گفت‌وگو با زن صلح‌یار اهل لرستان که برای بخشش قاتلان تلاش می‌کند

بعد از هر بخشش قاتل به کما می‌روم!

گاهی تقدیر برای بعضی آدم‌ها، روزگار عجیبی را رقم زده و او را در مسیری قرار می‌دهد که اصلا فکرش را هم نمی‌کردند روزی در آن راه قدم بگذارند. مریم ‌کیانی یک زن صلح‌یار لرستانی است ‌که برادر کوچکش به‌دلیل ارتکاب قتل در انتظار اجرای حکم اعدام بود اما با ورود خواهرش به این ماجرا، هر دو مسیر متفاوتی در پیش گرفتند.
گاهی تقدیر برای بعضی آدم‌ها، روزگار عجیبی را رقم زده و او را در مسیری قرار می‌دهد که اصلا فکرش را هم نمی‌کردند روزی در آن راه قدم بگذارند. مریم ‌کیانی یک زن صلح‌یار لرستانی است ‌که برادر کوچکش به‌دلیل ارتکاب قتل در انتظار اجرای حکم اعدام بود اما با ورود خواهرش به این ماجرا، هر دو مسیر متفاوتی در پیش گرفتند.
کد خبر: ۱۴۹۱۶۷۶
نویسنده لیلا حسین‌زاده - گروه تپش
 
برادر ازچوبه دار نجات پیدا کرد وخواهر شد مدیر خیریه مهرماندگار منطقه۲ خرم‌آباد و سفیر صلح و صلح‌یار شورای حل اختلاف استان لرستان. او نجاتگر جان اعدامی‌هایی شد که در شرایط مشابه برادرش بودند. او حدود پنج سال در نقش صلح‌یار و سفیر صلح فعالیت می‌کند و از این که در این مسیر گام برداشته، خوشحال است. گفت‌وگوی تپش را با او بخوانید. 

چطور ازخواهری‌ که شب و روزنگران اعدام برادرش بود،تبدیل به صلح‌یاری شدیدکه طناب دار را از گردن اعدامی‌ها باز می‌کند؟
چون خودم خانواده یک اعدامی بودم، با تمام وجود تنش‌های این ماجرا را درک می‌کردم. می‌دانستم هیچ‌یک از اعضای خانواده آرامش ندارند. به هر حال، ما هم به رضایت نیاز داشتیم و بارها با خانواده مقتول دیدار کردیم. اعضای شورای حل اختلاف متوجه شده بودند که توانایی برقراری ارتباط با این خانواده‌ها را دارم و از پس آن بر می‌آیم. من در حالی به ایجاد سازش ‌کمک می‌کردم که خودم غم برادر را داشتم و جز نفرات شورا هیچ‌یک از اطرافیان و دوستانم نمی‌دانستند که با این درد زندگی می‌کنم. پرونده برادرم دومین پرونده‌ای بود که به آن ورود کردم. 
 
چرا برادرتان مرتکب قتل شد؟
سال ۱۳۹۷ این اتفاق افتاد. سجاد، کوچک‌ترین عضو خانواده است. او وقتی از سربازی برای مرخصی به خانه برگشت‌ که مهران برادر دیگرم هم در خانه بود. سجاد اصلا اهل درگیری نبود اما مهران دوستان ناخلفی داشت و می‌دانستیم روزی ممکن است همین دوستان برایش دردسر ایجاد کنند که همین اتفاق هم افتاد. مهران و دوستانش تلفنی قرار درگیری گذاشتند و آنها به در خانه ما آمدند. سجاد در حال استراحت بود که متوجه درگیری شد، ابتدا توجهی به موضوع نکرد. مهران از قبل اسلحه‌ای در باغچه خانه پنهان ‌کرده بود و برای چنین وضعیتی آمادگی داشت. وقتی آنها با چاقو به مهران حمله‌ کردند، او خودش را به باغچه رساند و کیسه سلاح را از خاک درآورد و به سمت بالکن پرتاب کرد. یکدفعه سجاد بیرون آمد و متوجه درگیری شد،‌ مهران به او اشاره ‌کرد که پلاستیک را بردار و سجاد با باز کردن پلاستیک سلاح را برداشت و آن را داخل اتاق برد تا مسلح ‌کند. در این هنگام سه چهار نفر از آن پسرها وارد خانه شدند و یکی از آنها با چاقو به کتف سجاد ضربه زد تا اسلحه را زمین بیندازد. وقتی سجاد و آن چندنفر درگیر بودند، سجاد که پشتش به آنها بود سلاح را مسلح و تیری به سمت سقف شلیک کرد. پسرها فرار کردند اما سجاد دوباره متوجه درگیری آنها با مهران شد که با چاقو به جان هم افتاده بودند. سجاد دوباره اسلحه را مسلح‌ کرد و به مقتول گفت یا مهران را ول کن یا می‌زنم. مهران هم ‌گفت بزن. در حیاط خانه ما درست پشت‌سر مهران و آن پسر بود و در همین لحظه سجاد گلوله‌ای شلیک‌ کرد. گلوله پس از اصابت به در کمانه ‌کرد و به سر همان پسری خورد که با مهران درگیر بود و جا‌به‌جا کشته شد. سجاد شد قاتل و برای مهران هم معاونت در قتل ثبت شد. 
 
از لحظه‌ای بگویید که حکم قصاص برادرتان آمد. 
فشار بسیار شدیدی روی ما بود و مرگ خودم و خانواده‌ام را به چشم می‌دیدم. برای همین هم الان به‌خوبی درک می‌کنم که وقتی یک اعدامی به قرنطینه می‌رود چه به سر او و خانواده‌اش می‌آید. ما لحظه به لحظه با این درد زندگی می‌کردیم و جز اعضای شورا هیچ‌کس از درد ما خبر نداشت اما برای آزادی اعدامی‌های دیگر تلاش می‌کردم. سجاد به کنایه‌ گفته بود چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. هم‌سلولی‌اش گفته بود خواهرت در حال آزادکردن من است، چرا برای آزادی تو کاری انجام نمی‌دهد. 
 
چه شد که به پرونده برادرتان ورود کردید؟
خود شورا گفت تو که برای دیگران تلاش می‌کنی، چرا برای برادر خودت پیشقدم نمی‌شوی. پس از دو سال که تلاش برای سازش آغاز شد، به من اعلام‌ کردند هرزمان که جلسه داشتیم شما هم باید حضور داشته باشید. من هم رفتم و خانواده مقتول‌ با دیدنم به من اعتراض‌ کردند. آقای ولی عبدی، رئیس شعبه ۲۸ که پرونده برادرم زیر دستش بود گفت خانم‌ کیانی همکار ما هستند و هرگونه بی‌احترامی به ایشان بی‌احترامی به معاونت کل است. به من گفتند فردا بیا شورا، من هم رفتم. گفتند قرار است مؤسسه‌ای به نام مؤسسه سفیران صلح و با حضور صلح‌یاران تشکیل شود که در آن از افراد توانمندی که قدرت ایجاد صلح و سازش دارند، استفاده شود و شما یکی از افراد مدنظر ما هستید. خودم می‌ترسیدم خرابکاری‌ کنم و وضعیت برادرم بغرنج‌تر شود. به هرحال آن زمان تجربه الان را نداشتم، اما حالا به جایی رسیده‌ام که می‌دانم چه راهی را برای کدام اعدامی بروم، به چه کسی رو بیندازم و چطور درخواستم را بیان کنم. 
 
به قول معروف شدید بلدکار. 
بله. من تا آن زمان نمی‌دانستم زندان کجاست و یکدفعه وارد گود شدم. خلاصه برای من کارت صادر و قرار شد پرونده برادرم و مسائل مربوط به سازش و گلریزان به نام من ثبت شود. یادم است برخی گفتند که او خواهر فلانی است و نباید این‌کار انجام شود. مادرم دو بار سکته کرد اما پدرم دوام آورد. خانواده مقتول آنها را به خانه راه نمی‌دادند و تنها یکی از برادرانم اجازه صحبت داشت که او هم خیلی تحت فشار روانی و استرس بود.به‌هر حال فرزندشان کشته شده بودوحق هم داشتند.هرچند اوودوستانش باعث درگیری شده بودند.خدا رحمتش ‌کند.خانواده‌اش یک‌بارمی‌گفتند ما دیه بدهیم، بار دیگر می‌گفتند؛ خانواده‌مان تا آخر عمر در این شهر نباشند وحق ورود به شهررا نداریم و ازاین دست درخواست‌ها. برای برادرم ۸۰۰ میلیون تومان دیه تعیین‌ کردند که مقداری کسری دیه داشتیم. حدود ۳۵۰ میلیون با کمک مردم، همچنین کمک خانمی از چابهارو در کل از طریق گلریزان تأمین شد و پرونده برادرم ۲۹ فروردین سال ۱۴۰۰ به سازش رسید و پس از تحمل سه سال زندان؛ هفتم اردیبهشت سال ۱۴۰۰ از زندان آزاد شد. 
 
با چه چالش‌هایی در مسیر فعالیت صلح‌یاری مواجه بودید؟
برخی می‌گفتند کسی‌ که مرتکب قتل شده، لیاقت آزادی ندارد و باید اعدام شود. آن زمان هنوز این مسأله در لرستان جانیفتاده بود که می‌توان فردی را از مرگ نجات داد. الان تازه بخشش بین مردم رواج یافته و بعضی دیه می‌گیرند و برخی هم نه. در آن زمان، اما در مورد من می‌گفتند؛ خانمی پیدا شده که تمامی اعدامی‌هارا آزاد می‌کند و با این‌کار، قاتلان به خیابان‌ها می‌آیند و مردم را می‌کشند، البته من اولین خانم در استان بودم‌ که اقدام به این کار کردم. 
 
چند نفر دیگر مانند شما در صلح‌یاری فعالیت می‌کنند و روی پرونده‌ها چه بررسی‌هایی انجام می‌شود؟
همه ما زیر مجموعه شورای حل اختلاف شهرستان خرم‌آباد استان لرستان هستیم و حدود ۲۰۰نفرعضو آنجا هستند. هرکدام جداگانه یک پرونده را با درخواست خود مطالعه ‌کرده و در صورتی ‌که توانایی کافی برای حل‌و‌فصل پرونده داشته باشند، اقدامات لازم از مرحله سازش تا گلریزان و آزادی‌ فرد را انجام می‌دهند.این افراد مرتکب قتل عمد ومحکوم به اعدام هستند.برخی ازآنها رابه تنهایی و با کمک خیرانی که بعدها به ما ملحق شدند و برخی دیگر را نیز با همکاری افرادی که جزو سفیران صلح هستند، آزاد کردیم. 
 
به چه نوع پرونده‌های قتلی اصلا ورود نمی‌کنید؟
پرونده‌هایی که در آن بحث قتل‌های ناموسی مطرح باشد، چون در استان لرستان زیاد است یا پرونده‌هایی که قاتل در آن از قبل نقشه قتل را کشیده باشد. اینها خط قرمز من هستند. 
 
سخت‌ترین پرونده قتلی‌ که روی آن کار کردید، چه بود؟
مربوط به فردی بود که ۱۳سال حبس ‌کشید و مبلغ دیه او هم دو میلیارد تومان شد.علت قتل هم درگیری با سلاح گرم بود. این ‌فرد نامزدی داشت که مقتول، دایی آن نامزد بود. حرف‌کشی بین آنها رخ داد. یک روز که دایی گوسفندانش را به چرا برده بود، آن‌ فرد که جای دایی را می‌دانست،با سلاح گرم او رابه قتل رساند وهیچ‌کس هم متوجه نشد.جسد را همانجا رها و بعد هم در مراسم عزایش شرکت‌ کرد.در مراسم عزا، پدر قاتل شروع به نفرین کرد و گفت هرکسی که این کار را کرده است، خدا فلانش‌ کند که قاتل همانجا به پدرش ‌گفت نفرین نکن کار من بوده است. پدر فرزندش را لو داد که بعد از آن قاتل فرار کرد اما بعد دستگیر شد و۱۳ سال به زندان افتاد. بخش چالشی پرونده پسر مقتول بود که پس ازرسیدن به سن بزرگسالی ‌گفت من نه دیه می‌گیرم و نه آزاد می‌کنم. چالش زیادی داشتیم و کلی او را قسم‌ دادیم اما کوتاه نیامد. در نهایت‌ گفت من با انسانیت قدم در راه بخشش می‌گذارم. او خواهری داشت که فوت کرده بود و با اشاره به من‌ گفت این خانم مسافت زیادی طی کرده و به اینجا می‌آید؛ او بارها با من تماس ‌گرفته و درخواست بخشش‌کرده است. اگر رضایتم را اعلام می‌کنم فقط به خاطر این خانم و این موضوع است که احساس می‌کنم خواهرم این درخواست را از من می‌کند، وگرنه ما هیچ نیازی به پول نداریم. ازگرسنگی بمیریم بهتر از این است ‌که‌ پول خون پدرمان را بخوریم. یک نکته‌ای بگویم درمورد اعدامی‌ها. پس از ارتکاب جنایت، زندگی برای‌شان متوقف می‌شود. گیج و مات و حیران در همان لحظات و ساعاتی می‌مانند که مرتکب جنایت شده‌اند. دنیای‌شان کوچک می‌شود و اصلا دیگر زندگی ندارند. 
 
پرونده‌ای داشتید که در ذهن‌تان ماندگار شده باشد؟
پرونده‌ای بود که درآن کمترین مبلغ دیه وطبق درخواست خانواده مقتول به آنها پرداخت شد. او۱۱سال در زندان ماند، زیرا هم بیکار بود و هم هیچ ثروت و مالی نداشت. می‌گفت در سال‌های اول زندان، ملاقاتی داشت اما به مرور دیگر کسی سراغش نرفت. از خودش قطع امید کرده بود. خانواده مقتول نمی‌خواستند او را اعدام کنند و می‌گفتند ۳۰۰ میلیون تومان دیه بدهند رضایت‌مان را اعلام می‌کنیم. خدا را شکر در ۴۰ روز و انجام گلریزان، دیه ۳۰۰میلیون تومانی جمع‌آوری شد و این آقا دوم شهریور سال ۱۴۰۰ به آغوش خانواده‌اش برگشت. یادم است در مراحل فراهم کردن آزادی، به او گفتم فلانی برای ذکر گفتن برایم تسبیحی با دانه خرما درست‌کن و هروقت تمام شد به من زنگ بزن. یک خبر خوب برایت دارم. هر روز زنگ می‌زد و می‌گفت دارم تمام می‌کنم. گفتم ادامه بده. یک روز زنگ زد و گفت تسبیح تمام شده است. من هم ‌گفتم شما دو روز دیگر آزاد می‌شوید. باور می‌کنید این مرد که حدود ۵۰ سالش بود، از خوشحالی ‌گریه می‌کرد. 
 
پرونده زن قاتل هم به شما ارجاع شده است؟
اصلا این نوع پرونده را قبول نمی‌کنم. معتقدم زن در جایگاه زن بودن، اگر قرار است اتفاق تلخی رخ دهد، باید مانع از وقوع آن شود نه این‌که خودش هم درگیر زندان شود. 
 
در حال حاضر پرونده قصاصی دارید که درحال رسیدگی به آن باشید؟
فعلا هیچ پرونده‌ای ندارم، چون پرونده‌های قتل استرس زیادی به من وارد می‌کنند. بعد از حل هر پرونده قصاص، تا مدت‌ها در حالت کما هستم. چون در هر پرونده که ورود می‌کنم، دوباره تمام آن استرس‌هایی که در زمان رسیدگی به پرونده برادرم تجربه‌ کردم، یعنی همه آن فشارها، غصه‌ها و تنش‌ها برایم تداعی می‌شود. احساس می‌کنم آن‌ فرد دوباره برادرم است‌ که ماجرای قصاص درباره‌اش تکرار می‌شود. به همین دلیل، چون برای برادرم با تمام توانم جنگیدم، وقتی به سایر پرونده‌ها ورود می‌کنم، تمام تلاش خود را به کار می‌برم،  اما پس از آزادی آن‌ فرد، همه چیز را فراموش می‌کنم. 
 
پرونده‌ای دارید که با وجود تلاش بسیار به نتیجه نرسیده باشد؟
بله برای سه سال پیش بود. مقتول کشتی‌گیر بود. مادرش می‌گفت پسر پهلوانم را کشته‌اند. اصرار نکنید نمی‌بخشم و باید اعدام شود. برادر و مادر مقتول می‌گفتند فقط یک دلیل بیاورید که او مستحق مرگ بود. بیکار بود؟ به ناموس مردم چشم داشت؟ من پرونده را خواندم و بارها از خود قاتل هم پرسیدم اما نه از پرونده چیزی دستگیرم شد و نه خود قاتل چیزی می‌‌گفت. شاید یادش رفته بود یا نمی‌خواست بگوید یا این‌که به او گفته بودند چیزی نگوید. همین یک مورد ناموفق را داشتیم. در مورد اخلاق و منش مقتول هم مادر و برادرش راست می‌گفتند. تحقیق کردیم و واقعا پسر خوبی بود. 
 
آخرین پرونده قتلی‌ که رسیدگی ‌کردید چه بود؟
یک‌سال است هیچ پرونده‌ای قبول نکرده‌ام. 
 
پیش آمده ‌از استان‌های همجوار لرستان از شما درخواست ‌کمک ‌کنند؟
‌پرونده‌ای داشتیم از نهاوند استان همدان‌ که نصف و نیمه ماند و برایش حدود ۶۰ میلیون تومان جمع‌آوری شد. یکی از خیران آمد و گفت ما می‌توانیم ادامه کار را پیگیری‌ کنیم. چون رفت‌وآمد و پرداخت هزینه‌ها برای من دشوار بود. 
 
برای رهایی از فشار و استرس پرونده‌ها چه می‌کنید؟
حدود دو ماه است از گوشی تلفن‌همراه فراری هستم. با هر تماس دوباره تنش‌هایی را ‌که گذرانده‌ام در ذهنم تداعی می‌شود. 
 
نظر همسرتان در مورد کار شما چیست؟ 
اوایل او و خیلی‌های دیگر مخالف بودند و می‌گفتند چطور ممکن است یک زن‌ زندگی و خانه‌اش را رها کند و بچسبد به زندان و دادگستری. در کل دید خوبی نداشتند اما همسرم ازوقتی متوجه حرمت و احترام مردم به کارم شده و می‌بیند که مردم تشکر می‌کنند، او نیز از کارم استقبال ‌کرده است. 
 
برادران‌تان چطور؟
اوایل خیلی بدشان می‌آمد و می‌گفتند در زندان مدام اسم تو تکرار می‌شود اما الان برای کل خانواده و شهر عادی شده است. گاهی از خودم و سرنوشتم خنده‌ام می‌گیرد که چه بودم و چه شدم. اصلا فکر نمی‌کردم وارد چنین مسیری شوم و از اقداماتی ‌که انجام داده‌ام خوشحالم. هر جانی‌که آزاد می‌شود برایم لذت‌بخش است. 
 
آنهایی‌که نجات‌شان دادید، با شما تماس هستند؟
هیچ‌کدام را دیگر ندیدم فقط یکی دو نفرشان عید و روز زن را تبریک ‌گفتند. 


newsQrCode
برچسب ها: بخشش قتل قصاص
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها