وارد بر آن سرور گردیده، ایشان در بستر بیماری خوابیده، در مقام وصیّت برآمدند؛ فرمودند: شاهد باشید که من در عمرم در خانهٔ وقفی ننشستم، در کتاب وقفی درس نخواندم و مطالعه نکردم، ابداً از کسی قرض نگرفتم، اگر بعد از من کسی ادّعای طلبی کند دروغ گفته، از مال دنیا ندارم مگر این انگشتر و پوستین. و هردو را به شیخ زینالعابدین بخشید. یک عصا، آن را به حاج ملّا ابوالحسن داد.
پس ملّا را صدا زد، فرمود: یک بقچه رخت دارم، حاضر کن. همه مستعمل بود، امّا شسته و پاک. فرمود: تا زندهام در مدرسه ببر و بین طلّاب قسمت کن. و فرمود: چند جلد کتاب دارم، همه را وقف کردم. قدری پول نزد فلان تاجر از وجوه است، غسل مرا جناب سیّد علی شوشتری متصدّی شوند و آن جناب وصیّ من میباشند. آن پوستین کهنه که به شیخ مازندرانی رسید، شیخ و آل شیخ به آن تبرّک میجستند. هرکس تب میکرد، به قصد استشفا به دوش میکشید، بهزودی عرق میکرد و عافیت مییافت.
این بود ثروت و وصیّت شیخ
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد