سه دوست در موتورخانه
پویا، شاهین و مجتبی به عروسی دوستشان رضادعوت شدهاند که ازاقوام مجتبی محسوب میشود.آشنایان واقوام خانواده عروس، برعکس رضا و دوستانش، افراد شاد و شنگولی نیستند ورضا دائما توسط برادرزنش(سعید) محدود میشود. دوستان رضا بهمنظور کاهش فشار این عروسی برای دوستشان که پنج سال منتظر این شب بوده، برای خوشگذرانی بیشتر به استفاده از مواد مخدر در موتورخانه تالار عروسی روی میآورند.همهچیز ظاهرا خوب پیش میرودتا وقتی که رضا اوردوز میکند و دوستانش او را نزد دکتری به نام دکتر میبرند! واین آغازی برسلسلهای ازوقایع خندهدار ودردناک میشود که این جمع، از سرمیگذرانند.
بیدلیل میرقصند
پیش ازرفتن سراغ نقد عناصرداستانی و کارگردانی صبحانه بازرافهها،شایدبهتر باشد به مسأله رقص در سینمای ایران بپردازیم! در سینمای قبل از انقلاب، سکانسهای رقص و آواز به جزئی جداییناپذیر از فیلمها یا لااقل فیلمفارسیها تبدیل شده بود. حتی اگر رقص را عملی مبتذل و سبک برنشماریم، باید قبول کرد که بخش اعظم سکانسهای رقص در سینمای قبل از انقلاب، سبک و مبتذل بود اما برخی آثار، تا حدودی به کورئوگرافی (طراحی حرکات موزون) نزدیک شده بودند. با وقوع انقلاب اسلامی سال۵۷ تا سالها رقص از سینمای ما حذف شد تا اینکه دردهه اخیر با جهشی فزاینده درسکانسهای رقص (طبیعتا رقص مردان) در سینمایمان مواجه شدیم که بهمراتب مبتذلتر و سبکتر از همتایان فیلمفارسیشان هستند.در صبحانه با زرافهها هم، حرکات موزون بازیگران بسیار ناموزون و مبتذل از آب درآمده که با وجود برخی بازیگران تئاتری توانمند (مشخصا هوتن شکیبا) عجیب بهنظر میرسد. این عدم طراحی درفیلم سینمایی قبلی سروش صحت (جهان با من برقص) شکل زنندهتری به خود گرفته بود و اثر پر از لحظات مبتذلی بود که گویا بازیگرانش به جای بازی، در یک دورهمی دوستانه آمدهاند وسط و در نهایت زشتی و ناسازی، هر چه هنر (بیهنری) دارند را رو میکنند. از طرفی چون در صبحانه با زرافهها، رقصها در یک عروسی اتفاق میافتد، نبود طراحی حرکات موزون کمی منطقیتر بهنظر میرسد اما همین هم میتوانست کمتر مبتذل و زننده باشد. توقع سکانسهای شلوغ آثار موزیکال آمریکایی را نداریم ولی برای نمونه به رقص توبی مگوایر در مرد عنکبوتی ۳ اشاره میکنم که در اثری ابرقهرمانی و بهشکل تکنفره اجرا میشود اما با ظرافت و طراحی مناسب، بخشی از تغییرات شخصیت را هویدا میکند؛ ظرافتی که در دو اثر سینمایی سروش صحت، وجود ندارد.
