این توجه از چند جهت قابل تبیین است. نخست آنکه عزاواشک وسوگواری درفرهنگ ایرانی،به دلیل حوادث تلخی که در تاریخ این موطن اتفاق افتاده ــ ازحمله اسکندر و مغول و تیمور تا ترکان عثمانی و افغانها و روس و انگلیس ــ یادآور مرارتهای عمومی بوده است.درواقع مردم ایران همواره به دنبال حماسهای بودند که بتواند آن فرهنگ و بایستههای هنجاری را در برابر هجوم خارجی بازآوری کند و برای نسل آتی، مایه انس و الگوبخشی باشد. ایرانیان تشنه اسطورهای بودهاند تا از امتزاج آن، ایجاد همنوایی و التیام کنند. پیش از این حادثه، آنچه مکتوب است و سینه به سینه از طریق نقالی منتقل میشده، ماجرای سووشون، نجات سیاوش و اثبات پاکی او در برابر بهتان که بعدها در آیین چهارشنبهسوری حفظ و البته با تحریفاتی هم همراه میشود.
مسأله دیگری که واقعه عاشورا را برای ایرانیان دارای وزن ارزشی بیشتری میکند، ازبعدمذهبی است.مسأله عاشورا و علقه ایرانیان به واقعه مصیبتبار کربلا بهخصوص از اوایل دوره صفوی به بعد، اتفاق افتاد. یادواره سووشون، نجات سیاوش و قربانی شدن او برای ایرانیان قرابت معنایی داردباماجرای امام حسین(ع)در عاشورا ـ هرچند بسیار عمیقترـ. ایرانیان از زاویه مذهب هم میخواستند این حماسه را برای خودشان درونی کنند و به دنبال احیای ارزشهای نهفته در صبح و شام کربلا بودند. عاشورا از این زاویه، احیای آن مفهومی بوده که در فرهنگ تاریخی ایران و در آثاری چون شاهنامه دیده میشده و ایرانیان درصدد تقویت آن روح عدالتخواهی، مقاومتجویی و حماسهسالاری بودند. عزا را نبایست در عنوانی منحصر به سوگواری نگاه کرد، بلکه باید به شکل رفتاری تعاونی بین اقوام ایرانی دچار خفقان و مبتلا به استبداد داخلی و تجاوز خارجی دید که راه نجاتی برای ناامنیهای روانی خودشان میخواستند. درواقع این حماسه درختی کامل از سوگواری بالنده برای یک انسان اسطورهای در اوج رنجها و بیدادگریها است. ظلمستیزی برای مظلومی که قربانی یک رخداد فاجعهبار شده و فرهنگی را برای روح ایرانیان به نام عاطفه عدالت و انگیزه مقاومت ساخته است. درواقع این فرهنگ حماسی است که به دنبال استقرار نظمی بنابر حکمرانی عادلانه است و یک ستیهندگی در برابر خصم را در بطن خود دارد. درواقع با اینکه همیشه قدرت را در دست نداشته و قربانی اعمال زور از سوی بیگانه است، این مقصود را به جای ذلت به جانفشانی تبدیل کرده. لذا روح حماسی عاشورا، یادآور آن گمشدهای است که در اساطیر باستانی ایران ظهور داشته و پیش از تعزیه دوران تشیع، در نقالی شاهنامه عهد سنت دیده میشد و از شیخ صفی تا اسماعیل صفوی، بیدارگر آن است.
