خلفا با عمال ایرانی و عربی که بر مناطق مختلف میگماشتند به عربی مینوشتند و احکام حکومتی و سایر امور کشورداری به این زبان مستند میشد. دین اسلام هم با فراز و فرودهایی مردم ایران را جذب خود کرده بود. دیری نگذشت که ایرانیان با پذیرش اسلام، نه با شمشیرهای آخته اعراب و تهاجم گسترده، خود از مبلغان دین شدند و البته به اتکای تاریخ چند هزارساله دغدغه هویتی خود را فراموش نکردند و درپی راهی بودند تا تفاوت خود را بامسلمانان عرب نشان دهند؛گذشته ازجنگ و خونریزیهای بیحاصل و کمحاصل که درگوشه وکنار ایران صورت میگرفت، انگیزه بسیج عمومی برای مقابله نظامی با مسلمانان عرب وجود نداشت و نخبگان ایران چاره را در آن دیدند که هویت خود رادر«تاریخ و فرهنگ» جستوجو کنند.در کنار برخی تنگنظریها که تحمل دیدن وشنیدن فرهنگ ایرانی رانداشتند ودرپی انهدام منابع مکتوب برمیآمدند، دانایانی ازاعراب مسلمان به توصیه دین درپی آموختن دانش ایرانیان بودند و بسیاری از کتابهای دوره ساسانیان که به گفته یکی از مستشرقین فهرستی از ۹۳ عنوان کتاب را به دست داده است، همت گماشتند. به این ترتیب منابع دست اول تاریخ ایران به ویژه «داستان ملی ایرانیان» برای نخستینبار پیش از آنکه به زبانپارسی دورهجدیدبرگردانده شودبه شعروادبیاتعرب راه یافتندو«خداینامه»بانامهایی چون «سیرالملوک»، «سیرالملوکالفرس» و «غررالسیر» به فرهنگ عربی و اسلامی راه یافت. پس از آن بسیاری از آثار عربی به پارسی دوره جدید برگردانده شدند؛ از آن جمله: کلیلهودمنه که ریشه سانسکریت داشت و در دوره انوشیروان به دستور برزویه طبیب به پهلوی برگردانده شده بود و عبدا... بن مقفع (۱۰۶-۱۴۲ قمری) دانشمند جوان ایرانی در دستگاه خلافت اسلامی، آن را به عربی برگردانده بود. در آغاز سده چهارم رودکی آن را به نظم درآورد و در سده ششم بار دیگر بر پایه متن عربی آن نصرا... منشی (زاده ۵۵۵ قمری) به صورت امروزی آن را بازتولید کرد. یا «یادگار زریران» که از دوره اشکانی در حدود سال ۵۰۰ میلادی نوشته شده و به دوره ساسانی رسیده بود و نیز «کارنامه اردشیربابکان» سرگذشت نخستین پادشاه ساسانی (ح ۲۵۰ پیش از میلاد). «تاریخ طبری» هم که با نگاهی اسلامی، تاریخ پادشاهان و پیامبران است به قلم محمدجریر طبری (۲۲۴-۳۱۰ قمری) ایرانی از اهالی آمل به عربی نوشته شد و بلعمی (درگذشت: ۳۶۳قمری) نویسندهای از آل سامان با دخل و تصرفهایی آن را به پارسی برگرداند. غرض آنکه ایرانیان با ورود اسلام دست از کیش کهن خود برداشتند اما تاریخ فرهنگ و هویت خود را فراموش نکردند بلکه توانستند با کوشش بسیار و با رنگ و بوی اسلامی و متناسب با فرهنگ جدید، تاریخ خود را در شرایط آن روزگار مستند و ماندگار کنند. در شرایطی با ورود دین و فرهنگ اسلامی و تغییر نظام اداری گرچه زبان پارسی در جایگاه فراگویشی و میانجی و نیز دیگر گویشهای ایرانی در زندگی ایرانیان جاری بود اما تولید محتوا به محاق رفته بود و خط پهلوی هم که پیش از اسلام رایج بود، دیگر نتوانست محمل محتوای زبان پارسی در دوره جدید باشد و زبان پارسی را برای همه گویشوران آسان و روان و یکسان و قاعدهمند کند؛ خطی که در دوره پهلوی دستکم هفتگونه با واکهای بیشمار، مشهور به «هفتخط پهلوی» بود و برای هرگروه و صنفی قاعده و ویژگی جداگانهای داشت، از جمله برای احکام حکومتی، حساب و کتاب، علم پزشکی، منشور پادشاهان، سرودهای دینی، اسرار حکومتی و زبان بینالملل؛ مثلا خط «دیندبیره» خطی بود که برای سرودهای دینی بهکار میرفت. با توجه به شرایط پیشآمده که نظام سیاسی، دین و دستگاه دیوانی را تغییر داده بود، ایرانیان برآن شدند تا به بازسازی هویت ملی و فرهنگی خود بیندیشند و شکوه فرهنگی و تمدنی دورههای پیشین را بازیابی کنند؛ لذا با بهرهگیری از «خط کوفی» که مانند خط پهلوی ریشه آرامی داشت، دانشمندان ایران بر آن شدند تا به موازات آنکه برخیشان به زبان عربی سر و سامان صرفی و نحوی میدادند کسانی هم برای زبان فارسی اندیشه کنند و مهمترین کار در آغاز، جمعآوری وتدوین تاریخ وفرهنگ ایران به خط وزبان ملی بودکه با وجود نابودی بسیاری از آنها باید با زبان «پارسی دوره جدید» گَرد آوار و خاکستر آن سدهها از آن زدوده میشد؛ و این کار از اوایل سده چهارم با برگرداندن آثاری مانند «تاریخ طبری» و نظم «کلیلهودمنه» و تدوین «شاهنامه ابومنصوری» آغاز و با «شاهنانه دقیقی توسی» و «حکیم فردوسی» به کمال وکارایی خود در جایگاه زبان ملی ایرانیان مسلمان رسید.