مردی برای تمام فصول؟
عمده فعالیتهای هنری صحت در سینما و تلویزیون به بازیگری، فیلمنامهنویسی، کارگردانی و مجریگری معطوف میشود. او هیچگاه بازیگر موفقی نشد. در طنزپردازی هرگز حریفی برای امثال رضا عطاران و علی صادقی نبود و در نقشهای جدی حتی از نقشهای طنز هم ناموفقتر بود که میتوان بهعنوان نمونه، به بازیاش در فیلم بیبدن اشاره کرد که اثر در تکتک سکانسهای حضور صحت، غیرقابلتحمل میشد.ازطرفی صحت در سالهای فعالیتش بهعنوان فیلمنامهنویس، در تولید تعدادی از مهمترین سریالهای طنز تلویزیون مشارکت داشت. جُنگ۷۷، قطار ابدی، زیر آسمان شهر، کوچه اقاقیا و شبهای برره ازجمله آثاری هستند که او بهعنوان سرپرست نویسندگان یا عضوی از تیم نویسندگان، در تولیدشان نقش داشته است. هریک از این آثار،کموبیش رگههایی از فیلمنامههایی رانشان میدهندکه سالها بعدودرآثاری که خودش کارگردانی کرد، بروز پررنگتری یافتند. سریالهایی مثل لیسانسهها، پژمان، ساختمان پزشکان و شمعدونی، که صحت نویسندگی و کارگردانیشان را برعهده داشت، نشان از ایدههایی داشتند که او هیچگاه نمیتوانست تحت لوای کارگردانان دیگری مثل مهران مدیری و رضا عطاران، زمینه ظهورشان را فراهم کند. در دهه اخیر اما سروش صحت با ساختن برنامه کتابباز و مجریگری در آن، بیشتر دیده شد. این تاکشو درباره کتاب و کتابخوانی، طی چند سال و بهمرور، توانست مخاطبان پروپاقرصی بهدست بیاورد.
انسانیت فراموش شده
هرچند میشد از منظر اخلاقی، ایراداتی جدی به شخصیتهای سریالهای سروش صحت وارد کرد اما او در سریالهایش همواره توانسته خودش را در طرف خیر داستان نگه دارد یا افرادی که در دنیاهای خلخلی سریالهای او، آدمهای سالمتری بودند. اما دو اثر سینمایی صحت، دنیای تاریکی دارند که پر شده از افرادی که به دیگران اهمیت نمیدهند و فقط در پی منافع خویشند. مثلا در سکانسی از جهان با من برقص، شخصیت اصلی(جهان) که سرطان گرفته، با یکی ازدوستانش،درباره استفاده از مواد غذایی مفید و ارگانیکی صحبت میکند که تولید مزرعه و دامهای خودش بوده و رفیقش به او میگوید: چقدر هم که این استفاده کردن از مواد ارگانیک،اثر داشته!(نقلبه مضمون)شنیدن چنین چیزی ازطرف رفیق نزدیک یک فرد،دور ازانتظار و بسیار غیرانسانی است.چنین وضعیتی درموردشخصیتهای صبحانه با زرافههاهم تکرارمیشود.اگرچه میدانیم که آدمهای جهان صبحانه با زرافهها معتادند اما اینکه چند نفر از آنها در اوج فلاکت و بدبختی رفیقشان اصرار بر مصرف مواد مخدر دارند، کمی عجیب بهنظر میرسد و آدم از خودش میپرسد که این افراد روی چه حسابی با هم رفیق شدهاند، وقتی هیچ اهمیتی به هم نمیدهند؟
شاید بگویید که آدمها در دنیای واقعی همینگونه هستند و فقط به فکر منافع خویشند. جواب این حرف را میتوان از منظر فرم و محتوا داد. از نظر منطقی به هرحال آدم با افرادی دوست میشود که برایش اهمیت قائلند و حداقل در تماشای اوج مصیبت رفیقشان، مواد نمیکشند! از طرفی برخی رفتارهای این مدلی شخصیتها با بعضی از رفتارهای دیگرشان نمیخواند که به نفع خنداندن مخاطب، منطق روایت و شخصیتپردازی را زیر سؤال میبرند. درموردشخصیت مجتبی مخصوصااین قضیه شکل حادی به خود میگیرد. او مثلا قرار است بچهمثبت داستان باشد ولی برخی رفتارهایش(مثلا کشتن عنکبوت) با دیگر رفتارهایش نمیخواند و فقط محض خنداندن و البته انتقال برخی مفاهیم، در فیلم قرار گرفتهاند. البته بازی بد بهرام رادان نیز در پردازش ضعیف شخصیت مجتبی، بیتقصیر نیست.دوباره به جمل اول پاراگراف قبل برمیگردیم: شاید بگویید که آدمها در دنیای واقعی همینگونه هستند و فقط به فکر منافع خویشند. اگر سروش صحت فقط ناظر بیطرفی بر رذالت انسانها میبود ما مشکلی با این قضیه نداشتیم ولی او کاملا در میزانسن و کارگردانی آثار سینماییاش طرف این افراد رذل و رذالتهایشان میایستد؛ نشان به این نشان که از تماشای این رفتارهای زننده حس بدی نمیگیریم. ربط دادن این اعمال به پوچی خیامی و ابزوردیسم مد روز و شجاعت در پیام ندادن و این حرفها هم دردی را دوا نمیکند. اتفاقا سروش صحت، دنبال پیام دادن است؛ چه جورش هم!
نمادها و کتابها
هر وقت شنیدید که استفاده از یک کتاب در یک فیلم، لزوما آن را به اثری فرهیخته و کلاسبالا تبدیل نمیکند، یاد صبحانه با زرافهها بیفتید. درسکانسی ازفیلم بهرام رادان به شکلی تحمیلی دارد جملاتی حکمتآمیز را ازکتاب آقای دکترمیخواند. مشخصا نه رفتن سراغ این کتاب به مجتبی میآید و نه داشتن این کتاب به آقای دکتر.در بسیاری از آثار شاخص سینمای هنری جهان، کمتر میبینید که کسی کتاب بخواند یا حداقل جملاتی را از کتابها با صدای بلند بیان کند. این کارگردانان چیزهایی که در کتابها خوانده و دوست داشتهاند را در قالب پردازش شخصیت و میزانسن به مخاطب القا میکنند و نه با روخوانی کتاب! نکته آزاردهنده دیگر، استفاده از نمادهای گلدرشت مثل آن گاو کنار جاده است که بههیچوجه در بافت اثر حل نمیشود. کارگردان یکسری نماد را به زور در اثرش وارد کرده تا مفاهیمی را به بیننده القا کند؛ غافل از اینکه باید زمینههای حداقلی را برای استفاده از این نمادها فراهم کند.
سریالساز موفق، سینماگر ناموفق
هرچندسریال شبکه نمایش خانگی سروش صحت(مگه تموم عمر چند تا بهاره؟) ازاغلب آثارتلویزیونی کارگردانش ضعیفتر بود اما در مجموع سریالهای این کارگردان،نسبت به دو اثرسینماییاش،آثار شستهرفتهتری محسوب میشوند.گویا صحت نمیتواند ایدههایش را درظرف محدود زمانی یک فیلم سینمایی بسط بدهد و به سرمنزل مقصود برساند. از این جهت او را میتوان با حسن فتحی مقایسه کرد. فتحی نیز در عرصه سریالسازی به موفقیت و اعتباری نسبی رسیده ولی کُمیتش در آثار سینماییاش عجیب لنگ میزند و اغلب از تولید اثری منسجم و ساختارمند، جا مانده است.درنهایت باید گفت که شاید صبحانه با زرافهها درباره پوچی باشد اما هیاهو و حمایتی که از این اثر نهچندان باکیفیت در فضای رسانهای کشور راه افتاده، خودش مصداق بارز «هیاهوی بسیار برای هیچ»است.
کمدی فاخر کجاست؟!
وضع بازیها در صبحانه با زرافهها نسبت به فیلم اول سروش صحت والبته اغلب کمدیهای سینمای ایران بهمراتب بهتر است.شاید فیلم فقط ازهمین منظر وچند سکانس خوب اجرا شده(مثل سکانس رستوران) باکمدیهای سخیفی که روی پرده هستند، تفاوتی جدی داشته باشد ولی از نظر شوخیهای جنسی ومبتذل،صبحانه با زرافهها از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکند. از نظر شخصیتپردازی ومنطق روایی هم که وضع فیلم فقط ازبرخی نمونههای مشابه خارجی وداخلی بهتر است.خلاصه که لفظ «کمدی فاخر» و «کمدی خوب»، هیچجوره به این آش درهمجوش و بیمزه جناب صحت،نمیچسبد.