
اغلب فیلمهایی که درباره پشت صحنه سینما ساخته میشوند با این مشکل مواجهاند که فضای کلی آنها تا حدود زیادی غیر واقعی از آب در میآید و مخاطب حرفها و چیزهایی را از این فیلمها میشنود که در سینمای ایران شدنی نیست. واقعا در سینمای ایران ممکن است بازیگری اینقدر مهم باشد که همیشه چند عکاس و خبرنگار پشت پنجره خانه او برای گرفتن عکس از او کمین کنند؟
بله. ما هم همانند دیگر کشورهای صاحب سینما و فوتبال، چنین ستارگانی داریم که خبرنگاران پیگیر زندگی خصوصی آنها هستند. نمونهاش یکی از ستارگان فوتبال است که چند سال پیش شب عروسیش به اتفاق عروس خانم داشتند عکسهای خصوصی عروسی خود را در باغ میگرفتند، در حالی که همان عکسها در سایتهای مختلف بود. به هر حال فیلم من درباره سینما و روابط و مشکلات آن نیست. فیلم درباره یک انسان خودخواه است که من در این فیلم او را در قالب یک سوپر استار نشان دادهام.
اما فیلم شما روابط پشت صحنه سینما را نشان میدهد.
نه اینطور نیست. فیلم من بخشی از پشت صحنه را نشان میدهد که قهرمان قصه من در آن حضور دارد. بدون او ما هیچ صحنهای از پشت صحنه سینما را نمیبینیم.
پشت صحنه فیلمهای شما تا چه اندازه به فضایی که در فیلم سوپر استار دیدیم شباهت دارد؟
در پشت صحنه فیلمهای ما همه عوامل با هم رفیق هستند و فرقی میان من به عنوان کارگردان و بازیگر ستاره کار با دیگر افراد حاضر در سر صحنه وجود ندارد. همه ما غذای واحدی میخوریم و وظایف تعریف شده خود را انجام میدهیم.
اما این مساله که جذابیت دراماتیک ندارد؟!
بله، اما در سر صحنه فیلمهای دیگر وضع اینگونه نیست. اغلب که به عنوان مهمان به پشت صحنه فیلمهای سینمایی میروم، شاهد رفتارهای تبعیضآمیزی هستم که مثلا افراد مختلف، غذاهای مختلفی میخورند و گاهی برای بازیگران فیلم غذای ویژهای در جای خاصی سرو میشود و هنرورها و دیگر عوامل غذاهای دیگری میخورند. به هر حال فیلم من درباره پشت صحنه سینمای ایران نیست. درباره آدم معروفی است که به دلیل نداشتن ظرفیت کافی در مرحله اول، شروع به تخریب خود و در مرحله بعدی تخریب دیگران میکند. این شخصیت میتواند یک ورزشکار، یک سیاستمدار و حتی یک تاجر موفق باشد.
به نظر شما ساخت فیلمهایی از نوع سوپر استار که به هرحال بخشی از روابط پشت صحنه سینمای ایران را به این شکل به تصویر میکشد به زیان سینمای ایران نیست؟
شما روی چیزی اصرار میکنید که اصلاً موضوع فیلم من نیست و من آن را نشان ندادهام. به نظر من نقدی بر پشت صحنه در فیلم وجود ندارد که مثلاً مردم با دیدن آن از سینما بدشان بیاید. شما اینطور فکر میکنید.
بله. این فیلم فضای پشت صحنه سینمای ایران را خیلی بد نشان میدهد و هرقدر هم شما بگویید این فیلم ربطی به سینمای ایران ندارد، اما باز هم من میگویم آنچه ما از سینمای ایران در این فیلم میبینیم چندان مطلوب نیست.
اما شما در صحنههای پشت صحنه آدمهای دیگری را هم میبینید که شباهتی به سوپر استار فیلم ما ندارند. مثلا کارگردان و همسرش که آدمهایی مثبت هستند یا دستیار کارگردانی که همیشه از دیگران دلجویی میکند و از رفتارهای کوروش ناراحت است و بارها به او تذکر میدهد. همین دستیار کارگردان اغلب در حال گفتگوی تلفنی با مادر و خالهاش است و میخواهد یکی از آنها را به دکتر ببرد. پس میبینید که من هرگاه پشت صحنه را نشان میدهم، فضای نسبتاً متعادلی را میبینید که اصلاً منفی نیست. از طرفی سینما خانواده من است و من به این خانواده بیاحترامی نمیکنم، چون خودم جزو آنها هستم.
منظورتان این است که شما بستر سینما را برای روایت قصه خود انتخاب کردید؟
بله. چون سوپر استارهای سینما خیلی توی چشم هستند و این مساله محمل خوبی را برای روایت این قصه ایجاد میکند. اگر به یاد داشته باشید کوروش زند در جایی از داستان خطاب به رها میگوید: من خودم با سعی و تلاش خودم به اینجا رسیدم، اما رها به او میگوید: تو به جایی نرسیدی!
کوروش فردی است که تنها یک شهرت کاذب دارد و اصطلاحا ره صدساله را یکشبه رفته، اما نداشتن ظرفیت سبب شده نه تنها به خودش بلکه به دیگران هم صدمه بزند. چنین آدمهایی در دنیای فوتبال، سیاست، هنر و... به وفور دیده میشوند. آدمهایی که پس از رسیدن به یک موقعیت خوب در اولین اقدام خانواده خود را فراموش میکنند و حتی گاهی همسر خود را طلاق میدهند و به دنبال زندگی آزاد میروند.
بستر سینما را به این دلیل انتخاب کردید که بستر بیآزاری است؟
دلیل اصلیاش این نبود، بلکه این بود که فضای سینما اغلب جذاب تر است و سوپر استارهای سینمایی محبوب ترین شخصیتهای جوانان و مردم هستند. به عنوان مثال شما بازیگران زیادی را در سینمای آمریکا میشناسید، اما فوتبالیستهای آن کشور را نمیشناسید.
البته علت نشناختن فوتبالیستها این است که فوتبال در آمریکا پدیده چندان مهمی نیست، اما مثلا در مورد انگلستان اغلب مردم علاقهمند به فوتبال بازیکنان تیمهای مطرحی مانند چلسی را به اسم و مشخصات میشناسند.
خب من در ایران فیلم ساختهام. هر وقت خواستم موضوعی شبیه فیلم سوپر استار را در انگلستان بسازم حتماً در مورد یک فوتبالیست تیم منچستر یونایتد میسازم.
من میگویم این فیلم درباره سینماست و شما میگویید نیست. بالاخره یک نفر باید دیگری را قانع کند.
فیلم را بدون پیشداوری ببینید. آنوقت میبینید که این فیلم راجع به سینما نیست و فقط راجع به سوپر استاری است که شهرتی کاذب و غیرواقعی دارد. به همین دلیل است که فضای سینما را در این کار فقط در حد و اندازهای میبینیم که کوروش سر کار است و در سر صحنه هم فضایی که نشان میدهیم، فضایی سالم است و هیچ نکته بدی در آن نیست.
در فیلم سوپر استار اغراق زیادی درباره شخصیت کوروش زند انجام شده است. کوروش انواع و اقسام بدیها را دارد. با زنهای پیر دوست میشود، کلک میزند، زنی را هم از شوهرش دزدیده، اهل قمار هم است و بیشترین زمانی که برای یک زن میگذارد یک هفته است. چه هدفی از این همه اغراق و زیادهروی در بد کردن یک شخصیت داشتید؟
انگار برای شما مرغ یک پا دارد و شما قصد دارید به هر روش، به قول معروف فیلم مرا ضایع کنید. به هر حال آنچه از شخصیت سوپر استار در فیلم به نمایش گذاشته به دلیلی بوده است از جمله عیاشی بیش از حد، قمار، خوردن مشروب و استعمال مواد مخدر و همه نشان از تلاش کوروش برای رسیدن به لذت است؛ اما آنچه را که او در پی آن است نمییابد، بلکه در نهایت این اعمال تبدیل به عادات زشتی میشود که او را هر روز بیشتر غرق میکند و از خودش دور میشود. کوروش برای تغییر این روش و ترک این عادات نیاز به کمک دارد و این کمک زمانی به او خواهد شد که او خود طلب کند. من میخواهم شخصیتی را پروش دهم که اصطلاحا آخر همه چیز است. مشروب میخورد، قمار میکند و هر چه فساد روی زمین است را با این هدف که به شادی و نشاط برسد انجام میدهد، اما با همه اینها اصلا خوشحال نیست.
شما از فیلمسازانی هستید که معمولا برای نوشتن فیلمنامه پژوهش مفصلی انجام میدهید. حالا ریشه این شخصیت پردازی کجاست؟
کوروش زند یک انسان فردگراست با بینش و اعتقادات شرقی. متاسفانه از یک مقطع تاریخی فردگرایی در جامعه ما رشد نامطلوبی کرد. ما از یک طرف به فردگرایی اروپایی و غربی حمله کردیم و از طرف دیگر جمعگرایی شرقی را حفظ نکردیم. به همین دلیل اغلب آدمهای جامعه ما نه آن فرهنگ و نوع لذتی که در فرهنگ شرق وجود دارد را درک کردند و نه به اصالت فردگرایی غربی رسیدند. در یک کلام باید بگویم جوانان ما در این میان گم شدند و بین ارزشهای التقاطی به ناکجا آباد رسیدند. کوروش یکی از این آدمهاست که علاوه بر گم شدن در میان سنت و مدرنیته، لذت آهستگی را هم فراموش کرده است. منظورم از آهستگی، شکلگیری زیبا و راز آمیز یک رابطه کاری، انسانی یا عشقی است. مثلاً همنسلان من وقتی عاشق کسی میشدند و نسبت به او احساس خاصی پیدا میکردند، تا 6 ماه فقط به طرف مقابل نگاه میکردند و این عشق فقط با یک نگاه ادامه مییافت. پس از آن لبخند بود و این رابطه عاشقانه ادامه مییافت، در نهایت به رفتن سینما یا تئاتر ختم میشد. در میان همنسلان من پدیدهای مانند عشق بسیار پاک بود و نیتها هم درست بود و زن و مرد زمانی که عاشق میشدند همه ایدهآلها را در طرف مقابل خود میدیدند، اما در نسل فعلی این رابطه اغلب چنین است که دختر و پسری شب در مهمانی همدیگر را میبینند و بظاهر به هم علاقهمند میشوند و رابطه آنها همان شب با حضور در خانه مجردی یکی از آنها ادامه مییابد. این رابطه به هیچ وجه شرقی نیست و البته از نوع رابطه غربی هم نیست چون در غرب آدمها گاهی سالهای سال با هم زندگی میکنند و به هم صدمه هم نمیزنند.
وجود این نوع نگرش در جامعه ما نشان میدهد آدمهایی از جنس کوروش گم شدهاند و لذت آهستگی را فراموش کردهاند. جوان امروز همه چیز را با هم میخواهد. هم خانه نیاوران و هم اتومبیل پرادو و خیلی هم سریع میخواهد، بیهیچ زحمتی؛ اما نسل ما آرمانگرا بود و خیلی دوست داشت ابتدا ژیان بخرد و بعد آن را تبدیل به رنو بکند.
به نظر شما علت این همه تناقض در نسل فعلی چیست؟
بخشی از این مسائل ناشی از طی کردن مرحله گذار اجتماعی است. ما بین سنت و مدرنیته حرکتی پاندولی داریم و به تعبیری بین اسلام شیعه، ناسیونالیسم ایرانی و مدرنیته غربی گیج هستیم. به همین دلیل از یک طرف عدهای به حفظ سنتها چسبیدهاند و از طرف دیگر عدهای به سمت تمدن غرب چهار نعل میتازند. کوروش زند یکی از همین افراد است که به دنبال معناست. او همه چیز دارد، اما خوشحال نیست و البته خودش میخواهد که کسی بیاید و به او کمک کند. این فیلم نگاهی سمبولیک دارد و به همین دلیل از شما میخواهم خیلی در آن دنبال رئالیسم اجتماعی نگردید.
اما شما در همه فیلمهای خودتان توجهی جدی به رئالیسم اجتماعی داشتهاید.
نه، همیشه اینطور نیست. مثلاً در فیلم افسانه آه و دیگه چه خبر یا کاکادو سکانسهای غیررئال وجود دارد و از عناصر غیررئال استفاده شده است. من در فیلمهایم همه عناصر را کنار هم میچینم تا مفهومی مشخص را منتقل کنم. در این فیلم هم میخواهم به نسل گم شده و غرق شده بگویم هنوز جایی برای امیدواری و شانسی برای یافتن راه درست وجود دارد، اما لطفا به این شانس لگد نزنید.
چرا نامی اسطورهای مانند کوروش زند را برای شخصیت اصلی خود انتخاب کردید؟
انتخاب من از ابتدا برای این نقش شهاب حسینی بود. اینکه بدانم کدام بازیگر قرار است نقشی را ایفا کند، به نوشتن بهتر شخصیتها خیلی کمک میکند. من با آقای حسینی قبلا هم کار کرده بودم و از این نظر با او خیلی راحت بودم. اسم این شخصیت در فیلمنامه شهاب رامتین بود. شهاب اسم با مسمائی برای این شخصیت بود، چون شهاب لحظهای میآید، درخششی دارد و بعد بینور میشود؛ اما شهاب حسینی گفت این اسم ممکن است در مخاطب این تصور را ایجاد کند که فیلم داستان زندگی خود من است، بنابراین طی جلسهای با همکاران عقلهایمان را روی هم ریختیم تا اسم دیگری را انتخاب کنیم. قاعدتا اسامیمذهبی نمیتوانستیم انتخاب کنیم چون طبق قاعدهای ذکر نشده، نباید نام شخصیتهای منفی از اسامی مذهبی انتخاب شوند در صورتی که این اسامی خیلی فراگیر هستند و ما در میان افراد خوب و بد، با این اسامی مذهبی مواجه میشویم. انتخاب نام کوروش به این دلیل بود که کوروش نام پر طمطراقی است. فامیلی هم بعد سه کلمهای انتخاب شد تا برای تماشاگر احتمالی غربی که معمولا چنین اسامی کوتاهی را بسادگی به ذهن میسپرد قابل قبولتر باشد. اما اینکه کوروش و زند هر دو در شیراز و استان فارس حکومت کردهاند و اسامی مهمی در تاریخ ایران هستند چیزی نبوده که آن زمان برای ما مطرح باشد.
در سینمای کلاسیک فیلمی با نام «عشق در بعدازظهر» وجود دارد که شخصیت اصلی آن شباهت زیادی به کوروش زند دارد. او هم فردی زن باره است، اما طنز موجود در فضای فیلم تا حدود زیادی تلخی داستان را تلطیف کرده است. چرا سوپر استار را در قالب فیلمی طنز نساختید؟
من آن فیلم را خیلی دوست دارم، اما آن فیلم یک نقطه ضعف جدی دارد و آن هم این است که بیش از حد غیرواقعی است، چون غیر ممکن است یک دون ژوان آنطور که در فیلم به تصویر کشیده میشود گول دختری کم سن و سال را بخورد. البته چون شما با دید مثبت به آن فیلم نگاه میکنید، بسیاری از ضعفهای آن را عمدا نمیبیند، ولی درباره فیلم من ذهنیتی منفی دارید.
چرا یک سوپر استار را برای ایفای نقش کوروش زند انتخاب نکردید؟
نقش کوروش بسیار سخت و پیچیده بود و با آنکه ترجیح میدادم از یک نابازیگر استفاده کنم بهدلیل همین پیچیدگی، ناگزیر از استفاده از بازیگر حرفهای بودم. آقای شهاب حسینی چند ویژگی مهم داشت. یکی اینکه چهرهای شرقی و فیزیکی مناسب داشت و از آن مهمتر بازیگر بسیار خوبی است و من براحتی میتوانستم با او ارتباط برقرار کنم.
فیلم حتی پس از نیمه اول هم از بمباران اطلاعاتی مخاطب خود دست نمیکشد. اینکه مرتب به ما گفته میشود کوروش مشروبات الکی هم میخورد، قمار باز هم است و آنقدر پست و پلید بوده که در 16 سالگی فردی را بچهدار کرده همه و همه بر خصلتهای بد یک انسان تاکید دارد. حتی زنی را هم از شوهرش جدا کرده است. برای این شخصیت منفی چرا بازیگری مانند شهاب حسینی را انتخاب کردید؟
کوروش آدم بدی نیست، بلکه در مقطعی خود را گم کرده و به مرور بد و منفی شده است و حالا به او شانسی داده میشود که بازگردد و خودش را اصلاح کند. فیلم تلاش نکرده تا مخاطب خود را بمباران اطلاعاتی کند، بلکه سعی کرده در هر جایی از فیلم اطلاعاتی به مخاطب خود بدهد؛ مثلا اشاره به جدا کردن آن زن شوهردار از همسرش، نشان دهنده نوعی رابطه است که در جامعه ما متاسفانه در حال رواج یافتن است و افرادی با ابراز علاقه به زنی شوهردار، او را از زندگی خود جدا میکنند و بعد به او میگویند: برو... دیگه نمیخوامت یا دوستی کوروش با پیرزنی ثروتمند مسالهای است که درباره برخی ورزشکاران دیدهام و افراد زیادی را میشناسم که در حرفه ورزش، از حمایتهای مالی زنی پا به سن گذاشته بهره میبرند. البته اگر این شکل از رابطه سالم باشد اشکالی ندارد، اما مشکل از جایی پیش میآید که این رابطه شکلی مصرفی پیدا کند.
اگر به فیلم دقت کرده باشید میبینید که کوروش هربار که به انتهای چیزی میرسد سراغ مادرش میرود. این مساله از یک تربیت شرقی برمیآید. او با مادر بزرگ شده و نیاز دارد در مواقعی از راهنمایی مادرش استفاده کند و اینکه چرا شهاب حسینی. خب مهمترین دلیلش این است که شخصیت واقعی آقای حسینی با سوپر استار ما فاصله دارد و میتوانست براحتی آنچه را که من میخواستم بازی کند.
اینکه چنین شخصیتی در 16 سالگی آن گند بزرگ را زده چطور قابل توجیه است؟
کوروش در مقطعی از زندگی سررشته زندگیاش را گم کرده و حالا باید برگردد و آنچه را که فراموش کرده به یاد بیاورد و در صورت امکان جبران اشتباهاتش را بکند. من تلاش کردم در این فیلم به آدمهایی از جنس کوروش به زبان بی زبانی بگویم برای بازگشت باید به جایی برسی که بفهمی از کجا راهت را اشتباه رفتهای و حالا باید بازگردی. به همین دلیل است که او در پایان فیلم به دنبال کشف این مساله میرود که بداند چه بلایی بر سر مهناز آمده است. اگر او این مساله را بداند شاید بتواند رها را پیدا کند.
چرا در این سالها سراغ مهناز نرفته؟
چون در این سالها فقط خودش را دیده است. به همین دلیل هم به جایی رسیده که به انسانهای دیگر احترام نگذاشته و هم به خودش و هم به دیگران آسیب زده است. این مساله یادآور قشنگترین و زیباترین شعری است که در دنیا وجود دارد و بر سر در سازمان ملل هم حک شده است: «بنیآدم اعضای یکدیگراند.»
هر بدی که از طرف آدم سر میزند، خطی روی روح او میکشد و برای صاف کردن این خط باید آن فرد برگردد و خطها را ترمیم کند و اشتباهها را بپذیرد. من میخواستم این امکان را به کوروش بدهم و شانسی برای بازگشت او ایجاد کنم، اما برخی اشتباهها را نمیتوان جبران کرد، چون مهناز مرده است. در شرایطی هم که فوت کرده طبق گفته مردم عادی آدم خوشحالی نبوده و مشکلات فراوانی داشته و شاید رها را به جای دختر اصلی خودش بزرگ کرده است. این مساله باعث ناراحتی کوروش میشود و بر او تاثیر میگذارد.
رها عظیمی فرستاده عمو رحمت است؟
نه. او خواسته و تمنای کوروش برای تغییر زندگی است. کوروش میخواهد کسی بیاید که تغییری در زندگی او ایجاد کند. رها در بخشی از فیلم به کوروش میگوید تو خواستی کسی بیاید و تغییری در زندگیات ایجاد کنی و من از صمیم قلب خواستم با تو زندگی کنم. اگر یک روز تو یا من این رابطه را نخواهیم دیگه پیش هم نیستیم. کوروش میخواهد کسی را داشته باشد که زن یا معشوقه او نباشد. مادر نباشد و معصومتر از این روابط باشد و ایفای چنین نقشی فقط از یک موجود از وجود خود آدم برمیآید. موجودی سرشار از عاطفه محض.
شما زمانی در فیلمهایتان دغدغههای بزرگی را مطرح میکردید. مشکلات و مسائل زنان، گرفتاریهای آنان در جامعه و.... این فیلم در کجای آن دغدغههای بزرگ قرار میگیرد؟
من علایق زیادی دارم و از کودکی عاشق فلسفه بودم. یکبار در مصاحبهای گفتم ای کاش زمانی که افسانه آه را ساختم، کمی مرا تشویق میکردند تا همان روش فیلمسازی را ادامه میدادم؛ اما چون تشویق نشدم سراغ طنز رفتم و بعد که جلوی آن هم گرفته شد سراغ فیلمهای علمی تخیلی رفتم. من آدم محافظهکاری نیستم و بلد هم نیستم چنین شیوهای را در پیش بگیرم، اما بههرحال در جامعه ما اینکه چه کسی رئیس است خیلی مهم است. برای فیلم دو زن 7 سال طول کشید تا با ساخت آن موافقت کنند و بعد از ساخت 7 ماه طول کشید تا پروانه نمایش بگیرد. فیلمنامه بچههای طلاق را 8 بار بازنویسی کردم و تازه پس از آن بدون پروانه ساخت فیلم را ساختم. به من گفتند برو فیلمت را بساز اگر «فیلم» شد قبول میکنیم و اگر خوب نشد قبول نمیکنیم. فیلم کاکادو و نیمه پنهان توقیف شد و همه فیلمهای من دچار مشکلات عجیب و غریبی شدند. تسویه حساب هم که هنوز بعد از 2 سال پروانه نمایش ندارد.
سوپر استار هم بیدرد سر پروانه ساخت گرفت؟
پروانه ساخت سوپر استار هم 7 ماه طول کشید تا صادر شود، اما فقط آتش بس راحت پروانه گرفت. موقعی که سوپر استار را برای دریافت پروانه ساخت ارائه کردم، تا مدتها مسوولان در آن به دنبال لایههای پنهان بودند و به همین دلیل با تاخیر زیادی پروانه ساخت گرفت.
شما کارگردان دقیق و نکتهسنجی هستید. چرا صحنهای کلیدی مانند بریده شدن دست کوروش در ظرفشویی ساختگی و تصنعی است؟ حادثهای که برای کوروش رخ میدهد نمیتوانست مثلا اینطور اجرا شود که او از پله سقوط میکند؟
آنچه شما در فیلم دیدید عینا در واقعیت اتفاق افتاده است. معمولاً وقتی فردی مست باشد، فشار خون او به پایینترین حد ممکن میرسد و به همین دلیل ایجاد زخم منجر به خونریزی در بدن او میتواند برایش مرگآور باشد. البته اجرای این صحنه میتوانست خیلی هیجان انگیزتر باشد. ما شکلهای مختلفی را برای اجرای این صحنه تمرین کردیم، اما به دلیل ضعفی که در جلوههای ویژه سینمای ایران داریم، اجرای این صحنهها خوب از آب در نمیآید و اغلب مسخره میشود. به همین دلیل شخصا ترجیح میدهم درباره صحنههایی مانند: زد و خورد و کتک کاری، وارد جزییات نشوم. در این صحنه هم چون بریده شدن دست در داخل سینک رخ داد، دیگر چیز زیادی نمایش داده نشد تا وارد جزییاتی که اجرای آن ممکن نیست نشویم.
درباره سوپر استار این شایعه مطرح است که پس از توقیف فیلم «تسویه حساب»، به دلیل اعتراضهای فراوان شما مسوولان سینمایی شرایط و امکانات ساخت این فیلم را برای شما فراهم کردند تا بیخیال تسویهحساب شوید.
مطلقا چنین چیزی درست نیست، گرفتن پروانه ساختن سوپر استار پس از درگیریهای بسیار 7 ماه طول کشید و برای ساخت این فیلم حتی یک ریال هم به من وام ندادند و آن وامیکه به فیلمهای دیگر در ابتدای ساخت تعلق میگیرد، بعد از ساخته شدن فیلم و دیده شدن آن در شورای پروانه ساخت به من تعلق گرفت و هرگز من به هیچوجه بیخیال فیلم تسویه حساب هم نمیشوم و برای دریافت پروانه نمایش آن تلاش خود را میکنم. عمیقاً و از صمیم قلب معتقدم تسویهحساب فیلم خوب و اثرگذاری است و باید حتما اکران شود.
پس مساله تمکین شما از و مسوولان سینمایی شایعه است؟
حس میکنم این سوال را فقط برای رنجاندنم از من میپرسید، ولی عیبی ندارد، اما برای آنها که این مصاحبه را میخوانند عرض میکنم که معتقدم هنرمندی که جامعه خودش را دوست دارد، باید منتقد سیاستها باشد و هنرمندی که خودش را بفروشد یا کار سفارشی بکند، از نظر من هنرمند نیست. نمیدانم اینکه من فیلمی ساختهام که افراد مختلفی با گرایشهای مختلف از آن خوششان آمده، چه اشکالی دارد؟ چرا به جای آنکه این تعاریف از طیفهای مختلف فکری را نشانه قدرت فیلم بدانیم به عنوان ضعف مطرح میکنیم؟ شما فکر نمیکنید کسانی محبوبیت من در میان زنان و جوانان را هدف قرار دادهاند و قصد دارند با نشر اکاذیب علیه من از علاقهمندان فیلمهای من بکاهند؟ هر چند که فعالیت منفی ایشان همواره به نفع من و فیلمهایم تمام شده، اما هرگز این اعمال غیرانسانی را از یاد نخواهم برد.
رضا استادی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفتوگو با میلاد بنیطبا، کارگردان فیلم سینمایی «مرجان» پیرامون دغدغههای ساخت و چالشهای اکران یک فیلم اجتماعی
یونس محمدی، تهیهکننده و مجری برنامه «مکث» :
«جامجم» در گفتوگو با رئیس باشگاه دانشپژوهان جوان بررسی کرد