جهانی در یک مرز – 18

سفر به سرزمین خاطرات کودکی

بندر عباس در زمان حاضر به لحاظ بازرگانی و نظامی مهم ترین مکان با اهمیت کشورمان محسوب می شود و بخش عمده ای از صادرات و واردات از این نقطه انجام می گیرد. همچنین بزرگ ترین پایگاه نظامی دریایی برای تامین امنیت ایران در خلیج فارس در بندرعباس قرار دارد که وظیفه ی مهمش ، حراست از جزایر ایرانی و نیز تنگه ی هرمز است .
کد خبر: ۲۵۳۸۳۰

زمانی که رجزخوانی ها در خصوص پرونده ی هسته ای کشورمان و تهدید غیرمستقیم واشنگتن و اسراییل به حمله ی نظامی به اوج رسیده بود برخی از فرماندهان نظامی ما از جمله رییس ستاد کل نیروهای مسلح تهدید کردند که در صورت وقوع حمله ، تنگه ی هرمز که محل انتقال انرژی (نفت و گاز) و کالا است و روزانه 17 میلیون بشکه نفت از این آبراه خارج می شود، مسدود خواهد شد.

 این اظهار نظر با واکنش آمریکا و فرمانده ی ناوگان پنجم دریایی این کشور مستقر در بحرین مواجه شد و او گفت که "به دولت ایران اجازه ی بستن تنگه ی هرمز را نخواهیم داد" . همچنین آمریکا ، انگلیس و بحرین پارسال رزمایش (تمرین نظامی) را نزدیک این تنگه در خلیج فارس برگزار کردند.

 

نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم  با انجام رزمایش ، موشک جدید شهاب 3 با برد 2 هزار کیلومتر که به اسراییل می رسد را آزمایش و چندین فروند آن را از یک بیابان به سوی هدفی اعلام نشده  شلیک کرد.

 

*****

  وزش شدید باد، ناآرام بودن خلیج فارس و ترس از امواج به ما اجازه نداد در نوروز سفری به قشم داشته باشیم. از این رو پس از توقف یک روزه در بندرعباس از محله ی سنی نشین این شهر بازدید و سپس برای رسیدن به زادگاهمان در جنوب فارس از بنادر خمیر، مقام ، لنگه و پارسیان (گاوبندی) در کناره ی خلیج فارس عبور کردیم.  

 

فایده ی بازدید از برخی شهرها، مناطق و بندرهای حاشیه ی خلیج فارس مانند بندر خمیر، بندر مقام ، لنگه و گاوبندی که بیشتر ساکنان آن اهل تسنن هستند و در مسیرم از بندرعباس تا زادگاهم در جنوب استان فارس، واقع شده اند، اطلاع از دو بیماری فقر و وبا بود که دامنگیر این مناطق محروم و دورافتاده شده است.

 

ضرب المثل معروفی است که "مارگزیده هم خواب می رود اما آدم فقیر و گرسنه نه!" و پدیده ی فقر و گرسنگی ساکنان مناطق دورافتاده ی ایران به طور مشخص حاصل و فرآورده ی ضعف مدیریت در اداره ی کشور است، محصول سیاست تبعیض برخی از مسوولان است، ناشی از شهروند درجه ی 2 حساب کردن و بی اعتنایی به حاشیه نشینان و مرزنشینان است.

 

در این میان البته نقش خود مرزنشینان و بندرنشینان و تنبلی آنان و این که "فرهنگ کار" را در وجود خود میرانده اند و جسارت و شهامت گرفتن حق طبیعی و ملی و قانونی خویش را از دست داده اند، نباید نادیده گرفت و انکار کرد. پرسش این است که اینان چرا کم لطفی های زندگی و حکومت و طبیعت و عملکرد ضعیف مدیران بومی و غیربومی را بدون هیچ انتقاد و اعتراضی پذیرفته اند؟

 

پدیده ی دوم ، بیماری وبا است که گریبان ساکنان شهرهای بندری خلیج فارس از جمله بخش هایی از بندرعباس را گرفته و در خبرها و گزارش های تایید شده آمده است که حدود 25 نفر آنان در اثر این بیماری خطرناک جان باخته اند. میکروب یا ویروس این بیماری واگیر که در اثر نوشیدن آب غیربهداشتی و خوردن سبزی و میوه ی آلوده به وجود می آید و در معده و روده ها تکثیر می شود و با نشانه های تب و تهوع و اسهال و استفراغ و سردرد شدید همراه است موجب کم شدن آب بدن انسان می گردد و او را پس از ضعیف شدن از پا در می آورد.

 

مرزنشینان محروم ما در برابر این دشمن (وبا) نیز همانند پدیده ی فقر، سیاست انتظار را در پیش گرفته اند یعنی منتظرند که مقامات مسوول محلی و ملی و منطقه ای، کمکشان کنند و به یاری شان بشتابند! از تمام رنج ها و مشقت هایی که بر ساکنان اهل سنت بندرنشین تحمیل شده و می شود، هیچکدام بدتر از "انتظار کشیدن" نیست! بی تردید، قصه ی هر هموطن که در حاشیه ی خلیج فارس زندگی می کند مملو از فقر و وبا و مرگ و زوال و اندوهی غیرقابل تصور بوده و هست.

 

*****

پس از 12 ساعت رانندگی و طی مسیر بندرعباس – مهر و لامرد (به کسر میم) و توقف و مشاهده و بازدید و حرکت، در نهایت در غروب هفتمین روز از تعطیلات نوروز به زیر آسمان زادگاهمان روستای قدیمی "میرملکی" از توابع بخش وراوی و شهرستان مهر در جنوب شرقی شیراز، رسیدیم و پس از 6 ماه دوری، چهره مان به دیدار اعضای خانواده بویژه پدر و مادر، روشن شد!

 

خاطره های دوره ی کودکی زنده گشت و یادم آمد هر بامداد همزمان با نخستین نشانه های سپیده ی صبح، کوچه های زادگاه ما، میرملکی، گذرگاه گله های بز و گوسفند و گاو و کشاورزان و کارگرانی بود که برای کار روزانه  به کوه و صحرا یا روستاهای اطراف می رفتند و هر غروب ، راه رفته را بازمی گشتند و این بار نشانه های خستگی بر تن انسان ها و چارپایان دیده می شد.

 

یادم آمد دوره ی کودکی و نوجوانی که دو همسایه ی شریف و دامدار داشتیم ، دو برادر به نام های حاج علی و حاج غلامحسین شریفی، که هر بامداد هر پنج روز یک بار، هنگامی که از نماز صبح در مسجد محله برمی گشتند از پشت دیوار کاه گلی حیاطمان به اسم صدایمان می کردند که "حسن! امروز نوبت تو و برادرت است که همراه گوسفندان به کوه و صحرا بروید!" و من و برادرم ، کشتگران و کارگران و دامدارانی تماشا می کردیم که پشت سر یا پیشاپیش ما همگام با خیل چارپایان روان بودند.

 

یادم می آید روزی مرحوم حاج علی، برادر بزرگتر، که خود شاهد مرگ و لحظه های احتضار یا جان کندن او در وسط حیاط منزلش بودم، گفت: "... شماها چوپانی و فن چرانیدن چارپایان و آب دادن آنها در کنار شط واقع شده در 2 کیلومتری جنوب روستا، بلد نیستید! شاید در آینده "درس و دانش و نیش قلمتان" کمکتان کند!".

 

به کلاس دوم راهنمایی که رسیدم به توصیه ی آن مرد شریف و همسایه ، به تشویق و کمک پدر و مادرم از "حق هجرت" استفاده کردم و به شهرستان لامرد و سپس به شیراز برای ادامه ی تحصیل و کسب دانش، منتقل شدم.

 

ادامه دارد....                                                                                                                حسن سلامی

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها