نوستالژی‌های روزهای انقلاب

لحظه‌ها و خاطره‌ها

چاق و لاغر اول دو تا عروسک بودند، عروسک‌های دستی که دو تا عروسک‌گردان می‌چرخاندند. بعد برای آنها ماسک درست دو تن و بدنی که یک آدم می‌رفت تویش. دیگر می‌توانستند راه بروند، حرکت کنند عین یک آدم زنده. ماجرای این دو از سال 1365شروع شد و تا چند سال بعد هم ادامه پیدا کرد. دو عروسک به نام‌های چاق و لاغر از طرف رئیس بزرگ (که دیده نمی‌شود) ماموریت داشتند برنامه‌های جشن دهه فجر را به هم بزنند. چاق و لاغر آنقدر دست و پا چلفتی و بی‌عرضه بودند که هیچ وقت موفق به انجام دستورات رئیس بزرگ نمی‌شدند و همیشه او را عصبانی می‌کردند. طراح و سازنده عروسک‌ها کامبیز صمیمی مفخم بود، عروسک‌گردان‌‌ها و گویندگان حسن پورشیرازی و حسن زارع بودند و بیژن بیرنگ متن را نوشت و کارگردان تلویزیونی مسعود رسام بود. این برنامه خیلی زود در دل همه، از بچه‌ها گرفته تا بزرگ‌ترها جا باز کرد.
کد خبر: ۲۳۴۳۰۶

یک سال بعد دوباره سر و کله چاق و لاغر در برنامه عیدانه (ویژه نوروز که قسمت‌هایی مثل هاچین و واچین و دانیا داشت) پیدا شد. آنها باز از طرف رئیس بزرگ برای خرابکاری مامور می‌شدند و طبق معمول نمی‌توانستند از پس خرابکاری‌ها بربیایند و همین نتوانستن‌شان کلی ماجراها را خنده‌دار و هیجان‌انگیزتر می‌کرد.

در سال 67 هم ماجراهای چاق و لاغر همچنان ادامه داشت، این بار در برنامه میلاد فجر. داستان‌ها همان خرابکاری‌ها بود و کلافگی رئیس بزرگ و یک سال بعد چاق و لاغر و رئیس بزرگ، همان چیزی می‌شود که تو ذهن همه‌مان است. عروسک‌های زنده‌ای که راه می‌روند. قرار می‌شود قصه‌ها پخته‌تر و پرمایه‌تر شود. اینجا رئیس بزرگ (آهی) تصمیم می‌گیرد از شر دو مامور خنگ خود خلاص شود و با نقشه هایش چاق و لاغر را از بین ببرد. قرقی (ژیان بدون راننده)، دفتر کارآگاهی و دزدگیر ویژه همگی در این قسمت وارد کار شدند.

سال چاق و لاغر و مامور سوم: سر و کله625X پیدا می‌شود. روباتی که جای چاق و لاغر اخراج شده، مامور خرابکاری‌های جدید می‌شود. او از طرف رئیس بزرگ بزرگ و از خارجه آمده است. وظیفه اش این است که سعید (شیخ‌زاده) نوجوان نابغه و مخترع بومرنگ را بدزدد و از طریق رئیس بزرگ، او را به خارج از کشور پیش رئیس بزرگ بزرگ بفرستد. چاق و لاغر جوگیر می‌شوند و می‌خواهند سعید را زودتر از625X بدزدد تا پیش رئیس بزرگ، خودشیرینی کنند.

سرودهای زندگی

22 بهمن روز شکست دشمن، آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو، الله الله الله، ای ایران ای مرز پر گوهر، بهاران خجسته باد! بوی گل سوسن و یاسمن آید، هوا دلپذیر شد و خیلی از سرودهای دیگر ما را به روزهای انقلاب می‌برند، ‌به روزهایی که اگرچه شاید به دنیا نیامده بودیم، اما آنقدر درباره‌شان دیده‌ایم و شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که انگار ما هم در آن روزها با پدرها و مادرهایمان نفس کشیده‌ایم.

از آنچه در خاطرات خوانندگان، آهنگسازان و شاعران سرود‌های انقلابی روزهای بهمن سال 57 و بعد از آن بر‌می‌آید، این نکته را می‌توان استنباط کرد که این سرودها اغلب به صورت بداهه سروده شده و در همان روز با آهنگسازی و یکی، دو بار تمرین کردن ضبط می‌شده و فردای آن روز در اختیار مردم قرار می‌گرفته است. پس به همین خاطر از تازگی و طراوت همراه با نوآوری و خلاقیت خاص برخوردار بوده و چون از عمق جان و دل شاعر و هنرمند برمی‌آمده، بی‌تردید بر عمق جان و دل مخاطبان می‌نشسته و در آنها شور و هیجان انقلابی ایجاد می‌کرده است. قالب اغلب اشعار مورد استفاده به صورت مثنوی، مستزاد، شعر نیمایی یا قصیده و دو بیتی‌های پیوسته بوده و چون اغلب به شکل گروه کر خوانده می‌شده مناسب برای استفاده از راهپیمایی‌ها بوده است.

ما می‌گیم شاه نمی‌خوایم

انقلاب اسلامی در میان همه نهضت‌های اجتماعی دوران معاصر از جنبه تجلی آرمان‌های عمومی در شعار‌ها، یک پدیده بی‌نظیر است. این شعار‌ها بودند که جریان انقلاب را به پیش می‌برد و جریان‌های ناهمساز با انقلاب را چون موج خروشانی که وقتی به آرامش ساحل رسید ناخالصی‌های درون دریا را به کناره می‌ریزد، از صحنه خارج کرد.

تاریخ را فریاد می‌کنند شعارها: می‌کشم می‌کشم آن که برادرم کشت، برادر ارتشی چرا برادرکشی، شاه جنایت می‌کند کارتر حمایت می‌کند، ما می‌گیم شاه نمی‌خوایم نخست‌وزیر عوض می‌شه، بختیار بختیار نوکر بی‌اختیار، مرگ بر شاه، وای اگر خمینی حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و... اینها شعارهای آشنایی که ملتی یکپارچه آن را فریاد می‌زدند و ما را می‌برد به آن سال‌ها و حسرت این‌که کاش ما هم یکی از هزاران صدایی بودیم که استقلال آزادی و جمهوری اسلامی را فریاد می‌کرد و مشت گره کرده خود را به جهانیان نشان می‌داد.

یک تحلیل آماری که از دیوارنوشته‌های سال 1357 تهیه شده است، نشان می دهد که از مجموع 1077 مورد، بیش از 90 درصد شعارها در حمله به رژیم پیشین و کارگزاران آن، حمایت از امام، تایید اسلام، حکومت اسلامی، شهدای اسلام و تلاش در جهت وحدت مردم برای تداوم مبارزه است. از 10 درصد بقیه، 8/5 درصد شعارهای متفرقه است که محور خاصی ندارد و با این وصف، از سویی، در جهت تخریب رژیم است. ریتم شعارها ریتم آشنایی بود که اغلب آنها با ادبیات بومی ایران همسازی داشت، برقراری پیوند با چنین ادبیاتی برای مردم کار دشواری نبود. این ادبیات قبلا در نهضت پرشکوه مشروطیت ایران نیز کار خاندان سلطنتی را یکسره کرد، اما با روی کار آمدن یک رژیم غربی به نام مشروطه سلطنتی، نهضت نیمه‌کاره رها شد. مردم ایران این بار تصمیم گرفته بودند که برای همیشه رژیم فاسد پادشاهی را به زباله‌دانی تاریخ بفرستند. آنها هیچ بقایایی از نظام مشروطه سلطنتی حتی با پسوندهای ملی و غیره را حاضر نبودند تحمل کنند.

عکس معروف امام

شاید معروف‌ترین عکس انقلاب همان عکسی باشد که امام در حال پایین آمدن از پله‌های هواپیماست. همسر کاوه گلستان درباره عکس‌هایی که او از زمان لحظه ورود امام در فرودگاه مهر‌آباد گرفته، می‌گوید: «کاوه همیشه می‌گفت می‌خواهد اولین کسی باشد که از لحظه ورود امام خمینی(ره) عکس بگیرد. زمانی که مشخص شد امام(ره) قرار است به ایران باز گردند مجله تایم یکی از عکاسان خیلی معروف خود را به نام دیوید برنت به ایران فرستاد تا از فرودگاه عکس بگیرد. کاوه خیلی عصبانی شد. شب پیش از شبی که قرار بود هواپیمای امام(ره) به ایران بیاید تا ساعت 3 صبح به دفتر تایم تلفن می‌زد. برنت هم حق را به کاوه می‌داد. در نهایت هم ساعت 3 شب به کاوه گفتند که او برود. یادم هست‌ ساعت 6 صبح رفت فرودگاه و بالاخره توانست نخستین عکس‌ها را از آن تاریخ بگیرد.»

این عکس یکی از عکس‌های مربوط به انقلاب اسلامی ایران بود که در دنیا معروف شد. کاوه گلستان درباره این عکس گفته است: «هواپیما آمد و نشست‌، ما هنوز داخل‌ بودیم‌، من‌ داشتم‌ منفجر می‌شدم‌. آنچنان‌ دعوا کردم که هیچ‌ وقت‌ من‌ تو عمرم‌ این‌ طوری‌ برای‌ گرفتن‌ یک‌ پوزیسیون‌ خاص‌ تلاش‌ نکرده‌ بودم‌. حق‌ من‌ بود. دیگر آنچه‌ جیغ‌ بود و می‌توانستم‌ بزنم‌ داشتم‌ می‌زدم‌ که‌ بتوانم‌ بروم‌. وقتی هواپیما داشت می‌آمد، گفتند از میان همه خبرنگارها که در تهران هستند، فقط 2 نفر عکاس می‌توانند روی باند بایستند. چون عده‌ای هم داخل هواپیما بودند، فکر کردند خیلی شلوغ می‌شود و نمی‌توانند ضبط و ربطش کنند. بنابراین تصمیم گرفتند تمام خبرنگارهایی که توی هواپیما هستند، عقب بمانند و پایین نیایند. آخر اجازه‌ دادند و ما 2 نفر آقای‌ محمود محمدی‌ عکاس‌ روزنامه‌ اطلاعات‌ و من‌ رفتیم‌ آن‌ جلو، آن‌ عکس‌ معروف‌ امام‌ که‌ دارد از پله‌ها پایین‌ می‌آید را من‌ گرفتم.»

دوربین گلستان در طول انقلاب به ثبت لحظات پر از خون و آتش انقلاب پرداخت و پیام مردم را به جهان ارسال کرد: «من عکس‌هایی از خون‌هایی که به دیوارها مالیده بودند، دارم. آن روزها بیشتر دیوارهای شهر پر از خون بود. عکس‌هایی از دیوارهایی که کنارشان مردم به شهادت رسیده بود ند... یک عکس دیگر دارم که یک پارچه‌ای را از تیر چراغ برق آویزان کرده‌اند به رنگ قرمز که از آن خون می‌چکد، بغلش نوشته مغز نسرین دختر 13 ساله که در سرچشمه شهید شد.»

کاوه گلستان عکاس روزگار سخت تاریخ بود که به همراه همین حوادث تلخ از جهان رفت و از سلیمانیه عراق بازنگشت. عکس‌های او چنان که خود گفت راه خود را در تاریخ ادامه دادند: «اگر انقلاب ایران پیامش خون شهید بود این پیام را عکس منتقل کرد.»


لیلا‌ بهبودی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها