از سوی دیگر، جبهه مقابل با کار پیوسته و اندیشیدهشده بهشدت در کار است و خودش را حق پنداشته و شرارتش را با برچسبهایی به ما الصاق میکند و مردم جهان را بهراستی اغفال کرده است!هماکنون بدخواهان و دشمنان تاریخی ما چنان بر اذهان جوانان ما فشار میآورند و در عرصه جنگ نرم میکوشند در راستای «الینهکردن»شان گام بردارند و تا جایی هم ناگزیر باید بپذیریم بر این نسل جستوجوگر و کنجکاو که افق گشودهای نسبت به جهان دارد تأثیر میگذارند که تجلیاش را در کوچه و خیابان شاهد هستیم. با نگاهی به تجربههای تاریخی ایران و ایرانی درمییابیم با همه فشارها و تبلیغات رنگارنگ، مستمر، برنامهریزیشده و بلندمدت دشمنان و بدخواهان، ایران همچنان دست برتر فرهنگی را دارد و از خودش و ریشههایش نمیبرد. مگر دوره پهلوی، بیدینی و بیحیایی و... بهگونهای رسمیت نداشت! لیکن مردم ما آن سلطه و ساختار را برهم زدند.هرچند روح روشن اسلام چنانکه باید و شاید (بهفرمایش علامه محمدحسین حسینی تهرانی(ره)) در انقلاب ما به بار ننشسته و هنوز شکوفا نشده است اما همان نام و آوازه اسلام به خودیخود، به قول عارف فرهمند و بزرگ، جناب سیدهاشم حداد(ره)، بسی ارزشمند است.
بهگونهای میتوان گفت دو جریان وجود دارد:
گروهی که امور را به امامزمان(عج) واگذار میکنند و میگویند با حضور ایشان همه چیز سامان مییابد؛ اینان در گوشه خانه خویش نشستهاند و در انتظاری خاص، گویی هیچ تلاشی نمیکنند و خود را کنار کشیدهاند اما حقیقتا تعداد این گروه اندک است و کارهایشان بازتاب چندانی ندارد؛ بهویژه با این مدیریت ناهماهنگ که ما شاهد آن هستیم، بهخصوص دروزارت ارشاد. بخش فرهنگی ما، به قول دوستان به ظاهر سازمانیافته است اما در حقیقت کارشکنیهایی وجود دارد.دربخشهای فرهنگی ما بسیار کمکاری میشود و این امر انسان رابسیار نگران میکند.با این حال، باز میبینیم که این ملت همواره مایه امیدواری بوده و هست.با این دیباچه طولانی بود که سر سخن را با استاد پژوهشگر، دکتر محمدهادی همایون باز کردیم تا برسیم به چنین نگرههایی: صورت عالی تمدن همانا بهشت است. ما از اینجا ساختن جامعه بهشتی را آغاز میکنیم تا به آن حد نهایی برسد.
آیا با بررسی وضعیت کنونی حقیقتا نگرانی به دل راه نمیدهید؟ آیا جای امیدواری وجود دارد؟ ما بهراستی نباید احساس نگرانی کنیم با اینهمه کوتاهی که در انجام وظایفمان داریم؟
پرسش دقیق و کلی شما بسیار یاریرسان است برای ارائه پاسخ خوب. من از گروهی هستم که بهشدت امیدوار است. از آنهایی نیستم که صحنه را رها کرده و بنشینند تا خودش درست شود. به تمامی صحنه را زیر نظر دارم و رصد میکنم. همهجا مواضع نگرانکننده میبینم اما صحنه بزرگتری را نیز فراتر از آن مشاهده میکنم. در آن صحنه بزرگتر که مینگرم، به نظرم میآید هیچ جای نگرانی نیست. به زبان عامیانه: کار تمام است!به این صورت خدمت شما عرض شد تا همزبان شویم و بتوانیم بحثمان را ادامه دهیم.
امام علی(ع) میفرماید هیچچیزی به حق و حقانیت از «باطل» شبیهتر نیست؛ مثلا جبهه اهریمنی که صهیونیستها نماد و نمود آن هستند، مدعی حقانیت و انتظار ظهور مسیح است و چقدر در تبلیغ این وارونهنمایی کوشا هستند و حتی کامیاب؛ در حالی که ما میدانیم حقیقت آن نیست که میگویند؟
گاهی دوستان در تحلیل دچار این خطا میشوند که گویی دو «دینآسمانی» در برابر یکدیگر دشمنی میورزند: اسلام و یهودیت. البته ما آن را تحریفشده میدانیم و یهودیانی که به دین خود (هرچند تحریفشده) باور دارند، در برابر هم قرار گرفتهاند. آنگاه صحنه آخرالزمان صحنه تقابل این دو دین میشود که هر دو نیز منشأ الهی دارند و هریک معتقدند دیگری در اشتباه است. اگر چنین باشد، این نمیتواند صحنهای بس عظیم و جدی برای ما پدید آورد.اساسا آخرالزمان صحنه اتحاد ادیان است، نه تقابل آنها؛ و با آمدن مسیح روشن میشود که از آغاز جز یک دین نداشتهایم: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ الله الإِسْلَامُ». از ابتدا همین اسلام بوده و ما پس از تحریف نامهای گوناگونی بر آن نهادهایم. اگر چنین باشد، مسأله ما دعوای دو دین نیست که برای فهم مبانی و مواضع این نزاع بهدنبال متون دینی یهود برویم و ببینیم آنها چه میگویند و گمان کنیم این قوم قصد دارند همان را پیاده کنند و با ما در جنگ و دشمنی هستند.ماجرا دعوای حق و باطل است، نه تقابل دو دین. ماجرا دعوای دین و ضددین است؛ دعوای حزبالله و حزبشیطان، همان نزاعی که از روز ازل سجده آغاز شد؛ همان دشمنی که ابلیس نسبت به انسان در دل گرفت و قرار گذاشت در برابر این حکومت جهانی که در آخرالزمان شکل میگیرد بایستد و مانع تحقق آن شود. این دعوا دعوای ادیان نیست.
مسأله بنیادین اینکه، ابلیس در طول تاریخ ادیان را تحریف و از آنها سوءاستفاده کرده است.
آری، دین یهود بهاعتقاد ما از جمله ادیانی است که بهشدت مورد سوءاستفاده ابلیس قرار گرفته و دچار تحریف شده است. در حقیقت، جریان آخرالزمان را نباید تقابل میان دو دین بدانیم؛ این تقابل میان یک دین الهی و ضددین است.امروز صحنه چنان روشن شده، حتی کسانی که بهصورت رسمی به دین خاصی پایبند نیستند به معنویت گرایش پیدا کردهاند.
شما از تقسیمبندی خاصی سخن داشتید درباره مردم آخرالزمان؛ باز هم نگاهی به این مهم میاندازید؟
مردم در طول تاریخ تا امروز، اگر زیر یک منحنی نرمال با توضیحی متناسب قرار گیرند، دو گروه اندک در دو سوی این منحنی و گروهی بزرگتر در میان آن هستند.گروهی که حق را در طول تاریخ بهخوبی میشناختند، تا امروز نیز هستند: اولیا، جریان مقاومت و انقلاب اسلامی. اینان حق رامیشناسند، میدانند ماجراچیست و برای آن ایستادهاند؛ گروهی اندک اما بهشدت نخبه.دربرابر اینان،گروهی به همان اندازه اندک اما نخبه درجریان باطل وجود دارد.اینان نیزحق رامیشناسند و بسیار خوب میشناسند، بلکه اینان از سر استکبار در برابر حق ایستادهاند. در رأس آنها نیز خود ابلیس است. اما در این وسط، توده مردم قرار دارند که در این تقابل تعیینکنندهاند و در طول تاریخ، بهواسطه ابلیس دچار کجفهمی شدهاند.زیرا ابلیس برای اینکه خود و الگوی نهاییاش را به مردم بقبولاند، باطل را عریان نشان نمیدهد.مردم اگر باطل را بهصورت عریان ببینند، به سوی آن نمیروند.او بخشی ازحق و بخشی ازباطل را میگیرد،درهم میآمیزد وبه مردم ارائه میدهد وآنها هم به خیال اینکه حق است،به دنبال باطل میافتند؛ دقیقا مانند فضایی که امروز رسانهها رااحاطه کردهاند، یعنی: حقنمایی باطل. ماجرا این است.
داستان آخرالزمان چگونه است و با چه سازوکارهایی رخ میدهد؟ به گفته شما کمکم این تقابل چنان جدی میشود که صحنه ظهور پدید میآید؟
ظهور حق است. ظهور فیزیکی امام را در صحنه آخرالزمان (که در آن قرار داریم) بهظاهر نداریم؛ بلکه اکنون، حق روشن میشود. امروز بنگرید، در اثر مقاومت مردم غزه، حق چنان روشن میشود که حتی دانشجویان دانشگاههای اروپا و آمریکا نیز ماجرا را درمییابند.در چنین فرآیندی، از حجم میان منحنی کاسته و به دو سوی حق و باطل افزوده میشود. این داستان در حال رخدادن است. ماجرای ظهور، روشنشدن صحنه است. وقتی صحنه روشن شود، مردمی که طالب حق هستند و به اشتباه در مسیر باطل رفتهاند، بازمیگردند و در جناح حزب حق قرار میگیرند.
استاد، چند مثال بیاوریم.همین یهودیان ازابتدا در بنیانگذاری مدرنیته دست چیرهای داشتند مثلا درباستانشناسی یهودیها، بهویژه در فضای تاریخ بشر چنان سخن گفتهاند که هیچ سخنی از انبیا و دین موحدانه نیست.جالب است که تأکید دارند بشریت از ابتدا بتپرست بودهاند و بشریت از جهل مرکب به مدرنیته و روشنگری رسیده است. البته جبهه حق که تعدادش اندک است، بسیار مورد توجه آنهاست که مسخ شود و میکوشند خودشان را، یعنی یهود را حق جا بزنند و همان اقلیت برحق و راستکار معرفی کنند. بسیار استوار و پیگیر در باطل خودشان کار میکنند اما اینسو، آن بخش الهی، کار چندانی و کوشش چشمگیری ندارند. انسان بیننده واقعا وقتی میبیند اینان چقدر تلاش میکنندنگران میشود.
قرآن کریم مثلی بسیار زیبا و روشن در این زمینه دارد. مثل حق و باطل را میزند از آب و کف روی آن یاد میفرماید. ببینید، آنچه به مردم نفع میرساند، آن جریان عمیق انبیاست که تاریخ را پیش میبرد. اینان یعنی کفآبها فقط سروصدا میکنند؛ همان که قرآن میفرماید، گویی صدایی از دور شنیده میشود که خود نمیدانند چیست. اینان در عالم ظاهر غوغایی میکنند. دولت باطل استقلال ندارد؛ نهفقط در آخرالزمان، بلکه در طول تاریخ، این حزبالله بوده که تاریخ را پیش برده است. درست است که حزب باطل تلاش و تحریف کرده اما هیچ شکی در این نیست که کارهای بسیاری صورت دادهاند.
مهمترین چیزی که تحریف کردهاند تاریخ است.
به نظر من دو چیز بیش از همه تحریف شده است، زیرا روشنشدن صحنه به این دو وابسته است: قرآن و تاریخ. به ما گفتهاند در آخرالزمان هنگامی که فتنهها از هر سو شما را محاصره کند، به قرآن پناه ببرید. روشنترین روایت در جهان همین قرآن است. اگر بخواهید تاریخ را بدانید، به محضر کتاب آسمانی بروید. یکسوم قرآن تاریخ است: «و لقد أنزلنا إلیکم آیات مبینات». یکسوم آیات مبین جهان، خلقت و داستان کسانی است که پیش از شما بودند؛ یعنی تاریخ. این تاریخ بهشدت در طول زمان توسط این گروه تحریف شده است.
میخواهم بپرسم که جریان تاریخ را چه کسی پیش برده است؟
جریان تاریخ از روزی که حضرت نوح(ع) قیام را آغاز کرد تا امروز که به لبه بسیار مهم و سرنوشتساز آخرالزمان رسیدهایم، توسط انبیا پیش رفته است.برای روشنتر شدن، مثالی بزنم. امروز به ما میگویند در تاریخ، تمدنهایی داشتیم: تمدن بابل، مصر و یونان اما قرآن کریم چه میگوید؟ میفرماید تمدنهای قدیم از شما قدرتمندتر بودند. این تصور که ما اکنون در اوج تمدن هستیم باطل است.در رأس هر یک از چند تمدن معدود به قرائت اینها یک طاغوت قرار دارد: در مصر فرعون؛ در بابل نمرود. آیا باید باور کنیم که برای ساخت تمدن باید از دین خارج شویم و به دست طاغوت تمدن بسازیم؟ مسأله این است که این تمدنها در واقع له و از خط خارج شده تمدنهای الهی هستند. تمدنهای الهی را پنهان کردهاند.
چونان پیامبر خاتم میتوان گفت که هر پیامبر اولوالعزمی، دعوتش به تمدن و حکومتی بزرگ منتهی شده است؟
بله؛ دعوت حضرت نوح(ع) منتهی شده به حکومت ذوالقرنین؛ حضرت ابراهیم(ع) به حکومت حضرت یوسف(ع)؛ حضرت موسی(ع) به حکومت حضرت سلیمان(ع) منتهی شده که همه اینها تمدنهای بزرگی هستند. سپس حزب شیطان این تمدنها را بهظاهر زمین زده است. مانند درختی که از ریشه جدا شود و تحلیل میکنند که این تمدنها سقوط کردهاند؛ خیر، تمدن الهی که بهسوی بالا میرود و هرگز سقوط ندارد. این تمدن تا بهشت میرود. بهشت صورت عالی تمدن است که ما در پی آن هستیم.
حضرت نوح(ع) دعوت را آغاز کرد و به ذوالقرنین رسید.حکومت ذوالقرنین بهظاهر به دست نمرود در بابل زمین خورد. این جنازه تمدن ذوالقرنین را بهعنوان تمدن به ما معرفی کردند و اصل را پنهان کردند تلاشهای حضرت ابراهیم(ع) به حکومت حضرت یوسف(ع) در مصر منتهی شد اما بهدست فرعون زمین خورد.مامیراث حضرت یوسف(ع)را به نام فرعون مصادره کردهایم و میگوییم این عظمت از آن فرعون و دوران اوست. اصلا حضرتیوسف(ع) کجایتاریخ مصر است؟
در تاریخ عمومی مصر، رد ضعیفی از بنیاسرائیل به نام هیکسوسها یا شبانپادشاهان وجود دارد که بنیاسرائیلی بودند. همانند آن گروه از یهودیان که موهای عارضشان را از شقیقه تاب میدادند.
حضرت موسی(ع) دعوت را آغاز کرد و سرانجام دعوتش به سلیمان(ع) رسید. حکومت سلیمان(ع) بسیار عظیم بود. اگر به قرآن اعتماد کنید، باید بگویید حکومت سلیمان(ع) کجا سقوط کرد؟ در تمدنهایی که ما به نام یونان و پارس میشناسیم. اینها بقایای حکومت سلیمانند. محل حکومت سلیمان(ع) از اورشلیم و قدس تا استخر بود. همهچیز در قرآن آمده که گزارش کرده سلیمان(ع) یمن را نیز گرفته بود. این تصور که ایشان تنها در قدس و شام بودند، نادرست است.حضرت سلیمان(ع) در این منطقه تمدن ساخت. بعدها آن را زمین زدند و بین دو بخش یونان و پارس اختلاف انداختند. به ما میگویند اینها تمدن بودند اما اینها جنازههای تمدنهای اصلی هستند. حقیقت را پنهان ساخته و اینگونه برای ما بازگو کردهاند.
پس به بیان شما باطل تلاش کرده صحنه را شلوغ و تاریک نگهدارد تا چندصباحی به حیات خود ادامه دهد اما حق صحنه را آشکار میکند و نباید نگران باشیم.
