یک هفته بعد ازتعطیلات عید، مرد میلیاردر که وارد دهه هفتم زندگیاش شده بود، برسر کسب و کارش حاضر نشد. حسابدار و کارمندان شرکت پیگیر سرنوشت مرد شدند اما هیچ خبری از او نشد. غیبت ناگهانی مرد به گوش تنها خواهرش رسید. خواهرش نگران، موضوع را از همسر برادرش پیگیری کرد که همسر پیرمرد اظهار بیاطلاعی کرد. فرزندخوانده مرد اکنون جوانی ۲۷ساله شده و برای تفریح به شمال رفته بود. پس ازتماس خواهرِ مرد درمورد سرنوشت برادرش، با تندی جوابش را داد که: «من چه میدونم برادرت کدوم گوری رفته؛ مگه دست من دادینش؟!» خواهر مرد به فرزندخوانده میگوید: «بیادب، برادر من مثلا پدرت است چرا اینطور حرف میزنی؟! خجالت بکش!» فرزندخوانده تلفن راقطع میکند ودیگر جواب نمیدهد. خواهر پیرمرد میلیاردر زمانی که جواب درست حسابی ازخانواده برادرش پیدا نکرد، ناچار موضوع را به پلیس اطلاع داد. پس ازطی روال اداری و قانونی، پرونده مفقود شدن مرد به اداره افراد گمشده پلیس آگاهی آمد و رئیس ازمن خواست که به پرونده رسیدگی کنم. همسر مرد برای تحقیق به پلیس آگاهی احضار شد. درتحقیقاتی که از او کردم مدعی شد حدود ۱۵سال است که باهمسرش زندگی میکند و از وی فرزندی ندارد و فقط ازفرزندخواندهاش رامین مراقبت میکردم. همسر ۷۰سالهاش قبل ازعید به سفررفته و این کار را همیشه انجام میداد. با توجه به تناقضگوییهای همسر مرد گمشده باهماهنگی قضایی، وی تا روشن شدن زوایای پنهان ومبهم پرونده در اداره آگاهی بازداشت شد. خواهر مرد گمشده اعلام کرد: من روز دوم یا سوم عید بود که به برادرم زنگ زدم و عید را تبریک گفتم و با پسرخوانده برادرم رامین و همسرش نیز حرف زدم. اینکه زن برادرم میگوید رامین قبل از تعطیلات عید به شمال رفته، دروغ میگوید! برایم مسجل شد که سرنوشت شومی درانتظار پیرمرد است. بامکاتبهای با بانکها، گردش حسابهایش استعلام شد که مشخص شد ازتاریخ ۱۱فروردین به بعدطی چند مرحله دریکی ازشهرهای شمالی از حسابهای وی برداشت و انتقال وجه شده است.موضوع در حال پیچیده شدن بود. همسر مفقودی دو روز بود که در بازداشت به سر میبرد و آشفته و مضطرب بود. این زن را برای بازجویی ازبازداشتگاه زنان تحویل گرفتم و به اداره آوردم. زن تاکنون با چنین فضای رعبآوری مواجه نشده بود. نیاز به تکانی داشت تا حقایق را بازگو کند. به او گفتم تمام مدارک و شواهد علیه اوست و درصورت کتمان حقیقت با مجازات سنگینی روبه روخواهد شد، ولی درصورت همکاری برای کشف سرنوشت همسرش، کمک زیادی به او خواهد شد. قادر به تکلم نبود. با او صحبت کردم که ما انسانها از خطا مصون نیستیم و هرکس هم جای او بود شاید مرتکب خطا میشد. حالا من نمیدانستم اصلا داستان چیست و زن، مرتکب چه خطایی شده است. ولی شواهد و آنچه مشخص بود نشان میداد، خطای فاحشی اتفاق افتاده است.
قفل سکوت زن شکسته شد و با گریه و اشک گفت: «به خدا جناب سروان من بیتقصیر بودم؛ هرچی بود زیر سر رامین بود. او بود که زیر پایم نشست و گفت که عاشقت شدهام و آخر سرهم پدرخواندهاش را کشت.»
گفتم: «خب بعد چه شد؟»
زن جواب داد: «رامین بیکار بود و در واحد بالایی زندگی میکرد. زمانی که همسرم سر کار بود به واحد ما میآمد و شروع به ابراز علاقه نسبت به من میکرد. میدانست که من با شوهرم اختلاف سنی داریم و مشکلاتی داریم. تا اینکه یک روز با هم مشروب خوردیم. من هوشیار نبودم و نمیدانستم چهکار میکنم؛ او از من فیلم سیاه گرفت و بعد از آن من را تهدید میکرد که باید در اختیارش باشم.»
چرا همان اوایل موضوع را به همسرت نگفتی؟
ترسیدم که زندگیمان از هم بپاشد.
ادامه بده.
یک روز رامین ما را به خانهاش دعوت کرد. همسرم زودتررفت و من هم درحال آماده شدن بودم که رامین با دستها و لباس خونین داخل واحد ما شد و گفت: «تمام شد. پدرخواندهام را کشتم.» خیلی ترسیده بودم. رامین به من گفت: «فقط کمکم کن جنازه را داخل ماشین ببرم.» رامین جنازه همسرم را درملحفه و پلاستیک پیچیده بود؛ من هم ازسر ناچاری کمک کردم و جنازه را داخل پارکینگ وماشین بردیم. رامین همه جا را شست و تمیز کرد. کلیدهای گاوصندوق مغازه و کارتهای اعتباری همسرم را برداشت و با ماشین خارج شد و رفت.
رامین جنازه را چهکار کرد؟
خبر ندارم.
الان رامین کجاست؟
چند بار با او تماس گرفتم، گفت شمالم و فعلا نمیتونم بیام.
ویلای همسرتان کجاست؟
شمال، سلمانشهر.
این چند روز شما چهکار کردید؟
ترسیدم به خواهر همسرم یا پلیس اطلاع بدهم. میترسیدم خودم را به جای قاتل دستگیرکنند.
الان رامین جواب تلفنت را میدهد؟
هروقت زنگ میزنم جواب نمیدهد ولی خودش چند ساعت بعد تماس میگیرد. بیشتر شبها تماس میگرفت.
رامین مواد مصرف میکرد؟
بله جناب سروان.
چه موادی مصرف میکرد؟
نمیدانم چه بود، ولی فندک زیر یه لوله شیشهای میگرفت و میکشید.
این داستانی بود که از زبان همسر مقتول، روایت شد.
اظهارات رامین نیزباید شنیده میشد تا حقیقت کشف شود. پس ازاظهارات متهم، باید رامین نیز دستگیر میشد تا محل اختفای جنازه کشف و این پازل بههم ریخته مرتب شود.با کمک زن جوان منزل آنها و محل وقوع قتل مورد بازرسی قرار گرفت. آثار شسته شده خون درواحد رامین کشف و نمونهبرداری جهت تطبیق آزمایشگاه انجام شد. با مشاهده آثار خون شکی نماند که پیرمرد به قتل رسیده، درنتیجه پرونده مفقودی، به قتل تبدیل شد. پس ازانجام تحقیقات میدانی، گوشی همسرمقتول در اختیارش قرارگرفت تا با رامین تماس بگیرد و با وی قرار بگذارد.رامین جوابگوی تلفن نبود اما با توجه به رفتارشناسیاش مشخص بود که تماس میگیرد.شب حوالی ساعت ۲ بود که با هماهنگیهای قضایی، همسر مقتول با خودروی اپتیما راهی ویلای محل اختفای رامین شد؛ اکیپ ماموران نیز در تعقیب وی بودند.پس از باز شدن درهای ویلا و ورود خودرو به داخل حیاط، همسر مقتول داخل ساختمان شد و مامور داخل خودرو در ویلا را برای ما باز کرد.به صورت عملیاتی وارد ویلا شدیم و رامین را دستگیرکردیم. رامین حالت عادی نداشت؛ با دیدن ماموران که بر سرش ریختند، شوکه شد.
ادامه دارد..