تورم توهم!

در دنیایی که تجربه و فهم واقعیت، شرط لازم داوری و تحلیل است، جامعه ما گرفتار پدیده‌ای است که می‌توان از آن به عنوان «تورم توهم» نام برد؛ وضعیتی که در آن، خیال‌پردازی جای واقع‌بینی را گرفته و هر فرد، بدون تخصص و تجربه، خود را صاحب نظر در مسائل پیچیده می‌داند. این یادداشت، به آسیب‌شناسی این پدیده در بستر فرهنگی، رسانه‌ای و آموزشی ایران امروز می‌پردازد.
در دنیایی که تجربه و فهم واقعیت، شرط لازم داوری و تحلیل است، جامعه ما گرفتار پدیده‌ای است که می‌توان از آن به عنوان «تورم توهم» نام برد؛ وضعیتی که در آن، خیال‌پردازی جای واقع‌بینی را گرفته و هر فرد، بدون تخصص و تجربه، خود را صاحب نظر در مسائل پیچیده می‌داند. این یادداشت، به آسیب‌شناسی این پدیده در بستر فرهنگی، رسانه‌ای و آموزشی ایران امروز می‌پردازد.
کد خبر: ۱۵۱۸۳۴۴
نویسنده امیر کمالی الموتی

وقتی توهم از دروازه‌های خرد عبور می‌کند
جان لاک، فیلسوف لیبرال انگلیسی، جمله‌ای دارد که بی‌سروصدا، یکی از اصول مهم عقلانیت تجربی را خلاصه می‌کند:
«هیچ‌کس نمی‌تواند از تجربه خود فراتر برود.»
این سخن، نه تنها نکته‌ای فلسفی است، بلکه یک هشدار اجتماعی است. جامعه‌ای که از تجربه‌های واقعی خود عبور می‌کند، نه به سطحی بالاتر، که به پرتگاه توهم قدم می‌گذارد. ما اما، در وضعیت عجیبی به سر می‌بریم: بدون تجربه زیسته‌ی منسجم از کشورهای دیگر، آن‌ها را بهشت برین می‌دانیم. بدون شناخت عمیق از جامعه خود، قضاوت‌هایی قطعی صادر می‌کنیم. بدون تحصیل در موضوعات سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی، در همه چیز تحلیل‌گر خودخوانده‌ایم.

جامعه‌ای در حالت «زیستِ توهم»
توهم در فرهنگ عمومی ما، دیگر صرفاً یک باور ذهنی نادرست نیست، بلکه به یک وضع زیستی تبدیل شده است. ما صرفاً دچار توهم نیستیم، در توهم زندگی می‌کنیم.
کسی که از تجربه‌ی عینی جنگ و دیپلماسی چیزی نمی‌داند، دربارهٔ استراتژی منطقه‌ای نظر می‌دهد.
فردی که چند صفحه کتاب نخوانده، در باب تمدن‌سازی و فروپاشی غرب نظریه صادر می‌کند.
جوانی که هیچ تجربه‌ای از زیستن در خارج ندارد، به‌راحتی زندگی در تاجیکستان یا اروپا را برتر از زندگی در ایران می‌پندارد یا بالعکس، ایران را مرکز عالم تلقی می‌کند.
فضای رسانه‌ای امروز – اعم از رسمی و غیررسمی – بیش از آن‌که واقعیت را بازتاب دهد، توهم تولید می‌کند. رسانه‌ها در رقابت برای جلب توجه، اغلب «هیجان»، «دشمن‌سازی»، «امید واهی» یا «خشم‌های کنترل‌نشده» را پمپاژ می‌کنند. پیام‌ها چنان با قطعیت، کلی‌گویی و اعتماد به نفس ارائه می‌شوند که مخاطب، قدرت تشخیص صحت یا سقم آن‌ها را از دست می‌دهد.

از خودکم‌بینی تا خودشیفتگی
در سطحی عمیق‌تر، می‌توان تورم توهم را با نوعی نوسان مزمن روان‌شناختی توضیح داد. جامعه‌ای که گاه خود را «برتر از شرق و غرب» می‌داند و گاه «فروتر از همسایه‌های بی‌نام و نشان» می‌پندارد، دچار نوعی دوگانگی خودشناسی است. این دوگانگی، زمینه‌ساز پذیرش توهم‌هایی است که یا افراطی امیدوارکننده‌اند، یا افراطی ناامیدکننده.
وقتی هرکس با چند توییت یا استوری تبدیل به مرجع فکری می‌شود، سخن اهل اندیشه شنیده نمی‌شود. حتی اگر حرف درست بزنند، نفوذی ندارند، چون بستر اجتماعی پذیرش آن‌ها وجود ندارد.
در فضای مه‌آلود توهم، هیچ فکر خلاقی مجال رشد ندارد. ایده‌های جدید یا تخریب می‌شوند یا به سرعت به سطحی‌ترین شکل ممکن مصادره و مصرف می‌گردند.
وقتی تحلیل‌ها، ادعاها و تصویرهای متوهم، یکی پس از دیگری رنگ می‌بازند، اعتماد عمومی از بین می‌رود. جامعه در این حالت، دچار «بی‌حسی» می‌شود و دیگر هیچ حقیقتی را باور نمی‌کند؛ حتی اگر آن حقیقت، دقیق و نجات‌بخش باشد.
ما با ذهن‌های متورم از توهم، نمی‌توانیم جامعه‌ای سالم بسازیم. چنانکه سنايى می‌گوید:
چون ندانى تو سِرّ ساختنش
چون توهّم كنى، شناختنش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها