بـدون هیچ بهانه، از تیرگی زمانه میشود به سوی آبی عشق راهی شد و تمام دلتنگیهای قلم و قلب را میتوان قدم قدم، در جاماندن از اربعین، یک اربعین گریست. تمام ابرهای زمین! صادقانه، سر احساس، تمام مثنوی خویش را، غزل غزل به گدایان حریم یار بخشیدن، به عاشقان رسیدن، به شهر شهریار عشق و امیر زمان به نیابت از اسیران و همراهان امیرکاروان ...
سهم سـاده مـسافران از نـگاه خـسته سرد خاک زائران، همان سکوت قدیمی، پر از نماد و نشانه میشود و خاک سرزمین ابوتراب هم، هوای دل را بارانیتر کرده است. چه باید گفت در ازدحام هقهق کوچ که این خاک با ملال، که امان را بریده است. چه باید گفت در حجم مرثیههای نرفتن که تنهایی، یار ناخوانده، گلوهای بغض گرفته را فشرده است. فرات از سر احساس، تمام مثنوی خویش را، غزل غزل به گدایان راه میبخشد. ستاره در انتظار طلوع نشسته است بر کرانههای غروب. دلگرفته و تنخسته، چشمهای خویش بسته است ستاره بختمان. صدای فریاد سکوت میپیچد در سرتاسر افق. خدا را شکر که پرهای پرواز را، راهزنان سپیدجامه چیدند تا مسافر پیاده شبهای مشایه شویم. سخت است؛ میدانی؟ سخت است سکوت و شب و تنهایی اما...
ماندهایم و یک دل ساده لبریزِ عطش، پشت خیابان نجف که باز به تپش مشغول است با انبوهی از حسرت روزهای دور از نجف و کربلا و مشایه .... کاش میشد که بگوییم چون است، حالت این دل توفانزده و جامانده و یاسهایی که در دل ما پژمردند؛ و بهجایشان حسرت ریشهاش را به دل جامانده چسبانده؛ میمکد خون دل خسته ما را حسرت، حسرت دیدن روی قشنگ مهتاب در میان نخلها در دل فرات، در غم حسرت زندان شدن در دیوارهای سردِ سیمانی شهر، در نبودنها میگرییم و دلهایمان دنبال لحظههای بیکسی میرود. هرچه میکشیم، بار غربت است و عزلت در این دوره غیبت اما نگاه کریمانه و رحمت واسعه مولایمان، از بلندای ذهن زمینیمان، روشنتر از روز میگوید: هنوز راه باز است و میشود زائر شد از راه دور و در هر جای جهان به نیابت از مقتدا، عرض ارادت کرد و دل سپرد به قدمهای جابر. زیر بارش باران، نوحهخوان زخمههای پر از دوری جستن از دشمنان آلا... شد.
و در لحظههای تاریک جاماندن در دل، دل دادن امیدی میشود سوسوزنان و تو را از شادمانهترین سمت جهان که همان بهار زیارت است، سیراب میکند. بازماندگان دلداده را، از نسل جامهای پر از حسرت، از کوچ مرغهای مهاجر در ابتدای شاهراه عاشقی از ابتدای مشایه .... صداقت، سوغات سفر اربعین است واژهای که شنیدنش، شیرینی آرامش را ساده میسازد؛ آرامش از حقیقت همانی که در مسیر مشایه میشنویم و میبینیم، ما را قدردان زحمات کسانی میکند که با ما و برای ما گام برداشتهاند. قدردانی از یاران همکلام، رشته محبت را در بین ما محکمتر میکند؛ محبت، وابستگی به همراه دارد و وابستگی شوق به دیدار. مشتاق که میشویم، محبت که زنجیرها را محکمتر میکند، نیروی جاذبه فیمابین که فزونی مییابد، عاشق میشویم. گمشده خویش را که یافتیم، حتی اگر بخواهیم هم نمیتوانیم چیزی را پنهان کنیم که برترین هدیه ما برای او صداقت است. صداقت آرامش را متصور میسازد؛ آرامش به ذهن سیال بشر توانایی میدهد هر جای این چرخه که باشیم، قلب و فکر خویش را که همراه کنیم، داستان زیبایی را بر صفحه حافظه زندگی حک خواهیم کرد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد