دستور و مطابق خواست واشنگتن صورت گرفته است. این افشاگری یکبار دیگر بر این واقعیت تأکید کرد که سرنخ مقابله با اسلام گرایان در منطقه در اختیار آمریکا قرار دارد و اسلام گرایان ترکیه در واقع علیه آمریکا و به منظور خنثی سازی طرحهای واشنگتن در ترکیه تلاش کردهاند. این بدان معنی است که پیروزی اسلام گرایان ترکیه، دقیقاً به منزله پیروزی بر آمریکا محسوب میشود. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که هم آمریکا و هم لائیکها به مثابه مهرههای دست آموز آمریکا در ترکیه از هر ابزار و اهرم فشار و فرصتی برای به حاشیه راندن اسلام گرایان سوءاستفاده کردهاند و حداقل دو بار علیه آنها کودتا نمودهاند و در عین حال از سایر ابزارهای به ظاهر قانونی از جمله انحلال احزاب اسلامی رفاه، فضیلت و... همچنین از دادگاه قانون اساسی برای کاستن از شتاب حرکت اسلام گرایان و حتی حذف قطعی آنها از صحنه سیاسی بهره برده ا ند.
اظهارات صریح "رجب طیب اردوغان" نخستوزیر ترکیه در مورد اقدامات گستاخانه لائیکها از جمله کتاب سوزی، منع حجاب، اخراج فعالان اسلامی از ارتش و... آنچنان صریح و منطقی بود که لائیکها ترجیح دادند مسنله را با سکوت برگزار کنند و از کنار این مسائل بگذرند. بازگشت نجم الدین اربکان به صحنه سیاست در چنین شرایطی به معنای قدرت گرفتن روزافزون اسلام گرایان، انزوای لائیکها و شکست کامل مثلث آمریکا - لائیکها و ارتش ترکیه نیز هست، بویژه آنکه عوامل کودتای "ارگنه کن" هنوز هم در راهروهای دادگاهها برای نجات خود، دست به دامان هر کسی میشوند تا ثابت کنند از عملکرد خود پشیمانند!
ابتکار:موتورسیکلتها و حجله ها
«موتورسیکلتها و حجله ها»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛کمتر کسی است که در کشور ما خبر نداشته باشد سالیانه بیش از 20 هزار نفر بر اثر سوانح رانندگی در خیابانها و جادهها کشته میشوند. اما از این بین کمتر کسی متوجه است که معمولا بین هشت تا ده هزارنفر از قربانیان را موتورسیکلت سواران تشکیل میدهند.
کمتر شهروندی را سراغ داریم که حداقل یکباردرشهر شاهد صحنه تکراری موتورسیکلت واژگون شده، جوان دراز افتاده کف آسفالت و چند خودروی متوقف و جمعیت نگران در تقاطع خیابانی نبوده باشد.
در یکی دو دهه گذشته هر چقدر که گره ترافیک در پایتخت و کلان شهرهای دیگر کورتر شد، موتور سیکلتهای بیشتری به خیابانها سرازیر شدند تا که شاید آدمهای عصر تاخیر زود به مقصد برسند. چرا که زندگی درجریان است وتلاش برای معاش واضطرار کار هم تمامی ندارد و به دقیقهای تاخیر و تعجیل وابسته است.
به تدریج و به اقتضای شرایط و فراگیری ترافیک، قشرهای مختلف موتورسوار از راه رسیدند. پیکهای موتوری، موتورهای مسافرکش، بازاریهای موتورسوار، کارمندان موتوسوار، دانشجوها و حتی دانش آموزان موتوسوار و طبیعتا موتوسوارهای جوان و نوجوان و پرشر و شور.... و گاهی و بیشترازگاهی، جوانی و جوانانی هیچ وقت به مقصد نرسیدند تا آن روی سکه این پدیده هم خود را به جامعه نشان دهد.
به همین سادگی ظرف دو دهه گذشته جمعیت موتورسیکلت و موتورسوار به صورت تصاعدی رو به رشد نهاد و از کسر کوچکی در اوایل دهه هفتاد طی دوساله اخیر با رقمی در حدود 8 میلیون از مجموع خودروهای موجود کشور پیش افتاد. از این میزان فقط در تهران بزرگ حدود دو میلیون دستگاه موتورسیکلت تردد دارد و بر این اساس تهران پایتخت موتورسیکلت سواران جهان است.
بر اساس آمارطی دو سال گذشته صدور گواهینامه موتورسیکلت حدود 50 درصد و شماره گذاری آن در کشور بیش از 100درصد رشد داشت و میزان شماره گذاری موتورسیکلتها از خودروها پیشی گرفته است. بطوری که طی سالهای اخیربه طور متوسط هر ساله حدود900 هزار خودرو در کشور شماره گذاری میشود. در حالی که میانگین شماره گذاری موتورسیکلتها در هرسال از مرز یک میلیون و 100 هزار دستگاه نیز فراتر رفت.
با وجود این تعداد موتورسیکلت در سطح کشور متاسفانه فرهنگ موتورسواری در کشور پایین بوده قاعده ناپذیری راکبان و موتورسواری دولا دولا!!، آموزشهای ناقص، بی توجهی و عدم رعایت قوانین و عدم رعایت استانداردهای لازم ایمنی و فنی در ساخت موتورسیکلتها به همراه عدم استاندارد زیر ساختهای شهری و جادهای دست به دست هم داده است تا موتورسواری هم به بحران و ناهنجاری مرگبار دیگری در کشور مبدل شود سالانه مرگ حداقل 9 هزار موتورسوار در کشور رقم خورده و متوسط سن مرگ ناشی از حوادث به 27 سال برسد.
مسئولین راهنمایی و رانندگی میگویند که معمولا موتورسیکلتها در50 درصد تصادفات کشور به نوعی نقش موثر دارند و بخشی از زنجیره تصادفند. طبق آمار، موتورسیکلت سواران مقصران بیش از 10 درصد از تصادفات شهری و جادهای هستند و در تصادفات کشوری یک سوم تلفات به آنها اختصاص دارد. بطوری که سال گذشته 9 هزار موتورسوار در تصادفات جان خود را از دست داده اند که از این تعداد حدود 3 تا 4 هزار نفر آنان در تهران و حومه کشته شده اند. تحلیلگران اقتصادی هدررفت اقتصادی هر کشور ناشی از مرگ یک جوان تبعه آن کشور را معادل 20 میلیون دلار ارزیابی میکنند.
قیمت ارزان، مصرف کم سوخت، نبود وسایل نقلیه عمومی مناسب، عدم اشغال فضا زیاد درطی مسیر و هنگام توقف، قابلیت مانور بالا و گرانی سایر وسایل نقلیه از جمله عوامل افزایش تقاضای خرید و استفاده موتورسیکلت در کشوراست. گفته میشود که بیش از 130 کارخانه در کشور، موتورسیکلت تولید و یا به عبارتی با واردات قطعات بی کیفیت چینی و هندی و ... مونتاژ میکنند.
هجوم بی امان قطعات بی کیفیت چینی و هندی، نبود دانش فنی کامل و لازم در کشور، ضعف قوانین استاندارد و کشش مناسب بازار دست به دست هم داده است تا موتورسیکلتهایی که روزانه روانه خیابانها میباشند حتی به لحاظ استانداردهای فنی، ایمنی و عدم آلودگی هوا ازحداقلهای لازم برخوردار در وضعیت مطلوبی بسر نمیبرند و به هر دلیل کمتر نظارتی بر این بخش از چرخه مرگ آفرین موتورسیکلت سواری وجود دارد.
قیمت ارزان این محصولات سبب شده که متقاضیان با شرایطی سهل و آسان و اقساط تقریبا بلند مدت بتوانند نسبت به خرید موتورسیکلت اقدام کنند. این مساله هرچند برای عدهای از قشر ضعیف جامعه مورد توجه است اما همانگونه که اشاره شد مشکلات عدیدهای تا حد مرگ آفرینی 30 درصدی در حوادث رانندگی را فراهم آورده است.
این همه را گفتیم تا یکبار دیگر یادآوری کنیم که آسیبهای اجتماعی و اقتصادی و قربانیان ناشی از حوادث رانندگی در سال، دست کمی از زلزله های 6 ریشتری ندارد و بعبارتی هرسال یک زلزله تدریجی به اندازه بم و رودبار و منجیل ایران و تهران را میلرزاند و خسارت به بار میآورد و ما بی توجهیم.
ضعف و خلاءهای قانونی، فرهنگ موتورسیکلت سواری جوانان ما را چنان بی قید و بند کرده است که روزانه به راحتی آب خوردن قید جان 30 نفر را درکشور و 10 نفر فقط در تهران زده میشود و به همین تعداد، حجله عزای مرگ جوانانی در هر کوی و برزنی برپا میشود و ما باز هم بی توجهیم.
دنیای اقتصاد:ستاره اقبال کشورها در دستهای چین
«ستاره اقبال کشورها در دستهای چین»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن میبخوانید؛بعد از آنکه چین تصمیم گرفت اوراق قرضه ژاپنیها را خریداری کند، ساکنان سرزمین آفتاب تابان به تصور حاکمیت یک تئوری توطئه در پس نیات چین، هراسان شده و چینیها را مورد سوال قرار دادند که مقصودشان از این کار چیست؛ در صورتی که نمیدانستند ستاره اقبالشان از مسیر چین به سمت آنها حرکت کرده است. در واقع چینیها به دلیل داشتن ذخایر ارزی مافوق تصور، میتوانند کاری کنند که طرفهای عمده تجاری ایالات متحده آمریکا در موازنه تجاری با این کشور از قدرت بالاتری برخوردار شوند؛ اما چگونه؟
فرض کنید بانک مرکزی اروپا چند صد میلیارد یورو اوراق قرضه منتشر کند و چین تصمیم بگیرد برای تنوع بخشی ذخایر ارزی خود همه این اوراق را خریداری کند؛ در این صورت اروپا خواهد توانست عرضه پول خود را بدون تبعات تورمی افزایش دهد (افزایش شبه پول) و اگر این پول اضافه تبدیل به دلار شود و به شرط عدم استفاده از آن یا عدم افزایش مصرف، اروپا خواهد توانست موجبات کاهش ارزش یورو نسبت به دلار را فراهم آورد. معنی این جمله آن است که صادرات اروپا به آمریکا افزایش و واردات اروپا از آمریکا کاهش خواهد یافت.
به عبارت دیگر، با توجه به اینکه عمده ذخایر ارزی چین به دلار آمریکا است، میتوان ادعا کرد که ستاره اقبال طرفهای عمده تجاری ایالات متحده آمریکا در دستهای این پرجمعیتترین کشور جهان قرار دارد.
نتیجهای که از این تجربیات جهانی میتوان گرفت آن است که هر کشوری که سیاستهای کینزی را که سیاستهایی برای مصرفزده نمودن مردم یک کشور است، در پیش بگیرد دانسته یا ندانسته، کشور خود را به سمت سستی، رخوت و ضعفی هدایت میکند که نتیجه آن پیروزی طرفهای تجاری آن کشور خواهد بود و بهترین شاخصی که این معنا را نشان میدهد شاخص تورم قیمتهای مصرفکننده است.
با تاسف میتوان با احتمال بالا پیشبینی کرد (بر اساس محاسبات) نرخ تورم مهرماه با افزایش نسبت به شهریور از مرز 9 درصد فراتر رود. نکته مهم این است که قانون هدفمند شدن یارانهها در مهر ماه اجرا نشد و بنابراین، مدیران بانک مرکزی نمیتوانند مسوولیت این افزایش مجدد را به گردن اجرای قانون مزبور بیندازند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد