به بهانه برگزاری نودوهفتمین مراسم اسکار

این یک بازی آمریکایی است!

زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنر‌های سینمایی آمریکا به سال ۱۹۲۷ در یک مهمانی شام در خانه لویی ب مه‌یر، رئیس کمپانی مترو گلدوین مه‌یر مطرح و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر، همه‌ساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانی‌های آمریکایی بدهد، اساسا محصولاتی از این کمپانی‌ها مد نظر بود که علاوه بر دارا بودن نوعی ساختار به‌اصطلاح کلاسیک سینما (ساختار کلیشه‌ای هالیوودی)، به نحوی ایدئولوژی آمریکایی را (با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگی‌اش) تبلیغ نماید و این‌که کمپانی‌ها در رقابت با یکدیگر، هریک تا کجا می‌توانند در صنعت ساخت این دسته فیلم‌ها، ابتکار بزنند و با ابزار و وسایل و امکانات پیشرفته‌تر، صحنه‌های خارق العاده‌تری را جلوی دوربین ببرند و بدین‌وسیله صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند. 
زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنر‌های سینمایی آمریکا به سال ۱۹۲۷ در یک مهمانی شام در خانه لویی ب مه‌یر، رئیس کمپانی مترو گلدوین مه‌یر مطرح و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر، همه‌ساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانی‌های آمریکایی بدهد، اساسا محصولاتی از این کمپانی‌ها مد نظر بود که علاوه بر دارا بودن نوعی ساختار به‌اصطلاح کلاسیک سینما (ساختار کلیشه‌ای هالیوودی)، به نحوی ایدئولوژی آمریکایی را (با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگی‌اش) تبلیغ نماید و این‌که کمپانی‌ها در رقابت با یکدیگر، هریک تا کجا می‌توانند در صنعت ساخت این دسته فیلم‌ها، ابتکار بزنند و با ابزار و وسایل و امکانات پیشرفته‌تر، صحنه‌های خارق العاده‌تری را جلوی دوربین ببرند و بدین‌وسیله صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند. 
کد خبر: ۱۴۹۵۵۳۴
نویسنده سعید مستغاثی - گروه فرهنگ و هنر

در چنین وادی‌ای، به هیچ‌وجه هنر سینما مطرح نبوده و نیست، بلکه آنچه مد نظر بنیان‌گذاران آکادمی قرار داشت، استعداد سروکله‌زدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای به‌تصویر‌کشیدن شمایی از یک قهرمان آمریکایی بود که هر زمان در شکل و قواره‌ای نمایان می‌شد. زمانی داگلاس فرنبکس بود و ارول فلین و کاپیتان‌های دریانورد و قهرمانان شکست‌ناپذیر و زمان دیگر کلارک گیبل و گری کوپر که حتی اجازه نمی‌دادند ترکیب آرایش صورت و مدل موهای‌شان در فیلم‌های مختلف تغییر یابد! و بعد جان وین به‌عنوان نماد آمریکا سوار بر اسب آمد تا شر هرآنچه سرخپوست بود را بکند که به قول یک ضرب‌المثل آمریکایی «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است!»

جای خالی عناصر سینما

زمانی بعدتر جین هاکمن با ارتباط فرانسوی آمد و پل نیومن و رابرت ردفورد در نقش بوچ کاسیدی و ساندنس کید و زمانی بعدتر ... و آنچه کمتر در این میان اهمیت داشت، توانایی بهره گیری از عناصر سینما به نظر می‌آمد. چنانچه در همان نخستین سال اهدای جوایز آکادمی یعنی سال ۱۹۲۸، اسکار بهترین فیلم به «بال‌ها» تعلق گرفت که هم از یک ساختار قراردادی و کلیشه‌ای برخوردار بود (فی‌المثل صحنه‌های جنگی فیلم کاملا شعاری و تبلیغاتی از کار درآمده بود که کمپانی پارامونت تا سال‌ها آن صحنه‌ها را در دیگر فیلم‌هایش به کار برد) و هم به همان ایدئولوژی آمریکایی می‌پرداخت که همواره دغدغه و دلمشغولی غربی‌ها بوده است. این درحالی‌بود که در همان سال، آثار خوش‌ساختی همچون «سیرک» ساخته چارلی چاپلین و «جمعیت» به کارگردانی کینگ ویدور، مورد توجه اعضای آکادمی قرار نگرفت. 

از همان سال مشخص شد آنچه مورد نظر آکادمی اسکار برای اعطای جوایز است، اساسا ارزش‌های سینمایی و هنری یک فیلم نیست، بلکه میزان کاربرد ساختار کلیشه‌ای معمول و مایه‌های ایدئولوژیک آمریکاییان متعصب، در درجه نخست اهمیت قرار دارد و البته امثال گلدن‌گلوب و بفتا و سزار و حتی انجمن‌های نقد فیلم در آمریکا و انگلیس و کانادا و... و ایضا مراسم رشته‌های مختلف هنری نیز کپی بلافصل اسکار بوده و هستند و درواقع دنباله‌ها یا حلقه‌های آن محسوب می‌شوند. (با همان قواعد و قوانین و نوع نگرش)

نگاهی به برگزیدگان اسکار طی ۹۶ دوره برگزاری این مراسم اغلب این نظر را تأیید می‌کند، به‌هرحال براساس زاویه نگرشی که شرحش رفت، در طول این ۹۶ سال، بسیاری از فیلم‌های ارزشمند سینمای آمریکا و فیلمسازان برجسته تاریخ سینمای این کشور از گردونه اسکار و گلدن‌گلوب و دنباله‌های آنان بیرون ماندند. فیلم‌ها و سینماگران دیگر کشور‌ها که جای خود دارند. زیرا که اساسا اسکار، مجموعه جوایزی برای سینمای آمریکاست و اعتنایش به سینمای دیگر کشور‌ها حداکثر در حد ۴ درصد کل جوایز محاسبه می‌شود یعنی درواقع حدود صفر!

مثال‌ها و مصادیق بزرگ‌کردن فیلم‌های ایدئولوژیک و کلیشه‌ای از سوی مراسمی از این دست، در مقابل سینمایی که هنر و بداعت سینمایی برایش در درجه نخست قرار دارد، بسیار است. فی‌المثل «همشهری کین» فیلم معروف اورسن ولز که حدود نیم قرن مشترکا از سوی منتقدان و فیلمسازان و بسیاری انجمن‌ها و موسسات فیلم دنیا، بهترین فیلم تاریخ سینما به‌شمار آمد و ارزش‌های سینمایی آن غیرقابل تردید تلقی شد، تنها سهمش از اسکار فقط یک جایزه بهترین فیلمنامه‌نویسی بود و بس!

فیلم‌های برجسته‌ای که اصلا اعضای آکادمی ندیدند!

«دلیجان»، اثر مهم جان فورد در مقابل رویاپردازی نژادپرستانه ویکتور فلیمینگ یا بهتر بگویم دیوید سلزنیک در «برباد رفته» و رنگ و لعاب آن رأی نیاورد و بااهمیت‌ترین موزیکال تاریخ سینما به اعتقاد بسیاری از علاقه‌مندان هنر هفتم یعنی «آواز در باران» ساخته جین کلی و استنلی دانن، تنها نصیبش از اسکار، دو نامزدی بهترین موسیقی متن و بهترین بازیگر نقش دوم زن بود و دیگر هیچ! درحالی‌که موزیکال تهوع‌آوری مثل «ژی ژی» ساخته دوران افول وینسنت مینه لی، هشت جایزه اسکار را از آن خود کرد! آن‌هم در سالی که فیلم برجسته‌ای همچون «سرگیجه» توسط آلفرد هیچکاک ساخته شده بود، ولی اساسا پایش هم به مراسم اسکار نرسید!

«بن‌هور» با ۱۱ جایزه اسکار در حالی سال‌ها رکورددار جوایز آکادمی بود که به لحاظ ساختار سینمایی و روایتی بسیار ضعیف به‌حساب‌آمده و به‌جز صحنه هیجان‌انگیز ارابه‌رانی، شاخصه مهمش، تبلیغ برای ایدئولوژی آخرالزمانی آمریکایی بود. (همان خاصیتی که مشابه قرن بیست‌ویکمی آن یعنی «ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه» نیز داشت!)، درحالی‌که در همان سال یعنی ۱۹۵۹، آثار مهمی همچون تقلید زندگی (داگلاس سیرک)، شمال از شمال‌غربی (آلفرد هیچکاک) و ریوبراوو (هاوارد هاکس) به‌طورکلی از دید اعضای آکادمی دور ماندند. گویی هرگز چنین فیلم‌هایی در سینمای آمریکا تولید نشده‌اند!

همچنین است فیلم‌های برجسته‌ای مانند: جویندگان (جان فورد)، خواب بزرگ (هاوارد هاکس)، رود سرخ (هاوارد هاکس)، غرامت مضاعف (بیلی وایلدر)، ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک)، مرد سوم (کارول رید)، نشانی از شر (اورسن ولز)، جنگل آسفالت (جان هیوستن)، جانی گیتار (نیکلاس ری) و ده‌ها و صد‌ها فیلم دیگر سینمای آمریکا که به چشم رأی‌دهندگان اسکار نیامدند. 

اساتید تاریخ سینما که مورد علاقه آکادمی‌نشینان نبودند!

آکادمی اسکار هیچ‌گاه به کارگردانی مانند آلفرد هیچکاک جایزه نداد. تنها فیلم هیچکاک که موفق به دریافت جایزه اسکار شد، فیلم «ربه‌کا» بود که آن‌هم به‌دلیل تهیه‌کنندگی دیوید سلزنیک، مرد قدرتمند هالیوود، مورد توجه قرار گرفت و جایزه نیز به وی اهدا گردید. 

اسکار هیچ‌گاه به فیلمسازان مشهوری همچون چارلی چاپلین، باستر کیتن، هاوارد هاکس، سمیوئل فولر، استنلی کوبریک و نیکلاس ری اهدا نشد و این شرمندگی تاریخی بر جبین آکادمی علوم و هنر‌های سینمایی آمریکا باقی ماند. اگرچه آکادمی سعی کرد بعدا با اهدای جوایز افتخاری به برخی از نامبردگان، تا حدودی آن شرمندگی را جبران نماید. 

وقتی چارلی چاپلین را پس از حدود ۲۰ سال تبعید از آمریکا، روی سن دعوت کردند تا جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری را به وی بدهند، همه اعضای آکادمی از وی شرمنده بودند. خصوصا که او گفت، فقط به‌خاطر دوستانش به آمریکا بازگشته است، اما بازهم آکادمی اسکار شرمنده نشد که اثر به‌یادماندنی چاپلین، یعنی «لایم لایت» یا «روشنایی‌های صحنه» را بعد از گذشت ۲۰ سال در فهرست کاندیدا‌های خود، آن‌هم فقط در یک رشته موسیقی متن قرار داد. 

قابل ذکر است که هیچ‌کدام از فیلم‌های فیلمساز مشهور عالم سینما، چارلی چاپلین مانند: روشنایی‌های شهر، جویندگان طلا، عصر جدید و ... و حتی دیکتاتور بزرگ که هریک تحسین نسل‌های مختلف تماشاگر و منتقد و سینماگر را برانگیخته بود، حتی ذهن اعضای آکادمی را هم تکان نداد!

پس انتظاری بیهوده بود که اسکار به سینماگران برجسته تاریخ سینما مانند سرگئی آیزنشتاین، کنجی میزوگوچی، ماساکی کوبایاشی، روبر برسون، رنه کلر، روبرتو روسلینی، لوکینو ویسکونتی، مارسل کارنه، ژان کوکتو و ... عنایتی داشته باشد.

تبلیغات سرسام آور برای جهانی‌سازی یک مراسم محلی

مراسم اسکار نه حتی یک مراسم آمریکایی، بلکه یک مراسم کاملا لس‌آنجلسی به‌شمار می‌آید. زیر براساس قوانین این مراسم، تنها فیلم‌هایی در آن مورد قضاوت قرار می‌گیرند که حتما به مدت یک هفته در یکی از سالن‌های سینمای لس‌آنجلس به نمایش درآمده باشند، وگرنه حتی اگر در سراسر دنیا و در تمام شهر‌های آمریکا هم اکران شده باشند نمی‌توانند در این مراسم قضاوت شوند! 

ولی علی‌رغم همه این کاستی‌ها و نواقص، پروپاگاندا و تبلیغات سرسام‌آور رسانه‌های جهانی که اغلب در تیول همان صاحبان کمپانی‌های آمریکایی و اعوان و انصارشان قرار دارد، از مراسم اسکار اسطوره‌ای بسیار فراتر از آنچه هست، در چشم جهانیان ساخت. به‌طوری‌که اعتبار این مراسم، بیرون از مرز‌های آمریکا، افزون‌تر از داخل آن شد. در شرایطی که بسیاری از محافل سینمایی آمریکا، خصوصا انجمن‌ها و موسسات نیویورکی یا مستقر در شهر‌های شرقی آمریکا در اصطلاح خود، این مراسم را نوعی «لوس‌بازی» تلقی می‌کنند، برخی در این سوی آب‌ها، آرا و برگزیدگان آن را سینمای مطلق دانسته و اهمیت بسیاری برایش قائل می‌شوند. 

از طرف دیگر مراسم اسکار، بیشتر جنبه یک نمایش و شوی پرزرق‌وبرق آمریکایی دارد. در برنامه این مراسم، بخش پیش‌نمایش آن که به ارائه انواع مد‌های لباس و مو و جواهرات روی فرش قرمز می‌پردازد، مدت زمانی تقریبا برابر اصل مراسم را شامل می‌شود و همچنان که خود این پیش‌نمایش بر ستارگان بازیگری و چهره‌ها و آرایش‌ها تاکید می‌کند، اصل مراسم نیز چنین است. آنچه در حین اهدای جوایز خودنمایی می‌کند، فقط و فقط ستارگان بازیگری پرسروصدا هستند و حتی بخش‌های اصلی مانند کارگردانی، از اعلام برندگان بهترین بازیگر‌های مرد و زن، دارای اهمیت کمتری محسوب می‌شوند.

از همین‌رو بوده که معمولا سینماگران جدی به این مراسم پا نمی‌گذارند. مارلون براندو، حتی هنگام دریافت جایزه اش به‌خاطر فیلم «پدرخوانده»، در سالن اهدای جوایز اسکار حضور نیافت و کریستف کیسلوفسکی نیز در مراسمی که برای فیلم آخرش «قرمز» نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده بود، شرکت نکرد، همچنان‌که ژان لوک گدار حتی برای دریافت اسکار یک عمر فعالیت سینمایی نیز به لس‌آنجلس نرفت و ترس از پرواز با هواپیما را بهانه آورد! 

وودی آلن، علی‌رغم نامزدی یا دریافت اسکار‌های مختلف حتی برای فیلم «انی هال» که اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را گرفت و فیلمنامه‌های متعددی که از او کاندیدا یا برنده اسکار شدند (مانند فیلمنامه «نیمه‌شب در پاریس» در سال ۲۰۱۲)، هیچ‌گاه در این مراسم حضور نیافت و به‌اصطلاح سال‌ها اسکار را تحریم کرد.

سازوکار رأی‌گیری در آکادمی اسکار

ظاهرا آرای مراسم اسکار توسط حدود ۸۰۰۰ نفر اعضای آکادمی در شاخه‌های مختلف ارائه می‌شود، اما اساسا بسیاری از این ۸۰۰۰ نفر اعضای آکادمی فرصت تماشای فیلم‌ها را در طول سال ندارند. چراکه همواره مشغول فعالیت در پروژه‌های سینمایی بوده، و زمان تماشای حداقل ۹۰۰ فیلم به‌نمایش‌درآمده در سینما‌های لس‌آنجلس (روزانه سه فیلم) را ندارند. 

حقیقت این است، سیستم تماشای فیلم برای اعضای آکادمی اسکار به این ترتیب نیست که در سالن‌های سینما به تماشای آثار هر سال بنشینند و یا حتی در زمان به‌خصوصی جمعا یک فیلم خاص را تماشا کنند. (مثل نحوه تماشای فیلم هیأت داوران جشن سینمای ایران در سال‌های گذشته) بلکه این کمپانی‌های پخش و توزیع فیلم‌ها هستند که با صرف هزینه‌های هنگفت، فیلم‌های خود را در فرمت ویدئویی برای اعضای آکادمی ارسال کرده و با تبلیغات مختلف سعی در قبولاندن آن‌ها به‌عنوان بهترین‌ها برای دریافت اسکار می‌نمایند. برخی فیلم‌هایی که در پایان سال مشاهده می‌کنیم، عبارت «For Academy Awards Consideration» در زیر تصاویر آن به چشم می‌خورد؛ بنابراین فقط و فقط فیلم‌هایی فرصت می‌یابند در معرض دید اعضای آکادمی قرار گیرند که مورد پسند کمپانی خاصی از مجموعه کمپانی‌های بزرگ هالیوود قرار گرفته، حقوق پخش‌شان از سوی کمپانی مذکور خریداری شده و همان کمپانی با صرف هزینه و سرمایه، آن را با تبلیغات مناسب به نظر اعضای مؤثر آکادمی رسانده باشد. 

یعنی صد‌ها و هزاران فیلمی که در دنیا موفق به جلب نظر روسا و صاحبان کمپانی‌ها و استودیو‌های هالیوودی نمی‌شوند، عملا از دور داوری و قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می‌مانند. 

پروپاگاندای رسانه‌ای کار اصلی را انجام می‌دهند

اما آیا واقعا اعضای آکادمی فرصت دارند تا همه فیلم‌هایی را که کمپانی‌ها بدست‌شان می‌رسانند، دیده و در موردشان قضاوت نمایند؟ بازهم پاسخ منفی است، زیرا چنین موضوعی اساسا عملی نیست. در اینجا کار اصلی را تبلیغات شدید و پروپاگاندای قوی رسانه‌های مختلف مکتوب، دیداری و شنیداری انجام می‌دهند که متعلق به همان کمپانی‌های صاحب فیلم‌ها هستند. یعنی درواقع داوران اصلی مراسم اسکار و مانند آن، نه اعضای آکادمی، بلکه همان صاحبان و روسای کمپانی‌هایی هستند که فیلم‌ها را تولید یا حقوق پخش‌شان را خریداری کرده و با صرف هزینه آن را به دست اعضای آکادمی رسانده و سپس با تبلیغات سرسام‌آور در رسانه‌هایی که گوش و هوش مردم را ربوده، به خورد آن‌ها داده تا رأی خود را به نفع همان آثار در صندوق بریزند. 

در این میان طبعا آثار و فیلم‌هایی که به هر نحو به مذاق صاحبان کمپانی‌های یادشده خوش نیاید، نه در لیست تولیدشان قرار گرفته، نه توسط آن‌ها پخش و توزیع می‌شود و نه هزینه و سرمایه‌ای برای آن‌ها خرج خواهد شد. کدام فیلم‌ها به مذاق صاحبان کمپانی‌ها و استودیو‌های هالیوود (که اکثرا همان مدیران و گردانندگان مراکز استراتژیک و اتاق‌های فکر یا تینک تانک‌ها و کارتل‌ها و تراست‌های اقتصادی و کارخانه‌های اسلحه‌سازی و یا حداقل مشاوران آن‌ها هستند) خوش می‌آید؟

طبیعی است آثاری که منافع استراتژیک ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن‌ها را تأمین کنند و یا لااقل علیه آن‌ها نباشند. از اینجاست که کلیت چرخه سینمای غرب و آمریکا و تولید و پخش و مراسم اهدای جوایز آن، ماهیت و رویکردی ایدئولوژیک، سیاسی و سلطه‌طلبانه می‌یابند. 

ملاحظه می‌فرمایید که هیچ توطئه و یا توهم توطئه‌ای در کار نیست، بلکه یک سیستم کاملا منطقی و چرخه‌ای مسلسل‌وار قرار دارد که با دلایل و علل محکم به یکدیگر چفت و بست شده و در آن، همه این پدیده‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی مانند حلقه‌های یک زنجیر به هم بسته شده‌اند. زنجیره‌ای که درون قلاب و حلقه بزرگ‌تری جوش خورده که همانا حلقه تفکر و اندیشه ایدئولوژیک غرب لیبرال سرمایه‌داری است با تمامی خصوصیات و پیشینه تاریخی مشرکانه، سرمایه‌سالار، نژادپرست و امپریالیستش که مجموعا همان ایدئولوژی آمریکایی را به‌وجود می‌آورد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
ربع قرن با رادیو جوان

با وحید اسدی، مدیر رادیو جوان درباره رویکرد‌های جدید این رادیو در ۲۸ سالگی تأسیس آن گفتگو کردیم

ربع قرن با رادیو جوان

نیازمندی ها