وحید افراخته یک جوکر واقعی بود
گفت‌وگوی «جام‌جم» با نویسنده کتاب برگزیده جایزه جلال آل‌احمد در بخش مستندنگاری

وحید افراخته یک جوکر واقعی بود

امروز مهم‌ترین جایزه داستان‌نویسی ایران برندگان خود را می‌شناسد

مدعیان قلم جلال

امروز عصر در تالار وحدت، شانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌ احمد با برگزاری مراسمی به کار خود پایان می‌دهد. نامزد‌های این جایزه روز یکشنبه و در نشستی خبری که در مؤسسه خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد، معرفی شدند و گفته می‌شود امسال برخلاف دوره‌های اخیر جایزه، شاهد برگزیده شدن یک رمان به‌عنوان برترین رمان منتشر شده در سال گذشته خواهیم بود.
کد خبر: ۱۴۳۷۸۹۹
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ و هنر

مدعیان قلم جلال

انتقاد به برگزیده نشدن اثری در بخش رمان و داستان کوتاه، ترجیع‌بند گزارش‌ها و اظهارنظر‌های کارشناسان ادبی، رسانه‌ها و مخاطبان ادبیات در سال‌های اخیر بوده است. این انتقاد به‌خصوص وقتی پررنگ‌تر می‌شود که جایزه ادبی جلال آل‌احمد قرار است مهم‌ترین و معتبرترین جایزه ادبی در حوزه ادبیات داستانی باشد. امروز کتاب‌هایی را که نامزد بخش ادبیات داستانی جایزه شده‌اند، مرور می‌کنیم و درباره ویژگی‌های هرکدام بحث خواهیم کرد و البته منتظر خواهیم ماند تا در پایان امروز، رمان برگزیده سال را از نگاه داوران جایزه بشناسیم. راضیه تجار، علی‌اصغر عزتی‌پاک و مهدی کرد‌فیروزجایی داوران بخش رمان و حبیب یوسف‌زاده، مهدی کفاش و محمدعلی رکنی داوران بخش داستان کوتاه جایزه امسال بوده‌اند.
 
در جست‌وجوی پدر
ابراهیم اکبری‌دیزگاه با شعر شروع کرد و البته شاعر خوبی هم بود، اما او چند سالی است که تمرکز اصلی‌اش را بر داستان گذاشته و رمان‌هایش با استقبال مخاطبان هم رو‌به‌رو شده است. «برکت»، «سوره آفلین»، «بکه»، «سیاگالش» و «شاه‌کشی» از‌جمله آثار اوست که در سال‌های اخیر منتشر شده و نشان‌دهنده آن است که با نویسنده‌ای پرکار مواجهیم؛ نویسنده‌ای که در عین پرکاری، همواره به فرم درکنار مضمون اهمیت داده است. «بیروط» روایت زندگی مستندسازی است که از آلمان به بیروت می‌رود و مؤلف او را در این سفر تعقیب می‌کند و شرح جست‌و‌جوگری او را می‌نگارد. اما در این سفر چه جذابیت و نکته‌ای است؟ این سفر در حقیقت، جست‌و‌جوی یک انسان برای درک معنای زندگی و پاسخ یافتن به پرسش‌هایی است که در ذهن او می‌چرخد و او را که یک انسان مذهبی و درس خوانده حوزه علمیه است، با شک رو‌به‌رو کرده است. این شک در کنار فشار‌هایی که بر او وارد می‌شود، به‌خصوص درگیری‌اش با پدر، کار را به جایی می‌رساند که او تصمیم می‌گیرد از محیط آشنای خود بگریزد و همین گریز، آغازگر سلسله از ماجرا‌هایی است که او را در وضعیت تازه‌ای قرار می‌دهد و باعث می‌شود او به برخی سؤالات اساسی خود دست یابد. در بیروط این جوان را می‌بینیم که دست سرنوشت او را در مسیر یک گروه مستندساز قرار می‌دهد و او بدون این‌که خود انتخاب کند، درگیر زندگی یک انسان مبارز و الهی یعنی امام موسی صدر می‌شود، اما این همه ماجرا نیست چرا که او هنوز در مسیر درک زندگی و پاسخ به پرسش‌های خود قرار دارد که اسیر یک گروه تکفیری می‌شود. شاید فکر کنید که بیروط داستانی است درباره امام موسی صدر، اما داستان فراتر از بازخوانی یک زندگینامه یا جست‌و‌جو در پی فردی گم شده است، داستان درباره جست‌و‌جو برای یافتن انسانی است که بتواند نقش هدایتگر، راهنما و همراه و بهتر است بگوییم نقش یک پدر را برای نسل جوانی که سرگشته است، ایفا کند. نویسنده سعی کرده است در روایت زندگی پرماجرای این جوان، درباره برخی مفاهیم چالش‌برانگیز هم با مخاطب حرف بزند. مخاطب سرگشتگی این جوان را با گوشت و پوست درک می‌کند و همراهش می‌شود تا پا به پای او به پرسش‌هایی درباره وطن، عشق، مهاجرت و نیز تقابل میان دو نگرش به دین و خدا پاسخ دهد. به همین دلیل کتاب «بیروط» فقط کتابی برای روایت داستانی جذاب و پرحادثه نیست، بلکه نویسنده با مجموعه‌ای از سؤالات و تأملات قصد دارد خوانندگانش را به چالش بکشد و در برابر سؤالات مهمی قرار دهد. به همین دلیل این کتاب، ازجمله کتاب‌هایی نیست که با یک بار خواندن، برای خواننده تمام شود.

 بخشی از کتاب «بیروط» نوشته ابراهیم اکبری‌دیزگاه: «صبح با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. دوباره عمر الماجد می‌خواست من را ببیند. نمی‌دانم این بشر چه می‌خواهد از من؟ ازش می‌ترسم. آخر چه معنایی دارد یک جوان سنّی که پدرش رفیق ملک عبدا... یا ملک فلان است، بخواهد به‌وسیله من شیعه شود؟ آن هم به‌وسیله من! واقعاً جای شگفتی دارد. کار دنیا را ببین، یک نفر را اتفاقی در یک آبمیوه‌فروشی ببینی، بند کند به تو که می‌خواهم شیعه شوم، حال آن‌که هنوز تو در باور خود، هزار لیتَ، لَعلَّ داری. تو هم دوسه بار بپیچانی‌اش، ولی رهایت نکند. جالبی قضیه این نیست که او می‌خواهد تغییر مذهب دهد، شیرینی ماجرا این است که می‌خواهد به‌وسیله من هدایت شود. من یحیی ربانی، فرزند ابوالبرکات ربانی. این‌همه آدم را رها کرده، چسبیده به یقه من. نمی‌دانم شاید بوی نبوت می‌دهم. باید بعد از شیعه‌شدن ببینمش. باید برایش ماجرای آن جوانک سنی را تعریف کنم که می‌خواست پیش سیدموسی صدر تغییر مذهب دهد تا زن بگیرد، ولی او مخالفت کرد. فکر کنم دل الماجد هم جایی گیر است، حدس من این است که او هم عاشق یک دختر ایرانی شده است. عشق آدم‌ها را همین‌جوری مُدمَّغ می‌کند و گیج که نتیجه‌اش هم چیزی نیست جز ویرانی. در هرصورت او می‌خواهد شیعه شود و از من طلب هدایت می‌کند، ولی من خودم هنوز خسته‌ام و معلق بین زمین و آسمان، همچنین مردد بین این‌ور و آن‌ور و همواره شرایط را استثنایی می‌بینم برای خودم.»
 
در برزخ عشق و انتقام
«سفر به آتش» دومین رمان مریم مطهری‌راد است که نشر معارف آن را منتشر کرده است. رمان پیشین او «معجزه معلق» در نشر شهرستان ادب منتشر شده بود و از همان رمان می‌توانستیم، ظهور یک نویسنده جوان و جسور را حدس بزنیم. مطهری‌راد که سابقه کار مطبوعاتی و فعالیت در حوزه تاریخ شفاهی را دارد، در این داستان به دنبال بیان داستانی است که در آن دو سر احساسات انسانی یعنی عشق و نفرت نقش اصلی را بازی می‌کند. پسر جوانی به نام ارسلان که در جنگ تحمیلی پدرش را از دست داده، از همه عراقی‌ها متنفر است و بحران وقتی به‌وجود می‌آید که این تنفر، با حس یک انتقامگیری عشقی هم همراه می‌شود. بخصوص این‌که در نقطه مقابل این درگیری، جوانی به نام الیاس است که در عشق و خاطرخواهی دست بالاتر را دارد و از قضا عراقی هم هست. سفر به آتش، روایتی است از این‌که تصمیم‌های انسان‌ها فقط از پیشرانه‌های مرسوم و معمولی که همه از آن سخن می‌گویند، سرچشمه نمی‌گیرد. تنها انتقام و عشق نیست که راه زندگی ارسلان را تعیین می‌کند بلکه او همچون دیگر انسان‌ها برای انتخاب راه خود باید به جوانب مختلف تصمیم‌هایش توجه کند. گاهی این تصمیم‌ها که بسیار سخت و تلخ است، به معنای گذشتن از خواسته‌ها و کشش‌های درونی است و باید این تلخی و سختی را به جان پذیرفت تا بتوان به زندگی ادامه داد. با این نگاه، مریم مطهری‌راد در حین روایت یک داستان پرکشش عشقی، درباره راهکار‌هایی هم حرف می‌زند که می‌تواند به تنش‌های اجتماعی پایان دهد یا حداقل آن‌ها را کم کند. به همین دلیل می‌توان دغدغه‌های اجتماعی نویسنده را پس و پشت این داستان درگیری شخصی میان دو انسان قهرمان داستان مشاهده کرد.

بخشی از کتاب «سفر به آتش» نوشته مریم مطهری‌راد: «وقتی به این فکر می‌کرد که فلش را از الیاس دزدیده، از خودش می‌ترسید. کنجکاوی امانش را بریده بود. احساس کرده بود برداشتن فلش بهتر از خیال‌پردازی است. این که دائم تصور کند چیزی مربوط به مهتاب در آن فلش لعنتی است تمام انرژی‌اش را خالی می‌کرد. این همان فلشی بود که دائم بین مهتاب و الیاس دست به دست می‌شد. فقط همین نبود؛ الیاس در هر فرصتی که گیر می‌آورد سر میز مهتاب بود و مشغول گپ وگفت بیخود! معلوم نبود چه توی سرش می‌گذشت. همه سرگرمی‌اش هم توی این فلش بود. هر بار ارسلان وارد اتاق ترجمه می‌شد، الیاس یا فلش را از جایش می‌کشید، یا صفحه مانیتور را می‌چرخاند.»
 
از فلسفه به ادبیات
از اعظم عظیمی نویسنده دهه شصتی پیش از این دو کتاب «کتاب محسن» و «همه چیز مثل اول است» منتشر شده است. کتابی که درباره آن حرف می‌زنیم، در نشرشهرستان ادب منتشر شده و به موضوع چالش دو برادر می‌پردازد. عظیمی خودش درباره چگونگی نوشتن این اثر گفته که سال‌ها مشغول و درگیر قهرمان این رمان بوده و چندباری نیز سعی کرده آن را در قالب داستان کوتاه و فیلم‌نامه بنویسد، اما تازمانی که در کلاس‌های رمان‌نویسی شهرستان ادب و زیر نظر محمدحسن شهسواری شرکت نکرده است، گشودگی لازم برای نوشتن این اثر در قلمش پیدا نشده است. وقتی رمان را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم نوشتن آن با درنگی که نویسنده در کشاکش میان این دو برادر ایجاد کرده است، نیاز به این صبر و ممارست داشته است چرا که اگر رمان بدون این شکیبایی و تأمل نوشته می‌شد، به دام تقلید از کلیشه‌های رایج سنت ادبی می‌افتاد. 

نکته مهم این است که «غمسوزی» به یک رمان عشقی به معنای رایجی که می‌شناسیم، تبدیل نشده است بلکه روایتی است از رنج و تأمل یک انسان خداباور در این معنا که چرا رنج همراه و همزاد انسان است و چه نتایجی برای انسان به بار می‌آورد. به همین دلیل تبدیل کردن این درنگ که رنگ و بویی از فلسفه دارد، به یک اثر داستانی، چالش اصلی نویسنده در کتابش بوده است و به نظر می‌رسد او توانسته از این چالش بزرگ به سلامت بگذرد. در این رمان، تفاوت یک رمان‌نویس فلسفه خوانده را با رمان‌نویسی که فقط بر ابزار ادبیات مجهز است، به روشنی می‌بینیم. تحول راوی در داستان، از جنس تحول‌های معمول در داستان‌ها و فیلم‌های ایرانی نیست بلکه تحولی آرام آرام و درونی است که نویسنده، مخاطبش را برای ایجاد آن همراه و همدل می‌کند و از جادوی ادبیات برای بیان این تحول درونی و شخصیتی به خوبی بهره می‌برد. 

 بخشی از کتاب «غمسوزی» نوشته اعظم عظیمی: «امروز روزی است که فریده از من خواست زندگی‌اش را نجات بدهم. چه شد که قبول کردم؟ دوباره شدم همان برادر بزرگ چند سال پیش. کسی که وقتی علاقه برادر کوچکش به فریده را دید، از عشق سوزان خودش دست کشید. کدام شستن؟ آن روز‌ها همه آب‌های زمین نفت بودند. سوختم تا نام و نشان فریده هم در دلم خاکستر شد و به باد رفت»
 
یک داستان پر التهاب
 نوشتن داستانی درباره یک سوژه ملتهب و حساسیت زا از هر کسی برنمی‌آید. سیده عذرا موسوی، نویسنده اهل قم جسارت عجیبی به خرج داده است و موضوع رمان خود را به سرنوشت زنی اختصاص داده است که در دوران رژیم شاه، با وضعیت اجتماعی خاصی رو‌به‌رو می‌شود که نتیجه‌اش زنانی است که مجبور به فروش تن و شرف خود برای گذران زندگی است. داستان درباره زندگی زنی است به نام «فروغ» که باید همواره خود را به‌خاطر گذشته خود باید در مقام دفاع از خود برآید و سنگینی بار گناه و تهمت او را همواره در موضع اثبات بی‌گناهی خود قرار داده است. او در این مسیر، مردی همراه و بلندنظر را پیدا می‌کند، اما گم شدن این مرد در جریان حوادث خونین روز ۱۷ شهریور، چالش جدیدی را در برابر فروغ تنها و بی‌یاور قرار می‌دهد. موسوی برای بیان روایت داستان خود، مجموعه‌ای متنوع از حوادث تاریخی از ورود آوارگان لهستانی به ایران تا انقلاب اسلامی را مرور کرده‌است و همین موضوع، به رمان ارزش تاریخی هم می‌دهد. نویسنده برای این‌که بتواند جهان داستانی خود را بیافریند، دست به پژوهش گسترده‌ای زده‌است و توانسته با دقت و حوصله این دوران را بازآفرینی کند، کاری که اغلب نویسندگان ما از زیر بار آن شانه خالی می‌کنند یا اگر هم این کار را بکنند، حاصل کار چنگی به دل نمی‌زند. با خواندن رمان به‌خوبی وضعیت اجتماعی و به‌خصوص وضعیت زنان ایرانی در دهه ۵۰ را احساس می‌کنیم به همین دلیل می‌توان مدعی شد رمان به شکلی واضح، زنانه است و صدای زنان و نگاه و نگرششان به زندگی در آن جریان دارد.

بخشی از کتاب «فصل توت‌های سفید» نوشته سیده عذرا موسوی: «آمده بودم تا از گنجه اتاق امیر، الکل ببرم برای پروین، دختر مهین‌خانم که آمده بود آمپول مادر امیر را بزند. الکل کنج گنجه بود، کنار یک آلبوم عکس قدیمی، یک جعبه نقره‌ای سیگار، یک فندک استیل که رویش نقش یک ستاره نگین‌دار داشت. عکس غلامرضا تختی با دوبنده و جام قهرمانی، روی سکو و زیر پرچم و عکس سیاه و سفید آقای طالقانی. تصور این‌که امیر این وسایل را لمس کرده، توی دست گرفته و همراهش داشته، دلم را می‌لرزاند.» 

روایت داستانی انقلاب دوم
 نوید ظریف‌کریمی، نویسنده مشهدی در رمان خود به ماجرای چند گروگان آمریکایی می‌پردازد که بعد از ماجرای طبس به مشهد منتقل شده‌اند. ظریف‌کریمی حین نگارش کتاب «پرده دوم»، با محوریت خاطرات آقای توتونچی، از انقلابیون سیاسی مشهد، به یک‌سری از مصاحبه‌های نیرو‌های سپاه و اعضای کمیته دست می‌یابد که مسئولیت انتقال گروگان‌های سفارت آمریکا به مشهد و مراقبت از آن‌ها را به‌عهده داشته‌اند و از دل همین مصاحبه‌ها به ایده نگارش نخستین رمانی رسیده‌است که به موضوع گروگانگیری پرداخته است. او برای پروراندن داستان به همین بسنده نشده‌است و به تلاش گروهک‌ها برای نجات گروگان‌های آمریکایی می‌پردازد و همین مسأله، کشاکشی در داستان ایجاد می‌کند و باعث می‌شود مخاطبان پا به پای نویسنده پیش بیایند و با کامل شدن بخش‌های مختلف رمان از زبان شخصیت‌هایی، چون دانشجویان مشهدی پیرو خط امام، ویلیام، جاسوس آمریکایی و سالومه از اعضای سازمان مجاهدین خلق رمان را پیش می‌برد. نویسنده با پژوهشی مفصل درباره مقطع تاریخی سال‌های اول انقلاب و مرور اخبار و اسناد در این باره، سعی کرده‌است جهان داستانی خود را براساس واقعیت‌های تاریخی شکل دهد و از این منظر نیز کارش قابل تقدیر است. ظریف‌کریمی پیشتر در گفتگو‌هایی که درباره این کتاب داشته است از بی‌رغبتی ناشران چه خصوصی و چه دولتی برای انتشار آثاری از این دست انتقاد کرده بود. این نکته هم در جای خود قابل تأمل است که همیشه از نویسندگان انتقاد می‌شود که چرا درباره انقلاب اسلامی و حوادث و رویداد‌های چهاردهه اخیر کمتر می‌نویسند، اما وقتی نویسنده‌ای تصمیم می‌گیرد به این حوزه وارد شود و براساس علایق شخصی‌اش درباره انقلاب رمان بنویسد، تازه باید با دردسر انتشار کتابش رو‌به‌رو شود و مانند این نویسنده جوان دوسال به‌دنبال ناشری بگردد که حاضر باشد داستانی جذاب درباره انقلاب اسلامی و رویداد مهمی مانند اشغال لانه جاسوسی آمریکا را منتشر کند.

بخشی از کتاب «گروگانکشتگی» نوشته نوید ظریف‌کریمی: مردی کراواتی داشت به کرکره مغازه‌اش قفل می‌زد. وقتی دید نفس‌نفس می‌زنم، قفل کرکره را زد و به طرفم آمد. گفت مسیرش تا بالاتر از سفارت است و می‌تواند چمدانم را تا آنجا برایم بیاورد. از این‌که کمکم می‌کرد، خوشحال شدم. راه افتاده بودیم که سروصدای جمعیت جلوی سفارت را شنیدم. مغازه‌دار گفت: «مسخره کردن. هر روز هر روز تظاهرات می‌کنن. کاسبی نداریم به قرآن. حالام که شکر اضافی خوردن.» گفتم: «بار اولشون که نیس.» گفت: «آخه می‌گن این بار از دیوار پریدن و رفتن توش.» جا خوردم. چه می‌گفت؟ ورود به سفارت؟ آن هم سفارت آمریکا؟ مگر مصونیت نداشت؟ مگر آنجا خاک آمریکا حساب نمی‌شد؟ با شگفتی پرسیدم: «رفتن توش؟» مرد سر تکان داد. این دومین جایی بود که نگرانی‌ام بیشتر شد. یادم آمد که یک بار دیگر هم در ۲۵بهمن ۵۷ چریک‌های فدایی خلق به سفارت حمله کرده بودند، ولی ویلی گفته بود خطری نبوده و چندساعته آنجا را تخلیه کرده‌اند. این را به مغازه‌دار گفتم. گفت: «ای بابا، دلت خوشه خانم؛ اونا نیستن که!» از حرفش ترسیده بودم، فکر کردم نکند کار سازمان مجاهدین باشد. در این صورت، هر اتفاقی که می‌افتاد حتما برای من و ویلی بد می‌شد. پس چرا به اعضا خبر نداده بودند؟ به خودم یادآور شدم که این اتفاق نویی نیست. ما همیشه غریبه بودیم و سازمان پر از رمز و راز و کار‌های بی‌خودی و پیچیده اطلاعاتی. پرسیدم: «چطور مگه؟ این‌دفعه کدوم گروهه؟»

چشم انتظاری داستان کوتاه
یکی از تکراری‌ترین بند‌های بیانیه‌های پایانی جایزه جلال در طول سال‌های اخیر، انتقاد از کیفیت مجموعه‌های داستان کوتاه بوده است. به همین دلیل در برخی دوره‌های جایزه جلال این بخش حتی کتاب شایسته تقدیر هم نداشته است. امسال در این بخش دو کتاب به عنوان نامزد انتخاب شده و باید دید داوران آثار نویسندگان جوان این دو کتاب را می‌پسندند یا نه؟ نخستین کتاب را نشر خزه منتشر کرده است. این کتاب که «از قبل یکشنبه می‌شود» نوشته علی شاهمرادی است. این مجموعه داستان از دو بخش تشکیل شده است. داستان‌های بخش اول این مجموعه به گفته نویسنده، قدیمی‌ترند و مربوط به حدود دو دهه گذشته است که برخی از این داستان‌ها نیز برگزیده جایزه‌های ادبی مختلفی مانند جایزه ادبی صادق هدایت شده‌اند. بخش دوم این مجموعه داستان در همین سال‌های اخیر نوشته شده‌اند. نکته قابل توجه درباره این مجموعه داستان این است که هر دو بخش آن با وجود تمام تفاوت‌ها با پیوستگی معنایی با هم ارتباط دارند. مکان و زمان در این داستان‌ها مشترک است، اما آدم‌ها و شخصیت‌ها با همان اسامی‌که در داستان‌ها تکرار می‌شود، نقش‌های مختلفی می‌گیرند. به عنوان مثال، یک فرد با اسم یکسان در یک داستان مجنون است و در داستانی دیگر عاقل و دانا. شاهمرادی سعی کرده با اتخاذ این شیوه و استفاده از این فرم، ارتباطی میان بخش‌های مختلف داستان‌هایش نیز برقرار کند. دیگر مجموعه داستان منتخب داوران، «عاصف و الدار» نوشته محمد قائم‌خانی است که شامل هشت داستان است و نشر صاد آن را منتشر کرده است. قائم‌خانی سال گذشته در بخش رمان جایزه جلال با کتاب «صور سکوت» نامزد شده بود و امسال شانس خود را در بخش داستان کوتاه می‌آزماید. البته او برای همین رمان از جایزه قلم زرین هدیه گرفت. خود نویسنده، درونمایه اصلی داستان‌هایش را سرگردانی انسان معاصر دانسته است، سرگردانی هم در عرصه ملی و هم زندگی شخصی. این سرگردانی در همه عرصه‌های زندگی اجتماعی، ازجمله در انتخاب میان سنت و مدرنیسم نیز دیده می‌شود و به نظر نویسنده، دین نقطه اجتماع و اشتراکی است که می‌تواند آن‌ها را از سرگشتگی رهایی دهد. به همین دلیل می‌توان گفت کتابی دین محور است؛ کتابی که در آن دین نقش پررنگی دارد و نویسنده به نقش و کارکرد دین در زندگی امروز زیاد می‌اندیشد. 

نکته مهم درباره داستان‌های این مجموعه، داشتن وحدت مضمونی و درونمایه مشترک است که نشان می‌دهد نویسنده براساس دغدغه فکری و درونی خود این آثار را نگاشته است. به عبارت دیگر برخلاف خیلی از نویسندگان که براساس فرم یا نیاز به افزایش تعداد کتاب‌های‌شان داستان می‌نویسند، قائم‌خانی براساس دغدغه‌های فکری خود داستان می‌نویسد. نویسنده خود در پاسخ به این سؤال که آیا کسی که از دین دور شده است با خواندن این کتاب به فکر فرو می‌رود و آیا چنین قصدی داشتید که داستان‌ها تأمل‌برانگیز باشند، توضیح داده است: عنصر دین در این کتاب جدی است و در ایده مرکزی سهم مهمی‌دارد. نمی‌دانم کسی که از دین دور شده، می‌تواند با این کتاب به فکر فرو برود یا نه؟ خودم حس می‌کنم کار ادبیات داستانی همین ایجاد پرسش است؛ آدم‌ها را دعوت کند به فکر و تأمل. چه کسانی که روی به دین داشته و چه کسانی که پشت کرده باشند، دعوت می‌شوند که فکر کنند، حداقل دعوت می‌شوند که این سرگردانی ما را ببینند و به رسمیت بشناسند. خیلی امیدوارم که این اتفاق بیفتد. مهم‌ترین قصدم از ورود به ادبیات داستانی همین است. این تأمل نباشد خیلی علاقه‌ای به سرگرمی‌ها و چیز‌های دیگر نوشتن ندارم و اگر بخواهد فارغ از این چیز باشد، دیگر جذابیت زیادی برایم ندارد.

رقابت پایاپای ۴ کتاب خواندنی 

یکی از مهم‌ترین بخش‌های جایزه جلال آل‌احمد که تاکنون بیشترین برگزیده‌ها را هم داشته بخش مستندنگاری است. اگرچه درباره این بخش و ضرورت تقسیم‌بندی آن به زیرشاخه‌های مختلف در سال‌های اخیر بحث و بررسی زیادی شده است و مسئولان برگزاری جایزه هم با نشست‌هایی که با اهل ادبیات داشته‌اند، دراین‌باره نظر‌های کارشناسی را اخذ کرده‌اند و باید دید نتیجه این نشست‌ها چه خواهد شد. امسال در این بخش چهار کتاب نامزد شده‌اند. داوران این بخش شامل حمید حسام، جواد کامور بخشایش و جواد کلاته عربی خود از چهره‌های برجسته مستندنگاری در سال‌های اخیر هستند و کتاب‌های‌شان مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است. آن‌ها هم تجربه عملی در این زمینه دارند و هم به لحاظ فنی و تئوریک بر موضوع مستندنگاری مسلطند، به‌همین‌دلیل انتخاب‌های‌شان حائز اهمیت است. این درحالی‌است که امسال دبیر علمی جایزه یعنی گلعلی بابایی خود از مستندنگاران برجسته است و این موضوع نیز بحث مستندنگاری را در دوره شانزدهم مهم‌تر از هر سال کرده. یکی از کتاب‌هایی که امسال برای دریافت جایزه ۴۰۰میلیون تومانی این بخش نامزد شده، در حوزه مستندنگاری ورزشی است. از این منظر، این اتفاق جدیدی در جایزه جلال آل‌احمد است که حوزه توجه مستندنگاری را به بخش‌های تازه‌تری وسعت داده است. 

اتفاقی جدید در جایزه جلال
کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» نوشته جواد رستم‏زاده از نشر برید به زندگی پرکشش و پررویداد یکی از ورزشکاران نامدار سال‌های اخیر اختصاص دارد. جواد رستم‌زاده، یکی از روزنامه‌نگاران ورزشی‌نویس باسابقه است که خود مشهدی است و سال‌هاست خداداد عزیزی را می‌شناسد. او توانسته است خداداد عزیزی را راضی کند که پای صحبت‌هایش بنشیند و رویداد‌های جذاب و ماجرا‌های جالبی را از زندگی او بیرون بکشد؛ بنابراین می‌توان حدس زد که با کتاب جذابی روبه‌رو باشیم، چراکه شخصیت خداداد به‌واسطه عصیانگری‌های گاه‌وبیگاهش چه در زمان بازی و چه در زمان مربیگری، سوژه جالبی برای روایت داستانی است. رستم‌زاده علاوه بر تسلط در بیرون‌کشیدن حرف از سوژه، قلم تمیز و نثر سالمی هم دارد و کتاب از این نظر هم اثر جذابی است.

راننده پیکر شهدا
کتاب دوم، «روز‌های پیام‌بری: روایتی از زندگی غلامحسین حدادزادگان پیام‌رسان و راننده پیکر شهدا» است که روح‌ا... شریفی آن را نوشته و نشر سوره مهر منتشرش کرده است. غلامحسن حدادزادگان، کارمند بنیاد شهید شهر قزوین، راننده آمبولانس پیکر شهدا و پیام‌رسان شهادت تعدادی از شهدای قزوین به خانواده‌های‌شان بوده است. همین چند خط نشان می‌دهد با چه سوژه جالبی روبه‌رو هستیم. تازه جالب‌تر این می‌شود که بدانیم این فرد، شخصیتی بذله‌گو و شوخ هم هست و تضاد میان این شغل سخت که با لحظات تلخ زندگی افراد گره خورده و شخصیت این فرد، کتاب را جالب و خواندنی کرده است. به‌همین‌دلیل با وجود این‌که سوژه استعداد این را داشت که با یک کتاب تلخ و سیاه روبه‌رو شویم، اتفاقا کتاب لحن شیرینی دارد و خوشخوان هم هست. شریفی درباره سوژه کتابش گفته که خاطرات آقای حدادزادگان مثل یک قالی گران‌قیمت است که به‌خاطر گذشت سال‌ها و انبوه آلام، بخشی از طرح اصلی‌اش از بین رفته که نیاز به رفوگری از روی نقشه قالی به مدد عکس‌ها، مصاحبه با دوستان، خانواده شهدا و تخیل و رنگ‌آمیزی صحنه‌ها و موقعیت‌ها داشت. کتاب «روز‌های پیام‌بری» در چهار فصل «ماشین داماد»، «در برابر امواج»، «روز‌های پیام‌بری» و «شهر باران» و ۴۳ بخش نوشته شده است.

نگاهی به دانش‌بنیان‌ها
سومین کتاب، «عملیات احیا: روایت صعود یک مجموعه دانش‌بنیان به قله دانش و فناوری الکتروموتور» نوشته محمد حکم‌آبادی از نشر راه‌یار است. این کتاب به روایت یک پیشرفت علمی اختصاص دارد و توانسته است در حوزه‌ای که معمولا کسی به‌دنبال مستندنگاری آن نمی‌رود، اثری قابل بحث را ارائه دهد. روایت کتاب، بازگویی تلاش یک شرکت ماشین‌های الکتریکی برای عدم وابستگی به کشور‌های خارجی است. نویسنده برای پیداکردن سوژه‌اش سراغ یک شرکت صنعتی در جایی دورتر از پایتخت رفته است. شرکت ماشین‌های الکتریکی جمکو از صنایعی است که سال ۱۳۶۹ در شهرستان جوین با هدف عدم وابستگی صنایع داخلی به کشور‌های خارجی در زمینه تولید انواع ماشین‌های الکتریکی تاسیس و راه‌اندازی شد، ولی در ادامه به‌دلیل برخی بی‌توجهی‌ها، با مشکلات زیادی روبه‌رو شد و در آستانه تعطیلی قرار داشت، اما امروز، این شرکت موفق به طراحی و تولید الکتروموتور‌ها و ژنراتور‌های بزرگ صنعتی با استاندارد‌های جهانی شده و در برخی از محصولات نیز جزو چند شرکت معدود تولیدکننده در جهان است. کتاب عملیات احیا روایتی از تلاش این مجموعه دانش‌بنیان برای رسیدن به چنین دستاورد بزرگی است. خواننده وقتی روایت حیرت سازندگان قطعات را در خارج از کشور، از دستیابی متخصصان ایرانی به فناوری پیشرفته را می‌خواند، همراه با راویان کتاب از حس غرور سرشار می‌شود و همین حس ما را به این نتیجه می‌رساند که نویسنده، سوژه‌اش را به‌خوبی انتخاب کرده است.

معرفی چهره منفور منافقین
اما چهارمین کتاب، در حوزه تاریخ و آن هم تاریخ معاصر است. کسانی که تاریخ گروه‌های سیاسی قبل از انقلاب را خوانده‌اند با نقش وحید افراخته، از چهره‌های سرشناس سازمان منافقین در لو رفتن اعضای کادر مرکزی این گروه آشنا هستند. در این کتاب که «من اعتراف می‌کنم، زندگی و زمانه وحید افراخته، عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق» نام دارد و نوشته محمد رحمانی است، با این شخصیت تاریخی آشنا می‌شویم. همان نام وحید افراخته، نشان‌دهنده این است که کتاب دارای سوژه خوب و جذابی است چراکه محمد رحمانی، نویسنده کتاب با استفاده از اسناد و منابع متعدد مربوط به سازمان مجاهدین خلق، اعترافات وحید افراخته را که از افراد کلیدی و از اصلی‏‌ترین و مؤثرترین اعضای شاخه نظامی این سازمان به حساب می‏‌آمد، روایت کرده است. اعترافات افراخته که در مردادماه ۱۳۵۴ توسط ساواک دستگیر شد، به لحاظ کمی و کیفی بی‏‌مانند است و می‌توان ادعا کرد بعد از ضربه شهریور ۱۳۵۰ ساواک، بزرگ‌ترین ضربه به نیرو‌های سازمان مجاهدین خلق، به‌واسطه اعترافات او وارد شده است. به این ترتیب، بی‏‌شک با دقت در اعترافات این عضو مؤثر مجاهدین خلق بسیاری از مسائل این سازمان، پیش و بعد از افراخته، قابل فهم‌‏تر خواهد شد.

در بخشی ازاین کتاب آمده است: وحید افراخته بعد از مدت کوتاهی نه‌تن‌ها از درون می‌شکند و اعتراف می‌کند، بلکه به همکاری همه‌جانبه‌ای با رژیم دست می‌زند به‌نحوی‌که حتی در قامت بازجوی ساواک نیز ظاهر می‌شود.

جایزه جلال به روایت آمار
 آثار رسیده ۲۸۸۹
آثار بخش داستان کوتاه ۴۴۳
آثار بخش رمان ۱۴۷۰ 
آثار بخش مستندنگاری ۸۹۳
آثار بخش نقد ادبی ۸۳
نامزد‌های شهرستانی ۳
نامزد‌های کتاب‌اولی ۳
داوران غیرتهرانی ۵
تعداد آثار رسیده به همه دوره‌ها ۴۰هزار
تعداد برندگان همه دوره‌ها ۱۳۳ نفر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها