حرف که میزند کمی صدایش میلرزد؛ یا از استرس یا خجالت: «بیپناهبودن؛ سختترین احساسی که یک دختر میتواند، تجربه کرد.» بعد از فوت پدرومادر حنانه و خواهر کوچکترش تنها یکدیگر را داشتند. پدر کارگر روزمزد بود و مستمری برای دخترها بهجا نگذاشته بود: «یک مدت دوست و آشنا کمک میکردند اما بعد از آن خودم رفتم سر کار.» حنانه نه تخصصی داشت و نه مهارتی آموخته بود، برای همین به توصیه یکی از همسایگان خودش را برای نظافت خانههای دیگران آماده کرد. سه سال از زندگی حنانه همینطور گذشت: «خانم یکی از خانههایی که همیشه برای نظافت میرفتم به من پیشنهاد ازدواج داد. عمویش پیر بود و نیاز به کسی داشت تا کارها و امور خانهاش را دست بگیرد.»
ابتدا پیشنهاد حنانه را شوکه کرد: «اول قبول نکردم اما وقتی شرایطش را فهمیدم تصمیم گرفتم حداقل خواهرم خوشبخت شود.» حنانه روسری مشکیاش را کمی جلو میکشد: «بازنشسته یکی از ارگانهای دولتی بود و حقوق خوبی داشت. زن و بچه هم نداشت. «حاجرضا» مرد تنها و مهربانی بود. قبول کرد خواهرم هم با من به خانهاش بیاید و اینگونه از مستاجری نجات یافتیم.» چهار سال از عمر حنانه هم اینگونه گذشت؛ پرستاری از پیرمردی ۸۰ و چندساله: «خدا را شکر خواهرم مدرسه رفت. شرایطمان خیلی خوب شده بود. خدابیامرز حاجرضا را که زندگی من و خواهرم را نجات داد.»
«یاسمین» ۲۸ ــ ۲۷ ساله بود. باید کمکخرج خانه و مادر میشد. تجربه و مهارتش به روزهایی برمیگشت که پرستار پدر بیمارش بود؛ پدری که دیگر نداشت: «دوست و آشنا، سالمندی را میشناختند من را معرفی میکردند برای پرستاری.» بعد از یکی دو سالی که اینگونه سر شد، یکی از آشنایان، سالمندی را معرفی کرد که نیاز به پرستار شبانهروزی داشت: «پول خوبی پیشنهاد دادند. هزینه رفتوآمد هم که نداشت. خوراک و جای خوابم هم پای صاحبخانه بود و اینگونه به مادرم خیلی کمک میشد، بنابراین قبول کردم. چند دست لباس برداشتم و راهی خانه شدم. ۴ ــ ۳ سال پیش بود.» بازنشسته بود؛ بعد از فوت همسرش تنها شده بود و بیماری و کهولت سن از پا درآورده بودش: «بندهخدا توانایی هیچ کاری را نداشت.» شرایط برایش دلچسب بود پس با جان و دل به تمیزکاری خانه پرداخت. تمام عمرش چنین خانهای به چشم ندیده بود: «در کنار کارهای خانه، کارهای شخصی آقایدا... را انجام میدادم. هواخوری و رفتن بیرون از خانه یکی از برنامههایشان بود. یکسال به همین منوال گذشت. خانوادهاش از کارم رضایت داشت برای همین دخترش به من پیشنهاد ازدواج با پدرشان را داد. آنها گفتند پدر ما در نهایت فوت خواهد کرد. با او ازدواج کن تا زندگی تو سروسامانی بگیرد. پول بازنشستگی پدرم به درد ما نمیخورد اما زندگی تو را تامین میکند. خدا خیرشان بدهد. بعد از فوت پدرشان، برایم خانه خریدند بهجای ارثیه. حالا مادر و برادرهایم را پیش خودم آوردهام و زندگیمان سروسامان گرفته است. خدا رحمتشان کند.»
«ازدواج در سراسر دنیا امری مقدس و مورد تایید همگانی است و به شکل طبیعی در اغلب ازدواجها اصل همسانگزینی رعایت میشود، گرچه همواره ازدواجهایی هم وجود دارد که از مسیر طبیعی خود خارج شده و با اهداف دیگری انجام میشود مانند مسائل مالی که در طول تاریخ و پس از این هم بوده و خواهد بود. ازدواجهایی که نه بهخاطر خود فرد بلکه به منظور دستیابی به ثروت و مال و اموال وی صورت گرفته است.» به گفته مجتبی دلیر، روانشناس از دیرباز توان حمایتی مردان یکی از موارد و گزینههای اصلی ازدواج بوده است؛ حمایتی که در دورانی به قدرت فیزیکی خلاصه میشد و حالا توان مالی را شامل میشود، بنابراین زن به واسطه فشار نیروهای جبری، تحولی، تکاملی و با هدف تضمین رفاه و امنیت هنگام بارداری و فرزندآوری و پس از آن به صورت ناهوشیار یا نیمههوشیار بهدنبال مردی میگردد و به مردی جواب مثبت میدهد که توان فراهم آوردن چنین شرایطی را داشته باشد؛ بنابراین مرد با منابع مالی مناسب مورد مطلوبی است.
شرایط اقتصادی و سبک زندگی امروزی موجبات آن را فراهم آورده تا مسائل مالی اهمیت بالایی پیدا کند و به یکی از دغدغهها بدل شود. در چنین شرایطی مردان جوان پس از گرفتن مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد و گذراندن خدمت سربازی تقریبا در آستانه ۳۰سالگی و با فرض پیدا کردن شغلی مناسب، تازه باید چندسالی کار کنند تا بتوانند مقدمات یک زندگی مشترک معمولی را مهیا کنند؛ مردان جوانی که با این اوصاف شاید همسرگزینیشان یک دختر جوان نباشد. البته دختری که مسائل اقتصادی اهمیت بیشتری برایش دارد، اولویت چنین فردی عشق یا همدم و همسر نیست. برای او آسایشی که در پرتو امنیت اقتصادی ایجاد میشود، اهمیت دارد و بس. دلیر میگوید: «در ازدواجهای نامتعارف میتوان به دلایل مختلف فردی، اجتماعی و ... اشاره داشت. هرکدام از این افراد که تن به این نوع ازدواجها میدهند، چه مرد و چه زن دارای خصوصیات فردی هستند که هرکدام باید جداگانه مورد واکاوی و قضاوت قرار گیرند. گرچه اجتماع هم در این ازدواجها نقشهای خودش را بهعهده دارد. بهطور خلاصه باید گفت به هر حال دختر جوانی که با مرد مسنی ازدواج میکند، ممکن است تنها دلیلش مسائل مالی نباشد و شرایط او را در موقعیتی قرار دهد که مجبور به چنین ازدواجی شود، البته احتمال دارد که این ازدواج بیهیچ شرط و موقعیت سنجی و با رضایت طرفین صورت بگیرد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد