به گزارش
جامجمآنلاین، واقعیت اینست که ایران با ظرفیت فراتر رفتن از یک قدرت منطقهای، به قدرت جهانی، سالها تحت فشار خارجی بوده است. دوره طولانی تنگنای استعماری در دوران قاجار و پهلوی اول از یکسو و دورهای از نفوذ و کودتا در پهلوی دوم از سوی دیگر، از مصادیق این فشار به شمار میرود.
پس از انقلاب اسلامی که اراده مردم بر استقلال و متجلی شدن قابلیت بالقوه قدرت کشور قرار گرفت، فشارها اراده یافت. تحمیل جنگ ۸ساله با عراق، فشار تحریم، تخریب رسانهای و هراس افکنی سیاسی و دیپلماتیک با چاشنی اغتشاش خیابانی و ترور، ازجمله این فشارها بوده است.
عبور ایران از همه این موانع، راه را برای تبدیل ایران به قدرت جهانی هموار کرد. عمده قدرتهای جهان، دوره ای از این تنگناها را سپری کرده و به دلیل عبور از این هفت خوان، شایسته رسیدن به موقعیت ابرقدرتی شدند.
ایران نیز پس از یک دهه فشار حداکثری در دهه ۱۳۹۰ شمسی، سرانجام از عصر باردارندگی عبور کرد. کشوری که در عصر قاجار و پهلوی کاملا منفعل بود و اجازه نفوذ و کودتا به کشورهای خارجی میداد، در دهه اول پس از انقلاب اسلامی به موقعیت "دفاع از خود" رسید و سپس وارد دوره بازدارندگی شد که توانست جلوی تکرار سناریوی تحمیل جنگ را بگیرد.
مهار جنگ طلبان آمریکایی و اسرائیلی به ویژه در دوران بوش پسر و ترامپ، دشوار بود اما انجام شد. ایران در این دوران همزمان از توان دفاعی و دیپلماتیک بهره برد تا تلاش برای سر خم کردن کشور شکست بخورد.
این روند ادامه داشت تا اینکه پس از تهدید داعش و احتمال حمله تروریستها به داخل ایران، کشور وارد عصر "جنگ پیشدستانه" شد. ترور سردار سلیمانی، این استراتژی را وارد سطح بالاتری کرد و برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم، ایران پایگاه آمریکا را موشک باران کرد. این همان کاری بود که پس حمله گستاخانه اسرائیل به سفارت کشورمان در دمشق تکرار شد و عدمپاسخ متقابل، نشان داد جهان استراتژی تهاجمی کشورمان را به رسمیت شناخته است.
در کنار این رکیکرد نظامی، کشورمان پس از یک دهه تحریم حداکثری، موفق شد به رشد اقتصادی مثبت رسیده و در حوزه های ثبات سیاسی و پیشرفت اقتصادی، نوعی بازدارندگی داخلی ایجاد کند.
به این ترتیب، حالا جهان شاهد آنست که ایران به جمع کشورهای قدرتمند پیوسته و با وجود همه تبلیغات منفی رسانه های غربی، نظم نوین جهانی نمی تواند این قدرت را انکار کند.