حال خوب هرکول ایرانی
کاظم رجبی، سیامند رحمان و منصور پورمیرزایی... این نامها در فوقسنگین ایران برای خیلی از ورزشکارها معنیاش این بود که بهتر است رژیم بگیری، بروی یک دسته دیگر یا اینکه صحنه را ببوسی و بروی دنبال کار و زندگیات، جایی خارج از پاراوزنهبرداری... اما احمد امینزاده از گتوند خوزستان، همان مردی است که بیخیال رویاهایش نشد و در ۱۴۰۳ که آخرین روزهایش را به پایان میبریم، روی بلندترین سکوی پارالمپیک پاریس ایستاد تا پس از هشت سال، نشان طلای از دست رفته ایران را در غیاب سیامند رحمان، به خانه بیاورد. در آستانه بهار و سال نو، احمد امینزاده با مروری کوتاه بر خاطرات بهترین سال زندگی حرفهای خود برای جامجم، روایتی جدید از امیدواری دارد.
قهرمانها در دوران ورزش حرفهای خود مسابقات بزرگ و کوچکی را تجربه میکنند، سالها از پی هم میآیند و میروند، تا عاقبت یک سال به اصطلاح بشود نقطه عطف زندگی آنها؛ مثل ۱۴۰۳ برای احمد امینزاده که میگوید:«مدال زیاد گرفتهام. طلا کم ندارم. اما سال خوب من و ۱۴۰۳ بود. حدود ۱۴ سال تلاش کردم. امسال در رقابتهای تفلیس ۲۰۲۴ هم به طلا رسیدم اما خب، قهرمانی در پاریس چیز دیگری بود. اولین پارالمپیکی بود که روی صحنه آن وزنه میزدم. رویایی که همیشه دنبال میکردم.»
هیچکس به اندازه خود ورزشکارها نمیداند گرفتن مدال و ایستادن روی بلندترین سکوهای دنیا چه رنجهایی را که به دنبال ندارد، رنجهایی که کمکم به آن عادت میکنند و زندگیشان را میسازد:«شاید باورتان نشود. اما خیلی شبها با درد به خواب رفتهایم و خیلی وقتها روز را با درد آغاز کردهایم. برای رسیدن به طلای پارالمپیک پاریس فراز و نشیب زیادی را پشت سر گذاشتم.
شاید هر ورزشکار دیگری جای من بود، سالها پیش چهار گوشه صحنه را بوسیده بود و رفته بود. در مثبت ۱۰۰ کیلوگرم و بعدها مثبت ۱۰۷، کاظم رجبی، سیامند رحمان و منصور پورمیرزایی سه اسطورهای بودند که به هر مسابقهای میرفتند مدالهای طلا، نقره و برنز آن، برای ایران بود. هیچوقت دلم نمیخواست رویای قهرمانی جهان و پارالمپیک را رها کنم. خیلیها میگفتند تو به جایی نمیرسی. خیلیها به من پشت کردند اما دوست نداشتم، این حرفها را باور کنم.»
گاهی درد شیرین است، درست شبیه خاطره احمد امینزاده از وزنهای که در نخستین حضورش در بازیهای پارالمپیک مهار کرد:
«مقابل ده هزار تماشاگر وزنه اول را بالا بردم. در همان حرکت اول، عضله سینهام آسیب دیده بود اما نمیشد ادامه ندهیم.
ما دو راه داشتیم؛ یکی، رها کردن سالها تلاش، دست شستن از مدال طلای خودم و ایران و کنارهگیری از مسابقه. دومی، بیحسی موضعی، تحمل شرایط و ادامه کار... کسی غیر از خودم و سرمربی، آقای حسین توکلی، نمیدانست و انتخاب ما، راه دوم بود.
وقتی روی سکوی قهرمانی پارالمپیک ایستادم درد شیرینی در سینه داشتم اما از صمیم قلب، خدا را برای همه سالهایی که ناامید نشده بودم، شکر کردم...»
در آستانه بهار ۱۴۰۴ قهرمان جدید فوقسنگین پارالمپیک با بهترین آرزوها برای مردم ایران میگوید: «برای ما که تعطیلی و این حرفها معنی ندارد. این روزها با اینکه هنوز به اردو نرفتهایم تمرینات را خودمان دنبال میکنیم. اردیبهشت ماه رقابتهای قهرمانی جهان مصر را در پیش داریم اما امیدوارم در میانه این مشکلات اقتصادی، نوروز و سال نو برای مردم کشورم مبارک باشد و روزهای خوبی در پیش داشته باشند.»
آرزو میکنم خدا به همه مردم ایران سلامتی بدهد
رحمان عموزاد: بیرحم هستم اما فقط روی تشک کشتی!
این گفت وگویی است بیپرده با رحمان عموزاد. به مناسبت عید نوروز. پسری آرام و خوش قلب در زندگی عادی و بی رحم در تشک کشتی. رحمان بدون شک از آن استعدادهای ناب کشتی است که تا سالیان سال میتواند برای ایران در کشتی افتخار بیافریند و پرچم کشور را بالا و بالا و بالاتر ببرد.
چرا به تو میگویند بیرحم؟
سال ۲۰۱۹ بود و در مسابقات جهانی نوجوانان همه حریفانم را با اختلاف شکست دادم. فینال خوردم به یک حریف آمریکایی و او را هم بردم. یادم نیست چه کسی اولین بار این لقب را به من داد.شاید استایل و سبک کشتی گرفتنم این شکل است.
یعنی بی رحمی؟
در کشتی بله.
خودت دوست داری که به تو میگویند بی رحم؟
کشتی است دیگر.کشتی یک ورزش پهلوانی است.یک روز میبری و یک روز میبازی.اصلا دنبال این داستانها نیستم که حریف را ببرم و تحقیرش کنم. من فقط کشتی خودم را میگیرم. هر کشتیای را هم که میبرم تقدیم به مردم کشورم.
در زندگی شخصی که بیرحم نیستی؟
نه آنجا میشوم رحمان رحیم! البته که این لقب خداوند است و من برای شوخی و چون اسمم رحمان است این را گفتم.
برای ما از نوروز بگو؟
از وقتی که به یاد دارم مدام در اردو بودهایم.چیز خاصی نیست.
این سبک زندگی را دوست داری؟
من عاشق کشتی هستم. به این سبک هم عادت کردهام. همه ورزشکاران حرفهای باید از یک سری چیزهای خودشان در زندگی بزنند اگر میخواهند به آن چیزی که دلشان میخواهد برسند.
عیدی هم به بقیه میدهی؟
تا قبل از اینکه رحمان عموزاد شوم بیشتر عیدی میگرفتم اما حالا عیدی هم میدهم.
به یادماندنیترین عیدی که گرفتهای از چه کسی بوده؟
مادر بزرگم. یادش بخیر. یک بار یک اسکناس هزارتومانی به من داد. باور کنید عاشق این بودم که عید شود و هزارتومانی را از مادربزرگم بگیرم.
سال به سال که ارزشش کم میشد؟
سال به سال خب هزارتومانیها بیشتر میشد. به ۵ – ۶ هزارتومان هم رسید. به خدا که آن پولها برکت داشت. هر چه خرج میکردیم تمام نمیشد.
آرزویت در زمان سال تحویل چیست؟
انشاالله خدا به همه مردم تن سالم بدهد به من هم همین طور تا بتوانم برای کشورم و برای مردمم کشتی بگیرم. انشاالله خدا همه ما را عاقبت به خیر کند. مریضها را شفا بدهند و تن همه سالم باشد. هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست.
فکر میکنی سال جدید چه اتفاقی برای تو و تیم ملی کشتی بیفتد؟
ما تمام تلاشمان را میکنیم تا بهترین اتفاقها رقم بخورد. من و بچهها سرباز این کشور هستیم. هر جا هم که مربیان و بزرگترها بگویند میرویم و کشتی میگیریم تا این پرچم همیشه بالا باشد.
گفتوگو با هاجر صفرزاده، اولین زن دونده ایرانی قهرمان جهان و نایبقهرمان پارالمپیک
کار بزرگ هاجر
دختری به سرعت برق و باد که بدون دونده همراه در گروه کمبینایان، از ۱۶ سالگی دویدن را از قهدریجان اصفهان و نصف جهان شروع میکند و عاقبت حوالی ۲۵ سالگی، در کوبه ۲۰۲۴ میشود، قهرمان همه جهان!
اما ماموریت زن دونده ایرانی در ۱۴۰۳ با نشان طلای مسابقات قهرمانی جهان ژاپن به پایان نمیرسد، کار ناتمام هاجر با دویدن در پیست بنفش استادوفرانس و ایستادن بر سکوی نایب قهرمانی پارالمپیک به پایان میرسد... بهار پشت پنجره است و در این روزهای آخر اسفند، هاجر صفرزاده در پرسش و پاسخی کوتاه با جامجم، از بهترین سال زندگی ورزشی خود گفته است.
۱۴۰۳ را چطور توصیف کنیم؟ مثل دوی ۴۰۰ متر برای هاجر صفرزاده یا ماراتنی کشدار؟
برای من قطعا همان دو ۴۰۰ متر. سالی که مدام به تمرین و دویدن گذشت. اول آمادهسازی برای مسابقات قهرمانی جهان کوبه ۲۰۲۴ و بعد هم که پاریس ۲۰۲۴ و اولین پارالمپیک زندگیام. البته اتفاقهایی که در ۱۴۰۳ برای من افتاد، از سالها پیش شروع شد تا بالاخره موفق شدم بهترین عملکرد ورزشیام را نشان بدهم.
در واقع به تعبیر دیگر، باید بگوییم ۱۴۰۳، سال تاریخسازی و به نتیجه رسیدن هاجر بود.
بله، رسیدن به قهرمانی جهان و مدال نقره پارالمپیک در دوی ۴۰۰ متر، اتفاقاتی بود که برای اولین بار در ورزش زنان ایران رقم خورد و من سالها دویدم تا خودم را ثابت کنم. من در پارالمپیک پاریس سه بار رکورد آسیا را شکستم و چند تاریخسازی انجام دادم. آسیبهای زیادی هم دیده بودم. به دلیل آسیب جدی دیسک کمر، یک سال تمریناتم متوقف شده بود. آسیبدیدگی زانو هم داشتم و از نظر پزشکان، ادامه دویدن برای من غیرممکن بود. اما هدفم آنقدر برایم بزرگ بود که هیچکدام از اینها باعث نشد دلسرد شوم. پس از بهبودی، دوباره تمریناتم را با جدیت از سر گرفتم. پیش از قهرمانی جهان در مسابقات کوبه، کسی مرا جدی نمیگرفت. به دلیل اینکه به من اعتماد نداشتند، به بسیاری از مسابقات اعزام نمیشدم. میگفتند: «هاجر امید مدال نیست.» همینها البته بار سنگینی روی دوشم بود اما به تدریج یاد گرفتم استرسها و هیجاناتم را کنترل کنم. در این مسیر، مربیام آقای دکتر مهدی موسوی زحمات بسیاری کشید که از ایشان تشکر میکنم.
قهرمانی جهان و نایب قهرمانی پارالمپیک. کدام یک خاطره شیرینتری برای تو به دنبال داشت؟
فینال پارالمپیک پاریس برای من خیلی خاطرهانگیز شد. مقدماتی و نیمهنهایی را پشت سرگذاشته و رسیده بودم به فینال. در هر دور، حدود ۸۸ هزار تماشاگر در ورزشگاه حضور داشتند. سر وصدا و هیجان عجیبی بر فضا حاکم بود. قبل از فینال باران هم آمد. دویدن در باران سختتر است. مدام به خودم میگفتم: «تا اینجا آمدهای. دوام بیاور و به پایان فکر کن.» در حال دویدن بودیم و ورزشکار اوکراینی نزدیکم شده بود. همه جان و توانم را گذاشتم تا عقب نیفتم. با فاصله بسیار کمی، از خط پایان رد شدیم. فاصله به قدری کم بود که حس کردم،سوم شدهام.ضربان قلبم رامیشنیدم.بعد فریادهای دوستان ومربیان را شنیدم که دومیام را تبریک میگفتند. برای بار سوم رکورد آسیا راهم در آن مسابقات شکسته بودم.احوالم را درآن لحظات نمیتوانم با کلمات توصیف کنم. فقط نفس راحتی کشیدم و گفتم خدا را شکر، بالاخره همه تلاشها و تمرینهایی که در این شش سال اخیر برای پارالمپیک کرده بودم به ثمر نشست.