چرا مچ پای بعضی افراد زیاد پیچ می‌خورد؟

پیچ‌خوردگی‌های مکرر

سفری روایی-سینمایی به غدیرخم

ابلاغ تـا امتحان

کد خبر: ۱۵۰۶۹۷۶
 
پرده نخست: کاروانی که تاریخ را می‌ساخت
‌ظهرهجدهم ذی‌الحجه سال دهم هجری،سرزمین غدیر خم - سه راهی حجاز،مصر وشام. هواآنچنان داغ بودکه گویی خورشید ذوب شده و بر سر مسافران می‌ریخت. کاروان عظیم حجاج که شمارشان به ۱۲۰هزار نفر می‌رسید، آرام آرام در بیابان پیش می‌رفت. شن‌های داغ زیر پای شتران می‌لرزید و گرد و غبار برخاسته از حرکت هزاران پا، پرده‌ای طلایی در افق ایجاد کرده بود. ناگهان، سکوت بیابان شکست. فرشته وحی از آسمان فرود آمد. جبرئیل(ع) با بال‌هایی که هنوز نور الهی از آنها می‌تراوید، نزد پیامبر(ص) آمد و آیه‌ای را زمزمه کرد: ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی‌طالب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعا خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.(مائده:۶۷) 
پیامبر(ص) چهره‌اش تغییر کرد. گویی کوهی از مسئولیت بردوشش گذاشته شده بود. به فرماندهان کاروان دستور داد:«مردم را نگه دارید! هر که پیش رفته بازگردد و هر که عقب مانده برسد!» این آغاز بزرگی بود بر صفحه تاریخ. آغاز ندای امامت و اتمام نبوت. آغاز اکمال دین و اتمام حجت. اتمام حجت خدا. تا دیگر جای هیچ بهانه نباشد. کسی نگوید می‌خواستم و نمی‌شد. کسی راه را بهانه نکند. قلم را بهانه نکند. بها را بهانه نکند. تا کسی نتواند بگوید بُعد مقصد است در سفر روحانی. امامت در حال شکل‌گیری است و خدا می‌داند آن بالاها چه خبر بوده است.

پرده دوم: منبری از جهاز شتران
بعدازظهر است، سایه‌ها به شرق کشیده شده. سربازان پیامبر(ص) با شتاب پرچم‌ها را بر زمین کوبیدند. برخی از اصحاب، با کمک هم منبری از جهاز شتران ساختند(سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۷). پیامبر‌(ص) بالای آن ایستاد. ردای سفیدش در آفتاب می‌درخشید و سایه‌اش بر زمین افتاده بود، گویی نشانه‌ای از حضوری فراتر از زمان است. مردم گرد آمدند. برخی زیر سایه درختان نشستند و برخی بر زمین داغ، با این حال همه چشم به چهره نورانی رسول‌الله (ص)دوخته بودند. صدایش طنین‌انداز شد:  «ای مردم! نزدیک است که من دعوت حق را اجابت کنم... آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟»
جمعیت یکصدا فریاد زدند: «آری، ای رسول خدا » و اکنون به عبودیت خویش و پروردگاری او گواهی می‌دهم؛ و وظیفه خود را در آن چه وحی شده انجام می‌دهم مباد که از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یاری دورساختن آن از من نباشد، هر چند توانش بسیار و دوستی‌اش(با من)خالص باشد.معبودی جز اونیست - چراکه اعلام فرموده اگرآن چه(درباره‌ علی(ع)) نازل کرده به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده‌ام؛ و خداوند تبارک و تعالی امنیت از[آزار] مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است.آنگاه دست علی(ع) را گرفت و آنچنان بالا برد که حلقه انگشترش در آفتاب برق زد و همه او را دیدند. سپس فرمود: هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست... خدایا دوست بدار آن‌که او را دوست دارد و دشمن بدار آن‌که با او دشمنی کند  هان مردمان  این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من؛ و هموست جانشین من در میان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا که مردمان را به سوی او بخواند و به آن چه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبرداری خداوند و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشین رسول‌الله و فرمانروای ایمانیان و پیشوای هدایتگر از سوی خدا و کسی که به فرمان خدا با پیمان‌شکنان، رویگردانان از راستی و درستی و به دررفتگان از دین پیکار کند. خداوند فرماید: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.» پروردگارا! اکنون به فرمان تو چنین می‌گویم: خداوندا! دوستداران او را دوست دار؛ و دشمنان او را دشمن دار. پشتیبانان او را پشتیبانی کن. یارانش را یاری نما. خودداری‌کنندگان از یاری‌اش را به خود رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور. ناگهان، آسمان گشوده شد و جبرئیل نازل گشت: امروز دین شمارا کامل کردم... مائده:۳)پیامبر(ص) سر به آسمان برداشت و لبخندی زد، گویی تمام رنج‌های رسالت در این لحظه معنا یافته بود. 

پرده سوم: بیعتی که تاریخ را تغییر داد
عصر بود. هنگامه شور و هیجان. مردم هجوم آوردند تا با علی(ع) بیعت کنند. یک نفر پیشدستی کرد و گفت:«بخٍ بخٍ لَکَ یا عَلِی! أَصْبَحْتَ مَوْلای وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ!» (آفرین بر تو ای علی! تومولای من ومولای هرمرد و زن مؤمنی شدی!) زنان از پشت پرده‌های محمل‌ها فریاد می‌زدند:«زنده بادعلی،وصی رسول خدا!» اما درگوشه‌ای چند چهره آشنا با نگاهی تردیدآمیز به یکدیگر می‌نگریستند. پچ‌پچ‌هایی شنیده می‌شد.چه زود سخن پیامبر رافراموش کردندکه فرمود:« مردمان! به زودی پس از من پیشوایانی خواهند بود که شما را به سوی آتش می‌خوانند و در روز رستاخیز تنها و بدون یاور خواهند ماند. هان مردمان! خداوند و من از آنان بیزاریم. هان مردمان! اینک جانشینی خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جای می‌گذارم در نسل خود تا برپایی روز رستاخیز؛ و حال، مأموریت تبلیغی خود را انجام می‌دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب و بر آنان که زاده شده یا نشده‌اند و بر تمامی مردمان باشد. پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایی رستاخیز برسانند. آگاه باشید! به زودی پس از من امامت رابا پادشاهی جابه‌جا نموده، آن راغصب کرده و به تصرف خویش درآورند. هان! نفرین و خشم خدا بر غاصبان و چپاول‌گران! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله آتش و مس گداخته- بر سر شما جن و انس خواهد ریخت. آنجاست که دیگر یاری نخواهید‌شد.» (بخشی از خطبه غدیر)

پرده آخر: جشن و سرور، در آستانه طوفان
غروب، هنگام وداع با خورشید است. پیامبر(ص)دستور داد خیمه‌ای برپا کنند و مردم گروه گروه به دیدار علی(ع) می‌آمدند. حسان بن ثابت، با اشعاری تاریخ را ثبت می‌کرد:«ینَادِیهِمْ یوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیهُمْ... فَأَینَ لَکُمْ بِمِثْلِهِ یا مَعْشَرَ النَّاسِ!» (پیامبرشان در روز غدیر آنها را ندا داد... پس کجایند مانند او ای مردم؟!) (الغدیر، ج۲، ص۴۱) 
آفتاب در حال غروب بود و سایه‌ها درازتر می‌شدند.  نور است و نورعلی نور است. در دوردست، ابرها جمع می‌شدند. گویی زمین و آسمان می‌دانستند که فردای غدیر، روز امتحان بزرگ امت است. و اینگونه، غدیر خم نه یک پایان، که آغاز راهی شد که هر کس باید در آن انتخاب می‌کرد. یک انتخاب بزرگ.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها