مدرنیسم، بهعنوان یکی از تحولات بنیادین در هنر و ادبیات، ریشه در تغییرات عمیق اجتماعی و فرهنگی قرن نوزدهم و بیستم دارد. این جنبش که با انقلاب صنعتی و ویرانیهای حاصل از جنگهای جهانی اول شکل گرفت، به دگرگونی در جهانبینی انسان و خلق آثار هنری و ادبی مدرن انجامید. سینما، بهعنوان هنری پویا، تأثیر این تغییرات را بهخوبی منعکس کرد و با گسست از روایتهای کلاسیک، به تمرکز بر پیچیدگیهای درونی شخصیتها و ایجاد ابهام در روایت پرداخت. در ایران، مدرنیسم سینمایی با چالشهای فرهنگی و ارزشهای سنتی روبهرو بوده است. اگرچه آثاری نظیر «گوزنها»، «موقعیت مهدی» و «ایستاده در غبار» توانستهاند روایت مدرن را با ارزشهای بومی هماهنگ سازند اماهمچنان پذیرش سینمای مدرن درجامعهای سنتگرا، موضوعی بحثبرانگیزاست.اینگونه مباحث فرصتی برای بررسی تأثیرات مدرنیته درهنروبهخصوص سینمایایرانفراهم میکند.
سید بهزاد زهرایی: بهنامخدا. جلسه دوازدهم بررسی سینمای ایران و جهان، امروز به موضوع مدرنیته در هنر، بهویژه در سینما، اختصاص دارد. مفهوم مدرنیته یکی از مفاهیم مناقشهبرانگیز در جامعه ما بوده و هست و هنوز موافقان و مخالفان بسیاری دارد. متاسفانه، ما منابع کافی در دسترس عموم قرار ندادهایم تا درک عمومی و جامعی از مفهوم مدرنیته شکل بگیرد. این مسأله به چند دلیل رخ داده: مدرنیته در جوامع در عرصههای مختلفی مانند علم، اجتماع، سیاست، هنر و حتی ارزشهای اخلاقی تغییرات عمیقی ایجاد کرده است. با این حال، ما در کشورمان به چهارچوبها یا تعاریف روشنی نرسیدهایم که بتوانیم به جمعبندی مشخصی درباره این موضوع برسیم که آیا مدرنیته خوب است یا بد؟ یا فراتر از آن، معایب و مزایای مدرنیته را برای کشور و فرهنگ خود بشناسیم، از مواهب آن بهرهمند شویم و از مضراتش دوری کنیم.
ما تلاش میکنیم تا به سهم خود، با استفاده از وقت و دانشمان، گامی در جهت تفهیم این مفهوم برای مخاطبان عام برداریم. هدف این است که بدانیم مدرنیته در هنر سینما چه جایگاهی دارد؛ آیا خوب است یا بد و چه تأثیراتی میتواند داشته باشد؟ طبیعتا وقتی مدرنیته وارد جامعه بشری میشود، هنر مدرن را نیز با خود به همراه میآورد. هنرمندان مدرن به زبانی متفاوت از پیشینیان خود سخن میگویند و با بیانی نو، آثار هنری جدیدی خلق میکنند. این تحولات در عرصههای مختلف هنری رخ میدهد اما آنچه مورد نظر ما در سینما است، این است که ابتدا باید پلهای به عقب بازگردیم و به این سؤال پاسخ دهیم که خصوصیات روایت مدرن یا خصوصیات فیلمنامه مدرن چیست؟
چالشهای روایت مدرن در برابر روایت کلاسیک؛ قهرمان منفرد یا شخصیتهای چندگانه؟
سید بهزاد زهرایی: برای بیان خصوصیات روایتهای مدرن، ناگزیرم ابتدا به مقایسه ویژگیهای سینما و روایتهای کلاسیک بپردازم؛ چرا که مدرنیسم تمام آن قواعد را دگرگون کرد. تا زمانی که ما آن ویژگیهای بنیادینی که پایه و شالوده اصلی سینما بودند را نشناسیم، این دگرگونی قواعد برایمان بیمعنی جلوه میکند. حتی برخی ممکن است بگویند که این تغییرات نادرست یا اشتباه بوده است، در حالی که اینگونه نیست. هنرمند صرفا قواعد کلاسیک را به نوعی نقض کرده یا میتوان گفت به آن پشتپا زده و اکنون قصد دارد اثری نو و کاملا متفاوت با آنچه بوده و به بیانی مدرن خلق کند. در روایتهای کلاسیک، زمان به صورت خطی پیش میرود؛ هیچگاه با پرشهای زمانی روبهرو نیستیم. داستانها همیشه دارای سه بخش مشخص هستند: آغاز، میانه و پایان. اگر اساطیر را مطالعه کنید، همیشه مشخص است که آغاز داستان کجاست، میانه آن چهزمانی رخ میدهد و پایان داستان چگونه است. بهعنوان مثال، شخصیتی اسطورهای مانند رستم یا هرکول، به یک مبارزه میرود، مبارزه انجام شده و داستان با یک پایان کاملا مشخص به سرانجام میرسد. ویژگی دیگر روایتهای کلاسیک، روابط علت و معلولی میان رخدادهاست. هر اتفاق، به دلیل وقوع اتفاقی دیگر رخ میدهد و برای هر حادثه، یک دلیل منطقی وجود دارد. همچنین، در روایتهای کلاسیک، قهرمان همیشه سفری را آغاز میکند. برای نمونه، در داستانهای اسطورهای، هرکول و یا رستم همواره سفری را در پیش میگیرند تا مبارزهای را انجام دهند. ممکن است این مبارزه در نهایت به پیروزی ختم شود یا خیر. یکی دیگر از ویژگیهای مهم روایتهای کلاسیک، پایان بسته آنهاست؛ به عبارت دیگر، داستانها به نتیجهای قطعی و مشخص میرسند. علاوه بر این، قهرمان در روایتهای کلاسیک همواره شخصیتی منفرد است؛ یعنی همیشه یک قهرمان وجود دارد که هدفی مشخص را دنبال میکند.اکنون که با ویژگیهای روایتهای کلاسیک آشنا شدیم، به سراغ خصوصیات روایتهای مدرن میروم. در روایتهای مدرن، کشمکش درونی نقش اصلی را ایفا میکند. بهعنوان مثال، دیگر مانند روایتهای کلاسیک، نبردهای بیرونی که شخصیتهایی همچون هرکول یا رستم انجام میدهند، وجود ندارد. بلکه در روایتهای مدرن، ما با شخصیتهایی مواجه هستیم که با درون خود در کشمکش هستند و با چیستی وجودی خود در جهان دستبهگریباناند.
برخلاف روایتهای کلاسیک، در روایتهای مدرن تعداد قهرمانها افزایش یافته است. به این معنی که دیگر تنها یک شخصیت وجود ندارد که هدفی خاص را دنبال کند. بلکه ممکن است چندین شخصیت در داستان حضور داشته باشند و حتی الزامی ندارد به طور مشخص هدف خاصی را دنبال کنند یا به شرایط باثباتی برسند.
ویژگی دیگر روایتهای مدرن، پایانهای باز آنهاست. پایانهای باز معمولا مخاطب را در حالت ابهام قرار میدهند. در اینجا میتوان به نمونهای از سینمای ایران اشاره کرد که با فیلمهای آقای اصغر فرهادی شناخته میشود. بسیاری از افراد، حتی برخی اهل فن، اعتقاد دارند که آقای فرهادی این سبک پایانبندی را به نوعی خودش ابداع کرده است اما باید توجه داشت که پایان باز، یکی از ویژگیهای ذاتی روایتهای مدرن است و این شیوه به هیچ عنوان یک ابداع شخصی نیست و از اوایل قرن بیستم در ادبیات هویدا شد.
در روایتهای کلاسیک، پایان داستان همیشه مشخص است. ما میدانیم که مثلا هرکول در نبردش پیروز میشود یا خیر اما در روایتهای مدرن، ممکن است شخصیتهای متعددی را ببینیم که در جریان داستان حضور دارند و فیلم به جای ارائه نتیجهای قطعی، صرفا بخشی از زندگی آنها را به تصویر میکشد. این زندگی معمولا بر تعاملات شخصیتها با خود و اطرافیانشان متمرکز است؛ بنابراین، روایت مدرن بهجای قطعیت، ابهام و پیچیدگی زندگی شخصیتها را به نمایش میگذارد.
بررسی تطابق مدرنیته با فرهنگ ایران در سینما
سید بهزاد زهرایی: پس از بررسی خصوصیات و تفاوتهای روایت مدرن و کلاسیک، اکنون به سابقه فیلمهای مدرن در سینمای خودمان میپردازیم. در گذشته، از جمله اولین فیلمهایی که دارای روایت مدرن بودند و به نوعی شاخص محسوب میشوند، میتوان به فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی آقای ابراهیم گلستان و «شب قوزی» ساخته فرخ غفاری اشاره کرد. هرچند در ابتدای فیلم نوشته شده که این اثر الهامی از «هزار و یکشب» بوده و برخی بر این باورند که بههمین دلیل روایت فیلم کلاسیک است اما اینگونه نیست. فیلم از ساختاری مدرن بهره میبرد که در آن، داستان در دل داستانی دیگر روایت میشود. به این لیست اضافه کنید فیلم «سوتهدلان» علی حاتمی را که با ویژگیهای روایت مدرن همراه است. در این فیلم، ما با سفر مشخص قهرمان و یا کمان تغییر شخصیتی مواجه نیستیم؛ بلکه صرفا وضعیتهایی از آدمها به تصویر کشیده میشود و آنها در حال دستوپنجه نرمکردن با شرایط بسته به حال خودشاناند.یکی دیگر از مهمترین آثار برجسته مدرن سینمای ایران، فیلم «گوزنها» ساخته استاد مسعود کیمیایی است. این فیلم، با روایت مدرن خود، از معدود فیلمهایی است که تمامی ارکان و عناصر روایت مدرن را بهدرستی رعایت کرده و همچنین با اقبال عمومی نیز روبهرو شد. در اینجا لازم میدانم نکتهای درباره استاد کیمیایی مطرح کنم: به عقیده شخصی من، ایشان در سالهای اخیر دچار افولی قابلتوجه شدهاند اما حتی اگر تنها همین یک اثر را در کارنامه سینمایی خود داشتند و هیچ فیلم دیگری نیز نمیساختند، همچنان شایسته کلمه استاد و احترام فراوان بودند. تماشای فیلم «گوزنها» حتی امروز نیز ثابت میکند که این اثر همچنان فیلمی محکم، گیرا و درجهیک است.
یکی دیگر از فیلمهای مهم مدرن در گذشته، اثری به نام «مغولها» به کارگردانی آقای پرویز کیمیاوی است. این فیلم، اگرچه با اقبال عمومی مواجه نشد اما از نظر ساختاری و محتوایی، یک اثر برجسته و شاخص به شمار میرود. مثالهای دیگری نیز مانند فیلم «بنبست» و یا کارهای «شهید ثالث» وجود دارند که به دلیل محدودیت زمانی در این بحث نمیگنجند.
اکنون به دوره پس از انقلاب میرسیم. در این دوره نیز فیلمهایی با روایت مدرن ساخته شدند. یکی از این آثار قابل تأمل از لحاظ روایت شناسی، فیلم «شبهای زایندهرود» محسن مخملباف است. این فیلم، به بررسی احوال انسانهای مدرن در شرایطی خاص میپردازد و به دلیل محتوای بحثبرانگیز خود با توقیف مواجه شد و هرگز به نمایش عمومی درنیامد. در اینجا لازم است بهعنوان یک عارضهشناسی، این پدیده را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم آیا مدرنیته پدیدهای مثبت است یا منفی؟ همچنین، باید مشخص کنیم که اگر قصد داشته باشیم در این فضا فیلمهایی تولید کنیم یا این نوع هنر را عرضه کنیم، باید بر چه مرز و مداری حرکت کنیم تا گرفتار روایتهایی چون شبهای زایندهرود و «نوبت عاشقی» نشویم.
مدرنیسم در سینما؛ از انقلابهای هنری تا جنبش اکسپرسیونیسم آلمان
ذوالفقاری: مدرنیسم بهعنوان پدیدهای که نتیجه جنگها و انقلابها بوده است، در اواخر دهه بیست میلادی خود را بهصورت یک جنبش هنری نشان داد. آغاز این جنبش در سینما را میتوان به سینمای اکسپرسیونیستی آلمان نسبت داد؛ جریانی که در آن قواعد سنتی فیلمسازی شکسته شد و فیلمسازان علاوه بر استفاده از تکنیکهای مرسوم، از عناصر گرافیک و طراحی نیز بهره بردند. این رویکرد نوآورانه، اولین جنبش مدرنیسم در تاریخ سینما محسوب میشود.
حال پرسشی که ممکن است مطرح شود این است که منظور از مدرنیسم چیست؟ مدرنیسم به گرایشی هنری اطلاق میشود که از اواخر قرن نوزدهم تا دهه ۱۹۳۰ میلادی، در هنرهای تجسمی و ادبیات ظهور پیدا کرد. در این دوران، جنبش امپرسیونیسم در هنرهای تجسمی و ادبیات داستانی، نامهایی چون جیمز جویس، ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر را برجسته کرد. در تئاتر نیز نویسندگانی همچون چخوف و استریندبرگ نمایندگانی شاخص برای این گرایش بودند. این دوران، انقلابی بزرگ در هنرهای مختلف بهوجود آورد.
اما کارکرد سینمای مدرن چیست؟ سینمای مدرن بهطور کلی گسستی از سنتها را دنبال میکند. این ویژگی بنیادین مدرنیسم نهتنها در سینما بلکه در تمام هنرها دیده میشود.
اکنون به برخی از تفاوتهای سینمای مدرن و کلاسیک میپردازیم. سینمای کلاسیک، همانطور که پیشتر اشاره شد، ساختاری متأثر از رمانهای قرن نوزدهمی دارد اما سینمای مدرن بیشتر از ادبیات مدرن الهام گرفته است. در سینمای کلاسیک، داستانپردازی و قصهمحوری اهمیت بسیاری دارد، در حالی که در سینمای مدرن، تمرکز بیشتر بر نگاه شخصیت به درون خود است. همچنین، در سینمای کلاسیک، ابهام تا حد امکان وجود ندارد و تلاش میشود همهچیز با شفافیت بیان شود اما در سینمای مدرن، ابهامسازی به یکی از مهمترین مشخصههای آن تبدیل شده است. یکی دیگر از ویژگیهای سینمای کلاسیک، وجود پیرنگ قوی و درونی است که همواره ساختار داستان را بهخوبی هدایت میکند اما در سینمای مدرن، پیرنگ ضعیفتر است و در برخی موارد، حتی ضدپیرنگ دیده میشود. همچنین در سینمای مدرن، مفهوم زمان و توالی زمانی مورد چالش قرار گرفته است، در حالی که در سینمای کلاسیک، زمان بهصورت خطی و مشخص پیش میرود. برای مثال، سردمداران سینمای مدرن شامل کارگردانانی چون آنتونیونی، فلینی، برگمان و گدار هستند. آثار درخشانی مانند فیلم «پرسونا» از برگمان، سهگانه آنتونیونی و فیلم «هشتونیم» از فلینی، نمونههایی برجسته از سینمای مدرن هستند. از میان فیلمسازان متأخر نیز میتوان به کیشلوفسکی و سهگانه معروف او («آبی»، «قرمز» و «سفید») اشاره کرد که از آثار برجسته مدرنیستی بهشمار میآید.
نقد ارزشهای سنتی و تأثیر سینمای مدرن بر هویت فرهنگی
احمدی: هنگامی که میخواهیم مدرنیسم را در سینمای ایران بررسی کنیم، به نظر من، نخست باید به این مسأله توجه کنیم که خاستگاه این پدیده چه بوده است؛ یعنی پیش از هر چیز باید بررسی کنیم که این جریان از کجا نشأت گرفته و چه اتفاقاتی منجربه شکلگیری آن شده است. ما نمیتوانیم صرفا با وجود داشتن این پدیده، یعنی تنها به دلیل اینکه چنین چیزی وجود دارد، بدون شناخت کافی، با آن مخالفت کنیم یا چشمبسته آن را بپذیریم.
مسألهای که در مواجهه با سینمای مدرن با آن روبهرو هستیم، این است که باید درباره خاستگاههای فکری این جریان صحبت کنیم. این جریان در پی تجربههایی شکل گرفته که انسان اروپایی قرن نوزدهم و بیستم پشتسر گذاشته است. این انسان با عبور از مجموعهای از اتفاقات و تجربیات، به یک جهانبینی متفاوت رسیده اما در جامعهای مانند ایران که ارزشهای سنتی یکی از مهمترین پایههای فرهنگی و اجتماعی آن بهشمار میرود، این تغییرات میتوانند آثار مختلفی برجا بگذارند. ارزشهای سنتی که جزو اصلیترین عناصر ساختار یک جامعه کلاسیک هستند، ممکن است با گذشت زمان و تغییرات اجتماعی تحت تأثیر قرار بگیرند. جامعه سنتی در برخورد با تفکر مدرن معمولا دو رویکرد را در پیش میگیرد: نخست اینکه ممکن است این تفکر را بهطور کامل رد کند و آن را نپذیرد؛ دوم، ممکن است این جریان را بدون بررسی دقیق، چشمبسته بپذیرد اما هر پدیده اجتماعی پیامدهایی به همراه دارد. مسألهای که در اینجا مطرح میشود، کاهش هویت فرهنگی است؛ یعنی انسان کلاسیک در مواجهه با سینمای مدرن ممکن است هویت فرهنگی و سنتی خود را در خطر ببیند.موضوع دیگر این است که ارزشهای سنتی معمولا تحت عنوان اصول اخلاقی، عرف یا قواعد دینی و اجتماعی شناخته میشوند و به تنظیم روابط اجتماعی کمک میکنند. در سینمای مدرن، این ارزشها بهطور جدی مورد نقد قرار میگیرند و بسیاری از آنها نادیده گرفته میشوند یا حذف میگردند. بهعنوان مثال، ارزشهای سنتی و اخلاقی مانند احترام به بزرگترها، همبستگی خانوادگی یا ادب و نزاکتی که در روابط فردی وجود دارد، در برخی شاخههای مدرنیسم بهدلیل تجربههای تاریخی پشتسر گذاشتهشان، کمرنگ شده یا از میان رفتهاند. در جامعه کلاسیک ایران، این موارد پذیرفته نیستند و همین مسأله باعث ایجاد مشکل میشود؛ چرا که با فرهنگ و هویت ما سازگار نیست.
بحث درباره هویت، به مسألهای دیگر نیز اشاره میکند: تأثیر بر هویت فردی. ارزشهای سنتی و جهانبینی اعتقادی و دینی، نقشی کلیدی در شکلگیری هویت فردی افراد ایفا میکنند. از دست رفتن این ارزشها میتواند به بحران هویتی منجر شود. چنین بحرانی ممکن است فرد را در یافتن هدف و مسیر زندگی دچار سردرگمی کند. در یک جامعه کلاسیک، این مسائل کمتر وجود دارند اما با ورود سینما و تولید و پخش محتوای مدرن برای مخاطبان کلاسیک، این پرسش مطرح میشود که آیا این مسائل به وجود خواهند آمد یا نه؟
حتی اگر فرض کنیم چنین مسائلی به وجود نیایند، باید از تولیدکننده و منتشرکننده این محتوا پرسید که آیا پیامدهای این پدیده و تأثیرات آن بر جامعه بررسی شده است یا خیر؟ آیا برای مقابله با پیامدهای احتمالی، راهکار یا پادزهری ارائه شده است؟ یا اینکه تنها به ایجاد آشفتگی و تحریک اکتفا شده است؟ لازم است کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، نهتنها به پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این محتوا فکر کنند، بلکه پیشنهادهایی برای مدیریت و کاهش اثرات منفی نیز ارائه دهند.
هدفگذاری در سینمای مدرن؛ سازگاری روایتها با ارزشهای جامعه
سید بهزاد زهرایی: ببینید، ما به جایی میرسیم که متوجه میشویم بحث مدرنیته و هنر مدرن هم همانند دیگر هنرها، دو بُعد اصلی دارد: محتوا و فرم (ریختشناسی). به این معنا که از یک سو، ما با محتوای مدرنیته در ادبیات یا یک فیلمنامه مواجه هستیم. اگر بخواهیم براساس سبک و سیاق غربی در این مسیر پیش برویم، باید بپذیریم که تعاریفی که آنها ارائه دادهاند و منابعی که در این زمینه در اختیار دارند، لزوما با فرهنگ ما سازگار نیست و احتمالا میرسیم به آثاری چون «شبهای زایندهرود» و «نوبت عاشقی» و «تفریق» مانی حقیقی. شاید در برخی موارد، این مفاهیم در حدود پنجاهدرصد با فرهنگ و شرایط بومی ما نقاط مشترکی داشته باشند اما در بسیاری دیگر از موارد چنین نیست.
حال اگر بخواهیم مدرنیته را از منظر فرم بررسی کنیم (و مقصود من از فرم، تنها ساختار ظاهری فیلم نیست، بلکه شامل فرم فیلمنامه و ساختار روایی آن نیز میشود)، باید ببینیم که آیا میتوانیم مدرنیته را در این قالبها دخیل کنیم یا خیر. میخواهم به این نکته برسم که مدرنیته تا چه اندازه میتواند برای ما مفید باشد و از کجا به بعد، با فرهنگ و شرایط ما سازگار نیست.
برای روشنتر شدن موضوع، نمونههایی را ذکر میکنم. بهعنوان مثال، فیلم «شبهای زایندهرود» دقیقا انسانهایی را به تصویر میکشد که از هویت اصلی خود جدا شدهاند. در این فیلم، شخصیتهایی مانند پرستار یا حتی جانباز در انتهای داستان، از هویت خود فاصله گرفتهاند. به نظر من، فرم هنری و محتوای مدرنی که این فیلمساز انتخاب کرده، با جامعه ما متناسب نیست. این مسأله در مورد برخی دیگر از شاخههای مدرنیته، همچون پستمدرنیسم نیز صادق است. محتوای پستمدرن در بسیاری موارد با جامعه ما همخوانی ندارد، مانند فیلم «صبحانه با زرافهها» اما ما نمیتوانیم وجود فرمی بنام پستمدرن در هنر و سینما را انکار کنیم. بلکه میتوان این هنر را با فرمی خاص و داستانی متناسب با جامعه خود، بهدرستی ارائه کرد.
برای مثال، فیلم «سمفونی نهم» بهعنوان یک اثر پستمدرن، توانسته با مخاطبان ارتباط برقرار کند، زیرا محتوای آن برای مردم قابل فهم و پذیرش بوده است. در عین حال، فیلم «جنایت بیدقت» ساخته شهرام مکری، اگرچه از لحاظ هنری در رتبه بالایی قرار دارد اما ارتباط کمتری با مخاطب برقرار کرده است، چرا که نقاط اشتراک آن با درک عمومی مخاطب عام از این نوع روایت کمتر است. این مسأله درباره مدرنیته نیز صدق میکند.
برای نمونه، فیلم «گوزنها» را در نظر بگیرید. این فیلم داستانی از دل جامعه همان زمان را روایت میکند که هیچگونه تقاطع فرهنگی، اخلاقی یا عقیدتی با مردم و جامعه روزگار خود ندارد. با این حال، از عناصر روایت مدرن بهره گرفته و داستانی تأثیرگذار را ارائه میدهد. فیلم «گوزنها» بهعنوان یک اثر شاخص در این زمینه شناخته میشود. حتی فیلم «سوتهدلان» نیز تمام ارکان و عناصر روایت مدرن را رعایت کرده و بهخوبی به کار گرفته است. در مقابل، فیلمهایی چون «آرامش در حضور دیگران» یا «خشت و آینه»، در مناسبات روایی پیچیدهتر هستند. بنابراین، ما باید به محتوای فیلمها توجه داشته باشیم، چرا که فرم هنری میتواند در خدمت اهداف، جهانبینی و پیامهای فیلمساز قرار گیرد.
هدف ما از برگزاری این نشست پاسخ به این پرسشهاست: روایت مدرن چیست؟ چه ارکانی از آن میتواند با جامعه ما سازگار باشد؟ روایت مدرن از لحاظ جهانبینی و عناصر داستانی چه ویژگیهایی دارد؟ شاید گاهی جهانبینی روایت مدرن با جامعه ما در نیمی از موارد همپوشانی داشته باشد اما عناصر روایی آن نه. ما میتوانیم این عناصر را اخذ کنیم و محتوای فرهنگی خود را در قالب آن قرار دهیم. فیلمسازان ما باید نسبت به این مسأله هشیار باشند. بحث فرم هنری، موضوعی متفاوت و دنیایی دیگر است که جایگاه آن محل مناقشه نیست.
فیلمهای مدرن موفق در ایران؛ از «موقعیت مهدی» تا «ایستاده در غبار»
نگار زهرایی: اصولا در کشور ما، روایتهای کلاسیک همواره با استقبال بیشتری مواجه بودهاند و مردم همیشه طرفدار این نوع روایتها بودهاند. به همین دلیل، شاید بتوان گفت که فیلمهای مدرن کمتری ساخته شدهاند. حتی اگر بحث فیلم را کنار بگذاریم و به رمانها بپردازیم، میبینیم که رمانهای کلاسیک با سیر حوادث مشخص و پایانبندیهای معلوم، چه با خوشی و پیروزی قهرمان و چه با شکست او، همواره بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند. در مقابل، روایتهای مدرن که درونیتر و پیچیدهتر هستند، استقبال کمتری داشتهاند. این مسأله حتی در مقایسه میان رمانهای مدرن و کلاسیک نیز قابل مشاهده است.
در مورد فیلمهای مدرن ایرانی، همانطور که پیشتر اشاره کردم، میتوان به برخی از آثار آقای اصغر فرهادی، بهویژه چند اثر اخیر ایشان، اشاره کرد. همچنین فیلمهایی مانند «مسخرهباز» و «داستان دستانداز» ساخته آقای کمال تبریزی نیز نمونههایی از سینمای مدرن در ایران محسوب میشوند. به نظر من، داشتن گارد یا موضعی کاملا مخالف در برابر سینمای مدرن، که عمدتا توسط نسل قدیم صورت میگیرد، کار درستی نیست. و این گارد در نسل ما اصلا وجود ندارد و باید اضافه کنم صد البته برای نسل ما مهم است هنرمندی که فیلم مدرن میسازد، ارزشهای جامعه ما را نقض نکند. در عین حال، این امکان وجود دارد که فیلمی مدرن و خوب ساخته شود که نهتنها با ارزشهای ما مغایرت نداشته باشد، بلکه آنها را بهخوبی به تصویر بکشد.
بهعنوان مثال، فیلمهایی مانند «موقعیت مهدی» و «ایستاده در غبار» از جمله آثاری هستند که نهتنها با ارزشهای ما تضادی ندارند، بلکه به زیبایی ارزشهایی را به تصویر میکشند که برای دستیابی به آنها زحمات بسیاری کشیده شده است. برای نمونه، در فیلم «موقعیت مهدی»، قهرمان داستان شهید میشود؛ ما در این فیلم با یک سفر بیرونی مواجه نیستیم بلکه این قهرمان با مشکلات درونی خود، مانند دلکندن از دنیا و تعلقات مادی در حال مبارزه است. شخصیت فیلم، در طول داستان، در یک موقعیت خاکستری قرار دارد؛ یعنی نه بهطور قطعی سفید است و نه سیاه. او در هر لحظه با درون خود در کشمکش است و ما او را انسانیتر از شخصیتهای کلاسیک و بهخودمان نزدیکتر میبینیم.
در اینجا اگر به رمانها نیز اشاره کنم، همانطور که پیشتر گفتم، استقبال از رمانهای کلاسیک بهمراتب بیشتر از رمانهای مدرن بوده است. برای مثال، اگر داستان کوتاه «به کی سلام کنم» از خانم سیمین دانشور را با یک رمان یا داستان کوتاه کلاسیک که دارای روایت کلاسیک است مقایسه کنیم، خواهیم دید که این اثر بسیار کمتر شناخته شده است. چند نفر ممکن است نام این داستان کوتاه را شنیده باشند یا آن را خوانده باشند؟ در مقابل، اسم آثاری مانند «اولیور تویست» یا «سرود کریسمس» را تقریبا همه شنیدهاند. حتی اگر کسی این رمانها را نخوانده باشد، باز هم نام آنها به گوشش خورده است. این استقبال گسترده، ناشی از جذابیت و پذیرش عمومی این نوع آثار در زمان خودشان بوده است.
تفکرگرایی در مقابل سنتگرایی؛ چالشهای سینمای مدرن در ایران
ذوالفقاری: در بحث سینمای مدرن و بررسی عناصر یا ویژگیهای آن، موارد مختلفی مطرح میشود. یکی از این موارد، روایت است. روایت در سینمای مدرن میتواند با تعلیق همراه باشد، هرچند چنین چیزی الزامی ندارد. در بحث پایانبندی نیز با مفهوم ابهام مواجهیم. در این بخش، میخواهم دیدگاه خود را مطرح کنم و بگویم که پایانبندی همراه با ابهام به نظر من ویژگی بسیار خوبی است. دلیل این نظر این است که وقتی ابهام ایجاد میشود، مخاطب وادار به تفکر میشود؛ یعنی یکی از اهداف این نوع پایانبندی میتواند ایجاد تفکر در ذهن مخاطب باشد.
در مقابل، در روایت کلاسیک، پایانبندیها معمولا به شکلی منطقی و مشخص بسته میشوند و هیچ ابهامی ندارند. انگار همه چیز بهصورت آماده و پیشبینیشده ارائه میشود و شاید دیگر نیازی به فکر عمیق نباشد. در حالی که به نظر من تا زمانی که ابهام ایجاد نشود، تفکر عمیق نیز اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل من معتقدم که این ابهامات میتوانند باعث ایجاد تفکری عمیق در مخاطب شوند و بهنوعی تفکرگرا هستم.
به نظرم برای مخاطب امروز، همانطور که آقای احمدی اشاره کردند، شاید سینمای مدرن در ایران، به دلیل اینکه کشوری سنتگرا است، بهخوبی جا نیفتاده باشد اما اگر نگاه سنتی را کنار بگذاریم و به تفکر اهمیت بدهیم، میتوانیم متوجه شویم که این نگاه مدرن میتواند تفکربرانگیز باشد و در بسیاری موارد با سنت نیز منافاتی ندارد. حتی نگاه قهرمانپروری ما هم میتواند به تفکر منجر شود و ممکن است بدون وجود قهرمانپروری نیز تفکر بهخوبی با داستان آمیخته شود.
چرا سینمای مدرن باید در ایران ساخته شود
احمدی: در ارتباط با خاستگاه فرهنگی انسان مدرن و اتفاقات فرهنگی که برای او رخ داده است، باید به تحولات قرن نوزدهم و بیستم در اروپا و بعدها در آمریکا اشاره کرد. نخستین عامل، انقلاب صنعتی است که باعث تغییر شکل زندگی و جهانبینی انسان مدرن شد و تعاریف او از زندگی را متحول کرد. این تغییرات زندگی، خود زمینهساز دگرگونیهایی در هنر و ادبیات شد.
عامل دوم که بسیار مهم است، وقوع جنگهای جهانی اول ودوم است. انسان اروپایی وآمریکایی قرن نوزدهم و بیستم از دو جنگ جهانی ویرانگر عبور کرده که میلیونها کشته وخسارات فراوانی برجای گذاشت. این جنگها نهتنها ریشههای فکری قبلی افراد را متزلزل کرد، بلکه تأثیرات شدیدی بر روح و روان هنرمندان و نویسندگان گذاشت.مدرنیسم به دنبال بیان تجربههای این جنگها برآمد و هنرمندان تلاش کردند از طریق هنر و ادبیات، مفاهیم وارزشهای پیشین را بازنگری کنندومفاهیم جدیدی را ارائه دهند.
در این دوران، هنرمندان در مواجهه با شرایط جدید، به تجدیدنظر در آرمانها و ارزشهای پیشین پرداختند و به سمت تفکرات و دیدگاههای نوین در هنر حرکت کردند. با این حال، روایت مدرن در جامعههای کلاسیک با معایبی نیز همراه بوده است.
یکی از معایب روایت مدرن، فاصله گرفتن آن از تماشاگران عادی است. روایت مدرن به دلیل پیچیدگی و انتزاعی بودن، ممکن است برای مخاطبان عادی دشوار و گیجکننده بهنظر برسد. این مسأله باعث کاهش شدید تعداد مخاطبان میشود. مورد دیگر، از دست رفتن ارزشهای سنتی است. تمرکز بیش از حد بر روایت مدرن میتواند منجربه کاهش توجه به ارزشها و سنتهای فرهنگی شود. این موضوع پیشتر نیز مورد بحث قرار گرفته بود.
یکی دیگر ازمشکلات روایت مدرن، نسبیگرایی و ابهام است. تاکید این نوع روایت بر عدم قطعیت و نسبیگرایی میتواند باعث ایجاد سردرگمی و بیهدف بودن در مخاطبان شود. این نسبیگرایی ممکن است اعتمادبه اصول و ارزشهای ثابت را کاهش دهد.
نتیجهگیری ما از این مباحث میتواند این باشد که آیا فیلمهای مدرن نباید ساخته شوند؟ به نظر من، پاسخ این سؤال منفی است. فیلمهای با روایت مدرن باید در ایران ساخته شوند و نباید جلوی آنها گرفته شود، زیرا این سینما مزایا و فوایدی دارد که در درازمدت از ضرر و زیانهای آن بیشتر است. از آنجایی که ما نسبت به معایب آن آگاه هستیم، میتوانیم راهحلهایی برای کاهش این معایب پیدا کنیم اما اگر بخواهیم صرفا بهصورت یکطرفه با آن برخورد کنیم و جلوی آن را بگیریم، از مزایای آن محروم خواهیم شد.
در نهایت، این مسأله که آیا فیلمهای مدرن باید ساخته شوند یا نه تصمیمگیریاش برعهده خود هنرمند است. ما بهعنوان مخاطب یا منتقد، باید هنگام مواجهه با یک اثر مدرن، واکنش مناسب نشان دهیم. در وهله نخست، این آثار به دلیل ابهامی که دارند، باعث تفکر میشوند. همانطور که خانم ذوالفقاری بهخوبی توضیح دادند، تفکر یکی از نتایج ارزشمند این نوع سینما است.
سید بهزاد زهرایی: در نهایت عاقلانه بهنظر نمیرسد که ما روایت مدرن یا سینمای مدرن را در کشور طرد کنیم، بلکه باید به فرمتی بومی از مدرنیته دست پیدا کنیم که ضمن وجود بدایع تکنیکی و روایی خاص مدرنیته، متناسب با فرهنگ و احوالات بومی ما نیز باشد که در گذشته در مواردی این اتفاق بهدرستی رقم خورده است اما این مهم تنها از عهده هنرمندان دانا، آگاه و دغدغهمند برمیآید. بدیهی است که در این نشست بهدلیل محدودیت زمانی مسائل بسیاری در زمینه روایت و سینمای مدرن ایران ناگفته ماند اما من تأ