در حقیقت نکته مهمتر آن است که روایت کربلای خانواده سیدالشهدا(ع) و یاران باوفای ایشان و به طور کلی فرهنگ سوگواری در دهه محرم، بهانهای برای وحدت میان اقوام، نسلها و مایه پیوند مردم کوچه و بازار از زن و مرد تا پیر و خردسال، غنی و فقیر تا دربار و خانقاه بوده است تا در پهنه وسیع جغرافیای ایرانی، مایه امید به نجات و انگیزه بذل ایثار تا پای جان برای دین و وطن قرار گیرد. لذا ملموس بودن تاریخ عینی عاشورا برای ایرانیان طی قرنها، تنه به تنه تاریخ اسطورهای جهان میزند و بلکه جای بسیاری از خلأهای تاریخی و آموزههای وارداتی اخلاقی را پر میکند. درواقع، این گزاره صرفا مناسکی مذهبی نیست و یک ارتباط پایدار و واقعی با روح هویتی تمدنی ایرانیان دارد.ما در طول تاریخ، الگوگیری ملموس از دینداری و آزادگی و نیز فداکاری و مهربانی امام حسین(ع) را میبینیم. اینکه یکایک همراهان امام در اوج مظلومیت و ضعف نظامی در برابر کثرت دشمنان و انبوه سلاحهایشان، حماسهای انسانی آفریدند و تن به تسلیم و ذلت نسپردند. مایه خون پاک زایشگری شد که بر خاک ریخت، شکوفه داد و تن دردمند و بیمار ایرانی را شفا بخشید تا در دل تاریخ از شکستهای مکرر در برابر حملات خارجی نهراسد و فرونپاشد.این مسأله تربیت سیاسی نیز تبدیل و در اقوام مختلف تکثیر شد. به مرور اقوام ایرانی از کرد و لرد و ترک و عرب تا بلوچ و فارس و مازنی و ترکمن، آیین پاسداشت عاشورا را به نمادهایی هنری و آیینی تبدیل کرده و ظرافتهای مخصوص شهر خودشان را چاشنی آن کردند؛ نخل در یزد، هروله وطبل ودهل وسنج دراعراب خوزستان، سوزوگداز نوحههای آذری و مناجاتهای خراسانی و آوازهای اصفهانی و دستگاههای موسیقی که طی آن پدید آمد... .یعنی مادردورههای تاریخی متفاوت میبینیم که تعزیه پررنگترازنقالی،به جای قهوهخانهها خیابانی میشود ودرواقع اولین روایت تصویری تاریخ پیش ازشیوع عکس و اختراع نگاتیو،همین تئاتر ایرانی تعزیهسرایی است که در فرهنگ شیعی اتفاق میافتد و هنرهای متنوعی را پیرامون خود شکل میدهد. این نکته حائزاهمیت است چرا که باید پرستش باورهای یک اسطوره چون امام حسین(ع)که ازهمه داراییهای خود برای نجات دین وآزادگی دیگران گذشته، درسنت ورسومات ملی رشد یابد. در دل این الگوی تامه، مفاهیم مختلفی همچون خانواده، مهربانی، ایثاروفداکاری و...احساس شده که بهوسیله عاشورا به نسلهای آینده تزریق میشود. این یک خطمشی هوشیارانه است که در دوران اختناق رضاخانی هم کار میکند و تصویر آن، دمیدن به روح عدالتخواهی و ظلمستیزی ملیسازی صنعت نفت تا ۱۵خرداد و بهمن۵۷ میشود و او را در برابر هیمنه خصم منفعل نمیسازد. این قصه را باید از زاویه اسطورهپردازی ایرانی و چکیده قصههای هزارویک شب شهرزاد در یک روز و یک شب دهم محرمالحرام دید. آن چیزی که در نهایت منجر به رسمیت پیدا کردن دین در ایران میشود و از پهنه جعرافیایی پارسی در برابر هجوم ترکان عثمانی و کشورگشایی روس تزاری دفاع میکند، فرهنگ تشیع و الهامگیری از عاشوراست. عاشورا بود که از تمامیت ارضی ایران از صفوی تا جمهوری اسلامی دفاع کرد. بنابراین صرفا یک آیین مذهبی نیست، بلکه بیدارگر یک تاریخ تمدنی است که این را با استخدام هنر حفظ کرده است.همیشه هم وقتی میخواستند شیعه راتوصیف کنند،میگفتند دوعلقه واعتقاد دارد که آن را زنده نگه داشته؛ یکی نگاه به ایثارگری تا پای جان در عاشوراست که ترس از دست دادن مال و جان و خانواده را میگیرد، دوم تداوم اعتقاد به آینده است، چرا که یقین به ظهور یک منجی دارد. درحقیقت شیعه نه فقط ازاین گریه احساس انفعال نمیکند بلکه میخواهد از وقوع دوباره حادثه جلوگیری کند. لذا امام را باور دارد و دو بال عاشورا و منجی را درهویت ایرانی خود، تبدیل به فرهنگ ملی و آموزهای باطنی کرده و چون خون تازهای در کالبد نسلهای جدیدش میدمد. از این منظر باید گفت، نمایش سوگواری عاشورا و عزاداری اقوام در برنامهای چون حسینیه معلی، بازخوانی ارزشهای آیینی و فرهنگ ملی است.