داریوش یاری کارگردانی است که عشق خود را به امام حسین (ع) با فیلمهای مختلفی مانند «دخیل»، «هاتف» و «کربلا جغرافیای یک تاریخ» نشان داده است. این کارگردان بار دیگر با فیلم شور عاشقی که برای اولینبار در جشنواره فیلم فجر سال گذشته نمایش داده شد، این علاقه را ثابت کرد و این روزها همزمان با محرم شور عاشقی بر پرده سینماست.
این فیلم، درباره کاروان اسرای کربلاست که از کوفه تا شام حرکت میکنند و سلما (شهره موسوی) زنی است که مأمور میشود زبان گویای کاروان اسرای کربلا و زینب (س) باشد و با آگاهیدادن به آدمهایی که شمر (پیام احمدینیا) آنها را فریب داده، حقیقت را روشن کند. همین موضوع بهانه خوبی شد تا در جامجم میزبان این کارگردان و برخی بازیگران این فیلم باشیم تا درباره این فیلم گفتگو کنیم.
فیلم شما در ابتدا «پس از واقعه» نام داشت چرا به شور عاشقی تبدیل شد؟
نام این فیلمنامه از آغاز نگارش شور عاشقی بود. در زمان پیشتولید انسان بزرگواری فیلمنامه را خواند و به سمتی رفتیم که نام فیلم پس از واقعه باشد. اصلا ترسی نداشتم که تشابه اسمی میان فیلم «روز واقعه» و «پس از واقعه» باشد. اتفاقا به لحاظ استراتژیک دوست داشتم اینطور احساس شود که سینمای ایران هم ارادت خود را به روز واقعه و پس از واقعه نشان داده است. بعدها که توفیق همکاری با آن شخص حاصل نشد، بهآرامی به خانه اول و شور عاشقی برگشتیم.
شما تابهحال فیلمهای مختلفی با مضمون عاشورا ساختید. علت اینکه به تعبیر خودتان این فیلمها با زلف امام حسین (ع) گره بخورد، چیست؟
این مهمترین سؤال شما در رابطه با من و اثر است. خیلی خوب است سینماگرانی داشته باشیم که صاحب یک اندیشه و دیدگاه باشند؛ یعنی در حوزه فیلمهایی که میسازند، مؤلف باشند، ببخشید که از واژه مؤلف استفاده میکنم، چون کلمه سنگینی است. اتفاق خوبی است روی حوزهای که بهطور جدی پژوهش کردم و نسبت به آن دغدغه دارم، کار کنم و همان به زبان مشترک من با مخاطب تبدیل شود. در حال حاضر جای خالی فیلمهای دینی و تاریخ اسلام با محوریت مفاهیم عاشورایی را احساس میکنیم. کسی روی این مسائل کار نمیکند و روی زمین مانده و احساس کردم حیف است که این پرچم روی زمین بماند. بهدلیل اینکه روی این موضوع کار مطالعاتی جدی انجام دادم، تصمیم گرفتم به میدان بیایم. به همین دلیل است برای تلویزیون که مستند ساختم، سر از مجموعه «اهل سوگ» درآوردم. در جایی دیگر دنبال پژوهش درباره تاریخ معماری تمدن اسلامی نوظهور بودم، اما به یکباره سر از «کربلا جغرافیای یک تاریخ» درآوردم. در فیلم «خانهای روی تپه» تهیهکننده وسط پروژه آمد و گفت این سکانسهایی که گرفتی داخل فیلم نیست و قرار نبود اینجا هیأت امام حسین (ع) باشد و تو او را به امام حسین (ع) وصل کنی، اما این جهان یک آدم است که نمیتواند آن را انکار کند. اصلا برای چه باید این جهان را انکار کند؟... ما باید عاشقی را در سالی فریاد بزنیم و این پرچم را بلند کنیم که مخاطبان بهدلیل نگاه غلط استراتژیک حاکمیت با آن قهر کردهاند. اتفاقا امام حسین (ع) الان دنبال یار و رفیق میگردد و همین موقع است که صدای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنی» را میشنوم و احساس میکنم باید بگویم لبیک یا حسین (ع).
واکنش من نسبت به مهمترین اتفاقات جامعه اینگونه و با ساخت فیلم است. در یک مقطع مهم تاریخی، اتفاقی در کشورم میافتد و میبینم تا چه اندازه مرز بین دروغ و راست درهم تنیده شده و انسان نمیتواند فاصله بین حقیقت و دروغ را تشخیص دهد. گاهی با صدای بلند فریاد میزنیم که سمت درست حقیقت ایستادیم، اما اینطور نبوده و باید پیگیر حقیقت راستین باشیم. این دشت مشوش چیست؟ در این مواقع از امام حسین (ع) کمک میگیریم که چراغ هدایت است.
از نظر شما چطور امکان رسیدن به شناخت حقیقی در شرایط فعلی که از هر طرف در محاصره رسانههای مختلفیم، وجود دارد؟
همانطور که گفتم، ممکن است شما بهعنوان مخاطب برای پاسخگویی به شکتان از جامعهشناس، کارشناس و رسانهها کمک بگیرید، اما من سراغ حسینبن علی (ع) میروم و میگویم: «تو چراغ هدایتی، یک بار دیگر بر زندگیام بتاب تا ببینم چه کار باید انجام دهم؟ یا حسین (ع) خودت وسط معرکه راست و دروغ بودی، زیرا در کربلا همه کسانی که فکر میکردیم راست میگویند، دروغ گفتند. یا حسین (ع) بعد از ماجرای کربلا لشکری از کاروان اسیر راه افتادند که بروند تا برخی بتوانند مردم را فریب دهند؛ اما راست و حقیقت تو بودی.»
حسین (ع) به شما میگوید این دعوا همیشگی است و نیاز به یک معرفت و فهم دارد که آگاه شوید. اگر آگاه شوی، فانوسی در قلبت روشن میشود که از جنس چراغ هدایت است. حسین (ع) اصل مأموریت هدایت در روزگار معاصر را به ما سپرده است. آدمهای مختلفی هستند که مثال میزنیم و خودشان مثل او چراغدار هستند. حسین (ع) مشکلاتم را با همه جفایی که در حقم شده و نمیتوانم از آن صحبت کنم، حل میکند؛ چون نمیشود فیلمی از خاندانی بسازم که به آنها بالاترین جفا شده و بعد گوشهای بایستم و بگویم به من جفا شده است. اصلا وقتی درباره خاندانی فیلم ساختید که زخم خوردند، خودتان باید از این زخمها بخورید. اگر فیلم شور عاشقی را دیده باشید، صحنهای در اولین شهری که کاروان وارد میشود، وجود دارد و یک نفر سنگی به پیشانی شخصیت زن اصلی فیلم (سلما) میزند. مواقعی که این صحنه را میبینم به خودم میگویم داریوش یاری! چنین سنگهایی باید به پیشانیات بخورد و بشکند تا در این مسیر باشی. هرچقدر این زخمها وارد میشود، احساس میکنم مسیر را درست میروم.
اگر به فیلمهای قبلی شما هم رجوع کنیم، زمینه مشترک بسیاری از آنها حقیقتطلبی، راستگویی، عدالتخواهی و رعایت حقوق دیگران است. دلیل تأکید شما روی این مضامین چیست؟
حسینبن علی (ع) سال ۶۱ هجری به شهادت رسید و تمام شد، اما به این فکر کنید او چه دارد که هر سال ۱۰ روز برایش عزاداری میکنید؟ میدانید چه دارد؟ زندهشدن همین مفاهیم. یک سوی میدان عباس (ع) یعنی مظهر وفای به عهد است و سوی دیگر فرماندهان سپاه شمر و بیوفایی به امام حسین (ع) هستند. یک سوی میدان محبت و دوستی است و یک سوی دیگر سراسر خشم. یک سوی میدان منفعت جمعی و نجات دین خدا و سوی دیگر منفعت فردی است که عمر سعد میخواهد در ازای بهاصطلاح دفع شر امام حسین (ع) به حکومت ری برسد. به عبارتی همه فضایل اخلاقی در برابر زشتیهای اخلاقی در سرزمین نینوا رودرروی هم ایستادند. کربلا دعوای آدمها نیست؛ جنگ مفاهیم خیر و شر است. این مفاهیمی است که موجب آگاهی ما میشود و بعد از آن اجازه نمیدهیم هرکسی برایمان راست را دروغ جلوه دهد. بهعنوان سینماگر باید این را جزو وظیفه بدانیم.
در هر لوکیشنی که شخصیت ما در شور عاشقی وارد میشود، یکنفر که حتی ممکن است قمارباز نزدیک به خلیفه باشد به رستگاری میرسد؛ چون در برابر زبان دروغ میایستد و میگوید برنده کسی است که با خدا معامله کرده. لشکر سیاهی این صحبتها و حقایق را نمیپذیرد، او کشته میشود و به رستگاری میرسد. تاریخ پر از لحظاتی است که بزنگاههای تاریخی در آن اتفاق میافتد. به همین دلیل است که بزرگان ما جمله معروف «کُلُّ یومٍ عاشُوراءُ وَ کُلُّ أرْضٍ کَرْبَلا» را میگویند؛ یعنی هر لحظه در شرایطی قرار میگیرید که باید تصمیم بگیرید بین منافع خودتان، فضیلتهای اخلاقی و منفعت جمعی یکی را انتخاب کنید. لحظهای که سراغ منفعت جمع رفتید و تصمیم به نجات کشورتان گرفتید و اجازه ندادید دروغ غلبه کند، رستگار میشوید. این اندیشه جاری تشیع است. جالب است که ما این فیلم را با تمام این پیشزمینهها میسازیم و بعضی میگویند فلان بخش، خلاف تاریخ است. «این حرفها را رها کنید!... کدام تاریخ...؟!»
یک نفر ما را متهم کرد بعد از عاشورا اصلا شمری نبود که بخواهد لشکری فراهم کند و کاروان اسرا را از کوفه تا شام ببرد. اول اینکه او یکبار نرفته یک کتاب تاریخ بخواند و ببیند هیچ مورخی نبود شمر را تأیید نکرده است، اما من میگویم: «شمر! اگر نباشی هم کاروان را دستت میدهیم و ذلت و خواری را -در فیلم- به سرت میآوریم که تاریخ فراموش نکند، چه بودی!». این اندیشه سیار آیینی و فرهنگی تفکر شیعه است که کار خودش را میکند. نتیجه رفتار فردی که نسبت به بودن شمر در کاروان اسرا خرده میگیرد، این میشود که آدمها به او میگویند: «در هیأتی که تو تبلیغ میکنی، شرکت نمیکنیم.»
با توجه به آثاری که ساختید چقدر خودتان را در راه ساخت فیلمهای دینی ماندگار و موفق دیدید؟
مرحوم عباس کیارستمی گفت که هیچ فیلمی در زمان خودش نمیتواند بگوید، موفق و ماندگار است بلکه باید برود و شلاق غبار زمان به آن بخورد. وقتی «کربلا جغرافیای یک تاریخ» را ساختم، بلایی به سرم آوردند که دو ساعت در پارک پردیسان فریاد میزدم و به خودم گفتم: «آخرینبارت باشد!» امروز سربلندم، چون بعد از نزدیک به ۱۰ سال هنوز آن فیلم را نشان میدهند، درباره آن گفتگو میکنند و از تصاویر و نریشن آن کلیپ میسازند و در دانشگاهها در حوزه مستندسازی تدریس میشود. امیدوارم این اتفاق درباره شور عاشقی هم بیفتد، چون خدا را شاهد میگیرم، چیزی کم نگذاشتم و تمام توانم را به میدان آوردم. قرار نیست یک فیلم هالیوودی با جلوههای ویژه همراه با آتش، تیر و سلاخی آدمها را در شور عاشقی ببینید، چون از نظر داریوش یاری جنگ و مردان جنگی در کربلا تمام شدند. اگر برای تماشای فیلمی شبیه هالیوودیها میآیید، لطفا نیایید شورعاشقی را ببینید...! به عنوان سینماگر باید وضعیت شما را نسبت به پدیدهها روشن کنم و این همان چیزی است که در فیلم به آن اشاره میکنم.
اشاره غیرمستقیمی هم دارید که دستگاه تبلیغاتی بنیامیه چطور حقیقت را وارونه نشان میدهند که امکان مقایسه آن با شرایط امروز وجود دارد.
