با اندکی دقت به این نتیجه میرسیم که در هر قسمت از زندگی علاوه بر روندی نوظهور در ترقی و رشد یا شکست و تلخکامی، کلاس جدیدی از رفتار را آغاز میکنیم. گاهی کوچکترین اخم خشمگینمان ساخته و به واکنشهای شدید وادارمان میسازد. با یک بررسی نظری و محاسبه سرانگشتی میتوان نتیجه گرفت اکثریت غالب جرایم چه در مسیرهای مالی و چه در راستای جنایی، ناشی از ضعف تربیت و فقدان مدیریت رفتاری ما انسانهاست. والدین بهعنوان اولین مربیان تربیتی و نخستین الگوهای رفتاری، معمار اصلی تربیت و رفتار ما هستند. هرگونه کاستی در مصالح تربیتی ما اعم از گفتار و رفتار، بنای رشد شخصیت ما را به تاخیر میاندازند. نشستن و برخاست، خوردن وآشامیدن اجزای تربیتی ما بوده و ریتم رشد یا توقف آنرا تنظیم میکند. از بدو ورود به جامعه بیرون از خانه بازی به عنوان شغل وحرفه ما و اسباب بازی اعم تفکیک جنسیتی بهعنوان ابزار کار ما تا حدود قابل توجهی نشانگر قریحه و ذوق هنری ما خواهد بود. پیمانهای مشترک دوستی در دوران سنی مختلف میتوانند نشان دهنده نقاط مشترک فکری ما یا وجوه تمایز و تفکیک سلایق ما باشند. گام بعدی فصل ورود به مدرسه و آغاز کسب دانش ما خواهد بود. دوستان جدید و آموزگاران تازه در محیطی فرا خانه، ما را احاطه کرده و گام بهگام بالا میبرند. گاهی به خاطر جای پارک خودرو مرتکب قتل شده و در کنار بستن دفتر حیات یک انسان دیگر، ناباورانه به سوی مرگ گام برمیداریم. چرا؟ غیر از ضعف ارکان تربیتی و فقدان مهارتهای زندگی چه عواملی تا این اندازه در سرنوشت و مرگ و زندگی ما دخیل است. کاش بهجای مباحث بدون ضرورت و درسهای دور از نیاز، گفتمانهای اساسی به فرزندان آموخته شود. انبوه زندانیان که نگهداری از آنها هزینههای هنگفتی به جامعه تحمیل میکند. آسیبهایی که از غیبت سرپرست خانواده چه پدر و چه مادر به بقیه وارد میشود؛ گاهی قابل ارزیابی نیستند. زمانی تبسمی ساده و آرام ما را به شادترین خندهها وادار میسازد. گاهی کوچکترین کمتوجهی، به خشم وفریاد وادارمان میکند. چرا نهادهای آموزشی و تربیتی بهفکر آموزش مهارتهای زندگی در سطوح مختلف نیستند؟ به عنوان یک معلم که ۴۰سال از عمر خود راصرف پژوهش وتعلیم کردهام صادقانه میگویم که ظاهرا خیلیها بسیاری ازمفاهیم رافراموش کردهایم.بیایید یکبار دلسوزانه مفاهیم لازم را مرور کنیم و بپذیریم که مرگ و قیامت چندان دور نیستند.