مکث

جدال تجارت و مدرنیسم با سنگلج‌

3 روز پیش که تلفنی برای حضور در مراسم چهل و سومین سالگرد تاسیس تماشاخانه سنگلج دعوت شدم، تشکر کردم و عذر خواستم که کسالت اجازه خروج از خانه را به من نمی‌دهد. با فاصله‌ای کوتاه، از روزنامه «جام‌جم» هم با من تماس گرفتند و خواستند تا یادداشتی درباره همین سالگرد بنویسم که بی‌درنگ دست به قلم بردم و به 40 سال پیش بازگشتم. سال 1347 بود که پس از پایان تحصیلات تئاتر در آلمان به ایران بازگشتم و در اداره تئاتر وزارت فرهنگ و هنر آن زمان استخدام شدم. در آن دوره 6 یا 7 گروه نمایشی زیر نظر اداره تئاتر تشکیل شده بودند و هر سال چند نمایش را روی صحنه می‌بردند. از آن میان، من گروه هنر ملی به سرپرستی عباس جوانمرد را برای کار برگزیدم که تا سال 1357 همکاری‌ام با آنها ادامه داشت.
کد خبر: ۲۱۲۷۰۱

در سالهای پایانی دهه 40 خورشیدی، تالار سنگلج تنها سالن استاندارد تئاتر در تهران محسوب می‌شد و بیشتر به اجرای نمایش‌های ایرانی اختصاص داشت. کمتر شبی را در آن ایام به یاد دارم که از روی صحنه به عنوان بازیگر یا از کنار پرده در سمت کارگردان، با تالاری روبه‌رو شوم که آکنده از تماشاگر نباشد. پس از پایان هر اجرا هم مقابل در خروجی تماشاخانه با تعداد زیادی از تماشاگران روبه‌رو می‌شدیم که منتظر می‌ماندند تا درباره کار با ما صحبت کنند. چه شب‌های تابستانی که در خنکای نسیم برآمده از فضای سبز پارک شهر بحث ما و تماشاگران در خیابان تا نیمه شب به درازا می‌کشید و بسیار شب‌های زمستانی که در سالن انتظار تماشاخانه پاسخگوی مردم بودیم.

احساس می‌کنم همین دیشب بود که در نمایش «بنگاه تئاترال» به نویسندگی و کارگردانی علی نصیریان در کنار عزت‌الله انتظامی، ایرج راد و داریوش مودبیان روی صحنه رفتم. خاطره بازی در نمایش «تام آرزوها» به کارگردانی عباس جوانمرد و نقش‌آفرینی زنده‌یادها محمد کسبیان و فیروز بهجت‌محمدی هنوز در ذهن و فکرم روشن وواضح است. تماشاخانه سنگلج در دهه 40 و 50 خورشیدی، از همه امکانات و تجهیزات بهره‌مند بود. کارگاه دکوری فعال داشت، انبار لباس آن پر و پیمان بود و کتابخانه بزرگش به بسیاری از نیازهای مراجعان پاسخ می‌گفت.  آنچه باعث شد بتدریج تماشاخانه سنگلج در سال‌های بعد، از رونق بیفتد، چند عامل بود؛ نخست آن که با تغییر بافت مرکز شهر از مسکونی به تجاری و اداری، این تالار در منطقه‌ای قرار گرفت که دسترسی به آن، چندان ساده نبود و از نظرها گم شد. دومین دلیل، میل و اشتیاق وافر تئاتری‌ها به تئاتر شهر بود. آنان فکر می‌کردند کار در این مجموعه، شأن و مرتبه‌ای بالاتر به اثرشان می‌بخشد. این گونه بود که تالار سنگلج کم‌کم به فراموشی سپرده شد و به اصطلاح سوخت.

شنیده‌ام در مراسم دیروز، بسیاری از قدیمی‌ها در جشن 43سالگی تالار سنگلج دور هم جمع شده‌اند. در حالی که از ته دل افسوس می‌خورم که نتوانستم در این مراسم شرکت کنم، اما امیدوارم این حرکت باعث شود تماشاخانه سنگلج روزهای به یادماندنی گذشته‌اش را دوباره تکرار کند.

رضا کرم‌رضایی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها