در هر جامعه، برای کنترل حداکثری سودجوییهای رخ داده در حوزه اقتصاد، ارگانهایی فعال هستند که آنها نیز معمولا با فشارهای درون ساختاری و برونساختاری متأثر از عوامل سودجو و حامیان آنان، رویارو هستند. معمولا برای برخورد موردی، با توجه به حجم نقدینگی مورد سودجویی و آسیبهایی که به جامعه وارد شده، افسری، بازپرسی یا دادستانی، مطرح است که پیگیر موضوع برای انسداد مجاری سودجویی است. این مبنای بنیادین برای تصویرسازیهای تلویزیونی در هر جامعه است. ما نمونههای بسیاری از این نوع روایتها در آثار خارجی دیدهایم و شاید آشناترینش، آثار برخورد با مافیا در ایتالیا باشد. اما در عمده آثار این گونه غیرایرانی، معمولا مأمور قانون، با جان خود بازی میکند، در حالی که آثار ایرانی، به این ختم نمیشود و حداکثر به عزل مأمور پیگیری یا جابهجایی و دور کردن او از مسیر پیگیری میانجامد.
در ایران امروز خودمان، همانند هر دورهای، موضوع سودجویی اقتصادی وجود دارد و برای پرداختن داستانی به آنها، مجموعههای گوناگونی ساخته شدهاست. این روزها یکی از این مجموعهها به نقطه انتهایی خودش رسیدهاست؛ بازپرس.
در این مجموعه، علاوه بر بازپرس پیگیر رویداد، ما با ابعادی از تأثیر فعالیت قضایی او بر زندگی خانوادگی نیز همراه شدیم. اینکه جابهجایی اداری بازپرسهایی اینچنین برمبنای فشار وارده به ساختار اداری قضایی، او را وادار میکند در هر زمانی خانواده را از این شهر به شهری دیگر ببرد. این رویه البته در خیلی موارد دیگر در جامعه ما وجود دارد اما خانوادهها، کمتر جابهجا شدهاند.
همین روزها مأموران گوناگون فراجا را داریم که در حوزههای مأموریتی خود هستند اما خانوادهشان در شهر زادگاه خود، ساکن هستند. اما برای نشان دادن تأثیر این گونه فشارها بر ساختار قضایی برای جابهجا کردن بازپرس یک پرونده از موضوع در دست پیگیری، اقدام بردن او به جایگاهی بالاتر تعریف شدهاست. یعنی ما در اینجا با نوعی اغوای اداری همراهیم که خانواده را از زیست طبیعی دور میکند.
نکته دیگر، ما شاهد پروندههای کوچک و گاه بزرگ دیگری هستیم که در رجوع به آنها و رفتار متأثران آن پروندهها با بازپرس داستان، نمونههایی از اغوای نفسانی و مادی را هم میبینیم.
معمولا عناصر پیگیری قضایی، یکی از افرادی هستند که در معرض این گونه اغوا یا تهدیدها قرار میگیرند. در داستان ایرانی ما، این اغواها، بر رفتار شهوانی یا رشوه یا نهایت، برخورد اداری، تأکید دارد.
به سخن دیگر، الگوی ایرانی، فاقد جنبه جنایی و ترور یا قتل بازپرس ماجراست، که جامعه ما با چنین روایتی بیگانه است. در جوامعی چون کشورهای غربی ما داشتهایم داستانها و واقعیاتی که مأمور قانون، بسادگی ترور و کشته شدهاست؛ اما جامعه ایرانی فاقد چنین رویههای مرسومی است. برای همین به اغوا و تهدید در همین حوزهها، که برای فرهنگ زیستی جامعه ما، مطرودتر بوده، اکتفا شدهاست.
علاوه بر این، ما میبینیم در بررسی موضوعی، خردهروایتهایی از کسانی که در متن یا حاشیه پرونده اصلی، دچار آسیب شدهاند، تعریف میشود. کسی که میخواهد مانع مهاجرت بیمبنای فرزندش از کشور شود و بنیه اقتصادی زندگی خودش، پاسخگوی خواسته جوانانه فرزندش نیست، خانوادهای که در اندازه مشاغل خانگی با استفاده از فضای مجازی فعالیت دارد، ساده گرفتن رفتن بیتخصص به کشوری دیگر برای زندگی، دست نیافتن به منابع مالی مورد نیاز از طریق بانکها یا صندوقهای بازنشستگی که اصلیترین منبع اتکا این نوع خانوادههاست و حتی کار کردن و ویزیتوری خرد سرپرست خانوار که میکوشد کمک خرجی برای خانواده در کنار رقم پایین حقوق بازنشستگی باشد، نمونهای از آن چیزی است که به عیان در جامعه ما دیده میشود و نوعی تصویرسازی مستندگونه از اجتماع در سطح پایین جامعه را نشان میدهد. این گونه اقشار نیز در بسیار موارد همانند آنچه در روایت دیده میشود، آسیب دیدگان سودجویی بزرگتر هستند که با جا به جایی اولویت اختصاص نقدینگی، به سودجویی یاری رساندهاند و کمیت بسیاری از جامعه را به آسیب دیگری دچار کردهاند.
روایتهای ریز و درشت دیگری هم وجود دارد در اندازه خانواده بازپرس داستان، همانند ماجرای مادرزن، ماجرای خانواده باجناق خود که او نیز همکار است، نشانهسازی از افراد بالادستی قوه قضایی، که تحت تأثیر فشارهای بیرونی به زیردستان اداری فشار میآورند، اشاراتی بسیار به جوانانی که متأثر از شغل بالادستی والدین خود، به سودجویی متمایل شدهاند و مانند این.
این مورد آخر، در ایران ما بسیار ملموس و پر سر و صدا و آشناست. در خیلی از موارد دیدهایم افرادی مطرح شدهاند که راه خود را به گونهای باز کردهاند و به سودجویی و قدرت طلبی و منفعت طلبی مادی اقدام کردهاند که بی مبنای بنیانی، فقط به صرف بیان اینکه فرزند چه کسی هستند یا به چه خانواده صاحبمنصبی تعلق دارند، وارد عرصههای مختلف شده و ساختارهایی که برای اینان مسیر را هموار کردهاند معمولا نگاهی به عضو بالادستی و صاحب منصب خانواده این جوانان خام و سودجو، دارند که از برکت یاری بیربط به فرزندان و منسوبان اینان، شاید محبوب القلوب بالادستیها بشوند.
چنین است که در خیلی از حوزههای جامعه ما، فرقی نمیکند اقتصادی است یا سیاسی یا فرهنگی یا ورزشی و امثال آن، ما شاهد بروز و ظهور این گونه افرادی که در روایات داستانی به عنوان نوکیسه از آنان یاد میشود و عنوان دقیقتر، آقازادهها، هستیم. این موضوع در روایت در قیاس و برابرگذاری میان پیرمردی که نمیتواند برای فرزندانش تأمین سرمایه برای تشکیل زندگی یا کارآفرینی کند و افرادی که برای فرزندانشان، به دلیل همین رویه نادرست، بیحساب و کتاب، سرمایه تأمین و مسیر هموار کردهاند که عمدتا به فساد انجامیده، دیده میشود.
از همین قیاسها و نمونه در رویههای جاری در ساختارهای اداری جامعه و همچنین زیست جاری در اجتماع، میتوان بیان کرد که مستقیم و غیرمستقیم در داستان به آنها اشاره شدهاست. حتی برای نمونه آخری میتوان به فردی اشاره کرد که مورد سوءاستفاده قرار گرفته و بابت تضمین عجیب و غریبی که به نامش ثبت است، نمیتواند نقدینگی خرد خود را از بانک بگیرد و این در حالی است که برای لطافت روایت، همسرش در عین بارداری برای ادای نذر، به راهپیمایی اربعین و سفر کربلا فراخوانده شدهاست.
ساخت مجموعههایی چون بازپرس با همه نقاط قوت و ضعف فنی که میتوان برایش ردیف کرد، از ضروریات هر جامعه است. مبنای نهایی چنین روایاتی، عدالتطلبی و عدالتخواهی است.
در پایان نیز از بازیهای بعضا درخشان مهدی فخیم زاده و سوگل طهماسبی باید یاد کرد که خیلی دقیق احساسات لازمه را در چهرههایشان بروز دادند. اگرچه چهرههای محسن قصابیان و فرهاد قائمیان، به طبیعت نقششان، جدی و بدون جلوه آشکار است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد