گپ‌و‌گفت خبرنگار جام‌جم با قصه‌نویس رادیو و «چشم شب روشن» تلویزیون که مدتی است از رسانه کناره گرفته است

مجری‌گری فرمول ندارد

محمد صالح‌علا، بازیگر، شاعر، نویسنده، مجری، فیلمساز و ترانه‌سرایی را همه دوستداران فرهنگ و هنر می‌شناسند. او کارش را از سال ۱۳۴۷ با قصه‌نویسی و قصه‌خوانی در رادیو آغاز کرد و سپس به نویسندگی متن برنامه‌ها و نمایشنامه‌ها پرداخته است.
محمد صالح‌علا، بازیگر، شاعر، نویسنده، مجری، فیلمساز و ترانه‌سرایی را همه دوستداران فرهنگ و هنر می‌شناسند. او کارش را از سال ۱۳۴۷ با قصه‌نویسی و قصه‌خوانی در رادیو آغاز کرد و سپس به نویسندگی متن برنامه‌ها و نمایشنامه‌ها پرداخته است.
کد خبر: ۱۵۳۰۰۷۱
نویسنده مجتبی برزگر - گروه رسانه

فعالیت سینمایی او نیز از همان سال‌ها (۱۳۴۷) با ساخت فیلم‌های تبلیغاتی آغاز شد و حضورش در عرصه سینما با بازی در فیلم «تیغ و ابریشم» ساخته مسعود کیمیایی از سال ۱۳۶۴ کلید خورد.

محمد صالح‌ علا همچنین با مجری‌گری برنامه‌هایی، چون «دو قدم مانده به صبح» و «چشم شب روشن» در تلویزیون شناخته شد، اما این روز‌ها کمتر او را در آنتن تلویزیون می‌بینیم و اهالی رادیو و تلویزیون دلتنگ صدای دلنشین و حضور او هستند. 

علاوه بر اجرا، صالح‌علا در تولید، طراحی و کارگردانی برنامه‌های نمایشی و ترکیبی تلویزیونی نیز فعالیت داشته است. او در این آثار همیشه بر اهمیت زبان فارسی در رسانه‌ها تأکید کرده و بار‌ها به مشکلات استفاده نادرست از زبان در تلویزیون و رادیو اشاره کرده است. 

این بار، خبرنگار روزنامه جام‌جم نه به‌منظور انتقاد از کم‌توجهی به زبان و ادبیات فارسی یا هر نارسایی دیگر در عرصه‌های رسانه‌ای بلکه برای پرداختن به این همه غیبت و کم‌نمایی محمد صالح‌علا، لحظاتی با او گفت‌و‌گو کرده است.

مدت‌هاست که فعالیت‌های شما در رسانه‌ها کمتر شده و مردم از شما در برنامه‌ها خبری ندارند. بسیاری از مخاطبان شما می‌خواهند بدانند چرا دیگر برنامه‌هایی از شما مانند گذشته نمی‌بینند. ممکن است توضیح بدهید که اکنون چه می‌کنید؟
مدت‌هاست که در خانه هستم و حقیقتا هیچ فعالیت مشخصی ندارم. مهم‌ترین مسأله‌ای که این روز‌ها برای خودم پیش آمده این است که دیگر کتاب نمی‌خوانم، برخلاف سال‌های گذشته که تمام وقتم صرف کتاب و مطالعه می‌شد. البته این به آن معنا نیست که کاملا از مطالعه دست کشیده‌ام بلکه اکنون وارد یک دوره جدید شده‌ام که به نوعی با نگاهی متفاوت به کتاب مقدس نگاه می‌کنم. در این دوران که در آن به‌سر می‌بریم، برای من مهم است که با نگاه جدیدی به جهان نگاه کنم؛ نگاهی که پر از خستگی و پیچیدگی است. شاید فکر کنید این صحبت‌ها کمی غیرعادی باشد، اما در این سن، انسان‌ها نیاز دارند که دیدگاه‌های‌شان تغییر کند و با نگاه دیگری به جهان بنگرند.
حتما شما هم تجربه کرده‌اید که گاهی با گذر زمان، نگاه انسان‌ها تغییر می‌کند. شاید به نظر برسد که من از دنیای هنر و رسانه فاصله گرفته‌ام، اما حقیقت این است که این فاصله به نوعی در حال درک و تجربه‌ای جدید است. در گذشته، کار‌هایی مثل نویسندگی و شعر برای من محوری و بسیار مهم بودند، اما حالا دیگر نمی‌خواهم خود را محدود به آن فضا‌ها کنم. هر چند که علاقه به این هنر‌ها همیشه در من باقی خواهد ماند، اما در این دوره از زندگی‌ام، به نظر می‌رسد که به نوعی آرامش نیاز دارم؛ آرامشی که شاید به‌دست آوردن آن در میان هیاهوی گذشته ممکن نبود.
اگر بخواهم صادقانه بگویم، شاید هم بخشی از این تغییر به سن و سال‌مان برگردد. تغییر نگاه به زندگی و هنر، به نوعی بخش طبیعی از روند گذر زمان است. هرچند که در این تغییر، هنوز چیزی از عشق به هنر، زبان و فرهنگ فارسی کاسته نشده است، بلکه این تغییرات بیشتر به معنای یافتن یک آرامش درونی و بازتعریف معناهاست.

شما همیشه فردی تأثیرگذار بوده‌اید و برنامه‌هایی که اجرا کرده‌اید، تأثیرات خود را در فرهنگ رسانه‌ای کشور گذاشته است. آیا خود شما دلتان برای اجرا و حضور در این عرصه تنگ نمی‌شود؟
راستش را بخواهید نه و دلتنگی‌ای برای اجرا ندارم. شاید به نظر برسد که این صحبت عجیب است ولی باید بگویم که همیشه احساس می‌کنم دستم به چیزی تشنه است ولی نه لزوما همان کاری که قبلا می‌کردم. البته در این سال‌ها گاهی به نوشتن فکر کرده‌ام؛ مثلا الان یک نمایشنامه نوشته‌ام به نام «حجله رفتن زن بیوه» که به نوعی داستانی انسانی است. 
این کار‌ها را انجام می‌دهم، اما هیچ‌کدام از این نوشته‌ها به آن پختگی لازم برای مخاطب نرسیده‌اند که ارزش مطرح شدن داشته باشند، بنابراین هنوز فکر می‌کنم در مرحله‌ای هستم که هیچ‌کدام از این کار‌ها جدی و ارزشمند به‌نظر نمی‌آید.
در حقیقت این روز‌ها هیچ‌کاری انجام نمی‌دهم که به آن افتخار کنم یا آن را به‌عنوان یک اثر جدی در نظر بگیرم. شاید در ظاهر برخی کار‌های پیش‌پاافتاده انجام بدهم، اما احساس می‌کنم به‌نوعی در جست‌وجوی یک مسیر جدید هستم که هنوز به‌طور کامل برایم روشن نشده. 

شاید وقتی از اجرا حرف می‌زنم، فاصله‌ای که میان من و دنیای رسانه ایجاد شده به این دلیل است که دنبال هدفی فراتر هستم که قبلا می‌شناختید. 
واقعیت این است که از حضور در رسانه‌ها یا اجرا آن‌طور که در گذشته بوده دلتنگ نمی‌شوم. این تغییر نگاه شاید برای خیلی‌ها سخت باشد، اما معتقدم در این دوران هر انسانی نیاز به تغییر مسیر دارد؛ نیاز به کشف دوباره خود و معنای زندگی. به همین دلیل، دست از کار‌هایی که قبلا می‌کردم کشیده‌ام و در این سکوت و فاصله، در جست‌وجوی چیز دیگری هستم. 

در پرسش قبلی اشاره کردم آیا واقعا برای اجرا دلتنگ نشده‌اید؟ چون می‌دانم اگر تمایل داشته باشید، آنتن تلویزیون همیشه در اختیار شما قرار خواهد گرفت. برای من واضح و مبرهن است آنتن تلویزیون و شهرت برای شما اهمیت ندارد، اما مخاطبان به تکیه‌کلام‌ها و شیوه خاص صحبت کردن شما ارادت دارند. 
مدیران نازنین رادیو و تلویزیون کوچک‌نوازی می‌کنند و با من تماس می‌گیرند، اما به آنها می‌گویم دنبال کسانی بروید که با همه افتخارات و تجربیات هنوز نمی‌خواهند به تلویزیون بیایند. معتقدم باید سمت کسانی رفت که از روی اصول به هیچ‌وجه نمی‌پذیرند بیایند. این راهی است که باید دنبال شود. 
یادم می‌آید یک‌بار آقای عباس کیارستمی از من خواست کمک کنم بازیگری پیدا کند که وقتی فیلمنامه‌اش را می‌خواند قبول نکند در فیلمش بازی کند! این مسأله برای من خیلی عجیب بود. به او گفتم چرا کسی باید با این شرایط روبه‌رو شود، مگر این‌که در جست‌وجوی چیزی خاص و نادر باشد. 
این نوع نگاه در همه امور فرهنگی و هنری باید مورد توجه قرار بگیرد. گاهی باید به کسانی که به هیچ‌وجه چیزی را نمی‌پذیرند نگاه کرد. آنها به‌نوعی به یک حقیقت پنهان نزدیک می‌شوند و شاید از همین نقطه است که اصلاحات شروع می‌شود. این طرز تفکر، به‌نوعی امید و انگیزه‌ای برای تغییر و پیشرفت است. 
همیشه معتقد بوده‌ام در هر عرصه‌ای_ چه فرهنگی و چه هنری_ باید کسانی را پیدا کنیم که در برابر تغییرات مقاومت دارند چراکه آنها به‌نوعی از وضعیت موجود خارج می‌شوند و نگاه‌شان به واقعیت‌ها متفاوت است. این افراد می‌توانند مسیر اصلاحات را نشان دهند؛ حتی اگر ابتدا به‌نظر برسد با جریان اصلی همراه نیستند. از نظر من اینگونه نگاه‌ها برای تحول و پیشرفت ضروری است. 

شاید این حرف درست نباشد، اما اجازه دهید بگویم این مسأله شاید به‌خاطر خستگی‌ای است که از تجربیات مختلف به‌وجود آمده. شما همه عرصه‌ها را تجربه کرده‌اید. سؤال من این است که این تجربیات دیگر برای‌تان کافی نبوده؟ آیا دنبال چالش جدیدی می‌گردید یا احساس می‌کنید به همه چیز دست یافته‌اید؟ 
شاید با خستگی‌ای که به آن اشاره کردید موافق باشم، اما تجربیات به من آموخته‌اند نباید از محدودیت‌ها ناامید شد. گاهی باید واقعیت‌های زندگی را پذیرفت و به جست‌وجوی راه‌های جدید رفت. همین که همچنان تلاش می‌کنم ایده‌های جدیدی داشته باشم و دنبال چالش‌های تازه باشم، برای من مهم‌تر از هر چیز دیگری است. 
در‌واقع یکی از آرزو‌های من این بود که یک تئاتر مستند کار کنم به‌طوری که مردم در خیابان بنشینند و مستند زندگی هموطنان‌شان را به‌صورت تئاتر خیابانی تماشا کنند. این کار به‌نوعی ادامه همان مسیر اولیه من بود. مثل برنامه «باغ آرزوها» که می‌خواستم مردم در فضای شهری بنشینند و زندگی واقعی دیگران را از نزدیک مشاهده کنند، اما متاسفانه این کار هیچگاه به سرانجام نرسید. زیرا همیشه به من می‌گفتند این‌که مردم در یک خیابان بنشینند و نمایش تماشا کنند، ممکن نیست. برای جوان‌ها شاید بشود، اما وقتی آدم به سن و سال خاصی می‌رسد، گاهی باید کوتاه بیاید و بپذیرد آنچه می‌خواسته دیگر ممکن نیست. من هم به‌نوعی کوتاه آمدم و احساس کردم آن ایده دیگر به واقعیت تبدیل نخواهد شد. 
دلم می‌خواست این تئاتر مستند را برگزار کنم و مردم در خیابان بنشینند، زندگی یکدیگر را ببینند، اما این اتفاق نیفتاد. به‌هر حال باید پذیرفت بعضی رویا‌ها در زندگی محقق نمی‌شوند و این بخشی از تجربیات انسان است. 

فکر می‌کنم اگر برنامه‌ای که شما اجرا می‌کنید، بعد از ساعت ۱۲ شب پخش شود، همچنان می‌تواند مخاطب خودش را جذب کند. تا به‌حال به این فکر کرده‌اید که این تجربیات و تکنیک‌ها را به یک کتاب تبدیل کنید، به‌گونه‌ای که مجری‌های جدید از آن بهره ببرند؟
این مسائل خیلی خصوصی هستند. درواقع، برای این‌که کسی بتواند چنین کاری انجام دهد، باید با این ویژگی‌ها به دنیا آمده باشد. این چیز‌ها را نمی‌توان به کسی آموخت. شاید خیلی‌ها بتوانند یاد بگیرند که نویسنده یا بازیگر شوند، اما مجری بودن ویژگی ذاتی است که به فرد کمک می‌کند از دل و جان کار کند و مخاطب را با خود همراه سازد. این‌طور نیست که بتوانی یک فرمول بدهی و بگویی اینجا باید یک مجری خوب تولید شود. این مسأله به نوعی به شخصیت و درک فردی برمی‌گردد. 
همیشه کوشیده‌ام در تمام عرصه‌ها، نه‌فقط برنامه‌ها، بهترین خود باشم. باور دارم این صداقت، کلید جلب علاقه مردم به اجراهایم بوده است. در حوزه هنر و رسانه که بسیاری از لحظات برپایه تجربه شخصی شکل می‌گیرد، همواره سعی کردم در هر کاری، خود اصیلم باشم و از دل کار کنم. این برایم امری طبیعی است؛ چرا که من محمد صالح‌علا هستم و این منم که به کارم جان می‌بخشم.
واقعا به این فکر نکرده‌ام که تجربیاتم را در قالب یک کتاب یا درس‌نامه برای دیگران بنویسم، چراکه آنچه من انجام داده‌ام، برایم یک نوع احساس درونی و شاید یک مسیر طبیعی بوده، اما درک آن برای دیگران و نوشتن دستورالعمل‌های اجرایی هیچ‌وقت به نظرم ممکن نبوده است. 
این چیزی نیست که بتوان آموزش داد، بلکه همان‌طور که گفتم، باید ویژگی‌های خاصی در فرد وجود داشته باشد که در نهایت به هنری تبدیل شود که مخاطب را جذب کند. 

آیا اتفاق خاصی موجب فاصله‌گیری شما از تلویزیون شده؟ آیا این تصمیم تنها از خستگی نشأت گرفته یا دلایل دیگری در کار بوده است؟
خستگی نیست، بلکه بیشتر به این برمی‌گردد که دیگر آن احساس نیاز به کار کردن را که قبلا داشتم، در خودم پیدا نمی‌کنم. زمانی که در تلویزیون کار می‌کردم، انرژی زیادی می‌گرفتم، اما حالا آن احساس شادابی و نشاط که قبلا از کار در این عرصه می‌آمد، دیگر برایم وجود ندارد. اصلا بحث خداحافظی نیست. اگر نیاز به کار کردن در من ایجاد شود و حضورم بتواند مثمرثمر باشد، با افتخار آن پروژه را می‌پذیرم. 

تلویزیون می‌بینید؟ اگر بله، معمولا چه برنامه‌هایی توجه شما را جلب می‌کند؟
تلویزیون را گاهی می‌بینم، مخصوصا اگر فوتبال باشد. برای من هیچ چیز به اندازه تغییر و تحول در نوع برنامه‌ها جذاب نیست. وقتی چیزی تازه وارد می‌شود و پیش‌زمینه‌های قبلی تغییر می‌کند، من به آن توجه می‌کنم. برایم تفاوت ندارد که برنامه‌ها یا سریال‌ها به چه شکلی ارائه شوند، مهم این است که آن تغییرات و تازگی‌ها را تجربه کنم. 

آیا به سریال‌ها و فیلم‌ها علاقه‌مند هستید؟ یا بیشتر به تئاتر علاقه دارید؟
در حقیقت، برایم فرقی نمی‌کند. اگر یک اثر هنری ــ خواه تئاتر، فیلم یا سریال ــ به شکلی درخشان ارائه شود و مرا جذب کند، برایم ارزشمند است. تئاتر همواره جایگاهی ویژه‌ای برایم داشته، اما از تماشای یک فیلم یا سریال خوب نیز کاملا لذت می‌برم و بی‌تردید به آثار فاخر سینمایی توجه می‌کنم. 

می‌خواهم بدانم آخرین فیلمی که دیدید چه بود؟ سلیقه‌تان چیست؟
سؤال سختی پرسیدید! مدت زیادی است که فیلم جدیدی ندیده‌ام. واقعا نمی‌توانم بگویم که دقیقا چه فیلمی آخرین بار دیدم، اما مطمئنا فیلم‌های که داستانی قوی و ساختاری نوآورانه داشته باشند، همیشه من را جذب می‌کنند. 

برنامه‌ساز‌های جوان این روز‌ها بیشتر از همیشه از دنیای فرهنگ و هنر انتظار دارند. مردم، به‌ویژه در حال حاضر، همان انتظاراتی را دارند که زمانی از شما و همکاران‌تان در دوره‌های گذشته می‌رفت. این انتظارات، برگرفته از دغدغه و دلسوزی شما نسبت به تعالی فرهنگ این مملکت بوده، اما حالا، با تغییراتی که در عرصه رسانه به‌وجود آمده، شاهد این هستیم که بسیاری از هنرمندان به‌جای دغدغه‌های فرهنگی، بیشتر به سمت تجارت و منافع مالی می‌روند. به نظر شما این تغییر نگاه به چه چیزی برمی‌گردد و چه توصیه‌ای به نسل جوان دارید؟
حقیقتا، من در دوران جوانی روزنامه‌ای به نام «آیندگان» را می‌خواندم که در ضمیمه آن، بسیاری از چهره‌های برجسته فرهنگی و هنری آن زمان مثل خانم امیرشاهی، آقای احمدی و آقای شاملو مطالبی می‌نوشتند. من هم در آن زمان تقریبا با ۳ تومان حق تحریر، برای آن روزنامه می‌نوشتم و از این کار بسیار ذوق می‌کردم. 
اولین ترانه‌ای که نوشتم، یک خاطره خاص برایم دارد. در آن دوران، هیچ‌وقت به پول فکر نمی‌کردم و تنها دغدغه‌ام انجام کاری هنری‌ای بود که خود بنویسم و بسازم. وقتی برای اولین‌بار از یک مدیر کمپانی پولی دریافت کردم، نمی‌دانستم با آن چه کنم. حتی با آن ۵۰۰۰ تومان یک موتور خوب خریدم باز هم زیاد آوردم. آن پول برایم بی‌نهایت ارزشمند بود، نه به خاطر مقدارش، بلکه به‌خاطر این‌که نشان می‌داد کاری که انجام داده بودم، برای دیگران ارزشمند بوده؛ اما حالا دیگر از آن ذوق‌ها خبری نیست. اگر خشنودتان می‌کند اگر کار خوبی پیش بیاید و احساس کنم که می‌توانم اثری مثبت بگذارم، با افتخار انجامش می‌دهم. 

بسیاری از هنرمندان و برنامه‌سازان تمایل دارند که شما را در پروژه‌های خود داشته باشند؛ اما ظاهر در این شرایط مسیر متفاوتی را انتخاب کرده‌اید. چه چیزی باعث می‌شود که همچنان آثار شما دیده شود و به‌عنوان یک چهره محبوب در ذهن‌ها باقی بمانید؟
واقعیت این است که بسیاری فکر می‌کنند برای ماندگاری در این عرصه باید راهی ویژه و خاص پیدا کرد. شاید حرف تکراری‌ای باشد، اما من همیشه معتقد بوده‌ام که هنرمند باید با دلش کار کند. اگر دلش همراهی نکند، هیچ عاملی نمی‌تواند او را به پیش ببرد.
برای من همیشه تلویزیون، رادیو و رسانه‌ها مانند خانه‌ای بوده‌اند که در آن رشد کرده‌ام. من از نوجوانی در رادیو و تلویزیون کار می‌کردم و رسانه‌ها درواقع جزیی از زندگی من بوده‌اند و هیچ‌وقت آنها را از خودم جدا نکردم. واقعا نمی‌توانم از رسانه‌هایی که به من فرصت داده‌اند شکایتی داشته باشم. آنها همیشه خانه من بوده‌اند.

شما پیش‌تر اعلام کرده‌اید که دیگر بازیگری نمی‌کنید. اما همیشه این سؤال برای مردم وجود دارد که چرا؟ 
واقعا بازیگری کاری نبود که من همیشه به آن علاقه‌مند بوده باشم. شاید در دوران دانش‌آموزی، به اشتباه در فیلمی بازی کردم که هیچ‌وقت آن را نمی‌خواستم و به اجبار در آن ایفای نقش کردم. شاید در دوران جوانی، به‌دلیل اجبار یا شرایط خاصی چند کار دیگر هم انجام دادم، اما هیچ‌وقت نمی‌خواستم بازیگر باشم. به‌خصوص که در آن زمان، بیشتر در عرصه نویسندگی و کارگردانی فعالیت داشتم. البته که برخی کار‌های بزرگ و برجسته، مثل «عقرب» و «شوکران» را با اصرار آقای کیمیایی انجام دادم. اما درنهایت، بازیگری هیچ‌وقت به انتخاب من نبود. 

نکته آخرم درباره جنگ ۱۲روزه است؛ حس‌وحال شما در این مدت چه بود؟
واقعا خیلی غصه می‌خوردم. غصه‌ام به خاطر یک فرد خاص بود که اسمش را نمی‌خواهم بیاورم، اما در تلویزیون او را به نام «بی‌بی» صدا می‌زدند. فکر می‌کنم بهتر است حروف اول نام خانوادگی‌اش را ذکر کنم. به او می‌گفتند «نی‌نی»؛ چرا که این فرد به طرز کودکانه‌ای فکر می‌کرد که می‌تواند با یک ملت فرهیخته و بزرگ و صاحب تاریخ و تمدن شگرف، این‌طور برخورد کند. حقیقتا برایم شگفت‌آور بود.
ببینید، خاک هیچ‌وقت مهم نبوده است؛ آنچه که اهمیت دارد فرهنگ است. خاک در همه‌جا اهمیت دارد، اما اگر ایران مهم است، به‌خاطر فرهنگش مهم است. به‌عنوان‌مثال، وقتی به شعر فارسی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که این هنر در اوج است. شعر، درواقع، اوج ادبیات است، و اگر ایران در این عرصه جایگاه ویژه‌ای دارد، به‌خاطر همین فرهنگ و زبان غنی است. زبان فارسی، زبان دلنشین و انسانی است. حقیقتا زبان فارسی بی‌نظیر و حیرت‌انگیز است. این زبان نیازی به تعریف ندارد، زیرا خود به‌تنهایی شعری است که از دل تاریخ و فرهنگ این سرزمین می‌آید.
ما هر چیزی که می‌گوییم، در حقیقت شعری است از دل فرهنگ و تاریخ. وقتی از دور به آن نگاه می‌کنیم، تازه عمق زیبایی و قدرت این فرهنگ را درک می‌کنیم. این همان چیزی است که مرا شگفت‌زده می‌کند. فرهنگ ما، زبان فارسی، شعر، عرفان و حتی تصورات ما، همه به گونه‌ای هستند که می‌توان آنها را شگفت‌انگیز و فوق‌العاده دانست.
اما نمی‌خواهم بگویم که ما از دیگران بالاتر یا متعالی‌تر هستیم. نه، این حرف‌ها را نمی‌زنم. همه فرهنگ‌ها و ملت‌ها ارزشمندند. فقط می‌خواهم بگویم با شناختی که از زبان و فرهنگ فارسی دارم، به‌عنوان یک ایرانی، معتقدم که فرهنگ و زبان ما از متمدن‌ترین و غنی‌ترین فرهنگ‌ها و زبان‌ها در جهان است. این به‌هیچ‌وجه به معنای برتری‌جویی نیست، بلکه فقط یک نگاه آگاهانه و محترمانه به فرهنگ خودمان است.

اگر توصیه‌ای برای بهتر شدن تلویزیون و ساخت برنامه‌های مؤثرتر داشته باشید، چه چیزی می‌فرمایید؟
من می‌گویم، اما می‌دانم که گوش نمی‌دهند. به‌عنوان یک فرد باتجربه در این زمینه، معتقدم که بهترین راه برای موفقیت رسانه‌ها این است سراغ کسانی بروید که هیچ‌گاه به‌راحتی قبول نمی‌کنند وارد تلویزیون شوند. آنها با همه ویژگی‌ها و نگاه‌های متفاوت، ممکن است به برنامه‌سازی و تولیدمحتوا‌های ارزشمند کمک کنند. 
به نظرم این بهترین مسیر برای صداوسیماست، به‌ویژه در شرایط کنونی که رسانه‌ها تاثیر زیادی در شکل‌دهی به فرهنگ و افکارعمومی دارند. شاید بهترین راه و رستگاری صداوسیما این باشد که سراغ کسانی باشند که از دل و جان به این عرصه وارد می‌شوند. کسانی که برای فرهنگ و هنر ارزش قائلند، حتی اگر ابتدا رد کنند، درنهایت می‌توانند مسیر‌های جدیدی برای رسانه‌ها باز کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
مجری‌گری فرمول ندارد

گپ‌و‌گفت خبرنگار جام‌جم با قصه‌نویس رادیو و «چشم شب روشن» تلویزیون که مدتی است از رسانه کناره گرفته است

مجری‌گری فرمول ندارد

نیازمندی ها