بایکوت به این صورت بود که فرد مورد نظر را در هیچ دسته و گروهی راه نمیدادند، با او حرف نمیزدند، از برخی امکانات رفاهی محرومش میساختند و بعضا هم مورد ضرب و شتم قرارش میدادند. گروههای یادشده از سمبلهای شبهروشنفکری دهههای ۲۰ تا ۶۰ به شمار میرفتند؛ افرادی که اغلب از ایدئولوژی مارکسیستی پیروی کرده و خود را چپ میدانستند. گروههایی که به اصطلاح آزادیخواه بودند و مخالف امپریالیسم و سرمایهداری، لیبرالیسم و... طبعا آنها که هواخواه لیبرالیسم و سرمایهداری بودند و مرگ بر امپریالیسم هم نمیگفتند، راست خواندهشده و اساسا روشنفکر تلقی نمیشدند. بگذریم که حالا همه این دستهبندیها به هم ریخته و همان چپهای سابق، واقعا چپ کرده و طرفدار سینهچاک سرمایهداری و لیبرالیسم شده و در دامن فاشیستترین جناحهای امپریالیستی پشتک بالانس میزنند اما یک سنت دیکتاتوری همیشه بر این دستههای شبهروشنفکری حاکم بوده که اگر کسی با آنها نبود، در سختترین شرایط بایکوت میشود.
میدانداری گروهی بیسواد و پرمدعا
حالا اگرچه امروز از آن گروههای شبهروشنفکر، به جماعتی پا در هوا، بیسواد، پر مدعا و به قول مرحوم جلال آل احمد «هُری هُری مذهب» رسیدهایم اما آن سنت بایکوت در اشکالی شنیع و مبتذلتر آمیخته به کاربرد رکیکترین فحشهای چارواداری و به اصطلاح چالهمیدانی بر فضایشان حاکم شدهاست.(به نظر میآید این سوپر شبهروشنفکران امروز به اصل خود بازگشتهاند!) نمونهاش در جریان التهابات سال گذشته بود که تولید و نمایش سریال و فیلم برای تلویزیون و اکران سینما، دوران به شدت عجیب و غریبی را پشت سر گذاشت. در زمانی که بسیاری از پروژههای سینمایی یا سریالها وارد فاز تولید و فیلمبرداری میشد، ناگهان به گونهای باورنکردنی تهدیدات علیه این گروهها آن هم از جانب تعداد محدودی از همکارانشان شروع شد. علنا با فیلمسازان و عوامل دیگر مانند بازیگران تماس گرفته میشد و آنها را از ادامه تولید یا بازی در فیلمها و سریالها، ابتدا نهی کرده و اگر فیلمساز، بازیگر یا یکی از عوامل فنی فیلم که با او تماس گرفته شدهبود، نهی فوق را برنمیتابید و به دلایل مختلف کار خود را ادامه میداد، مورد تهدید قرار گرفته و بعضا با فحش، بد و بیراه و ناسزا (که از ویژگیهای حیرتآور و تاسفبار آن التهابات بود!) مورد آزار و اذیت قرار میگرفت تا آن که از انجام کار در پروژههای ساخت فیلم و سریال، خودداری کرده یا
انصراف دهد. حتی برخی تهدیدکنندگان با لحن و ادبیات لاتی و جاهلمنشانه، همکاران خود را مورد آزار قرار دادند مانند تهدیدات نوه جاسوس معروف انگلیس که به جای سررشته داشتن از فیلم و فیلمسازی، کلکسیونی از ادعا و قمپز است!
فحش میدهم، پس هستم!
مثلا یکی از فیلمسازان خوشنام و سختکوش از نسل اول کارگردانان پس از انقلاب که جوایز متعدد جهانی هم برده، در حالی که به خاطر فیلمهای قبلیاش دچار تنگنای مالی شدهبود و با تلاش بسیار، مجوز ساخت یک کمدی ساده را دریافت کرد، با همین تهدیدات و ناسزاها مواجه شد. او که حیرتزده شدهبود، با برخی دوستان تماس گرفت و سادهدلانه سؤال میکرد: «آیا به جز من هیچکس دیگری در این کشور کار تولید فیلم و سریال انجام نمیدهد که اینقدر به من فحش و بد و بیراه میدهند؟!» این در حالی بود که در همان حال، دهها پروژه تولید فیلم و سریال حتی از سوی همان افراد تهدیدکننده با بودجههای کلان در حال انجام بود. یا فیلمساز دیگری که به خاطر تهدیدات مکرر دوستان به اصطلاح فیلمسازش، به جان آمدهبود و از شروع کار تولید فیلمش وحشت داشت، عاجزانه میپرسید که: «مگر دیگران کار نمیکنند؟ مگر آن فوتبالیست بازی نمیکند؟ مگر کارمندان بانک و آموزش و پرورش و دانشگاه و شهرداری و ادارات و سازمانهای مختلف به سر کار نمیروند؟ خب، فیلمسازی هم کار و شغل و حرفه ماست و از دستمزد آن، زندگی خود را تامین میکنیم. چرا نباید کار کنیم و فیلم بسازیم؟»و متاسفانه فیلمبرداری پروژه دیگری با صحنه تاسفباری مواجه شد که عدهای معدود از همان به اصطلاح همکاران تهدیدکننده، بازیگران و عوامل آن پروژه را در سر صحنه با فحش و اهانت مورد آزار و اذیت قرار دادند تا بلکه بتوانند آن پروژه را تعطیل کنند!حتی فیلمساز دیگری هم که مدام در فضای مجازی پستهای تحریککننده و تاییدگر شایعات واخبار جعلی میگذاشت، در مقابل پرسش چرایی بارگذاری چنین پستهای تحریفگرانه، گفت که درصورت عدم همکاری درچنین مواردی، با فحش، ناسزا و اهانت ازسوی بعضی ازهمکارانش مواجه خواهدشد و این پستها را بدون هیچگونه اعتقادی به متنشان، فقط از جهت فحش نخوردن، در فضای مجازی میگذارد!
دیکتاتوری اقلیت و دیکتاتورهای کوچک
اما همان حضرات در حالی که ادعای تحریم و همراهیشان با اغتشاشات، گوش فلک را کر کردهبود، خود در پروژههای پر پول با رانت و پارتی و شارلاتانیسم مشغول دریافت دستمزدهای کلان بودند و بعضا با همین دستمزدها در آن سوی مرزها برای خود ویلا و خانههای آنچنانی تهیه کردند اما به هر حال بسیاری از برنامهسازان و سینماگران، تهدیدات و فحش و ناسزاها را برنتابیدند و به کار خود ادامه دادند که از اینجا به بعد کار تهدید و فحش برای حضور نیافتن در تلویزیون یا اکران سینماها و حتی جلسات مطبوعاتی جشنواره فیلم فجر آغاز شد.این همان دیکتاتوری یک اقلیت محدود است که طی ۴۰سال گذشته با تحمیل خود به تلویزیون و سینمای ایران و بهرهگیری از رانتهای مختلف دولتی و حکومتی، مشکلات و دغدغهها و ارزشهای هویتی و ملی و تاریخی مردم ایران را سانسور کرده و در مقابل، فیلمها را مملو از دعواها، جنجالها و انواع و اقسام بحرانهای بالای میدان ونکی و عشقهای ضربدری، مربعی و ذوزنقهای و تحریف وقایع اجتماعی و تاریخی کردند. اینها همان دیکتاتورهای کوچکی هستند که علاقه و دلمشغولیهای مردم برایشان کمترین اهمیتی نداشت و از همین روی انحصارطلبانه با قبضه کردن همه ارکان سینمای ایران، آن را هم از «سینما» و هم از موضوعات مربوط به «ایران» و «ایرانی» خالی کردند تا اینکه براساس آمار رسمی، تنها ۷درصد مخاطب برای آن باقی بماند و ۹۳درصد مردم ایران از آن فراری باشند.حالا همان دیکتاتورهای حقیر و کوچک که دیگر میدانی برای تخریب ذهن مردم ندارند، دست به سلطهگری و برقراری دیکتاتوری اقلیت خود بر همکارانشان زدهاند که بیش از این، استبداد رای و فریبهای آنان را نمیپسندند و میخواهند به راه خود بروند. یاد جلال آل احمد به خیر که ۶۰سال قبل و در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، همهمه و قیل و قال جماعت شبهروشنفکر را مانند لانه زنبور دانست و استبداد و دیکتاتوریشان را از انواع مشابه هم بدتر شمرد!