بله. الان مثل همان جمله فیلم باید شمشیر زبان از نیام دهان برکشید، چون دعوای دیالوگها و جنگ روایتهاست؛ چیزی که در یمن، غزه، فلسطین، عراق، سوریه، جریان مقاومت و حتی در آمریکا میبینید. شور عاشقی فیلمی است که میگوید باهم صحبت کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاد که سر مبارک حسین (ع) را بریدند و چه بلایی در جهان اسلام نازل شد که جز کشتن حسین (ع) هیچ راهی برای نجاتش نبود؛ یعنی دشت مشوشی را خلیفهها در کمتر از ۵۰ سال ساختند که برای نجات دین راهی جز کشتن حسین (ع) نبود. حالا مردم! جامعه امروزتان را نگاه کنید و ببینید شبیه آن جامعه هست یا نیست...؟ اگر هست، منتظر باشید و بهزودی دوباره سر میبرید!
در بخشهایی از فیلم هم به این موضوع اشاره کردیم که بسیاری برای منفعت و سکه زر همهچیز را فراموش میکنند. امروز هم خیلیها همینطور هستند و داعیه حقیقت دارند. سر منفعت فردی، شانه خالی میکنیم و تمام منفعت اجتماعی را زمین میزنیم. این وضعیت جامعه عرب بود که سر حسین ابنعلی (ع) را بریدند؛ یعنی آدمها را زود میخریدند. ما در فیلم میگوییم: خوب در معامله افتادید، اما مراقب خودتان باشید...! آن روز خیلی دور نیست که یکبار دیگر کاروان اسرای حسین (ع) از روبهروی شما رد شود و اینبار مثل چیزی که در فیلم بود، مجبور شوید از ترستان شمشیر بچرخانید. بهطور کلی، منظورم از نبش قبر تاریخ این است که عبدالرحمن و سلمای امروزمان را ببینیم و زینب (س) و اسرای کاروان، حسین (ع) امروزمان را پیدا کنیم.
چرا ترجیح دادید دکور خاصی در فیلم نداشته باشید و بیشتر از فضای باز استفاده کنید؟
به بچهها گفتم اذیت میشوید، اما بیایید از این دکور ۱۰ کیلومتری تهران فاصله بگیریم. فقط یکجا روی کره زمین هنگام حرکت اسبها خاک بلند میشد که همین خور و بیابانک بود و این خیلی عجیب بود. بنای فیلم این بود که تصفیه و پالایشی درون همه بازیگران و عوامل رخ دهد و موجب شود با این پدیدهای که جلوی ما ظاهر میشود، با معرفت نگاه کنیم. وقتی این بینش در اثری به وجود میآید به آرامی کارکرد خود را در بدنه اثر نشان میدهد. همه بچهها در پایان کار گفتند هیچکدام از ما همان آدم قبل از تجربه کار در شور عاشقی نیستیم.
معمولا بحثهای زیادی بر سر دریافت بودجه فیلمهایی از جنس شور عاشقی وجود دارد. بودجه این فیلم چطور تأمین شد؟
اگر این فیلم بودجههای زیادی را جذب میکرد، صداقت، صمیمیت و عشق آن را الکن میکرد و به همین دلیل اصرار داشتم هر بودجهای و به هر مقداری وارد این فیلم نشود. هرچند بعضی مرا متهم میکنند که بودجههای زیادی برای فیلم گرفتم، اما اشکالی ندارد و میدانم نیتم چه چیزی است. تهیهکنندهای راغب نبود که بیاید و این فیلم را بسازد، چون هرکس میآمد، این بودجه باید ضرب در سه میشد و خودم مجبور شدم تهیهکنندگی را بهعهده بگیرم وگرنه چرا باید به این فکر میکردم که آیا تراکتور برای شترها علوفه میآورد یا نمیآورد (میخندد). هیچکس جلو نیامد، چون قلک نشده بودم...! این را هم بگویم که پنج روز اول فیلمبرداری ۱۰ نفر از تیم ما رفتند که روزیشان نبود بمانند و اشکالی هم ندارد. دستیارم کلافه و عصبانی بود، گفتم اصلا برای ماندنشان اصرار نکن، هرکس دوست دارد، بماند، هرکس دوست دارد، برود و ما تا قران آخر با او تصفیه حساب میکنیم. علاوهبر این، به بیش از ۹۰ درصد افراد پروژه هدیهای بابت حضور در پروژه هم داده شد.
بیان شاعرانه کربلا جغرافیای یک تاریخ در شور عاشقی هم بود. چطور تصمیم گرفتید این بیان شاعرانه با روایت شهره موسوی ادامه پیدا کند؟
در کربلا جغرافیای یک تاریخ، هم به لحاظ فرم و ساختار و هم به لحاظ ادبیات، جهان شاعرانهای وجود دارد. یادم میآید به شهاب حسینی گفتم کاملا بیروح و خالی از هر نوع احساسی روایت کن و در آن لحظه، کمی به او برخورد و گفت اگر دنبال چنین آدمی میگشتی چرا سراغ من آمدی؟... بعد از آن باهم صحبت کردیم و گفتم در فیلم مَشکی از روی اسب میافتد که همان حضرت عباس (ع) است و به اندازه کافی دراماتیک است و اگر بخواهی پرطمطراقش کنی، لحنت جهان شاعرانه را از فیلم میگیرد. ایده فیلم کربلا جغرافیای یک تاریخ، این بود چطور یک حادثه تبدیل به حماسه میشود و شخصیتهایش تبدیل به اسطوره میشوند؟...
