مرگ را در هشت‌پا تجربه کردم

سریال «هشت‌پا» که به ایستگاه پایانی نزدیک است، توانست روایتگر یک قصه متفاوت و اکشن باشد. هشت‌پا تصویرگر یک قصه پلیسی پیچیده است که برخلاف برخی از قصه‌ها، با فکر و هوش یک کارآگاه به نتیجه می‌رسد.
سریال «هشت‌پا» که به ایستگاه پایانی نزدیک است، توانست روایتگر یک قصه متفاوت و اکشن باشد. هشت‌پا تصویرگر یک قصه پلیسی پیچیده است که برخلاف برخی از قصه‌ها، با فکر و هوش یک کارآگاه به نتیجه می‌رسد.
کد خبر: ۱۴۷۹۵۶۳
نویسنده زینب علیپور طهرانی و رها فاطمی - گروه رسانه
 
ایوب آقاخانی که ایفاگر نقش دکتر عارف در این سریال است، تاکید می‌کند که یک شخصیت متفاوت را به نمایش گذاشته است؛ کاراکتری که تا سه قسمت پایانی، مشخص نیست که یک روی دیگر هم دارد.خودش هم این کاراکتر رابا دکترجکیل هاید مقایسه می‌کند. آقاخانی به‌واسطه سال‌ها تجربه تئاتر، توانسته به شکلی زیرپوستی، یک کاراکتر متفاوت خلق کند. او در این گفت‌وگو از تجربه این نقش و خلق آن می‌گوید. 
 
به‌طور کلی دکتر عارف در هشت‌پا یک کاراکتر خاص است که تا قسمت‌های آخر روی دیگرش را نشان نمی‌دهد. به صورت خاص کدام سکانس برایتان چالش‌برانگیز بود و در خاطرتان ماند؟ 
نقش دکتر عارف در این سریال، چالش‌برانگیز، چندوجهی و پیچیده‌ بود. یادم نمی‌آید سکانسی در این سریال بازی کرده باشم که چالش‌های ریز و درشتی در آن نداشته باشم اما سکانس مربوط به گروگان گرفتن که در قسمت آخر است، عجیب و غریب بود که با درایت آقای معظمی خیلی خوب اجرا شد و یک سکانس به ظاهر ساده تقریبا ۵/۲ روز طول کشید و وسواس کارگردان بود که زمانبر شد، چون نمی‌خواست از هیچ پلانی بگذرد. حس و حالی که داشتم و زخمی که کاراکتر حین ریزه‌کاری‌ها برمی‌داشت و باز با آن اقتدارش می‌خواست ادامه دهد، بسیار لحظه‌های جدی و نابی برای من بود. می‌خواهم بگویم طوری بود که خودم را در آن فراموش کرده بودم، یعنی به تمامی آن آدمی شدم که می‌خواست فرار کند. دغدغه‌ و ترس‌هایش برای من شده بود و به همان اندازه می‌خواستم موفق شوم، چون منفی به آن نگاه نمی‌کردم. 

یک سکانس خاص دیگری هم در این مجموعه بازی کردید. سکانس تلاش برای دار زدن دکتر عارف. قدری از آن بگویید که چطور بود و چقدر تلاش کردید آن را واقعی بازی کنید؟
این سکانس یک تجربه واقعا ناب و فوق‌‌العاده است‌؛ سکانسی که عده‌ای به سرکردگی نادر سلیمانی، یعنی یعقوب من را گرفتند و می‌خواهند دار بزنند. آن سکانس خیلی پیچیده، پرریسک، ملتهب و خاص بود و صادقانه از صبح روزی که آفیش شدم، حال غریبی داشتم. چون از ماجرا واهمه داشتم. در واقع خیلی جلوه‌های ویژه هم به من کمکی نمی‌کرد. به درخواست من ریسک کردیم و در آن شرایط واقعا زیر پایم تنها چندتا آجر بود. قرار بود تصویر نزدیکی از این آجرها داشته باشیم که در حال فروریختن است و گلوی من زیر بافت پیچیده طناب دور گردنم بود. واقعا آویزان بودم. یعنی اگر آجر از زیر پایم در می‌رفت، واقعا یک اتفاقی می‌افتاد. حالا این‌که چند دقیقه طول می‌کشید تا به کمکم بیایند، پیش‌بینی شده بود، اما بحث دیگری است؛ من می‌خواستم این صحنه برهنه رخ دهد و آقای معظمی با تردید پذیرفتند. من آن لحظه، تجربه مرگ را واقعا لمس کردم. نه به این معنا که برایم اتفاقی افتاده باشد بلکه کاملا در حس آن لحظه قرار گرفتم. چند ثانیه‌ای که باید از گردن ــ با تمهیداتی ــ آویزان بمانم برایم عجیب بود. یکی، دو روز در خواب این صحنه سراغم می‌آمد. خودم اشتیاق تماشای آن را داشتم. 

سکانس دیگری هم بود که برایتان خاص باشد و بازی در آن ذهن‌تان را درگیر کند؟
اجرای سکانس قتلی که دکتر عارف در موتورخانه متروکه انجام می‌دهد، خاص بود. مهم این بود که ناگهان روی دیگری از او نشان داده می‌شد تا باورپذیر و ترسناک بیرون بزند. برای ایفای نقش دکتر عارف و به‌خصوص این لحظه‌های خاص که با کاراکتر دوم خود ظاهر می‌شد، خیلی تلاش کردم ما‌به‌ازا در سینما پیدا کنم و از آن الگو بگیرم.  نمی‌توانم اسمی بیاورم چون برخی می‌گویند بازی‌ام را با فرد خاصی مقایسه کرده. درام‌های روانشناختی‌ای در سینما وجود دارد که مروری بر آن داشتم تا متوجه شوم تا چه مرزی می‌توان جلو رفت که مخاطب با ما همراه شود و آن را بپذیرد. مسأله بازی‌کردن نقشی که چند سوی تیز دارد  یک استاد دانشگاه در‌عین حال یک قاتل خیلی متفاوت و ملهتب است. این به‌راحتی می‌تواند تبدیل به یک بازیگری بد شود. باید این مرز را حفظ می‌کردم. راهی جز نگاه‌کردن به الگوهای معتبر دنیا وجود نداشت و شک نکنید اگر این نقش به بازیگری واگذار شود و کارگردان ریزبین بالای سرش نباشد، قطعا بازیگر بازنده خواهد شد. چون خیلی وقت‌ها اگر به‌درستی رصد نشود، مطمئن باشید که خروجی آن با آنچه در درون ما اتفاق می‌افتد متفاوت خواهد بود. مگر این‌که بازیگرانی باشند که کوله‌باری از تجربه دارند که امثال من از آن دور هستند و بزرگانی همچون استاد شکیبایی یا استاد انتظامی از آن بهره‌مند بودند. اینها می‌دانند درون و بیرون‌شان چطور جلوه می‌یابد. اینها شاید با کارگردان بی‌تجربه هم کار کنند اما در مورد ما، باید کارگردان نازک‌بین باشد. معظمی بیش از یک کارگردان نازک‌بین کنار ما بود. فرکانس اجرای بازیگر را می‌فهمید، شأن لحظه را می‌دانست و متوجه زوایای بیش‌و‌کم نقشی که باید ایفا می‌شد بود و در نتیجه من هم اعتماد به نفس پیدا می‌‌کردم که جلوی دوربین او قدری بازیگوشی کنم. به‌نظرم نقش من در هشت‌پا می‌تواند جزو کارهایی باشد که می‌توانم بسیار به آن ببالم. 

یکی از تجربه‌های اخیر شما با احمد معظمی در سریال بازپرس رقم خورد. چقدر تجربه ای که در این دو نقش داشتید با یکدیگر متفاوت است؟
هشت‌پا از یک نظر برای من تجربه متفاوت‌تری بود. به‌طور کلی نقش‌های منفی را دوست دارم و انگار دیگران متوجه شده باشند، کمتر نقش‌های مثبت را از من می‌خواهند. اما مشخصا تفاوتی میان کاراکتر دکتر عارف با دیگر نقش‌هایم قائل هستم. حتی در مورد سریال موفق بازپرس هم همین‌طور است و بین آن با مجموعه هشت‌پا در فرآیند ایفای نقش، تفاوت قائل هستم. جدای از این‌که نقش متفاوت است، در هشت‌‌پا نقش را از جزء‌به‌کل بازی کردم. یعنی به‌جای این‌که مثل همیشه، کلیت نقش را فهم و آن را ایفا کنم و بعد در جزئیات چیزهایی به آن اضافه کنم تا تعریف شخصیت در بیاید، این بارمعکوس عمل کردم. چون اصرار داشتم بازی من تفاوت داشته باشد. این بار سکانس به سکانس جزئی برخورد کردم. این‌که درهرسکانس چه‌کار باید بکنم. در نهایت چند سکانس را بررسی می‌کردم که ببینم در سکانس بعدتر، چه باید کنم. یعنی به‌جای این‌که از ابتدا فکر کنم عارف کسی است که فلان ویژگی را دارد، در هر سکانس به ویژگی و چگونگی او فکر کردم؛ در عین این‌که مراقب بودم که انسجام اجرا از دست نرود و تعریف نقش مخدوش نشود. 

تفاوت دیگری هم بین این دو کار قائل هستید؟
ذات پلیسی این کار(هشت‌پا) با اثری مثل بازپرس که وجه پلیسی آن کمرنگ‌ بوده، متفاوت است. آنجا فرآیند برای مخاطب مهم بود اما در هشت‌پا چیزهای بسیاری برای کشف وجود دارد. به‌همین خاطر این شخصیت اگر قرار بود وزنش در درام درست قرار گیرد، باید حلقه به حلقه باز می‌شد. اگر جایی و حلقه‌ای از نقش را به غلط، زودتر بازی می‌کردم، تعریف این شخصیت در شاکله کار مخدوش می‌شد. برخورد متفاوتی با این شخصت داشتم و در ایفای نقش نیز متفاوت عمل کردم. با علم به این‌که کارگردانی مسلط به درام و دقیق، حواسش به من است که راکوردهای لحظه‌ای را درست ایفا کنم. این اصولا مسیرمان را در ایفای نقش سخت و پیچیده می‌کند، چون برعکس آن درست است. اما فکر می‌کنم نتیجه آن برای مخاطب مطلوب باشد. چون همان‌کاری را با مخاطب کردم که درام دوست دارد در کلیت دراماتیک خودش با مخاطب انجام دهد.اینها همه عملی نمی‌شد اگر کارگردانی ریزبین کنارمان نبود. نمی‌توانم بدون اعتماد به این مرزهای دور و اطراف عمل کنم. کارگردان مراقب بازیگر بود تا از این خطوط بیرون نزنم. این مراقبت‌ها را آقای معظمی به بهترین نحو داشت. این چهارمین تجربه من با محمدرضا شفیعی تهیه‌کننده است. با تجربه‌ای که پیش از این داشتم متوجه شدم تهیه‌کننده خوب نعمت است. فضای حرفه‌ای پشت اثر در روند بازی در چنین سریالی بسیار اهمیت دارد. کمک بازیگردان هم بسیار به کارم آمد. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها