تربیت فاطمی؛ از روضه خانگی تا ترویج کتابخوانی
قصه عاشقانه‌های یک مادر که با حضرت‌ زهرای مرضیه(س) همراه بود

تربیت فاطمی؛ از روضه خانگی تا ترویج کتابخوانی

چند خرده‌روایت از یک روضه‌‌ خانگی که ردش را می‌شود از دهه ۶۰ گرفت

در پناه چادر مادر

کودکی من در دهه ۶۰ سپری شد. دوره‌‌ای که اکثر مردم در یک سطح زندگی می‌کردند. تفاوت‌ها و شکاف طبقاتی به اندازه امروز جاری نبود. سرگرمی ما در کوچه و بازی با بچه‌های همسایه می‌‌گذشت اما این همه زندگی ما نبود، ما مادرانی داشتیم که تربیت فرزندان خود را در محافل مذهبی و پای منبر امام حسین(ع) رقم زدند.
کودکی من در دهه ۶۰ سپری شد. دوره‌‌ای که اکثر مردم در یک سطح زندگی می‌کردند. تفاوت‌ها و شکاف طبقاتی به اندازه امروز جاری نبود. سرگرمی ما در کوچه و بازی با بچه‌های همسایه می‌‌گذشت اما این همه زندگی ما نبود، ما مادرانی داشتیم که تربیت فرزندان خود را در محافل مذهبی و پای منبر امام حسین(ع) رقم زدند.
کد خبر: ۱۴۸۵۷۳۲
نویسنده دکتر نازلی مروت - گروه هیات
 
مدر من هم یکی از میلیون‌ها مادری بود که با وجود امکانات اندک سعی می‌کرد، مادرانه‌اش عالمانه و آگاهانه باشد. او برای تربیت فرزندان خود به مظاهر دینی و کتاب پناه می‌‌برد. با آن‌که به معنای امروزی، زن تحصیلکرده‌‌ای نبود، اما مادر باسوادی بود. کتاب می‌‌خواند و در خوانش معنای زندگی بسیار قهار بود. پای ثابت مجالس و محافل امام حسین بود.از زمان دقیق روزهایی که همراه مادرم پا به محافل حسینی گذاشتم خاطره‌‌ای به یاد ندارم، زیرا آن روزها یا قبل تولدم بوده است یا در دوران نوزادی، اما از وقتی خاطره‌ها در صفحه سپید ذهنم نقش بست، با پرچم و کتیبه سیاه عزای حسین(ع) پیوند خورد. ازمحافل حرم مطهر امام رضا(ع)، مسجد محل گرفته تاروضه‌های خانگی همسایه‌ها و فامیل.بعدها که عزاداری درهیأت رزمندگان وحسین‌جان مشهد رنگ وبوی خاصی گرفت‌؛ از شرکت در آن مجالس نیز بی‌نصیب نبودیم.
   
مادرم زن صبوری بود
روزهای پرالتهاب جنگ تحمیلی برای زنان خالی از رنج نبود، مثل روزگار مادرم. مادری‌کردن برای چهار بچه قد و نیم‌قد بدون حضور همسر و پرستاری از پدرشوهر بیمار در منزل کار آسانی نبود اما مادرم زن صبوری بود. همه کسانی که او را به یاد دارند، صبوری و لبخند همیشگی را مهم‌ترین ویژگی اخلاقی‌اش می‌دانند. او با همین صبر فرزندان خود رادرمسیری که باور داشت صواب است، همراه کرد و از همه ظرفیت‌‌های محدودی که داشت به‌عنوان ابزار تربیتی استفاده کرد.
   
این خانه عزادار حسین است
خواندن نماز جماعت در مسجد محله یکی از برنامه‌های مرسوم اعضای خانواده ما بود، مثل بسیاری از ساکنان محله. مادرم با آن‌که می‌دانست از غرولند پیرزن‌‌های مسجدی درامان نیست، ولی دخترانش را همراه خود به مسجد می‌‌برد، اما ما را وادار به نمازخواندن نمی‌‌کرد. ما فقط شاهد نمازخواندن بودیم، گاهی با سایر بچه‌ها بین صفوف می‌دویدیم، پرده سبزرنگ و سنگین بین زنانه و مردانه را کنار می‌‌زدیم تا ببینیم باباها و داداش‌ها چه کار می‌‌کنند!
این داستان هر شب و روز مسجد رفتن ما بود. وقتی مناسبت مذهبی مثل اعیاد، محرم و ماه رمضان می‌رسید، مسجد رفتن هم شکل دیگری می‌‌گرفت.محرم که می‌‌آمد، مسجد محله سیاه‌پوش می‌‌شد. ورودی اکثر خانه‌های کوچه پرچم سیاه که با نام یکی از اهل‌بیت یا شهدای کربلا گلدوزی شده بود، آویزان بود. بعضی‌‌ها هم فقط یک تکه پارچه سیاه را روی در منزل خود می‌چسباندند. آنهایی که روضه خانگی داشتند، روی یک کاغذ ساعت مراسم و گاه نام حاج آقای مجلس را برای جلب مشتری می‌نوشتند! شاید همان‌ها بنیان‌گذار بنرنویسی هیأت‌های امروزی بودند! ما هم از این قاعده مستثنا نبودیم. اتاق‌نشیمن و پذیرایی ما نیز با چند کتیبه قدیمی سیاه‌پوش می‌‌شد، کتیبه‌ای که بعدها فهمیدم شعر محتشم کاشانی روی آن نقش بسته است: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است... ». یک پرچم مثلثی کوچک هم بود که بین محافظ فلزی ساختمان و در ورودی منزل نصب می‌شد و این یعنی «این خانه عزادار حسین(ع) است».
   
آش رشته مامان خیلی معروف بود
اما همه ماجرای محرم ما، سیاه‌پوش کردن خانه و حضور در مسجد نبود. مادرم دهه اول محرم روضه می‌‌گرفت و تا روز عاشورا ادامه داشت. تنها پذیرایی مادرم در روضه‌های دهه اول چای و خرما بود.خانم‌‌های همسایه و فامیل مقید بودند حتما چند روزی را در مراسم شرکت کنند، اما روز تاسوعا و عاشورا جمعیت بیشتر از همیشه بود. حضور در روز آخر مجلس خیلی مهم بود، تقریبا همه آنهایی که از روز اول حتی یک روز در روضه شرکت می‌کردند، روز آخر خود را به سفره امام حسین می‌رساندند.آش رشته مامان خیلی معروف بود و مشتری زیادی داشت. آن‌قدر که روز آخر روضه، حیاط، بهارخواب و زیرزمین را بافرش‌هایی که از منزل مادرجان و دایی قرض می‌‌گرفتیم، می‌‌پوشاندیم تا همه مهمان‌ها جایی برای پذیرایی داشته باشند.همه می‌‌دانستند، مامان رشته آش را با همان چرخ کوچک «رشته بُری» آماده می‌‌کند،کشک بیرجندی را ازروزها قبل می‌خیساند تا درکشک‌ساب زرد‌رنگ سفالی‌اش بسابد، ساعت‌ها مشغول پاک‌کردن سبزی و خرید نان می‌شود، تاهمان سفره ساده‌ای را که با عشق می‌اندازد برازنده نام صاحبش باشد.
   
شیخ‌هادی و ارتباط دوستانه با بچه‌‌ها
غیر از روزهای عزای حسین(ع) در ماه محرم ما یک محفل روضه ماهانه نیز داشتیم. پنجشنبه‌های اول ماه میزبان خانم‌‌های همسایه و فامیل بودیم. مادرم هیچ‌یک از بانوان فامیل را دعوت نمی‌‌کرد، زیرا همه می‌‌دانستند که پنجشنبه اول ماه قمری که برسد ساعت ۱۰صبح قرار زنانه دارند. این محفل یک روضه‌‌خوان داشت که یک‌تنه سخنرانی‌‌ می‌کرد، روضه می‌‌خواند و گاهی اگر حوصله‌‌اش می‌‌کشید، زیارت عاشورا قرائت می‌کرد.شیخ‌هادی از بستگان دور مادرِ پدربزرگم بود. روحانی روضه‌‌خوانی که ظاهر آراسته‌‌ای نداشت، عمامه‌‌اش همیشه کج و نامرتب بود و یک طرف عبا بالاتر از طرف دیگر! قد میانه‌‌ای داشت با ابروهای که خیلی پر و بلند بود آن‌قدر که به چشمم می‌‌آمد و در خیالم آن را می‌‌بافتم یا قیچی می‌کردم! او با موتور گازی آبی‌رنگی رفت‌وآمد می‌کرد، هر وقت صدای موتور شیخ می‌‌آمد با بچه‌ها می‌‌دویدیم توی کوچه تا شاهد آمدنش باشیم. وقتی می‌‌خواست وارد منزل شود، موتورش را به عَلمی گاز زنجیر می‌کرد. همیشه موقع روشن‌کردن بارها باید پدال موتور را فشار می‌‌داد تا قراضه قدیمی روشن شود، یکی از بازی‌های ما موقع رفتن شیخ‌هادی، درآوردن صدای موتور او بود، نمی‌‌دانم چرا آن صدای گوش‌خراش برای ما جذاب بود. شیخ‌هادی همراه خودش دفترچه و چند برگه می‌‌آورد و طبق برنامه خودش روضه می‌‌خواند و به سفارش صاحبخانه کاری نداشت. دفترچه‌اش به عهد باستان می‌‌رسید. برگه‌‌هایش را با کوک‌‌های درشت و نامنظم به‌هم وصل کرده بود.
   
می‌خواست روضه‌خوان، امام حسین(ع) باشد
شیخ همیشه نیم ساعت زودتر از مهمانان مامان می‌‌رسید با پدربزرگم روی صندلی‌‌های فلزی سبزرنگ حیاط، کنار باغچه می‌‌نشستند، چند استکان چایی می‌‌خوردند و ازهر دری حرف می‌‌زدند.کمی زمان که می‌‌گذشت تشر ‌ریزی به مهدی ومن می‌‌زدواز ما می‌‌خواست همسایه‌ها را خبر کنیم. اوهمیشه نگران بودمجلسش کم مخاطب باشد.روضه‌‌خوان مجلس ماکه تا سال‌ها یکه‌تاز روضه‌های فامیل بود، مردی ساده‌زیست بود که چند سالی حوزه درس خوانده بود و بیشتر می‌خواست روضه‌خوان امام حسین(ع) باشد. شیخ‌هادی که از داشتن فرزند محروم بود، با آبنبات تُرش یا به قول پایتخت‌نشینان آبنبات‌قیچی و نبات‌هایی که از غار جیب لباده‌اش بیرون می‌‌کشید، بچه‌ها را عاشق خودش کرده بود، آن‌قدرکه آبروهای ترسناک و دماغ عقابی‌اش تأثیری دردوستی بچه‌ها با او نداشت.
 
اگر دختر خوبی باشی
روضه ما ساعت ۱۰صبح شروع می‌شد و قبل از۱۱به پایان می‌‌رسید. بدرقه روضه‌‌خوان به‌عهده پدربزرگ بود و اگر بابا از جبهه به مرخصی آمده بود، زحمت همراهی شیخ‌هادی با پدر بود. روضه مادر تنها مجلس محله در دهه اول محرم نبود. همین که سماور نفتی را خاموش می‌کرد، دستم را می‌‌گرفت تا همراه خانم‌های دیگر به روضه میمنت‌خانم که مامان طاهره، دوست من بود، برویم. با آن‌که تا به سن تکلیف برسم هیچ توصیه‌ای برای پوشاندن موی سر نشنیده بودم اما وقتی می‌‌خواستم با مامان روضه بروم، مادرم یکی از روسری‌‌های خودش را سرم می‌کرد و با آن‌که دستک‌هایش برایم بلند بود و پایین‌تر از زانو می‌‌آمد اعتراضی نداشتم. گوشه چادر مشکی مادر را می‌گرفتم و لی‌لی‌کنان همراه او می‌‌شدم. با آن‌که هیچ‌وقت گام‌هایم همراه او نبود،یا از اوعقب می‌‌ماندم یا جلو می‌‌افتادم و در هر صورت چادرش کشیده می‌‌شد اما هرگز صدای اعتراضش را نشنیدم، جز این‌که: «قرار ما این بود کنارم باشی».
هنوز زمزمه صدای گرم مادر در گوشم زنگ می‌خورد: «تو روضه نباید موهات دیده بشه، کنار خودم بشین، شلوغی نکن، چای رو خودم برات بر میدارم، مراقب باش چایت رو روی فرش نریزی. اگه دختر خوبی باشی برات یخمک درست می‌‌کنم». با این زمزمه آسمانی خوشحال بودم که همراه بزرگ‌ترها به روضه می‌‌روم.روضه‌‌خوان که می‌‌خواند،همه زن‌‌ها چادر را روی صورت می‌‌کشیدند، مثل مامان. فکر می‌کردم این کار مختص مامان‌هاست. شانه‌های مادر که تکان می‌‌خورد ته دلم خالی می‌‌شد، چادرش را کنار می‌‌زدم تا صورتش را ببینم. اشک‌های روان روی گونه‌‌هایش را با گوشه روسری‌اش پاک می‌کرد و با آن‌که همیشه مراقبم بود، گویا مرا نمی‌دید، حتی نوری که از گوشه چادر به صورتش می‌خورد... اما زمزمه‌‌هایش در گوشم تکرار می‌‌شد. .. .
     
الگویی برای دورهمی‌‌های خانوادگی
دی ماه امسال شش سال از سفر همیشگی مادرم می‌‌گذرد. با رفتن او بساط روضه‌ها ومحافل از خانه ما برچیده شد. انگار کسی همت او را نداشت. کسی دستش برای روشن‌کردن سماور روضه مادر در آسمان نچرخاند.هرچند زهره تلاش کرده بود تا فاطمیه او را احیا کند و محرم که می‌‌شد کمک مالی به روضه‌های زینبیه می‌کردیم، اما دل من به پنجشنبه‌های اول ماه گره خورده بود‌؛ به صبح زود تابستان و زمستان، به شعف دیدار با بستگان، به خانه‌تکانی ماهانه برای روضه‌های مادر و همه خاطرات خوبی که می‌‌شد با آنها دوباره زندگی کرد. همان خاطراتی که زیست مسلمانی ما را رنگ و بوی حسینی و فاطمی بخشیده بود.باید دست با زانو می‌زدم و «یاعلی» می‌‌گفتم. نذر کرده بودم، تا دوباره پنجشنبه اول هر ماه میزبان محفل مادرم باشم. فاطمیه امسال مصادف شد با روز موعود. بچه‌ها را دعوت کردم. خواهرانه و دوستانه کنار هم نشستیم تا سنت حسنه مادر را ادامه دهیم. نام روضه را در «امتداد مادر» گذاشتیم و قرار نانوشته‌‌ای برای هر پنجشنبه اول ماه بستیم تا کنار هم جمع شویم و یک موضوع را به بحث بنشینیم. چون عملا مداح نداشتیم، از کتاب «فاطمه‌ای که تو یادمان دادی» هم مقتل‌خوانی شد.

‌حدیث کساء‌؛ الگویی برای دورهمی‌های خانوادگی
قرار ما یک روضه خانگی گفت‌وگومحور بود. گام اول را«سیده اعظم التفاتی‌فاز» برداشت. با صدای حزین خود حدیث کساء خواند. همان که آقاجانم سفارش کرده بود تا در خانه نو خوانده شود اما این همه ماجرا نبود. خانم التفاتی که این روزها در قامت مدرس و پژوهشگر حوزه علمیه خراسان‌رضوی خدمت می‌کند، از حدیث کساء گفت: «حدیث کساء، الگویی برای دورهمی‌های خانوادگی است. حدیث شریف کساء از نظر ساختاری، چهارچوبی متفاوت باسایر ادعیه دارد، قالب داستانی آن انسان را در فضایی قرار می‌دهد که بتواند آنچه را واقع شده است در ذهن خود به تصویر بکشد و این قرار گرفتن در فضای تصویری موجب همراهی بیشتر مخاطب با مضمون دعا می‌شود. حدیث شریف کساء را می‌توان دعایی خانوادگی و سرشار از نکات قابل توجه و قابل استفاده برای زیست مومنانه دانست. در این حدیث شریف برای شیوه ارتباط دختر و پدر درمواجهه رسول اکرم(ص) و حضرت زهرا(س) الگوی روشنی وجود دارد.پیشی گرفتن رسول‌ا...(ص) برسلام به دخترشان و نحوه گفتمان این دو بزرگوار با یکدیگر درس‌های بزرگی برای مومنان دارد. برای نحوه ارتباط زوجین در ارتباط حضرت زهرا(س)وامیرالمومنین(ع)مدل دقیقی وجوددارد.توجه امیرالمومنین به جایگاه حضرت زهرا(س) در خطاب قراردادن وی و احترام به ایشان ازجمله مصادیق درس‌آموز این دو زوج در حدیث شریف کساست. برای سبک ارتباط متقابل فرزندان با مادر و مادر با فرزندان نیز نکات برجسته و دقیقی مشاهده می‌شود. شیوه گفت‌وگوی حضرت زهرا(س)  با حسنین و استفاده ازعبارات لطیف و محبت‌آمیز در مواجهه با فرزندان‌شان الگوی روشنی برای همه والدین است. توجه به سلسله مراتب خانوادگی ورعایت احترام متقابل ازدیگر نکات دل‌نشین این حدیث شریف است.به‌طور کلی این حدیث را می‌توان الگویی برای دورهمی‌های خانوادگی دانست و از آثار آن برای تعمیق و گسترش روابط بهره گرفت. توصیه به قرائت این حدیث شریف در فضای خانه و خصوصا مداومت بر قرائت آن به صورت جمعی نیز دلیل محکمی بر این مدعا باشد.»

مثل مسلم باشیم بدون لایک و تأیید
بتول عزیزی سخنرانی محفل ما را به‌عهده گرفته بود. او که سخنران محافل دینی و اندیشه‌محور است و گاهی نیز درشبکه تلویزیونی خراسان رضوی و حرم مطهر به‌عنوان کارشناس حضور دارد، از ویژگی‌‌های زیست فاطمی گفت اما این همه ماجرا نبود؛ بنا گذاشتیم این محافل شخصیت‌محور باشد. هر جلسه از یکی از شخصیت‌های مؤثر در تاریخ اسلام را معرفی کنیم و براساس مطالعات خود از ویژگی‌های مؤثر او بگوییم. قرعه اولین جلسه به نام مسلم‌بن عقیل افتاد. نخستین شهید ماجرای کربلا که کمتر از او گفته‌‌ایم و شنیده‌‌ایم: «یکی از مهم‌ترین نکات در حرکت مسلم علیه الرحمه، یاوری امام زمان(عج) خود است. او درتنهایی وغربت به یاری امام خود شتافت. مسلم، تنهایی را بهانه برای ترک وظیفه خود در محافظت ازجایگاه ولایت نکرد.ازاین منظر اقدام او شباهت بسیاری به انقلاب حضرت زهرا(س)دارد. فاطمه(س) نیزدر تنهایی دست ازحمایت از ولی‌عصر خود برنداشت.حق این است که حتی اگر انسان در تنهایی و حتی زمانی که توسط هیچ‌کسی پشتیبانی نمی‌شود باز هم حرف حق را پی بگیرد ومسیردرست را بپیماید، اما متأسفانه بشر امروزبه گونه‌ای خود را اسیرنگاه و تأیید دیگران کرده و درهرکاری دنبال دیده‌شدن وبه تعبیر زبان فضای مجازی، دنبال لایک گرفتن است.» در تأیید سخنان خانم منبری، گفتم: یکی از مشکلات ما شیعیان شناخت محدود شخصیتی مانند مسلم بن عقیل است.شخصیت تاریخ‌سازی که مظلومانه وغریبانه زیست اما اقدامات اودرطول تاریخ مؤثر بود.به نظرمی‌رسد برای الگوسازی در بحران‌های سیاسی معاصر شناخت افرادی چون او می‌‌تواند کارساز باشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها