درگفت‌وگو با قاسم افشار مطرح شد

مصائب تولید ترانه سالم

وقتی ترانه «وقف پرنده‌ها» برای نخستین‌بار ازشبکه‌های رادیو و تلویزیون پخش شد صدایی را شنیدیم که سخن عشق می‌کرد و به قول حافظ چونان یادگار در این گنبد دوار طنین افکند تا بماند.
کد خبر: ۱۴۳۸۸۶۰
 
قاسم افشار، طنین و رنگ‌وبوی صدایش را از مثل و مانند و شباهت فراتر برد و در مسیرش با همکاری چهره‌هایی مانند اکبر آزاد، فریدون شهبازیان و... به «خسته‌دلان» رسید، از «فردا دیر است به خاطر من کمکم کن» با ما گفت و همه را به «فقط به خاطر تو» مهمان کرد، با «فصل آشنایی» همراه «گلایه و بغض از کویر و ستارگان» ترانه ساخت، «راز آخرین فرصت» را با ما در میان گذاشت، از «بغض خاک» با افتخار به «خداحافظی» رسید و با «خلیج فارس» اوجی دیگر را تجربه کرد. اکنون مهمان این فرازهای جام‌جم است و با من و شما سخن می‌گوید.

فضایی که اثر هنری از آن پدید می‌آورد آیا زمینه‌چینی نیاز دارد یا با تکیه بر تربیت ذهنی بایستی اشراق‌ها و آنات آنی را دریابیم؟
یک اثر هنری با کیفیت را قطعا با نگاهی متفاوت بایستی نگریست و باید نگاه خود پدیدآورنده هم متفاوت باشد. همچنین از قبل پژوهشی باید انجام شده باشد که این کلید در نتیجه درگاهی را می‌گشاید که از آن اثر هنری پدیدار می‌شود. مهم‌تر از هر چیز تشکیل یک تیم خلاق و همفکر و هم‌شأن است؛ همانند تیم‌های۳ ــ ۲ نفره‌ای که به‌ویژه دهه گذشته داشتیم و هنوز هم تیم‌هایی توانمند به‌شمار می‌آیند. گزینش افراد تیم، از آهنگساز و تنظیم‌کننده تا ترانه‌سرا را باید اندیشه پشتیبانی کند. به‌ویژه اگر هدف از این انتخاب هم‌گروه، آفرینش اثر هنری باشد که همین هم بی‌شک دیدگاهی متفاوت می‌طلبد. مخصوصا با این کارهای سفارشی و تولیدات روزمره که شاهدیم لازم است برای ایجاد یک کار خوب از تولیدات عادی فراتر بود.

پس دوستی‌ها و همدلی‌ها و هم‌زبانی‌ها برای خلق
 یک اثر ماندگار بسیار تاثیرگذار است؟
بله صددرصد. باز تاکید می‌کنم صددرصد. وقتی شما ترانه‌هایی را می‌شناسید که چند دهه است شنیده می‌شوند و هنوز هم مردم به آنها علاقه دارند و شنونده‌شان هستند، برای همین همدلی تیم‌هایی است که با یکدیگر هماهنگی و دوستی داشتند. حرف همدیگر را می‌فهمیدند، از یکدیگر جدا نبودند و در یک فضای مشترک به خلق اثر می‌پرداختند و با همدیگر به یک کار شکل می‌دادند که در نتیجه کارهای خوب و ماندگاری هم تولید می‌شد.

کار هنری بر چه بنیادهایی استوار است که در مسیر زمان آسیب ‌و گزند نمی‌بیند، حتی نسل‌هایی هم که در زمانه و فضایی نزیسته‌اند که آن اثر هنری خلق شده بازهم با آن ارتباط می‌گیرند و لذت می‌برند؟
خدا رحمت کند زنده‌یاد محمد شیرازی را که ترانه «آی آدم‌های مهربون یا همان وقف پرنده‌ها» را برای من نوشتند. می‌گفتند در خیابان که می‌رفتم چکاوکی را روی یک شاخه درخت دیدم. در ذهنم جرقه‌ای زده شد. در خلوت بر پایه نگاهی که داشتم معماری کلمات را در افکارم شکل دادم و با ترتیبی که چیدم ترانه «وقف پرنده‌ها کنیم دونه مهربونی رو» را گفتم؛ یعنی در ذهنش کلمه‌ها را کاملا مهندسی کرده، آن‌هم با یک تلنگر آنی! که توانسته به یک روایت و داستان دیگری برسد از منظره و اتفاقی عادی که همه رهگذران هم می‌دیدند و می‌بینند. شاعران و ترانه‌سراها نیز این‌گونه‌اند و چنین اتفاق‌هایی برای‌شان می‌افتد. ترانه‌سراهای خوبی داریم که در خلوت‌شان می‌نشینند و چیزی را در ذهن‌شان معماری می‌کنند و تا جایی هدایتش می‌کنند که به تولد شعری فاخر منجر می‌شود.

البته دکتر چراغعلی می‌گفتند همه عوامل هرچه در اوج یا برعکس هرقدر نارسا و ضعیف باشد، به‌راستی هنر خواننده است که آن کار را به اوج می‌رساند یا به پایین می‌کشاند، زیرا خواننده مسلط و خلاق می‌تواند کاری را که زیر ۵۰ درصد است به اوج صددرصد برساند یا برعکس، به عبارتی اگر نبود اجرای ستودنی شما آن کار چنین اوجی نمی‌یافت و این‌گونه ماندنی و زیبا گل‌نمی‌کرد. 
ایشان مثل شما لطف دارند. اصل و ذات هنرمند بایستی شفاف و زلال باشد. یادم هست استاد فریدون شهبازیان حرفی به من زد: «به یک کار، خوب گوش کن تا جایی که ملکه ذهنت شود. وقتی ملکه ذهنت شد آن وقت دیگر کار مال خود تو می‌شود، ولی زمانی این اتفاق می‌افتد که شما با فرم خواندنت با لحن و بینشی که داری می‌توانی یک فرم نوین و زیبایی را براساس تجربه شخصی‌ات به کار بیفزایی نه این که اجزای آن را تغییر بدهی.» منظور این است نمکی به کاری که ملکه ذهنت شده بیفزایی تا مال خودت شود. آن زمان است که می‌توانی شاهد تکنیک و آورده و نوآوری و اتفاقی نوین در کار باشی.

برای شما چه چیزهایی خیلی مهم است و ملزم هستید که رعایتش کنید؟
به‌عنوان خواننده‌ای که ۳۵ سال است در این عرصه فعالیت دارم، باورم بر این است که مهم نیست چیزی بخوانی و اجرا کنی، بلکه مهم این است که چیزی یاد بگیری و بیاموزی. یعنی لحظه‌به‌لحظه تازه شوی؛ زیرا باید در لحظه از شنیدن یک اثر یا اجرای یک کار، نکته‌ها یا نکته‌ای هرچند کوچک فرابگیرم. چیزی که برای من در کار مهم است، همیشه سعی دارم خودم را به‌روزرسانی کنم. نه برای این‌که چیز عجیب‌وغریبی ارائه بدهم یا کاری آنچنانی رقم بزنم، بلکه خودم را در حد آمدها و آموزه‌های همان روز و لحظه آماده‌تر سازم با فضای الان و انتخاب اشعاری که دستم می‌رسد، هماهنگ شوم. به نظر من خواننده خیلی مهم است و باید کارهای دیگر خواننده‌ها را تا ۹۰ ــ ۸۰ درصد گوش داد و دنبال کرد. شاید من صدای یک خواننده را دوست داشته یا نداشته باشم، با این گوش‌سپردن‌ها می‌توانم خیلی چیزها را بیاموزم و یاد بگیرم و به تجربه‌هایم بیفزایم. این مهم نیست که شما فقط کار خودت را گوش کنی و بشنوی، زیرا با شنیدن کار دیگران اگر نقطه‌ضعفی داری می‌توانی همان را به نقطه‌عطفی تبدیل کنی.

شماری از فلاسفه امروز باور دارند موسیقی پاپ یک رشته حیاتی در زندگی بشر مدرن است. با آن زیبایی‌شناختی غنی خود باعث شده از موسیقی سنتی و کلاسیک فراتر رود و پیشروتر باشد و مورد توجه هم‌ قرار گیرد؛ از این منظر موسیقی پاپ ما باید دارای چه عناصری باشد تا بر جوانان تاثیر سازنده بگذارد؟
هنرمند باید یاد بگیرد که آسیب‌شناس باشد و این کار را باید تا حدی بیاموزد. در کشور و جامعه ما اتفاقاتی هست که باید بتوانی تحلیل درستی از آنها داشته باشی، دغدغه‌ات با جامعه هماهنگ باشد و موضوع شما همان دغدغه مردم باشد. اتفاقاتی این‌چنینی تو را در کنار مردم قرار می‌دهد و باعث می‌شود با مردم باشی و خودت را از مردم منفک نکنی. اتفاقات جامعه برایت مهم و بر تو تاثیرگذار باشد و اینها در انتخاب کارهایی که انجام می‌دهی یا انتخاب می‌کنی حتما اثرگذار است. وقتی مردم این را دریابند قطعا هنرمند را دوست خواهند داشت. این کمک می‌کند آن هنرمند را مردم دوست داشته باشند و محبوب‌تر باشد نه مشهورتر، زیرا هستند هنرمندانی که مشهورند و شهرت را به‌دست‌آورده‌اند اما به محبوبیت نرسیده‌اند. 

موسیقی پاپ کنونی انگار هویتی ندارد و از خود بیگانه است و فقط کلامش فارسی است. حتی هیچ رنگ‌وبو و بنیاد ایرانی هم ندارد. چه کار کنیم این فضا دگرگون شود؟
هرگز به تنهایی نمی‌توان کاری کرد. روند موسیقی همواره رو به رشد است و نمی‌توان در برابرش سد گذاشت. در این فضای موسیقی هم کارهای خوب هم آثار ضعیف تولید می‌شود. تولیدات بد متاسفانه بسیار بیشتر از کار خوب است. مثلا اگر ۱۰ تا کار خوب تولید می‌شود ۳۰۰ تا کار بد پخش می‌شود! درواقع کاری نمی‌توانی بکنی که گوش و هوش مردم را ببندی. تنها کاری که می‌شود کرد همین است که متولیان فرهنگ کشور از موسیقی سالم حمایت کنند. با حمایت حساب‌شده از تولیدات و پخش‌های خیلی خوب، تولیدات باکیفیت و کواریته بالا و شعر ناب و پخش خوب می‌توان این فضا را اندکی اصلاح و موسیقی بی‌محتوا را تا حدودی کمرنگ کرد.

برخی می‌انگارند موسیقی پاپ فقط صنعت است و صنعتی پول‌ساز اما به موضوع فرهنگ‌سازی آن کم‌توجهند.
الان بخشی‌ از موسیقی پاپ صنعت است. از سوی دیگر دوستان و همکارانی در این دهه به کار وارد شده‌اند که خواننده‌هایی خوب هستند. مثلا کارهایی که خود من مدام گوش می‌کنم مسعود امامی است که صدا و شعرهایش را خیلی دوست دارم. بهنام بانی را دوست دارم. درواقع خواننده‌هایی قوی هستند. این صداها مانند علی زندوکیلی یا در موسیقی سنتی علیرضا قربانی و سالار عقیلی کارهای خوب تولید می‌کنند و روند کارشان مشخص است، منتها در کنار این دوستان باید گفت آن روندی که هست و می‌تواند به موسیقی ضربه بزند و محتویاتی بد تولید می‌کند مقدار خیلی بیشتری را شامل می‌شود و باید به این موضوع توجه کنیم. چون این موسیقی‌های مبتذل به فرهنگ شنیداری ما لطمه می‌زند. 

شما که می‌گویی «کو کجا رفت آسمون آبی‌مون» مخاطب را به‌سوی اندیشیدن درباره زیستن و مسائل مهم زندگی هدایت می‌کند، اما این روند تولید موسیقی بی‌محتوا امکان تفکر درباره زندگی را از شنونده‌اش می‌گیرد و هیچ واقعیتی را به مخاطبش ارائه نمی‌دهد و جایی برای تامل و تفکر باقی نمی‌گذارد.
یک‌سری ترانه و شعرهایی که امروز نوشته می‌شود بخش بسیاریش محتوا و تصویر ندارد. شعر باید در ذهن شنونده تصویر ایجاد کند و برایش ذهنیتی تازه رقم بزند؛ اما برخی آثار برای وقت‌گذراندن و آرامش کاذب تولید می‌شوند که زودگذر هستند و مصرف کوتاه‌مدت دارند. فکرمی‌کنم کمی بیشتر از ۱۰درصد درجامعه، موسیقی خوب ارائه می‌شود و بیشترش متاسفانه تولید نامناسب است و این برای افرادی که موسیقی اندیشمند تولید می‌کنند، کار را خیلی سخت می‌کند! من همیشه می‌گویم همه باید کار و اثر تولید کنند. سپس مردم انتخاب کنند. یعنی از موسیقی‌ها حمایت شود تا دیده یا شنیده شوند و بعد به گزینش مردم گذاشته شود. الان متاسفانه مردم ما حق انتخاب چندانی ندارند وذهن‌شان درگیر تولیدات زیاد و نامحدودی است که محتوای درستی ندارد واگر دراین میان هم کار فاخری تولید شود، نه دیده ونه شنیده می‌شود زیرا حجم آن کارها خیلی انبوه‌تر و تبلیغ‌شان خیلی گسترده‌تر است. اینجاست که می‌گویم کار خیلی سخت است؛ نه این‌که برای جلوگیری و سدکردن روند چنین تولیداتی بلکه اگر بخواهیم کار فاخر و تولید خوب داشته باشیم با سختی بسیار روبه‌روییم.   

تاثیرگذاری بر نسل‌ جوان 
تاثیرگذاری موسیقی و ترانه به نسبت دیگر تولیدات هنری بسیار بیشتر و آنی‌تر است. یک فیلم را بیش ازیک‌ساعت باید دید تا به پیامش دست یافت،درحالی‌که ترانه با چند دقیقه به شما مفاهیمش را انتقال می‌دهد. اعتقاد دارم اگر بتوانیم نسبت به جامعه و دغدغه‌ها و روزآمدهایش کار تولید کنیم تاثیرگذار خواهیم بود و نسل جوان هم باآن ارتباط می‌گیرد وعمیق‌تر خواهد شد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها