به گزارش
جام جم آنلاین، سیدضیاءالدین طباطبایی این روزنامه نگار جنجالی وقایع مشروطه که که دوران پر تلاطمی را در حیات سیاسی خود تجربه میکرد شاید هیچگاه تصور این را نداشت که روزگاری یکی اضلاع اولین کودتای سیاسی در ایران باشد و در مطقعی هرچند کوتاه بر منصد رئیس الوزرایی تکیه بزند.
بنا به نقل تاریخ، پدر سیدضیاء از وعاط مشهور دوران مشروطیت بود که در ابتدای کار همراه آنان شد، اما کمی بعد مسیرش را عوض کرد و به جمع هواداران شیخ فضل الله نوری پیوست.
سید ضیاء روزگار کودکی و نوجوانی خود را در تبریز گذراند و در مدارس این شهر به تحصیل مقدماتی و علوم حوزوی و همچنین فراگیری زبان روس پرداخت و بعد از مهاجرت به شیراز، زبانهای انگلیسی و فرانسوی را نیز فراگرفت.
ابتدای جوانی او بود که شور مشروطه خواهی در ایران موج زد و او هم ضمن اعلام حمایت از مشروطه خواهان فعالیت روزنامه نگاری خود را شروع کرد. نکته قابل تامل اینکه در همین دوران دو اتهام بمب گذاری یکی در مغازه حاج محمد اسماعیل نماینده دوره اول مجلس و هوادار محمدعلی شاه و دوم در منزل شعاع السلطنه برادر شاه به او نسبت میدهند که بواسطه تحت تعقیب بودن ناچار به پناهندگی به سفارتهای روس و اتریش شد و در نهایت با صدور فرمان عفو عمومی محمدعلی شاه از سفارت خارج شد.
در همان ایام روزنامه نگاری و انتشار نشریات ندای اسلام، شرق و برق به خاطر شکایاتی که از او شده بود ناچار به تعطیلی روزنامه شد و حتی حکم حبس هم برای سیدضیاء درنظر گرفتند که البته عملی نشد، چون برخی از مشروطه خواهان وساطت کردند و شرایط آزادی او را از حبس فراهم کردند و بعد از این ماجراها به خارج کشور رفت و دو سال در فرانسه و انگلیس اقامت کرد.
او پس از بازگشت از اروپا، روزنامۀ رعد را تأسیس کرد. چاپخانه ای دایر کرد و روزنامه نگاری را ادامه داد. در زمان تشکیل کمیتۀ مجازات، سیدضیاء کمتر در شهر دیده می شد و اغلب با دو محافظ مسلح در معابر عمومی دیده می شد. سیدضیاء به خاطر عوایدی که از خارج به دستش میرسید، از قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس بسیار در روزنامه اش میگفت. وثوق الدوله نیز او را مسئول عقد قراردادی با دولت آذربایجان قفقاز کرد و سیدضیاء به قفقاز رفت. او با کابینه سپهدار رشتی رابطه خوبی داشت. به گفتۀ وحیدالملک شیبانی سپهدار شب ها مخفیانه با سیدضیاء، میرزامحمدصادق طباطبایی و امین الملک مشورت می کرد. سیدضیاء در اوایل دولت سپهدار سرپرست اسرایی بود که در رشت و جنگ قزاق¬ها و بلشویک¬ها اسیر شده بودند و باید به تهران اعزام می شدند.» انگلیسی ها با سیدضیاء وارد مذاکره شدند تا دولت جدیدی تشکیل دهند.
حسین مکی در جلد یکم تاریخ بیست ساله ایران در این باره مینویسد: پنج نفر متحد و عاملین اصلی کودتا، سید ضیاء¬الدین طباطبایی، رضاخان، ماژور مسعود خان، سرهنگ احمدآقا خان (امیر احمدی) بودند کلنل کاظم خان سیاح پشت قرآن را مهر و امضاء کردند. ان قرآن هماکنون دست مسعودخان کیهان است. سیدضیاء در مجلس چهاردهم هنگام طرح اعتبارنامه می نویسد: «دوروز قبل از کودتا به شاه¬آباد رفتم و در جلسه¬ای که حرف های آن جزو اسرار است، ما پنج نفر قسم خوردیم به ایران خدمت کنیم.»
نقش انگلیس در کودتا
اگرچه پس از استاروسلسکی، سردار همایون رئیس جدید قزاق ها شد؛ اما، عملاً کلنل اسمایت انگلیسی امور را اداره می کرد. همان روزی که استاروسلسکی معزول شد، لرد کرزن در تلگرافی به نورمن، سفیر انگلیس در ایران، از این نکته گلایه کرد که با «یک چرخش معکوس کامل در سیاست ایران» مواجه شده است. زیرا، تا یک هفته قبل نورمن وزارت خارجه انگلیس را متقاعد کرده بود که «موفقیت سیاست انگلیس در ایران با استاروسلسکی و نخست وزیری مشیرالدوله همراه است. اما، اکنون همه چیز تغییر کرده است.» دولت انگلیس تصمیم داشت تا به دلایل اقتصادی تا فروردین ۱۳۰۰ نیروهای نورپرفورس را از شمال ایران خارج کند. مقامات انگلیسی در لندن و تهران تصمیم گرفتند تا قبل از اینکه نیروها از ایران خارج شوند، یک هستۀ نیروی نظامی در ایران برجای گذارند تا در غیاب آنها از پیشرفت بلشویک ها جلوگیری کند. در اسفند ۱۲۹۸ یک کمیسیون نظامی مشترک ایران و انگلیس در تهران تشکیل شد تا سازمان ارتش آیندۀ ایران را طرح ریزی کند. توصیۀ این کمیسیون این بود که لشگر قزاق، پلیس جنوب و ژاندارمری در قالب یک نیروی نظامی متحدالشکل ادغام شوند.
۱۴ مهر ۱۲۹۹ وزارت جنگ بریتانیا در تلگرافی به ژنرال هایدن، فرماندۀ عالی نیروهای انگلیس در بین النهرین، ژنرال آیرونساید، فرماندۀ جدید نورپرفورس، را مسئول حل مسئله دیویزیون قزاق ایران کرد.
در نهایت در روز ۳ اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی رضاخان میرپنج، فرمانده تیپ همدان با همکاری سیدضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد علیه دولت سپهدار رشتی، نخستوزیر احمدشاه قاجار کودتا کرد و زمینه سقوط سلسله قاجار و تاسیس حکومت پهلوی را فراهم آورد.
رضاخان همراه با نظامیان قزاق تحت فرمانش از قزوین وارد تهران شدند. آنان بلافاصله کلانتریها، وزارتخانه ها، پستخانهها و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند. در منابع تاریخی آمده این عملیات کودتایی بود که سفارت انگلستان هدایت آن را برعهده داشت، رضاخان عامل نظامی کودتا و سیدضیاءالدین طباطبایی عامل سیاسی آن بود. ورود نیروهای تحت امر رضاخان به تهران، در حقیقت نقطه شروع رویدادهایی بود که به فروپاشی سلسله ۱۲۵ساله قاجار منتهی شد. قزاقها با ورود خود به تهران دروازههای شهر را بستند و سفارتخانهها را به محاصره خود درآوردند تا کسی به این مکانها پناهنده نشود. سپس تمامی تلفنها و خطوط ارتباطی داخل و خارج کشور را قطع کردند. در این روز زد و خوردهای پراکندهای در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند، ولی با توجه به اینکه فرمانده نیروهای ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلا توسط انگلیسیها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند.
پس از تصرف تهران، احمد شاه ناچار به صدور فرمان برای نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی شد. در متن این پیام آمده بود: «حکام ولایات درنتیجه غفلت کاری و لاقیدی زمامداران دوره های گذشته که بی تکلیفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نمود، ما و تمام اهالی را از فقدان امنیت ثابتی متأثر ساخته بود. مصمم شدیم که به تعیین لایق خدمتگزاری که موجب سعادت مملکت را فرام کند به بحران¬های متوالی خاتمه بدهیم؛ بنابراین به اقتضای استمداد و لیاقتی که در جناب سیدضیاءالدین سراغ داشتیم اعتماد خود را متوجه معزی الیه دیده، ایشان را به مقام ریاست وزرایی انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت و ریاست وزرا به معزی الیه مرحمت فرمودیم».
روز ۸ اسفند بیانیهای از طرف رئیس الوزرا سیدضیاء بر در و دیوار شهر نصب شد و همچنین محتوای آن به شهرستان ها نیز ابلاغ شد. عنوان بیانیه این بود: پس از پانزده سال مشروطیتی که به قیمت گران بهاترین خون فرزندان ایران خریده شد.
بعد از وقوع کودتا دستگیری چهرههای سیاسی و منتقد و مخالف کودتا در راس اقدامات نخست وزیر جدید قرار گرفت.
پس از کودتا
غروب سه شنبه ۴ اسفند در تهران اعلامیه ای با عنوان «من حکم می کنم» به دیوارها چسبانده شده بود که با امضای رضاخان بود. اعلامیۀ رضاخان ۹ ماده دارد که آغاز آن با حکم میکنم است.
۱. تمامی اهالی تهران باید مطیع احکام نظامی باشند؛
۲. شهر در حکومت نظامی است و از ۸ شب به بعد جز نظامیان کسی حق تردد در شهر ندارد؛
۳. کسانی که از طرف مأمورین نظامی مظنون به مخل آسایش شوند فوراً جلب و مجازات سخت میشوند؛
۴. تمام روزنامهها تا موقع تشکیل دولت جدید به کلی توقیف میشوند؛
۵. اجتماعات در منزل به کلی موقوف است. در خیابان ها هم بیشتر از ۳ نفر باید متفرق شوند؛
۶. درب مغازههای شراب فروشی و سینما و تئاتر بسته میشود و هر فرد مستی که دیده شود جلب خواهد شد؛
۷. تا زمان تشکیل دولت تمام ادارت دولتی جز ارزاق تعطیل خواهند شد. پست خانه تلفن خانه و تلگراف خانه هم باید مطیع همین دستور باشند؛
۸. کسانی که از موارد فوق سرپیچی کنند به سخت ترین مجازات محکوم میشوند؛
۹. کاظم خان به سمت کماندانی شهر منصوب می شود و مامور اجرای موارد فوق است.
پایان کار سیدضیاءالدین
نقطه زوال دولت سیدضیاءالدین طباطبایی معروف به دولت سیاه و کابینه صد روزه را باید در اختلاف بین وی و سردار سپه جُست. رضاخان که با سیدضیاء روابط خوبی نداشت، با نزدیک شدن هر چه بیشتر به احمدشاه و اظهار اطاعت و انقیاد، زمینه را برای برکناری سیدضیاء فراهم ساخت. به ویژه که احمدشاه از زمان امضای حکم ریاست وزرایی سیدضیاء، از او دلخوش نبود و اهانتها و بیادبیهای سید، شاه را به شدت خشمگین ساخته بود. همچنین منتقدین و وابستگان به دربار که عده زیادی از آنان در حبس رفته بودند، تلاش شبانهروزی خود را برای بر کناری او معمول میداشتند. سرانجام در روز اول خرداد ۱۳۰۰، شاه به سیدضیاء، تکلیف استعفا نمود، اما سیدضیاء اطاعت نکرد تا این که احمد شاه وی را در چهارم خرداد بر کنار کرد و دولت ۹۳ روزهاش سقوط کرد.
احمدشاه سید ضیاء الدین را از رئیس الوزرائی عزل نمود و تلگراف زیر را به تمام ایالات و ولایات مخابره کرد:
نظر به مصالح مملکتی میرزا سید ضیاء الدین را از ریاست وزراء منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیئت وزراء جدید هستیم. باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات به عمل آورید و مطالب مهمه را مستقیماً به عرض برسانید.
پس از برکناری، در ساعت ۴ بعد از ظهر همان روز سیدضیاءالدین طباطبایی در حالی که از خزانه دولت مبلغ بیست و پنج هزار تومان به او برای مخارج سفر داده بودند با تنی چند از دوستان و نزدیکان از جمله، ایپکچیان رئیس بلدیه، ماژور مسعودخان، کلنل کاظم خان و عدهای مستحفظ قزاق در سه اتومبیل به سوی قزوین حرکت کردند که از راه بغداد به اروپا بروند و این آغاز حضور ۲۲ ساله او در اروپا بود.