میخواستیم بگوییم فرهنگ و هنرهای کشورهای اسلامی بهخصوص ایران، توانست چنین کاری با واقعه کربلا انجام دهد و از یک حادثه حماسه بسازد. پس من هم باید با همین نگاه وارد میدان میشدم و از نظرم با زبان شعر و شاعری خالی از هر نوع خشونتی مستحکم میشود. رویارویی سپاه خشم و محبت در تعزیه هم دیده میشود که این خشم و محبت در نحوه ادای جملات، صحنه و لباس کاملا مشهود است. در فیلم شور عاشقی هم تمام حرف ما این بود که دنبال نوعی روایت عاشقانه برویم. در فضا و بستر ما هرچقدر این نگاه شاعرانه باشد، برنده هستیم. همه عزت دین من به خاطر کاری است که حسین (ع) انجام داده و هیچ راهی ندارم جز اینکه برای روایت از زبان و ساختار شاعرانه استفاده کنم. منظور از شاعرانه نوع نگاه من به زخم پاها، جسارت و ایستادگی یک زن و بازگشت هر انسانی در بزنگاه تاریخی است. شمر با فریاد ا... اکبر سر امامحسین (ع) را میبرد و از این نترسیدم، چون این کلمه جزو شعائر دین است، اما اگر از زبان شخص گمراهی بیان شود، سر از داعش و شبیه آن در میآورد. این نگاه شاعرانه باید در ادبیات و واژگان گفتاری فیلم هم اتفاق میافتاد. از طرفی یکی از ویژگیهای جدی مهدی زمینپرداز، شهره موسوی و پیام احمدنیا مربوط به نوع ادای دیالوگها بود که حسین مهکام خیلی شاعرانه نوشت و از دیالوگها پاسبانی میکرد. حتی مهدی میآمد و میگفت، خسته نشو آقا، اجازه بده یکبار دیگر خانم موسوی فلان دیالوگ را با لحنی دیگر ادا کند تا بهتر شود. هر پارتنر جدیدی که میآمد، دوباره دیالوگها را دورخوانی میکردند. مهمترین سرمایه شور عاشقی دیالوگها و بازیگران بودند که سه بازیگر اصلی از دیالوگها پاسبانی کردند و من از این بابت مدیون آنها هستم.
به نظر میرسد در شور عاشقی با نشان دادن جلوههای محبت و غریبنوازی راهب نصرانی نسبت به سر امام حسین (ع) در حال مقایسه عملکرد خوب مسیحیان نسبت به مسلمان و عملکرد بد مسلمانان در حق یکدیگرید.
اخیرا متنی برایم آمد که آربی آوانسیان ــ سینماگر ــ یک روز میبیند که مراسم عزاداری بهخوبی در محل برگزار نشده و با پرسش متوجه میشود جای کافی نداشتند. بنابراین، کلید پارکینگ سینما را میدهد و از آن سال هیأت در پارکینگ سینما برگزار میشود و اهالی سینما، اولین حضور دستهشان را جلوی در خانه این ارمنی میبرند. این مربوط به روزگار متأخر ماست. در تاریخ هم کاروان اسرای کربلا وارد شهری میشوند که نصرانی و مسلمان باهم زندگی میکنند. در تاریخ نوشته شده هنگام درگیری، راهب دیر، ناقوس گلی را بر سر شمر میکوبد. بهجز این، مهمترین واقعه در رابطه با دین مسیحیت مربوط به ماجرای امانت گرفتن سر امام حسین (ع) به دست راهب دیر است. انواع نژاد مختلف در کاروان امام حسین (ع) است، بنابراین، او تنها برای ما نیست، بلکه متعلق به تمام دنیا و ادیان است و او خودش غریبنوازی را انجام داده و تو بهعنوان دوستدارش اگر بخواهی فیلمی بسازی باید به ماجرا با همین معرفت نگاه کنی.
چه شد که به انتخاب بازیگرانی مثل آقای زمینپرداز و شهره موسوی رسیدید؟
یکسری اتفاقات موجود در جامعه باعث شد که شخصیت مرد فیلم تبدیل به زن شود، چون در نسخه قبلی فیلمنامه عبدالرحمن شخصیت اصلی بود. بعد از آن که شخصیت فیلم به زن تغییر ماهیت داد، میخواست راوی حقیقت باشد. هنگام نوشتن فیلمنامه صورت مهدی زمینپرداز برای عبدالرحمن را واقعا در نظر داشتم. بازیگران عرب و ترک زیادی با مشورت آقای مجید مجیدی میخواستند به کار اضافه شوند که در نهایت بهعنوان کارگردان وظیفه داشتم بگردم و گشتم. ما انتخابی از شروع داشتیم و بررسی کردیم که کجا دوباره خودنمایی میکند. وقتی نقطه پایانی انتخابت همان نقطه آغازین باشد، اتفاق درجه یکی میافتد. این اتفاق درباره شهره موسوی و مهدی زمینپرداز افتاد. من فیلمنامه را برای شخصیت شمر به دو دوست دیگر داده بودم که صورت یکی برای این نقش کلیشهای بود و یک نفر امکان همکاری میسر نشد. بنابراین، با یکی به لحاظ مالی به تفاهم نرسیدم و با یکی دیگر که گپ زدیم، متوجه شدم دنیایش چیز دیگری است و درک نکرد این شمر قاری قرآن است و جانباز جنگ کنار حضرت علی (ع) است. تا اینکه فیلمنامه از راه دستیارم و به پیشنهاد خودم به دست پیام احمدنیا رسید. او فیلمنامه را که دید، با شوق و شور زیادی به دفتر آمد و گفت یک وقت از داخل این فیلم تعزیه درنیاوری! این دقیقا همان مورد تأکیدم بود. بهخصوص به بچههایی که در کاروان بودند، میگفتم اینقدر کاروان را با شلاق نزنید و قرار نیست فیلم شبیه کاروانهای تعزیهخوانی باشد. سر صحنه، هر سه این بزرگواران بازیگر و کارگردانان فیلم بودند، چون شاهد تلاش آنها برای بهتر شدن کار بودم.
موسیقی فیلم هم در بخشهایی ممکن بود مخاطب را یاد روز واقعه بیندازد. چطور به این نوع موسیقی رسیدید؟
آقای مجیدی به من گفت به قدری موسیقی این فیلم مهم است که اگر خوب نشود، ممکن است بعد از جشنواره فجر آن را به یک آهنگساز خارجی بدهیم و ما خودمان را آماده کرده بودیم. وقتی موسیقی آقای سخاوتدوست را روی فیلم گذاشتیم، متوجه شدیم خیلی درست و بهجا بود. صادقانه میگویم هرجا به لحاظ دراماتیک فیلم از مخاطب جا میماند، موسیقی این کمبود را جبران میکرد و واقعا مدیون آقای سخاوتدوست هستم.
از نحوه اکران فیلم راضی هستید؟
بله. بچههای پخش، برای شور عاشقی شیوه پخش سیار را در شهرهای فاقد و محروم از سینما راه انداختند و در مساجد و تکیهها با رقم کمی نمایش میدهند. چند روز پیش هم بعد از نماز مغرب و عشا این فیلم را کنار مقبره شهید ابراهیم هادی نمایش دادیم و حداقل ۲۰۰ نفر آنجا بودند. جالب اینکه آدمهای بسیاری گفتند میخواهیم این فیلم با هزینه ما در فلان جا نمایش داده شود.
کار در تیغ آفتاب برای امام حسین (ع)
اولین سکانس آمدن کاروان اسرا بود که میخواستیم فیلمبرداری کنیم؛ یعنی باید از بالا ــ از سمت خط افق ــ فیلمبرداری میکردیم و پایین میآمدیم و بچهها آمده بودند و مقدمات آماده بود. به یکباره دیدم چادر کوچکی زدند و کولر و پنکه آوردند. ما ۱۵ تیر وسط تیغ آفتاب بودیم و به خودم گفتم چطور میتوانی با این شرایط فیلمبرداری کنی؟ تو مگر آرزو نداشتی یک روز کاروان اسرای کربلا را در فیلمت نشان دهی؟ پس از آن بچههای تدارکات گفتند تاکسی آوردند تا داخل آن خنک شوم و بتوانم فیلمبرداری را ادامه دهم، اما قبول نکردم و گفتم هرچقدر این آفتاب رویم بتابد حالم قشنگتر است، بگذارید با احترام به این کاروان نگاه کنم، اما وقتی به خودم آمدم متوجه شدم تازه این تصمیم را گرفتم و فریدون شیردل فیلمبردار و فرخ فدایی صدابردارمان چهار ساعت زودتر چنین تصمیمی گرفته بودند. ما با این روحیه به میدان آمدیم و نمیخواستیم در روند تهیه فیلم قلکی بهنام امامحسین (ع) بسازیم و بودجه فاخر را داخل آن بریزیم و بعد هم به کمک جلوههای ویژه اسبی را چپه کنیم و جایی را آتش بزنیم.
تغییر ذائقه با فیلمهای نامناسب برای کودکان
انتخاب فیلمهای نامناسب کودکان که مربیان مدرسهها انجام میدهند، مشکلزاست. همین الان بچههای ما را از مدارس برای تماشای فیلمهای کمدی سخیف میبرند. به نظرم ما نیاز به یک شکایت حقوقی از سیستم آموزشوپرورش به کمک یک انسان توانا داریم که چطور به خودشان اجازه میدهند مدیران امور تربیتی بچههای ما را برای دیدن این فیلمها ببرند؟ این نفی سینمای کمدی نیست و تمام زیبایی سینما به آسمان رنگی و متنوع فیلمهاست، اما این مربیان در مرحله انتخاب دست روی کمدی گذاشتند و این خوب نیست. مسأله مهمتر این است که ذائقه یک ملت با این انتخابهای نادرست از کودکی که حساسترین سن است تغییر میکند. از سر کجفهمی چنین مدیرانی است که ذائقه ملت تغییر کرده و بههمیندلیل الان نمیتوانم توقع داشته باشم فیلمهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی در سینمای ما بفروشد. تاوان این ندانمکاری را من و امثال فیلمهای «روایت ناتمام سیما» و «آبی روشن» باید بدهد.
مهدی زمینپرداز در گفتگو با «جامجم» مطرح کرد
واقعه جنگ را زنان شکل میدهند
مهدی زمینپرداز، بازیگر نقش عبدالرحمان فیلم «شور عاشقی» در کارنامه هنری خود بیشترین همکاری را با محمدحسین مهدویان ثبت کرده و نقشهای متعددی در فیلمهای تاریخ معاصر به عهده داشته است. طول و عرض نقش هیچگاه برای این بازیگر اهمیت نداشته و بیشتر نقشهایش مکمل بوده و چند سالی است که در نقشهای اصلی هم ظاهر میشود و بهخوبی تأثیر خود را روی مخاطب میگذارد. او در رابطه با همکاری با فیلم شور عاشقی و داریوش یاری یادآوری کرد این فیلم را با دلش بازی کرده است.
شما هم تجربه کار در فیلمهای تاریخ معاصر با فضای ملتهب امنیتی و اجتماعی را دارید و هم فیلمهایی مثل شور عاشقی که به مصائب اهلبیت امامحسین (ع) بعد از واقعه عاشورا میپردازند. تجربه حضور در این فیلمها چه کمکی به بازی شما در شور عاشقی کرد؟
قبل از همکاری با آقای یاری فیلم «کربلا، جغرافیای یک تاریخ» را دیده بودم و این اولین تجربه همکاریم با ایشان بود. وقتی فیلمنامه را خواندم، احساس کردم میتوانم تجربه جدیدتر و مفیدتری در بازیگری داشته باشم. هر کاری تجربهای برای پختهشدن در کار بعدی شماست، اما قضیه قرارداد بستن در شور عاشقی بیشتر به خوبشدن حال مادرم برمیگشت، چون درگیر یک بیماری و در بیمارستان بستری بود. مادرم عاشق این فضاهاست و عشق من برای همکاری بهخاطر مادرم بود. شاید کارهای قبلیام با مشورت بیشتری شکل میگرفت، اما شور عاشقی نسبت به بقیه کارها برایم خیلی دلی بود. به نظرم این فیلم براساس عقل و عشق شکلگرفت و در عشق هم تسلیمشدن اهمیت دارد. زمانی که براساس عشق مثل کار در شور عاشقی حرکت میکنید، باید تسلیم شوید. عبدالرحمانی که در شور عاشقی است، تسلیم خواستههای زنی به نام سلما میشود، چون دوستش دارد. این عشق زمینی بهتدریج به اندازهای پیش میرود که تبدیل به عشق آسمانی میشود و سلما را کنار میگذارد. در حقیقت، شخصیت عبدالرحمان در صحبتهایی که سلما درباره امامحسین (ع) میکند شکل میگیرد و نوعی پالایش فکری درون عبدالرحمان بهوجود میآید.
درواقع میتوان گفت که عبدالرحمان هم حر دوم است؟
اگر بخواهیم به گرایش او جهت دهیم، جواب مثبت است و عبدالرحمان هم حر دومی نسبت به سلماست. به نظرم واقعه جنگ را زنان معنا میدهند و قهرمانان اصلی واقعه عاشورا زنان هستند. وقتی سربازان در جنگ کشته میشوند، یک مادر میتواند این ماجرا را برای بچهاش به زیبایی روایت کند. در این فیلم هم زنان نقش اصلی را به عهده دارند. چه کسی واقعه عاشورا را ماندگار کرد؟ ما همیشه درباره حضرتعباس (ع)، امامحسین (ع) و علیاکبر (ع) صحبت میکنیم، اما درباره شخصیت زنی، چون بانو زینب (س) کمتر صحبت کردیم. در این فیلم، چون امکان نشاندادن بانو زینب (س) نیست، سلما را نشان میدهیم که نمایندهای برای بانوست. اینجاست که قهرمان اصلی جنگ خود بانو زینب (س) است. سلما نماینده تفکر و شخصیتی است که این فیلم بیان میکند. اولین بار که فیلم نام «پس از واقعه» را داشت، میخواستیم یادآور روز واقعه و تأثیرش باشیم، اما این از زیرکی آقای یاری بود که تبدیل به شور عاشقی شد. این شور عاشقی در فیلم دیده میشود و جلا و رنگ میگیرد. قشنگی شخصیتهای فیلم در این است در موقعیتی قرار میگیرید که مرگ است. همیشه به این فکر میکنم که چرا در قرآن روی شهادت و جهاد تأکید ویژهای میشود و در آیه ۷۴ سوره انفال هم آمده است: «و کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا به جهاد پرداخته و کسانى که [مهاجران را]پناه داده و یارى کردهاند، همان مؤمنان واقعىاند. براى آنان بخشایش و روزى شایستهاى خواهد بود.» تجلی این آیه در سلما و عبدالرحمانی که در فیلم وجود دارد مصداق پیدا میکند؛ یعنی او که نمیخواست بمیرد و میخواست به زندگیش برسد، حاضر میشود جانش را فدا کند. اساس عالم بر عشق و عقل بنا شده که عقل میگوید از مرگ دوری کن و عشق موجب میشود که از بسیاری مسائل بگذری.
چقدر بازی در نقش عبدالرحمان برای شما با ریسک همراه بود؟
ما در جامعهای زندگی میکنیم که متأسفانه بیان بسیاری از اعتقادات ترس دارد و عده زیادی به اعتقادات درونی ما حمله میکنند. در حال حاضر نیز کار کردن چنین فیلمهایی به نظرم ترسناک شده، اما آقای یاری اینطور نیست، اعتقاداتش را بهصراحت بیان و ما را مجبور میکند درباره امام حسین (ع) و کاری که انجام داده، فکر کنیم. همچنین میتوانیم به این فکر کنیم که حرکت او چه تأثیری در جامعه و جوانان امروزی میتواند بگذارد؟... اگر دنبال نمادها بگردیم، بسیاری از آدمها را در واقعه کربلا پیدا میکنیم که به وقایع امروز مرتبط هستند. علیاکبر عاشورا را میتوانیم با جوانان و نوجوان جامعه امروز تطبیق دهیم. همانطور که گفتم، از طرفی کار کردن در این حوزه مقداری ترسناک است و از طرفی توجه به اعتقادات در بازیگری لذتبخش است.
با وجود این ترسها، اگر باز هم پیشنهادی در حوزه کار تاریخی مذهبی داشته باشید، قبول میکنید؟
چراکه نه، چون یکسری مسائل اعتقادی و درونی است و بهجز این، میخواهیم لذت ببریم. در بخشهایی هم ممکن است با نقد روبهرو شویم، اما میگویی این کار دلی بود و انجامش دادم. قرار نیست صدمه بزنم، بلکه باید تفکر ایجاد کنم. اصلا بروید راست و درست کربلا و عاشورا را دربیاورید، اما متأسفانه همه ما فقط حرف میزنیم و عمل و تحقیق نمیکنیم. از وقتی که درگیر دنیای اینستاگرام و مجازی شدیم، فکر میکنیم فلان شخص درباره یک موضوع درست صحبت میکند، اما از کجا میدانید حرفش درستی است؟... بروید راست و دروغش را دربیاورید، هرچند دنیای مجازی اجازه نمیدهد. متأسفانه نوجوانان ما بیشتر درگیر این دنیای مجازی شدهاند و فکر میکنم در بخش فرهنگی اعم از ساخت فیلم و ... بیشتر باید روی این موضوع کار شود. گاهی نوجوانان ما مطالبی میخوانند که بهشدت روی آنها تأثیر میگذارد؛ یعنی این مطالب تبدیل به باورشان میشود و این خیلی خطرناک است. اگر شما بخواهید فیلمهایی مانند شور عاشقی را برای نوجوانان جا بیندازید، پس میزنند. فکر میکنم مسئولان فرهنگی ما بیشتر روی این موضوع تمرکز کنند که چه کاری باید برای نوجوانان دهه ۹۰ و جوانان دهه ۸۰ انجام دهیم؟...
بیاییم با عقلانیت و برنامهریزی درست و پردازش خوب درباره فیلمها، بچهها را به دنیای واقعی برگردانیم، چون نمیتوانیم دنیای مجازی را از آنها بگیریم و مانع پیشرفت ارتباطات شویم. فیلمهایی مانند شور عاشقی با کمترین امکانات ساخته میشود و بسیاری موانع هم بر سرراهش است و در نهایت یک فیلم خوب میخواهند؛ مگر امکانپذیر است؟... تأثیر این فیلم بعدها ممکن است مشخص شود، نه الان. اما بسیاری انتظار دارند فیلم تأثیرش را الان بگذارد. این نوع فیلمها بین مرز شعار و واقعیت گیر میکند و همه میگویند باز هم شعار؛ چه اشکال دارد؟... یکسری شعارها خوب است، اما تأثیر آن را بعدها میبینید.
چه صحنهای در فیلم، شما را بیشتر از دیگر صحنهها تحتتأثیر قرار داد؟
فیلم لحظات قشنگ بسیاری در روابط عبدالرحمن و سلما دارد، اما صحنهای از بازی شمر که تمام اسرا را جمع کرد و موی دختری را با خنجر برید، بیشتر روی من تأثیر گذاشت. البته پیام احمدنیا هم خیلی این صحنه را خوب بازی کرده. این وضعیت به حال حاضر که بچههای زیادی در حال کشته شدن در جنگ هستند، شباهت دارد. وقتی بچهها را در این وضعیت میبینیم، با تمام وجود میلرزیم، چون همیشه جزو قربانیان جنگ هستند. بدون هیچگونه لذتی در شرایطی قرار میگیرند که نه بچگی کردهاند و نه تفریح داشتهاند.
خیلی از مخاطبانی که فیلم را دیدند، تحتتأثیر صحنهای قرار گرفتند که شما سر امام حسین (ع) را میبینید. حس و حال لحظهای که قرار بود این صحنه را بازی کنید، چطور بود؟
برای بازی در این صحنه خیلی با خودم خلوت کردم و کلنجار رفتم که چطور باید بازی کنم و اصلا مگر میشود به این چهره روحانی نگاه کرد؟... اصلا مابهازایی برای این صحنه وجود ندارد و این سؤال پیش آمد که جرأت نگاه کردن به چشمان این شخصیت بزرگ را دارم؟... من هنوز فیلم را روی پرده ندیدم و میترسم این صحنه را ببینم، چون نوع بازی نباید غلوآمیز میشد و مخاطب هم باید تو را بپذیرد. یادم میآید که قبل از حضور در صحنه، در حال بازی کردن بودم و آقای یاری میگفت: اشک نریز!... بگذار جلو برویم.
چه سختیهایی در شور عاشقی از سر گذراندید؟
آقای یاری گروه خوبی داشت و همه بیادعا بودند. مدیریت خوب باعث شد سختیها دیده نشود و ۵۲ روز کنار هم بودیم. فیلمبرداری در خور و بیابانک در نمکزار و شنزار بود و چشم اسبها عفونت کرده بود، چه برسد به ما!... همچین بازیگران کاروانی که در بیابان میرفتند، با پای برهنه در ریگ داغ بیابان قدم برمیداشتند و فضایی که این بچهها ایجاد میکردند، فضایی معنوی و احساسی به وجود میآورد که لحظات فیلم را زیباتر میکردند. بچههای پشت صحنه هم خیلی حضورشان تأثیرگذار بود.
شما از دهه ۸۰ به معنای واقعی کلمه خاک صحنه خوردید و پله پله پیش آمدید. در یک برآورد ذهنی چقدر نسبت به هدفتان؛ یعنی دوری از تکرار در بازیگری، نزدیک شدید؟
در زندگی هرچقدر که سنمان بیشتر میشود، به درجهای یا آرامشی میرسیم که بعدها مسائل پراهمیت گذشته، برایمان اهمیتی ندارد. فکر میکنم لذت بردن و در لحظه زندگی کردن خیلی مهمتر است. در رابطه با کار در حال رسیدن به این تجربه هستم که باید لذت ببرم. من شاید هشت فیلم دفاع مقدسی بازی کردم و همین امسال هم در جشنواره دو فیلم دارم، اما معتقدم در همان جایگاهی که هستم، باید لذت ببرم. آدم دوست ندارد تکرار شود، چون حتی اگر بخواهی نقشی کوتاه یا بلند را بازی کنی، شما را در یک جایگاه نگه میدارد. در همین فیلم شور عاشقی همه دوست داشتند نقش شمر را بهرغم کوتاه بودن به عهده بگیرند، چون خیلی جذاب بود. در بازیگری هم دوست داری تجربه کنی. لذت بازیگری در این است که شخصیتهای مختلف را تجربه میکنی. همین که پلهپله پیش میروید و به خودتان اجازه تجربههای مختلف را میدهید، برای شما جذاب است. به هرحال، سر هر کاری میروم؛ تلاش میکنم به لذت برسم، تجربهام بیشتر شود و درگیر تکرار نشوم. اگر کارم درگیر تکرار میشود، بخشی از آن مربوط به خودم و بخشی هم مربوط به عواملی است که در کار به وجود میآید. از طرف دیگر گاهی به طور ناخودآگاه در زندگی درگیر منفعتهایی میشویم که میخواهیم یکیمان را دوتا کنیم و تکرار ایجاد میشود. تکرار در بازیگری خیلی خطرناک است؛ یعنی از شما دو نقش میبینند و پیشنهادهایی شبیه به آن را دریافت میکنید، اما برای ما جذاب است که بتوانیم تفاوت ایجاد کنیم و از آن منفعتها خود را دور کنیم.
در جایی گفتید در بازیگری میخواهید به چشم نیایید. آیا پذیرش زیاد نقشهای مکمل و نقشهای اول کم در همین راستاست؟
در این سالها پنج تا شش پیشنهاد نقش اول داشتم و دوتا از فیلمها هنوز نیامده است. دیده نشدن در بازیگری همان طبیعی بودن به دور از هر نوع تکلفی که حضورت احساس نشود، است. همیشه در زندگی شخصیم هم به دور از هیاهو بودم و هرچه دیده نشدم، بهتر بوده است. در بازیگری همین شرایط حاکم است و با هدایت درست کارگردان هرچقدر کمتر به بازیات زیورآلات اضافه کنی، بهتر دیده میشوی و جزئیاتی که میتوانی به آن بپردازی زیباتر دیده میشود. در همین مواقع است که طول و عرض نقش برای شما اهمیتی ندارد و با بازی در نقش کوتاه هم میتوانید بهتر دیده شوید.
امسال با چه کارهایی شما را دوباره میبینیم؟
امسال «قرارگاه سری» درباره شهید هاشمی به کارگردانی دانش اقباشاوی و یک کار دیگر به کارگردانی حمید زرگرنژاد دارم که در هر دو نقش مکمل هستم.
شهره موسوی بازیگر نقش سلما:
شور عاشقی ویژهترین تجربه بازیگرم را رقم زد
شهره موسوی، بازیگر فیلم شور عاشقی در گفتگو با جامجم درباره این نقش گفت: بازی در شور عاشقی برایم اتفاقی بهشدت قشنگ بود. من کار تاریخی زیاد انجام دادم، اما کار تاریخی مذهبی که در جشنواره فجر حاضر شود، برای اولینبار انجام دادم. برایم احساس خیلی عجیب و غریبی بود که تاسوعای همین امسال، یکسال از زمانی که سرنوشت کاریام تغییر کرد، میگذرد.
او با بیان اینکه مطمئنم این اتفاق برایم طبیعی نبود، افزود: با تمام شرایطی که بر من گذشت، تلاشم حرکت سالم در مسیر سینما و تن ندادن به مافیای آن بود و این موجب شد، مسیر بازیگریام خیلی آرام و لاکپشتی حرکت کند و شاید سالی یک کار میتوانستم انجام دهم و این را قبول کرده بودم.
این بازیگر ادامه داد: خوشبختانه یکسال پیش اتفاق خوبی برایم افتاد و توانستم وارد سینمای حرفهای شوم. اصلا نمیتوانم از چنین اتفاقی بهسادگی بگذرم، چون مطمئنم انرژی پشت آن بود که چند برابر آن را زمانی که سر ضبط بودم، میدیدم؛ بنابراین چیزی وجود داشت که همه بچهها را سر کار نگه داشته بود.
موسوی درباره شیوه بیان دیالوگها که بار سنگین درام قصه و روایت را بهعهده داشته، گفت: من دانشآموخته تئاتر از هنرستان تا بهحال هستم و پیشینه بازیگری تئاتر دارم. حدود ۹ سال است که تجربه بازیگری تئاتر دارم و خیلی تجربه این سبک از روایت و لحن را در بازیگری در تئاتر تجربه کرده بودم و خیلی برایم غریبه نبود و با آن مأنوس بودم، اما لحن و نوع روایتی که آقای یاری از من میخواست خیلی متفاوتتر بود.
او با بیان اینکه این لحن مابین محاوره و دیالوگهای پرطمطراق بود، افزود: به علت اینکه دیالوگها مفهومی و سنگین بود، خیلی روی این تأکید وجود داشت که ارتباط حسی من و مخاطبان لحظهای از بین نرود؛ بنابراین بسیار در دیالوگها تلاش میکردم که کمی محاورهای شود، چون تمرین بیان برای استفاده از این لحن خیلی زیاد بود تا توانستم بهخوبی آن را ادا کنم.
بازیگر شور عاشقی درباره چالشهای بازی در این نقش تاریخی و ریسکهای احتمالی آن گفت: نمیتوانیم مسیر بازیگری را برای پیرامون خود بهگونهای تعریف کنیم که بازیگری فقط میتواند مختص بازیهای رئالیستی - اجتماعی باشد. قطعا آنها هم شیوه بازیگری مخصوص خودش را دارد، اما در این شیوه بازیگری چالش بزرگی پیشرویشان قرار میگیرد و میتواند یک مدرسه بازیگری خوب باشد.
موسوی ادامه داد: قبل از ورود به این پروژه فیلم کوتاه خیلی بازی کرده بودم و تجربه بازی در فیلمهای سینمایی گروه هنروتجربه را زیاد داشتم، اما کنار پیشکسوتها و کسانی که در صنف خودشان حرفی برای گفتن دارند، قرار نگرفته بودم و برایم چالش بزرگی بود، چون باقی آن تبدیل به قصه سلمایی میشد که بار آن را باید به دوش میکشیدم.
این بازیگر درباره اولویتهایش برای بازی در این پروژه تشریح کرد: تداوم حس برایم در این پروژه بهشدت مهم بود و دو ماه زمان برد که تمام شود. قطعا مقابل بازیگران خیلی حرفهایتری کار کردم که از آنها یاد گرفتم و حواسشان به بازی من هم بود.
او با تأکید بر اینکه حضور در این پروژه برایم یک مدرسه بازیگری بود، گفت: بازی در شور عاشقی من را به چالش کشاند، چون از سوارکاری میترسیدم. این من را با نقطه ترس شخصیام آشنا کرد و به خود میگفتم اگر قرار است بازیگر شوی، قرار نیست به تو خوش بگذرد.
موسوی درباره چگونگی تعامل با پارتنرهایش در شور عاشقی تشریح کرد: سلما در قصه در هر بخشی با یک شخصیت جدید روبهرو میشود که هم چالشی برای آنها میشود و هم به آگاهی جدیدی میرسند. پارتنرهای اصلیام در فیلم مهدی زمینپرداز (شخصیت مثبت) و پیام احمدنیا (شخصیت منفی) بودند و این اولین تجربه بازیام مقابل این دو بازیگر بود که بهترین تجربه بازیگرم هم شده است. آقای زمینپرداز در بدترین شرایط که در زنجیر بود، حواسش به بازیام بود. همچنین در بسیاری از بخشها وقتی آقای احمدنیا خودش بازی نداشت، میآمد و دیالوگهایش را میگفت که تداوم حسم دربیاید. این دو جزو بازیگران بااخلاق، حرفهای و دلسوز بودند.
این بازیگر در رابطه با سختیهای کار در آب و هوایی بسیار گرم نیز عنوان کرد: ما در گرمترین نقطه و موقعیت جغرافیایی ایران در کویر یزد، طبس، خور و بیابانک بودیم و کار کردن، دکور و گریم در آن زمان بسیار سخت و سنگین بود و همه اینها را باید تحمل میکردیم. تمام پلانهای بیابان را در رمل با شتر و اسب میگرفتیم و در این کاروان بچه و سالخورده داشتیم و بهقدری درجه حرارت دما بالا بود که در مقطعی زیر سرُم رفتم، چون آب بدنم تمام شده بود و هیچچیز به ما جواب نمیداد و گروه امداد پزشکی هم خیلی از ما فاصله داشت. از این اتفاقات زیاد میافتاد و علاوه بر این، کار کردن در آن شرایط آب و هوایی با حیوان هم سخت بود.
موسوی در پایان درباره اتفاقی که سر صحنه برایش افتاد نیز گفت: در یک پلان با اسب راه باید میرفتم که اسب روی پایم آمد و بهقدری جدی بود که مجبور شدم اسبسواری نکنم، اما خوشبختانه هیچکدام از این مسائل موجب نشد حتی یک روز بهدلیل موقعیت جغرافیایی حاکم بر آنجا ضربهای به من وارد شود. آقای یاری به شکل پدرانه برای من بهعنوان سلمای قصه دلسوزی میکرد، اما شرایط آب و هوایی و جغرافیایی به شیوهای بود که کار را سخت میکرد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد