حمله غافلگیرانه به ایران و قربانیان بیگناه
از میان جنگهای خانمانسوز دنیا، سحرگاه ۲۳خرداد ۱۴۰۴ حملهای غافلگیرانه از سوی اسرائیل به تأسیسات هستهای، پایگاههای نظامی و مناطق مسکونی ایران آغاز شد. هدف اعلامشده اسرائیل از این جنگ، نابودی هستهای وموشکی ایران، تغییر ساختار سیاسی کشور و کاهش تهدیدات منطقهای بود. با وجود اینکه ادعا شده بود به مردم عادی هیچآسیبی نخواهد رسید، تعداد زیادی از مردم عادی در این میان شهید و کودکان و زنان زیادی قربانی این جنگ شدند.
ستارهای که به آسمان رفت
در میان شهدای به خاک و خون نشسته، مادر جوانی به نام مریم مینایی بود. او در میدان نوبنیاد همراه پسر دوساله و همسرش زندگی میکرد. درسحرگاه آن روز درحالی که کودکش رادرآغوش داشت،خانهاش موردهدف جنگندههای اسرائیلی قرار گرفت.همگی به بیمارستان منتقل شدند.با شنیدن خبر این حادثه،همگی دست به دعا شدیم و دعای «امن یجیب» خواندیم. مریم همان روز به شهادت رسید اما همسر و فرزندش در پی مداواهای انجام شده، زنده ماندند.
مریم مینایی برای فرزندش از ستارههای آسمان قصه میگفت و دستهایش پناهی برای فرزندش بود. او که تنها دو بهار از زندگی فرزندش را دیده بود هر روز با لبخندی بر لب، دنیا را برای او زیبا میکرد. دستانش گهواره آرامش بود. شبها برای فرزندش آواز مهربانی میخواند. نفسهایش نوازشگر رویاهای کودکانه بود. مریم نه با جنگ آشنا بود نه با سردار و نه با دانشمند هستهای. او فقط مادری بود که در آشیانه امن خود همراه فرزند خردسال و همسرش زندگی میکرد.
تجسم ایثار در سوگ دختر
فاطمه، مادر مریم و رضا بود؛ دوقلوهایی که سالها پس از ازدواجشان خدا آنها را به او داد.او زنی مهربان بود و دخترش این خصوصیت اخلاقی را به ارث برده بود. در هرمهمانی و محفلی که آنها را میدیدیم، پر از شور و شوق بودند. مریم همیشه میخندید و کلی انرژی مثبت به فضا تزریق میکرد. وجودش سرشار از مهر بود. گویی قلبش دریایی از محبت بود. در خیریه خانوادگی ما، فاطمه حضوری فعال داشت وهمیشه در این امر پیشقدم بود. مادرش همیشه با دقت و حوصله زیاد به امر تربیت دوقلوها میپرداخت و همیشه میگفت: هر کس دوقلو دارد، زندگی برایش سخت میشود.
روز عروسی مریم یک روز بهیادماندنی بود. مادرش در آسمانها پرواز میکرد. اصلا روی پای خودش نبود. عروسی بسیار باشکوه و مجللی بود اما روز تشییع جنازه مریم هیچوقت فراموشم نمیشود. مادرش با ویلچر در مراسم حضور داشت با صورتی بهتزده. گریه نمیکرد. انگار نمیدانست برای چه امری آمده. فاطمه رفتن دختر یکییکدانهاش را هنوز باور نداشت. باور نمیکرد جنازهای که در سراشیبی قبر میرود، دخترش است.
زنی که تجسم ایثار و خیر بود و یاریگر نیازمندان و پناهگاه دردمندان، الان دردمندترین آدم روی زمین بود. همسرش با صورتی زخمی، پسر دوسالهاش را در آغوش گرفته بود. دست و پای پسرک در گچ بود. مریم را در شلوغی مراسم آن روز با روضه حضرت زهرا به خاک سپردند. او را برای مدتی کوتاه فرشتگان به زمین قرض داده و اکنون او را به ملکوت خواندهبودند.
کودکانی که روحشان سوخت
واقعا به کدامین گناه کودکی دوساله از داشتن آغوش مادرش محروم شد؟ این کودک هماکنون در جهانی بیمادر سرگردان است و هر روز به آسمان خیره میشود و در میان ستارگان چهره مادرش را جستوجو میکند. او حالا مادر را تنها در قاب عکس و فیلمهای بهیادگار مانده، مییابد. پسر دوساله مریم تنها کودکی نبود که مادرش را از دست داده. در بیمارستان چمران، بخش اطفال پر بود از کودکانی مثل او:
- سارای چهار ساله که هر شب در خواب فریاد میزد «بمب، بمب».
- علی شش ساله که دست چپش را از دست داده بود و مدام میپرسید: «دستم کجاست؟ کی پسش میگیره؟»
- روحالله سه ساله که پس از انفجار نزدیک خانهشان دیگر سخن نمیگفت.
روانشناسان بیمارستان اصطلاح جدیدی ابداع کرده بودند: «نسل سوخته»؛ کودکانی که نهفقط بدنشان که روحشان نیز در آتش جنگ سوخته بود.
فراتر از ویرانی فیزیکی
جنگ تمام شد ولی اثراتش تا سالها باقی خواهد ماند؛ جنگی که نه فقط شهرها بلکه زندگی مردم، خیابانها و خاطرهها را لرزاند. جنگ آمد و رفت اما داستان مریم در دلها ماند؛ مادری که عاشق ستارهها بود، همسری که قلب خانه بود و دختری که نورخانواده بود. اواکنون ستارهای شده بوددر آسمان و هر شب بر زندگی کسانی که دوستشان داشت، میدرخشید.جنگ بهمعنای فیزیکی تمام شد اما اثراتش لایهلایه در جامعه نفوذ کرد؛ مانند سنگی که در برکهای افتاده باشد، موجهایش مدتها ادامه دارد. درس اصلی که بازماندگان آموختند این بود: جنگ فقط ساختمانها را ویران نمیکند بلکه روابط انسانی، اعتماد متقابل و امید به آینده را نیز هدف میگیرد اما درعین حال در دل همین تاریکی، قویترین نورهای انسانیت نیز میدرخشند. او اکنون فرشتهای است که از آسمان، بر زندگیهایی که لمس کرد همچنان میدرخشد.
زمزمه نام ایران و اسلام
حضرت آیتالله خامنهای در مراسم بزرگداشت شهدای جنگ ۱۲روزه با اسرائیل ضمن تسلیت به همه داغداران این جنگ، تأکید کردند: «آنچه که برای جمهوری اسلامی اتفاق افتاد در این ۱۲روز علاوه بر افتخارات بزرگی که ملت ایران کسب کرد که این را امروز مردم دنیا هم دارند به آن اعتراف میکنند، جمهوری اسلامی و ملت عزیز ایران قدرت خود، عزم و اراده خود، استقامت خود، دست پر خود را به دنیا نشان دادند. اگر دیگران از دور چیزی شنیده بودند، از نزدیک قدرت جمهوری اسلامی را احساس کردند. علاوه بر اینها، این نکته مهم که جمهوری اسلامی استحکام بینظیر پایههای نظام خود را و کشور خود را به دنیا نشان دادند.» در طول ۴۵سال همه توطئههای دشمن را با تحمل سختیهایش خنثی کرد و توانست بر همه دشمنان در این زمینه فائق بیاید؛ و این همان نکته مهمی است که با همه رنجهای باقیمانده از جنگ چه در دفاع مقدس هشت ساله و چه در دفاع مقدس ۱۲روزه، هنوز خون ایثار و گذشت در رگ مادرانی است که نام ایران و اسلام را در گوش فرزندانشان زمزمهمیکنند.