این تکرار و بازنمایی تصویری بهقدری گسترده بود که مخاطب جهانی، دیگر واقعیت را نه از طریق حادثه، بلکه از طریق بازنمایی رسانهای آن درک کرد. آنچه رخ داد،نمونهای کلاسیک از فراواقعیت(Hyperreality)بود؛جایی که بازنمایی رسانهای نهتنها جای واقعیت را گرفت، بلکه به واقعیتی قویتر، ملموستر و اثربخشتر تبدیل شد. در این فراواقعیت، آمریکا توانست واکنشهای نظامیخود -از افغانستان تا عراق-را در قالب «دفاع مشروع» جا بیندازد، ونقش خود درشکلگیری تروریسم جهانی یا بحران خاورمیانه را به حاشیه براند. یعنی قدرت روایت و فراواقعیت رسانهای از قدرت واقعیت عینی پیشی گرفت.اما حمله رژیمصهیونیستی به ساختمان شیشهای ظرفیت همنشینی واقعیت باروایت را دارد.واقعیت، حمله به آزادیبیان بود برای خاموشکردن روایتی که نظم بینالمللی حاکم و طرحریزی برای خاورمیانه جدید را برنمیتابد. اگر راوی نتواند روایتی قوی از حمله به ساختمان شیشهای را خلق کند، روایتی که اتفاقا برخلاف ۱۱سپتامبر مبتنی بر واقعیت است، این حادثه نهتنها در تاریخ بینالملل فراموش میشود، بلکه بیم تکرار آن نیز میرود.هدفقراردادن ساختمانشیشهای پیام نمادینی داشت: «غرب روایتی خلاف جریان اصلی رسانههای بینالمللی را نمیپذیرد». این حادثه میتواند به فرصتی بیبدیل برای تقویت سرمایه اجتماعی بینالمللی اندیشه ظلمستیزی انقلاب اسلامی تبدیل شود؛ مشروط برآنکه آن رابه درستی تحلیل و درقالبی هوشمندانه روایت کنیم.
نشاندادن واقعیت تولید روایت مستند و اقناعی
انتشارمستند، کلیپ وتصاویرواقعی ازحمله، بدون هیجانزدگی،میتواندهمدلی بینالمللی ایجاد کند. درعصررسانههای تصویری، آنچه دیده نمیشود، وجود ندارد. وقتی مخاطب جهانی تنها تصویرهایی جعلی و منفی از ایران میبیند و هیچگونه تصویر مستندی از حمله به نهاد رسانه ندارد، بهطورطبیعی همدلیاش با قربانی برانگیخته نمیشود. ترکیب محتواهای آرشیوی با تصاویر واقعی از لحظه حمله به ساختمان صداوسیما، مستند را در نگاه مخاطب دقیق، بیاغراق، اما شفاف خواهد کرد. باید یک حمله فیزیکی را به سندی قابلمشاهده از خشونت علیه رسانه تبدیل کرد. روایت، زمانی قدرت میگیرد که از زبانهای مختلف در نقاط مختلف جهان شنیده شود. تکیه بر رسانههای داخلی،روایت ما را جهانی نخواهد کرد. همانطور که ایالاتمتحده پس از ۱۱سپتامبر از طریق بیبیسی، سیانان، الجزیره و صدها رسانه دیگر، روایت خود را تثبیت کرد، ایران نیز باید از ظرفیت شبکههای دوست یا بیطرف و فضای مجازی بهره ببرد. باید برای رسانههای حرفهای و شبکههایی مانند المیادین، راشاتودی و رسانههای همسو در آمریکایلاتین، آسیا و حتی آفریقا محتوا تأمین کرد. دعوت از خبرنگاران خارجی برای بازدید از محل حمله و گفتوگو با قربانیان و استفاده از کارشناسان بینالمللی برای نگارش یادداشت، مصاحبه، یا تحلیل در دفاع از حق ایران برای امنیت رسانهای باید با قوت بیشتری پیگیری شود. جهانیکردن روایت جمهوری اسلامی از این حادثه، با زبان بینالمللی، از تریبونهایی که مخاطب فراملی دارند باعث ایجاد فشار متقابل رسانهای، کاهش اثر یکجانبهگرایی خبری غرب و فعالسازی فضای گفتوگو در عرصه بینالمللی میشود.
برندسازی رسانهای از صداوسیما بهعنوان قربانی
همانطور که آمریکا توانست آتشنشانها و کارکنان دفاترش را قهرمان ملی نشان دهد، جمهوری اسلامی هم میتواند کارکنان صداوسیما را بهعنوان مظلومان جنگ روانی معرفی کند. افکارعمومی جهانی با انسانها بیشتر از سیستمها همدلی نشان میدهد. وقتی تنها از حمله به «صداوسیما» سخن گفته میشود، مخاطب خارجی آن را حمله به یک نهاد دولتی تلقی میکند اما اگر روایت شود که «یک تدوینگر ساده و مادر کودک، تا مرز سوختن در آتش پیشرفت» یا «کارمندی ساده جان خود را در این حمله از دست داد»، واکنشها تغییر میکند. این نوع روایت انسانی، نهتنها همدلی میسازد، بلکه در بلندمدت میتواند به تقویت شهرت رسانهای (Media Reputation) منجر شود؛ شهرتی که سرمایهای نرم برای رسانهها در عرصه بینالمللی محسوب میشود. رسانهای که نزد افکارعمومی جهانی به صداقت، مظلومیت و پایداری شناخته شود، قدرت روایتگری بیشتری خواهد داشت. بنابراین، برندسازی از صداوسیما بهعنوان قربانی خشونت علیه آزادی بیان، باید با هدف بلندمدتساختن تصویری معتبر و قابلاعتماد از این رسانه در ذهن مخاطب جهانی دنبال شود. میتوان از طریق مصاحبه با کارکنان رسانه، بهویژه زنان، سالمندان و افراد بیدفاعی که از حمله آسیب دیدند یا در معرض خطر قرار گرفتند، روایتی انسانی و تأثیرگذار ساخت. این کار، نهفقط ابزاری برای همدلیسازی، بلکه گامی در جهت ساختن هویت رسانهای مثبت در سطح بینالمللی است.
قرار دادن حمله در تصویر بزرگتر
اتفاقات منفرد، اگر در خلأ روایت شوند، بیاهمیت یا حتی توجیهپذیر به نظر میرسند، اما وقتی در بستر یک طرح کلی دیده شوند، معنا پیدا میکنند. آمریکا بعد از ۱۱سپتامبر، حمله را نه صرفا «تروریسم»، بلکه بخشی از تهدید جهانی علیه تمدن غربی معرفی کرد. ایران هم باید حمله به رسانهملی را بخشی از پروژه جنگ شناختی بداند. روایت این حمله باید به دیگر پروژههای بیثباتسازی ایران شامل تحریمها، ترور دانشمندان، تحریک اقلیتها، جنگ سایبری و جنگ ترکیبی بر ضد یک ملت مستقل پیوند بخورد. واژگانی مانند Soft Terror، Information Sabotage و Hybrid Aggression استفاده شود تا مفاهیم برای مخاطب خارجی آشنا باشد. باید این ادراک عمومی بینالمللی را ایجاد کرد که ایران قربانی جنگی است که فقط نظامی نیست، بلکه روانی، رسانهای و شناختی هم هست.
ارجاع به هنجارهای بینالمللی
جهان امروز ــ بهویژه رسانههای بینالمللی و نخبگان سیاسی غربی ــ به زبان حقوق و استانداردهای بینالمللی حساس هستند. حمله به صداوسیما را صرفا تعرض رژیمصهیونیستی روایت نکنیم. اگر بگوییم این یک «نقض اصل مصونیت رسانهملی» بوده یا تهدیدی علیه امنیت خبرنگاران و آزادی رسانههاست، موضوع در منظر بینالمللی جدیتر میشود. استناد به اسناد یونسکو، میثاقهای بینالمللی حقوقبشر و منشور سازمان ملل درباره امنیت رسانهها با زبان حقوق بینالملل و پیشکشیدن این پرسش که اگر چنین حملهای در پاریس یا لندن رخ میداد، واکنش غربیها چگونه میبود؟ قانعکردن افکارعمومی جهانی که معیارهای دوگانه را نباید پذیرفت فرصتی است که از روایت درست این حادثه ایجاد خواهد شد.
نقش دانشگاهها و نهادهای علمی
مراکز دانشگاهی، پژوهشگاهها و گروههای مطالعات ارتباطات، علومسیاسی و جامعهشناسی میتوانند با تدوین گزارشهای تحلیلی، برگزاری نشستهای علمی و ارائه روایت حقوقی و رسانهای به زبان بینالمللی، نقش مؤثری در جهانیسازی روایت جمهوری اسلامی ایفا کنند. ارائه بیانیهها، نگارش مقاله در ژورنالهای علمی بینالمللی و راهاندازی کمپینهای دانشگاهی ازجمله راهکارهای نقشآفرینی این بخش است.
اکنون نوبت ماست
در دنیای سیاست، حادثهای روایت درستی از آن صورت نگیرد، نهتنها فراموش میشود،بلکه علیه قربانی عمل خواهد کرد. حمله به صداوسیما باید بهعنوان نمادی ازخشونت ساختاری علیه رسانه وآزادیبیان روایت شود. آمریکا از۱۱سپتامبر، روایتی غیرواقعی ساخت که اهداف سیاسی خود را پیش ببرد. اکنون نوبت ماست که از واقعیتی عینی، روایتی جهانی، دقیق و اثربخش خلق کنیم.