اگر به فرمایش شما بازگردیم نگران نیستیم. صحنه روزبهروز روشنتر میشود. بهظاهر باید هزینه بدهیم. از ابتدا این را میدانستیم. آن زمان که میپرسیدند آخرالزمان چه خواهد شد، میدانستیم که این کار جراحی سختی است که در کل زمان و تاریخ باید انجام شود. جهان باید در معرض این ماجرا قرار گیرد. ما وارد آن شدهایم و حتما میارزد؛ هرچند هنوز تصویر روشنی از آن عظمت که قرار است شکل بگیرد نداریم. فکر میکنیم اگر حکومت امام عصر شود، فقط قیمتها ارزان میشود، سفرها آسان میشود، ترافیک کم میشود یا آلودگی هوا از بین میرود! صورت عالی تمدن همانا بهشت است. ما از اینجا ساختن جامعه بهشتی را آغاز میکنیم تا به حد نهایی برسد. نمیتوانیم بگوییم وصف کثیری که از ویژگیهای بهشت در قرآن آمده، مربوط به جایی است که بعدها ما را به آنجا میبرند. خیر، این نقشهای است که باید خود ما آن را بسازیم.اگر گفتهاند در بهشت نزاع نیست، این باید اجرایی شود. میدانید عظمت بهشت چیست؟ ما به کدام سو میرویم و خداوند چه اتفاق بزرگی را رقم میزند. درست در روند شکلگیری این اتفاق قرار گرفتهایم. انشاءالله خداوند به ما رحم کند. زیرا بهشدت به سمتی میرویم که آن منحنی میانی خالی شود. انسانها دیگر جز دو گزینه حق یا باطل قرار ندارند.
مانند صحنه عاشورا؟
حق یا باطل عینا در عاشورا اتفاق افتاده. شما میدانید که امام به حر بن عبیدالله بن حره جعفی فرمودند اگر نمیخواهی به ما کمک کنی از اینجا برو. چون اگر اینجا باشی و به ما کمک نکنی یعنی دشمن ما هستی. یعنی در جناح مقابل ما بازی کردهای.صحنه بهشدت بهشتی و جهنمی میشود اما نباید اجازه دهیم میان مؤمنان دوقطبی شود؛ هرچند که دوقطبی حق و باطل کاملا روشن میشود. دیگر کسی نمیتواند بگوید نسبت به این حوادث بیموضع است. انسانها مجبورند برای خودشان تعیین تکلیف کنند.به شناسنامه رسمی کاری ندارد که کی شیعه است، کی مسلمان است، کی غیرمسلمان. اگر امام ظهور کنند، هر که در این ماجرا باشد با امام است حتی اگر شناسنامهاش شیعه نباشد. وقتی ظهور رخ میدهد، قرائت شیعه یا غیرشیعه برپایه حضور مؤثر در صحنه واقعی رؤیارویی حق با باطل خواهد بود. اگر من ادعا کنم شیعه اثنیعشریام اما در صحنه ظهور هیچ نقشی نداشته باشم و نعوذبالله در برابر امام قرار بگیرم، چه فایده دارد؟ در زیارت عاشورا میخوانیم نباید جزو دشمنان باشیم. این صحنه بهتدریج روشن میشود و روشنی آن تنها هدیه امروز ما نیست. از اولین قیامهای انبیا تاکنون، ظهور را تا درجهای تجربه کردهایم.
قبلا هم این بحث را داشتیم که بهعنوان ملتی که در آخرالزمان از ارکان زمینهسازی ظهورند، ناگزیر از تشکیل امتیم. زیرا ایران و بخش جداشدهاش همیشه در درازنای تمدن -بهویژه دوران طلایی تمدن اسلامی -واقعا جریانساز و مرکز مؤثر تحولات بزرگ بوده و بنابر باورهای آخرالزمانی ادیان همچنان خواهد بود. هرچند که در دو سده اخیر از سوی جبهه تباهیگستر باطل کوشیده شده پراکنده و نارسا نگهداشته شوند.
این موضوع به مبنای نظری و تبیین تاریخی نیاز دارد. مبنای نظری این است که اساسا فرآیندی که حاکم بر زندگی ماست و ما بهعنوان قیامت از آن یاد میکنیم، فرآیند به سمت وحدت رفتن در سایه یا ذیل امام و پرورش اوست. این فرآیند فقط منحصر به یک بازه تاریخی نیست بلکه در زندگی ما جریان دارد. شما اربعین را ببینید که آیا تحقق همین نبود. عاشوراها از همان عاشورای ۶۱هجری تا تجلیهای بعدیاش همین بود؛ روزی که همه مردمان را با امام آنها فرامیخوانند. رستاخیز و عاشورا و اربعین بدینگونه است و اتفاقا غدیر نیز قرار بود اینگونه باشد اما نشد! این فرآیند کلی حاکم بر آفرینش است. اگر بخواهیم در روند حرکت بهسوی قیامت به همان مرحله بعدی یعنی خود قیامت برویم باید موضوع «وحدت انسانها ذیل امام» را بتوانیم به تحقق و ساختاربندی برسانیم که بهعبارت دیگر میشود همان ظهور امت اسلامی.
اشارهوار به رخدادهای اخیر بپردازم که جبهه اهریمن بهگونهای در کار پیشگیری از رخدادهای ناگزیر آخرالزمانی است که بهسوی ایجاد ملک مهدوی میرود. با خراسان بزرگ چنان کردهاند که همیشه پراکنده و بحرانزده باشد تا سر بلند نکند. یمن را پیش از قدرت گرفتن اینچنین میکوبند و سوریه را هم که شاهدید.
ابلیس از روز نخست علیه ما جنگافزاری را بهکار برده و هنوزهم باهمان به رویارویی میپردازد؛ همان نزاع و تفرقهافکنی که در راستای گزند رساندن به وحدتگرایی و همبستگی موحدانه ماست درهمین راستاست. شکاف و تفرق از همان روز نخست با اختلافافکنی میان دو برادر شکل گرفت و هنوزازاین راهبرد تفرقهافکنی اهریمن است که داریم آسیب میبینیم. هرگاه شرایطی فراهم شده که میتوانسته آن وحدت و همگرایی نهایی را ساختاری و نهادینه کند اهریمن به اختلافافکنی پرداخته. همانند شکلگیری قوم بنیاسرائیل، مثل ناسازگاری برادران یوسف یا خیزش سامریان. هرگاه در همین سرزمین خودمان خواست تمدنسازانه بالاگرفته، بازهم جنگ و ناهمگرایی به آن روند وحدتبخش آسیب زده. باید هوشیار باشیم که ناسازگاری و اختلاف از جانب شیطان است. چنانچه مؤمنین با هم ناسازگاری کنند خداوند به زمینشان میزند و اگر کافرین با هم همبستگی کنند خداوند یاریشان میکند. این قاعده جدی و سنت بزرگ الهی است.
حتما نباید لشکری، سیاسی و کشوری باشیم و امام به متخصصان همه فنون و حتی کارگر و آبدارچی هم نیاز دارند.
شما اگر مؤمنانه زندگی کنی و نیتت یاری دین و صاحبش باشد در همان جایگاهی که هستی باید به خودسازی بپردازی. نیازی به دانشمند و فرهیخته و فقیه و پژوهشگر تمامعیار نیست. اگر حد و اندازه آگاهی دینی و ایمانی به حلال و حرام و شرعیات متداول_ بهویژه رعایت حقالناس_ را بدانی به این معناست که چارچوب و برنامه و صراط زندگی را برای خودت روشن کردهای. یعنی یکی از مهمترین کارها و قدمهایی که باید برداری را برداشتهای.
جالب است وقتی آقا ظهور میکنند و اول خودشان را معرفی کرده و «اناالمهدی» میگویند یعنی اصحاب رسانهای نیز میخواهند. به هر حال پوشش آن گستره و دعوت و برنامه عظیم انسانساز، تمدنپرور و آیندهگرا خبرنگار هم میخواهد. یعنی اتفاقا لازم نیست حتما خیلی برای دانشورزی و... بکوشیم و یقه پاره کنیم. چون آن جریان که میفرمائید نیازهای دیگری هم دارد که باید برآورده شوند.
باید مؤمنانه زندگی کنیم و خودسازی کنیم. در این صورت انگار که هر کدام ما یک لشکر هستیم. یکی مرد جنگی به از صدهزار. چون باطل واقعا بنیان ندارد. وقتی قلیل و اندک ولی خودساخته باشیم میتوانیم روی خیلی از آنها تأثیر بگذاریم و آنها چنین اثرگذاریای بر ما ندارند حتی اگر بسیار باشند.شبی که قوم لوط هجوم آورد و آمدند درب خانه لوط(ع) و مهمانش را طلب کردند خیلی عرصه به حضرت تنگ شد و آنجا آرزو کرد کاش به رکن شدید دسترسی داشتم. بنابر روایت اصحاب امام عصر(عج) در آخرالزمان هر کدامشان قدرت ۴۰ مرد کامل و باکمال را دارند. اما این دوره که چشم ما به این اتفاقات میافتد دعا میکنیم در لحظه آخر خراب نکنیم. زیرا به هر روی این کاروان دارد به انتها میرسد و ممکن است با آن همراه نشویم یا ممکن است مانند خیلیها در طول این مسیر تاریخی، ما نیز خدای نکرده پیاده شویم.
اگر آمریکا، اسرائیل و همه استکبار جهانی با این همه چیرگی رسانهای بخواهند آن را متوقف کنند چه؟
نخواهند توانست. زیرا آگاهی جهانی ایجاد شده. این مسیر مانند یک سرازیری است که نمیتوان از آن بازگشت.ما اکنون همه ظهور را میبینیم و منتظر نشانه نیستیم. از قیام انبیا تاکنون در این مسیر بودهایم. ظهورِ حق روزبهروز آشکارترمیشود. موضوع ظهور، تجلی حقیقت امام است؛ حقیقتی که اصل حاکم بر کل خلقت است. امام درمیان ما زندگی میکنند_ نه نامرئی ونه دربیابان ونه تنها_ بلکه دربازارهاقدم میزنند وبرفرش خانهها،مساجد وحسینیهها پامیگذارند اماماییم که هنوز نمیفهمیم.
تا اینجاها با ما هستند و ما نمیفهمیم. وقتی که ایشان وظهور وحضورشان رسانهای میشود تازه بسیاری از مردم میگویند ایشان را ما میشناختیم؟
در تشریح این مطلب بهتر است به روایات ارجاع بدهم که حضرت یوسف(ع) را مثال میزنند. به عبارتی امام صادق(ع) با این مثال میفرمایند که یوسف غیب نشده بود، غایب نشده بود. حتی حضرت یوسف(ع) به تعبیر امام صادق(ع) ۱۸ شب بیشتر با کنعان و وطن مألوفش فاصله نداشته. نزدیک به ۴۰-۳۰سال این ماجرا طول کشید. بعدها که برادرانش در ماجرای قحطی به مصر میرفتند و میآمدند واتفاقا با آن حضرت گفتوگو میکردند و گندم میگرفتند اما ایشان را هرگز نمیشناختند. حتی به ذهنشان هم نمیرسید که ایشان با این هیبت و نورانیت بایستی کسی از انبیا یا سلاله نورانیشان باشد. بعد که به اذن خدا زمانش فرا رسید و یوسف(ع) خودش را معرفی کرد و اناالیوسف گفت تازه گفتند شگفتا که تو یوسف بودی و ما نمیدانستیم و نفهمیدیم.
شگفتانگیز است وقتی فکرش را بکنیم و ببینیم این همه آرزوی دیدن یادگار انبیا را داریم.
ما باید امام را بشناسیم. شناخت امام، معرفت ایشان است. زیارت بالاترین معرفت است. آمدن به محضر معصومین و امام زمان(عج) زیارت حقیقی و کسب معرفت است. حقیقت امام، بسیار فراتر از آن حضور فیزیکی است که در انتظارش هستیم. آن حقیقت از بدو بعثت هر پیامبر تجلی یافته. در حضرت نوح(ع)، ابراهیم(ع)، یونس(ع) و... اهلبیت کمال همه انبیا هستند. ما تاریخ را از آخر نوشتهایم. تصویر کامل در آخرالزمان جلوهگر میشود. نقشه انبیا این بوده که هر یک بخشی از مجموعه را به نمایش بگذارند. اکنون زمینه فهم برای همگان فراهم است. کسی عذر ندارد که بگوید نمیدانستم. اهلبیت فرمودهاند وقتی فتنهها شما را مانند ابرهای تیره فراگرفت به قرآن پناه ببرید. کاملترین و دقیقترین نقشه در قرآن آمده است. پس به ظاهر قرآن بنگرید. با جان و دل بیندیشید و تدبر کنید و اجازه دهید نفس قرآن راهنمای شما باشد.