اما نه، خوابم نمیبرد. باید بنویسم. باید از هجوم کلمات خود را رها کنم. باید با خودم حرف بزنم و یک بار دیگر آنچه را که دیدهام، برای خودم تعریف کنم:
تصاویر نقاشی از داستان خسرو و شیرین نظامی گنجوی که تیتراژ بر آن نقش میبندد. شقایق فراهانی، لیلا حاتمی، ثریا قاسمی. صداهایی آشنا که صحنه مرگ خسرو و زاری شیرین را روایت میکنند. بازی نور بر تصاویر کلوزآپ بازیگران زن سینمای ایران که روی صندلیهای مخملی سرمهای رنگی نشسته و انگار به فیلمی نگاه میکنند. حمیده خیرآبادی، ژاله علو، ستاره و لاله اسکندری. صداهایی آشنا و داستان غمانگیز خسرو و شیرین. بازی نور با چهرههایی که هر از گاه واکنشی از خود نشان میدهند، خیره به تصویر گوشه ناخنی به دندان میگزند، اشکی میریزند، لبخند محوی بر صورتشان نقش میبندد. آزیتا حاجیان، شهلا ریاحی، گلشیفته فراهانی، رویا نونهالی. صداهایی آشنا که عشق فرهاد کوهکن به شیرین زیبارو را روایت میکنند. بازی نور و قطرههای اشکی که برگونه و لبهای کلوزآپ بازیگران زن سینمای ایران سرازیر میشود. هدیه تهرانی، ژولیت بینوش، رویا تیموریان و چند ده چهره آشنای دیگر. نامشان را به خاطر نمیآورم. شاید در سریالهای مهران مدیری و سیروس مقدم دیدمشان و باز صداهایی آشنا و بازی نور.
این همه آخرین فیلم عباس کیارستمی، فیلمساز کهنه کار، جهانی و نوآور سینمای ایران است؛ «شیرین». من نه فیلمسازم، نه منتقد سینمایی. نه نقد مینویسم و نه اسمم در هیچ جای تاریخ فرهنگ و هنر پر افتخار ایران زمین ثبت شده، جز چند مصاحبه عادی و چند گزارش عادیتر از آن. الان هم هیچ قصدی ندارم جز اینکه برای خودم بنویسم، بنویسم تا از هجوم کلمات رها شوم. بنویسم تا باور کنم به دیدن فیلمی رفتم که برای «ندیدن» ساخته شده بود، به دیدن فیلمی که چیزی جز کلوزآپ چهره بازیگران زن سینمای ایران و داستان خسرو و شیرین که فقط میتوان آن را شنید، نداشت. از فیلمی برای «ندیدن» صحبت میکنم.
بعد از یک روز که به پرسه زدن در راهروهای دور و دراز کتابخانه گذشت و نتیجه مورد نظر هم به دست نیامد، به دیدن آخرین فیلم کیارستمی رفتم؛ «شیرین» و قبل از آن شیرینی دیدن یک فیلم ایرانی از فیلمسازی را که سالها اثری از او ندیده بودم با خود مزه مزه کردم. اصولاً قبل از دیدن هیچ فیلمی مطلبی راجع به آن نمیخوانم تا تجربه کشف آن، وقت دیدن «شیرین»تر شود. اما بعد از دیدن فیلم گشت جانانهای در دنیای مجازی میزنم تا برداشتم از فیلم را ارزیابی کنم و این بار خوشحال از پرسه زدن در دنیای مجازی که باعث میشود پشت میزت بنشینی و با چند کلیک، بخش عمدهای از آنچه جستجو میکنی را بیابی، بدون خستگی و در گرمای خانه. پرسه زدن مجازی هم مثل کشف فیلم، تجربه «شیرین»ی است، البته اگر فیلمی دیده باشی، یعنی فیلمی که برای «دیده شدن» ساخته شده باشد نه برای «شنیدن».
در همین گشت و گذار مجازیام خواندم که کیارستمی در گفتگویی که در سایت مردمک منتشر شده بود، این فیلم را لحظاتی از خصوصی ترین احساسات بازیگران زن سینمای ایران خوانده و معتقد است: «در سینمای امروز ایران که زن اینقدر رنجور و کتک خورده شده، بد نیست زنی مانند شیرین هم داشته باشیم.» و من دوست دارم بپرسم از کدام شیرین صحبت میکنید؟ از شیرین داستان اسطورهای حکیم نظامی گنجوی که در قرن 5 خلق شده و داستانش زبان به زبان و سینه به سینه گشته و به ما و به امروز، امروز عصر ارتباطات و ماهواره و اینترنت رسیده و هنوز شیرین است و لذتبخش، یا از شیرینی صحبت میکنید که فقط نامش را بر سر در سینما و تیتراژ فیلم شما میبینیم؟ با کدام یک از خیل عظیم زنان هنرپیشه سینمای ایران که کلوزآپشان را یکی پس از دیگری به ما نشان دادید تا به مغزمان فشار بیاوریم او را در کدام فیلم و سریال دیدهایم، شیرین خلق کردهاید؟ و مهمتر از این، از کدام زن کتک خورده و رنجور صحبت میکنید؟ محض یادآوری، شما را به چند شخصیت زن فیلمهای حاتمیکیا ارجاع میدهم که با دیدن آنها به «زن بودن» و «زن ایرانی بودن» خود بالیدم. «فاطمه» آژانس شیشهای را حداقل باید به یاد داشته باشید. همان فاطمهای که جز در لحظاتی کوتاه ندیدیمش ولی نامش را مرتب از زبان حاج کاظم (پرویز پرستویی) شنیدیم و روح بزرگش را که بر سراسر فیلم سایه افکنده بود درک کردیم، همان فاطمهای که حاج کاظم با تکیه بر شخصیت بزرگ او همه ناملایمات را تحمل میکرد، همان فاطمهای که عاشقش شدیم و باور کردیم زندگی، امید و عشق به این زن را.
کیارستمی در همان گفتگو اظهار میکند: «اگر صدای فیلم را حذف کنیم آنچه بابت بخش دیداری میماند، خود نوعی هنر است.» به عقیده او حتی اگر تاثر بازیگران دیده شود، همچون بازدید از نمایشگاهی است که پرترههای بسیاری در آن وجود دارد و تماشاگر بعد از دیدن این پرترهها با احساسی بیرون میآید که با بازدید از هیچ نمایشگاهی دچار این حس نشده است.» در این مورد کاملاً با کارگردان محترم موافقم جز اینکه بپرسم آیا میتوان به دیدن «فیلمی» رفت که نه برای دیدن که برای شنیدن ساخته شده است و با حسی از دیدن نمایشگاه بیرون آمد؟ در این نمایشگاهی از پرترهها که شما به ما نشان دادید، بیشتر از هر چیز دیگر میتوان به این فکر کرد که چند درصد زنان در سینمای ایران زیبا هستند؟ درمان بوتاکس (برای از بین بردن اثر سالیان رفته بر عمر) چه معجزهها که نمیکند و بالاخره به جراحان زیبایی ایرانی اندیشید که با برخی زاویای دوربین شما زحماتشان به هدر رفته است.
با کدام یک از خیل عظیم زنان هنرپیشه سینمای ایران که کلوزآپشان را یکی پس از دیگری به ما نشان دادید تا به مغزمان فشار بیاوریم او را در کدام فیلم و سریال دیدهایم، شیرین را خلق کردهاید؟
آخرین فیلمی که از استاد پرآوازه سینمای ایران دیده بودم، «طعم گیلاس» بود که در جشنواره فیلم کن سال 1996 جایزه بهترین فیلم را به دست آورد و سر و صدای زیادی در سینما و مطبوعات سینمایی ایران به پا کرد و به عنوان اولین فیلم ایرانی که موفق به دریافت نخل طلای کن در بخش اصلی شده است، در تاریخ سینمای ایران ثبت شد و بر افتخارات ما، خصوصاً دوستداران سینمای ایران افزود.
دلیل اینکه از دیدن آخرین فیلم این فیلمساز برجسته سینمای ایران سالها اثری ندیدهام، نه خواست شخصی که به نمایش درنیامدن آثار او در سالنهای سینمای ایران بود و فرصت حضور در جشنوارههای خارجی هم که نصیب من و امثال من نمیشود و این بار به دلایل شخصی زمینه فراهم شد تا «شیرین» را بر پرده سالن سینمایی در پاریس ببینم. گفتنی است کیارستمی در همان مطلب منتشر شده در سایت مردمک از اینکه در 12 سال گذشته آثارش در ایران به نمایش درنیامدهاند، اظهار تاسف کرده و با اشاره به اینکه تصمیم گیرندگان بیش از هر چیز با فیلمسازان مستقل مشکل دارند، تصریح کرده است: «متاسفانه جوانان ما نمیدانند که این ماجرا از کجا آب میخورد و تصور میکنند من علاقهای به اکران آثارم در ایران ندارم.» هر چند شنیدهها حاکی است؛ کیارستمی در شب نمایش افتتاحیه فیلمش در پرسشی در این خصوص اذعان کرده که خود علاقهای به اکران آثارش در سینمای ایران و درخواست مجوز اکران از معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ندارد، نه به خاطر اینکه کسی با او مشکل دارد. میدانید چرا؟ چون اگر فیلمهایی را که برای ندیدن میسازد در سینمای ایران به نمایش بگذارد، هیبت پرشکوه فیلمساز برجسته سینمای ایران و اولین کسی که توانسته نام سینمای ایران را در تاریخ جشنواره معتبر فیلم کن و دهها جشنواره دیگر ثبت کند، ممکن است شکسته شود.
راستش را بخواهید زمان نمایش فیلم که حدود 20 یا 25 نفر بیشتر نبودیم، فکر میکردم که اگر این فیلم در ایران به نمایش گذاشته میشد، از همین تعداد چند نفر تا انتهای فیلم بر صندلیهای خود دوام میآوردند و از آن مهمتر اگر این فیلم در سینمای مطبوعات در زمان جشنواره فیلم فجر بر پرده نقرهای نقش میبست چه واکنشها و چه جنجالها بین دوستداران سینمای نوآور و تجربی و دوستداران سینمای کلاسیک کسانی که وقتی به تماشای فیلمی میروند انتظار دارند که داستانی بر پرده سینما ببینند در نمیگرفت. ولی اینجا در ینگه دنیا که مخاطبانش همه آنچه را که میبینند، به حساب نوآوری و آوانگارد بودن و نهایت نبوغ و هنر میگذارند، چه جای تعجب... و جالبتر اینکه حتی قبل از دیدن فیلم اظهارنظر میکنند.
این چند خط را که روزنامه سرمایه به نقل از سایت سینمایی ورایتی در تاریخ 10 شهریور 1387 منتشر کرده است، بخوانید: «نکته دیگری که در مورد فیلم جدید کیارستمی این روزها در ونیز مورد توجه قرار گرفته است، حضور ژولیت بینوش در این فیلم است که نه تنها روسری به سر دارد که 114 دقیقه در سکوت بازی کرده است.» این در حالی است که هیچ بازیگری بازی نمیکند و فقط به گفته کارگردان، هر بازیگری 5 دقیقه وقت داشته تا قصهای ذهنی را تصور کند و بر اساس آن، به چند نقطه متحرکی که بر یک صفحه سفید نقش بسته، نگاه کند و از خود واکنشی نشان دهد. ژولیت بینوش نیز همچون دیگران در 2 یا 3 پلان و جمعاً به مدت 5 دقیقه در پرده دیده میشود که گاهی همچون بقیه گریه میکند و گاهی باز همچون بقیه چشم به صفحه سفید دوخته است.
در ادامه مطلب روزنامه سرمایه آمده است: «... به گزارش ورایتی، ویم وندرس، کارگردان سرشناس آلمانی و رئیس هیات داوران درباره فیلم «شیرین» در گفتگو با خبرنگاران گفت: «بسیار علاقه مندم فیلم «شیرین» کیارستمی را ببینم. فیلمهای کیارستمی را خیلی دوست دارم و به نظرم کیارستمی یکی از بهترین فیلمسازان معاصر است.» وندرس که از علاقهمندان سینمای ایران است، سال پیش در یک گفتگو از ایران به عنوان کشور حافظها و کیارستمیها نام برده بود...»
ولی مهم این است که من نمیخواهم همچون بازدیدکنندگان آن تابلوی پیکاسو باشم که همه از فرط هنر وی، انگشت حیرت به دهان گرفته بودند و در این میان، تنها کودکی جسور اذعان کرد که تابلو سر و ته به نمایش گذاشته شده است. من آن کودکی را بیشتر میپسندم. من آن کودکم...
مینو خانی/ جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: