در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دیگر نگهبان این برج که سالهایی طولانی شاهد رفت و آمدهای وقت و بی وقت مردی با موهای سیاه پر کلاغی، پوستی تیره و ردیف دندانهای سفید و منظم بود، « آقای شکیبایی» همسایه طبقه اول را هنگام رفتن به سر صحنه فیلم برداری و یا بازگشت از یک برنامه کاری فشرده ملاقات نخواهد کرد. فردا خسروخان شکیبایی 64 ساله رسما به نامی در یک قطعه، ردیف و شماره در منطقهای در جنوب تهران تبدیل خواهد شد. احتمالا تلفن همراه او تا مدتها تنها توسط خانوادهاش پاسخ داده خواهد شد. مدتی طول میکشد تا حسابهای مالی و دستمزدی او با تهیهکنندگان مختلف «تسویه» شود. همسرش پروین خانم و فرزندانش تا مدتها غم از دست دادن مردی مهربان را از یاد نخواهند برد اما برای علاقمندان او، سلامتی« دایی خسرو» همچنان با نقشهایی که ایفاء کرده امتداد مییابد و مردم علاقمند به سینما و تلویزیون با هر بار دیدن فیلمها و سریالهای او، یک زندگی شیرین را با بازیگر محبوب خود تجربه خواهند کرد.
پرده آخر: مرگ
28 تیرماه از آن مناسبتهای مهمی است که محال است از خاطره تاریخی ما ایرانیان محو شود. خسرو شکیبایی ساعت سه و چهل پنج دقیقه بامداد چنین روزی که پیشتر به قبولی قطعنامه 598 در ذهنها ماندگار شده توسط همسر، پسر و عروس خود به بیمارستان پارسیان در سعادتآباد منتقل میشود. آنگونه که «مریم حمزهای» سوپر وایزر کشیک عنوان میکند، کاهش سطح هوشیاری و تنفس سطحی در او مشهود است. شکیبایی حال عمومی مناسبی ندارد. او به سرعت به بخش مراقبتهای ویژه منتقل میشود و با دستگاههای مخصوص تنفسی تحت مراقبت و مداوا قرار میگیرد. ساعت هشت صبح ایست قلبی رخ میدهد. تلاشها برای احیاء تنفس او به نتیجه نمیرسد و در نهایت خسرو شکیبایی ساعت نه صبح در بخش آی سی یو در طبقه دوم، در شرایطی که ریشی چند روزه بر چهره اش روییده و لباس معروف به «گان» را به تن دارد فوت میکند. خانواده او با این حادثه در کمال « خویشتن داری» برخورد میکنند و با انتقال پیکر بی جان او به سردخانه در طبقه منفی یک بیمارستان و اطلاع دادن به دوستان و آشنایان، ماجرای دیگری آغاز میشود.
آنگونه که سوپر وایزر کشیک عنوان میکند، مرحوم شکیبایی سرطان کبد داشت و از این موضوع مطلع بود اما با این بیماری برخوردی ساده داشت و هیچ گاه آنگونه که باید آن را جدی نگرفته بود. شاید اگر او چند روز زودتر به بیمارستان منتقل میشد، در شرایطی که علم پزشکی امکان پیوند کبد را به سادگی فراهم کرده، بعد از ظهر جمعه 28 تیرماه به جای آنکه تعداد صفحات موتور جست وجوی گوگل درباره نام « خسرو شکیبایی» به عدد حیرت انگیز « هشتاد و یک هزار» میرسید، خبری ساده درباره «ادامه مراحل درمان این بازیگر در بیمارستان و بهبود حال عمومی او» جایگزین تمامی خبرها و اظهار نظرهای تلخ روز گذشته خبرگزاریها میشد. اما این تقدیری است که دیر یا زود به سراغ آدمها میآید و هنرمند و تاجر و مدیر نمیشناسد. این همان تقدیر دردناکی بود که رسول ملاقلی پور با آن هیبت و اقتدار را هم دچار خود کرد و دو سال قبل در شمال کشور، با یک ایست قلبی به زندگی این کارگردان خاتمه داد و سال گذشته با یک تصادف آخرین تصویر زندگی رسول احدی را ثبت کرد، نه محبوبیت مردمی فراوان «منوچهر نوذری» و نه شادابی و سر زندگی « پوپک گلدره» هم این تقدیر را به تاخیر نینداخت. مرگ همیشه بخشی از کتاب زندگی هنرمندان و افراد شناخته شده است. مرحوم شکیبایی هم امروز در حالی روز بیست و نهم تیرماه را به انتظار فردا و روز تشییع جنازه در سرد خانه بیمارستان و زیر نایلونی سیاه رنگ با ته ریشی که بر چهرهاش روییده سپری میکند که در حدود دو سوم از عمر 64 ساله خود را صرف فعالیت در عرصه هنر تئاتر، سینما، تلویزیون و موسیقی کرد و در همین مدت نیز قدر دید و بر صدر نشست. دریافت سیمرغ بلورین برای ایفای نقش در فیلمهای:
هامون و کیمیا، نامزدی سیمرغ بلورین برای فیلمهای: یکبار برای همیشه، سایه به سایه و کاغذ بیخط از جشنواره فیلم فجر، دریافت تندیس جشن دنیای تصویربرای ایفای نقش در فیلم کاغذ بی خط و دریافت جایزه بهترین بازیگر سی سال اخیر سینمای ایران از جشن انجمن منتقدان برای فیلمهامون بخشی از نقاط افتخار آمیز کارنامه این بازیگر « گران قیمت» سینما و تلویزیون است. شاید امروز او بعد از سالها پر کاری و فعالیت فرصتی مناسب برای استراحت پیدا کرده است.
پرده دوم: زندگی
شکیبایی در سال 1323 در خانوادهای نظامی متولد شد. او فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است و از سال 1347 تا 1349 عضو گروه نمایش توسکا بود. مدتی نیز به عنوان گوینده فیلم در استودیو شهاب فعالیت کرد. شکیبایی تا سال 1358 فقط در عرصه تئاتر فعالیت داشت. نمایشهای معلم، پنجه عدالت، زیر گذر لوطی صالح، تراژدی کسری، هنگامه شیرین وصال، بلیت تئاتر، شب بیست و یکم و سنگ و سرنا فعالیتهای او را در این دوران تشکیل میدهد. «خط قرمز» اولین تجربه او در سینما است که در سال 1360، با ایفای نقش شخصیتی انقلابی مقابل دوربین علیرضا زرین دست و با کارگردانی مسعود کیمیایی فصل جدیدی از فعالیت حرفهای او را رقم زد، اما او در شروع کار با کمی بدشانسی مواجه شد زیرا این فیلم جز چند نمایش بسیار محدود، هیچگاه به نمایش عمومی در نیامد و شاید همین مساله در شکل گیری فعالیتهای او در سینما تا حدودی موثر واقع شد.
شکیبایی از جمله بازیگرانی است که در میانسالی به شهرت و اعتبار رسید و پس از آن در طیف متنوعی از آثار نمایشی ایفای نقش کرد. او در سن 37 سالگی در خط قرمز حضور یافت و این سن و سال برای ستاره شدن کمی دیر بود. اما این مساله سبب نشد تا او بعدها به بازیگر محبوبی حتی برای نسل جوان و تین ایجر پسند تبدیل نشود؛ به گونهای که در 64 سالگی، از نظر محبوبیت، میزان دستمزد و... تفاوت چندانی با بازیگران جوان و ستاره سینمای ایران نداشت. شاید بتوان یکی از افتخاراتی را که این بازیگر به آن دست پیدا کرده را همکاری با طیف وسیعی از کارگردانهای سینمای ایران دانست. برای منتقدان و روزنامه نگاران سینمایی که اغلب نگران کارنامه کاری هنرمندان محبوب خود هستند، شکیبایی جز چند فیلم ضعیف و سطحی، کارنامه کاری قابل دفاعی دارد. همکاری او با برخی از کارگردانها به بیش از یک فیلم انجامید. مسعود کیمیایی ( خط قرمز و حکم)،داریوش مهرجویی ( پری، سارا، میکس، هامون، دختر دایی گمشده) مهدی صباغزاده( جست و جو در جزیره، صبحانهای برای دو نفر، پیشنهاد پنجاه میلیونی)، فریدون جیرانی ( سالاد فصل، ستاره ها)، سیروس الوند ( مزاحم، یک بار برای همیشه)، پرویز شیخ طادی ( سومین روز پس از مرگ، دایاناسور)، امرالله احمدجو ( روزی روزگاری، تفنگ سرپر)، احمد رضا درویش ( ابلیس، کیمیا، سرزمین خورشید)، پوران درخشنده (رابطه و عبور از غبار)، ساموئل خاچیکیان ( بلوف)، کیومرث پوراحمد (خواهران غریب، اتوبوس شب)، بیژن بیرنگ و مسعود رسام ( خانه سبز، سرزمین سبز) و حسینعلی لیالستانی (آواز مه، بوی گلهای وحشی) این کارگردانها هستند. مهدی کرم پور (چه کسی امیر را کشت)، مجید جوانمرد ( شکار)، فرهاد صبا( عروسک فرنگی)، اصغر هاشمی(زندگی)، حبیب کاوش (دادشاه)، هوشنگ توکلی ( سریال مدرس)،کاظم معصومی( دزد و نویسنده)،امیر قویدل (ترن)، حمید رخشانی (پرواز را بخاطر بسپار)، سید ضیاء الدین دری( لژیون)، علی ژکان( سایه به سایه)، علیرضا داوود نژاد (عاشقانه)، داریوش فرهنگ (روانی)،حمید رضا آشتیانی پور( دختری به نام تندر)، ناصر تقوایی(کاغذ بی خط)، محمد علی سجادی (اثیری)،منوچهر مصیری (ازدواج صورتی)، شهرام اسدی( سریال آشیانه سیمرغ)، علی رویین تن ( دلشکسته)، محمد رضا هنرمند (کاکتوس)، فتحعلی اویسی( در کنار هم)، ابوالقاسم طالبی (گناه فرزند) هم کارگردانهایی هستند که تنها یک بار با این بازیگر همکاری داشتند. درباره سبک و شیوه خاص بازیگری شکیبایی حرفهای فراوانی وجود دارد. این جمله که «خسرو شکیبایی از سال 1368 به بعد، دیگر نتوانست از جلد حمید هامون بیرون بیاید و حمید هامون را در نقشهای بعدی خود در انواع و اقسام لباسها و تیپهای مختلف تکرار کرد» را بارها شنیده و خوانده ایم اما به جرات میتوان چند ویژگی خاص بازیگری برای او برشمرد. شکیبایی به دلیل حضور طولانی در عرصه دوبله همیشه از قابلیتهای صوتی خود به خوبی بهره میبرد و همین مساله لحن خاص و جذابی را در فیلمهایی که حضور داشت ایجاد میکرد. او هنگام بازی تمامی اعضای بدن خود را به خدمت میگرفت. حرکت دست ها، حرکت بدن، نگاه و میمیک صورت او چیزی بود که متناسب با نقش مورد بهره برداری قرار میگرفت. تحرک جسمی مزیت دیگری بود که اوج آن را در سریالی مانند سریال روزی روزگاری شاهد بودیم که در حد و اندازه استانداردهای بازیگری در سینما با توجه به سن و سال او تحسین برانگیز بود. چهره شکیبایی در این سالها گریمهای زیادی را بر خود دید و به این دلیل، نقشهای گوناگونی از دزد و گردنه بگیر تا آدم روانی و فردی عارف مسلک توسط او ایفا شد. او در اغلب نقشهای خود فردی آرام و منطقی بود اما گاه به مرز انفجار میرسید و این انفجار هم دیدنی بود. خندههای عاشقانه، سربلندی در ایفای نقش در سکانسهای طولانی پر دیالوگ (بهخصوص در فیلم چه کسی امیر را کشت و سریال مدرس)، برخی از چیزهایی است که سبب میشود تا سالهای سال حتی یاد و خاطره او در ذهن ما کمرنگ هم نشود.
این بازیگر با ایفای نقش در فیلم هامون به شهرت و محبوبیت در میان سینما دوستان رسید و کار تا آنجا پیش رفت که انجمنی با نام « هامون بازان» هم تشکیل شد، اما بخش عمدهای از شهرت او را باید به دلیل حضور در سریالهای تلویزیونی دهه هفتاد دانست. شکیبایی از اولین بازیگرانی بود که در تلویزیون تکیه کلام هایش رواج یافت. سریال خانه سبز یکی از مشهورترین این نمونهها بود. شخصیت مراد بیک او نیز تا سالهای سال ذهن علاقمندان سیما را درگیر خود ساخت، اما سریالهای کاکتوس، تفنگ سرپر در کنار هم هیچ گاه به موقعیت سریالهای قبلی نرسیدند. هرچند شاید پخش سریال آشیانه سیمرغ آخرین سریالی که وی در آن به کارگردانی شهرام اسدی در نقش پدر شیخ بهایی ایفای نقش کرده بتواند بار دیگر موفقیت او را تکرار کند.
پرده سوم: یک خاطره
طبقه اول یک برج مسکونی در منطقه سعادتآباد، در ظهر داغ روز گذشته میزبان بسیاری از هنرمندان بود. خانه دایی خسرو بیش از آن که به محل زندگی یک بازیگر شبیه باشد، با آن تابلوهای خوشنویسی شعر، خانه یک شاعر را تداعی میکرد. خانه به سرعت از استقبال کنندگان پر شد و خیلی زود تالار اجتماعات ساختمان، آماده پذیرایی از میهمانان شد. گروههای مختلفی از مردم با چاپ پوستر و پلاکارد فضای کوچه را تغییر داده بودند و در این میان دست اندرکاران سینما به سختی قادر به کنترل احساسات خود بودند. نام خسرو شکیبایی برای من و بسیاری از خبرنگارانی که هنوز به مرز 30 سالگی نرسیدهاند، یادآور تلفنهای متعدد بی پاسخی است که هیچ گاه به نتیجه دلخواهی به نام « مصاحبه» ختم نمیشد. او فردی ساده با روحیاتی کاملا روستایی و شاعرانه بود و به سختی به یک خبرنگار اعتماد میکرد و معمولا هم در سر صحنه نگاه هایش را میدزدید تا به شگرد همیشگی ما خبرنگاران یعنی در معذوریت قرار دادن و انجام مصاحبه دچار نشود. خسرو شکیبایی برای روزنامه جامجم خاطرهای شیرین است. 9 سال قبل در اردیبهشت ماه، سریال تفنگ سرپر در حال فیلمبرداری در میمه بود. برای شماره اول روزنامه تصمیم گرفتیم تا خبری از سریال داشته باشیم. پنهان نمیکنم که برای من که از حضورم در مطبوعات 5 سال گذشته بود، مصاحبه با شکیبایی همیشه یک آرزوی حرفهای بود که همیشه به دلیل در دسترس نبودن این بازیگر و بی اعتمادی او به جامعه مطبوعات این مساله هیچ گاه میسر نشده بود. در همان سال بود که با توصیه محمود فلاح، تهیه کننده سریال با شکیبایی تماس گرفتم. بعد از آن که مطئمن شد نقل قولهایم از تهیه کننده واقعیت دارد، قول داد یادداشتی بنویسد و برای جامجم فکس کند. یادداشتی که در کنار مطلب امرالله احمدجو و مصاحبه تورج منصوری به تیتر اول شماره یک روزنامه جامجم تبدیل شد: « روایت ما و شکیبایی از پشت صحنه تفنگ سرپر». او یادداشت خود را این چنین آغاز کرده بود: «این اواخر شدیدا پی سادگیها میگشتم. پی بی پیرایگی ها، احمد جو ساده بود و بی پیرایه. ساده اما عمیق. ساده اما وارسته. برای یافتن فضای فکری او به زادگاهش آمدیم. زیاد آباد و حوالی میمه و... و این جا که میآیی عشق مییابی و صافی زندگی را آبا قنات میسازد و بوی یونجه رد پای روشن سنت و رخسار پرچین روستا، باد و گردباد و رسم سبز طبیعت و هر چیز که در صحرایش لطفی دارد و جذبهای که کوهسارش دارد و آدمهایی که هر کدامشان خود قصهاند و خود جامه شخصیتهای احمد جو بر تنشان است و زبان آدمهای قصه احمد جو در سرشان و یکراست آمده بودیم بر سرچشمه و چغندر پاکی در این حوالی جریان دارد و بگذریم...»
آیا برای توصیف دقیق از این بازیگر به توضیح دیگری هم نیاز است تا بدانیم دنیای بازیگری چه چهره ارزشمندی را از دست داده است؟
پیام تسلیت رییس سازمان صدا و سیما
عزتالله ضرغامی، رئیس سازمان صداوسیما در پیامی، درگذشت خسرو شکیبایی را تسلیت گفت.
متن پیام وی چنین است: خسرو شکیبایی، بازیگر توانایی که از «هامون» تا «دستهای خالی» و از «روزی روزگاری» تا «اتوبوس شب» و «شیخ بهایی»، در همه نقشهایش خوش درخشید و تابید، جان به جان آفرین سپرد و درروز رحلت شیرزن شجاع و شکیبای کربلا، حضرت زینب کبری سلامالله علیها پرکشید و رفت. آثار فاخر و ماندگارش در 30 سال تاریخ هنر انقلاب اسلامی، بهترین همدم و ارزشمندترین ذخیره و توشه او در دیار باقی خواهد بود.
اینجانب از خداوند متعال برای این هنرمند خوشنام غفران و رحمت الهی و برای خانواده محترم شکیبایی صبر و اجر مسالت مینمایم.
رضا استادی
گروه رسانه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر