شاه نامه را که خواند، تصمیم عجیبی گرفت؛ تصمیم گرفت به تهران برنگردد و عازم عتبات شود تا زمانی که بیماری تمام شود! به این ترتیب مردم پایتخت را در زمان بلایی سخت، تنها گذاشت. یکی از قربانیان این وبای کشنده که هزاران نفر از مردم تهران را به کام مرگ کشاند از بزرگترین هنرمندان دوران قاجار به نام میرزا محمدرضاخان کلهر بود. او یکی از نوابغ زمانه خود و از جمله چهرههای برجسته تاریخ هنر خوشنویسی در تمام تاریخ این هنر بهشمار میرود.
او زاده استان کرمانشاه بود اما درگیریهای ایلات با قوای دولتی از یک طرف، و بلایای پی در پی طبیعی، بهخصوص همهگیری وبا از طرف دیگر، باعث شد خانواده آنان به تهران مهاجرت کنند. از همان دوران جوانی، شیفته هنر خوشنویسی شد و نزد یکی دو نفر استاد خوشنویس تعلیمهای ابتدایی را دید اما نبوغ او کار خودش را کرد و خیلی زود، کار به جایی رسید که استادانش از او عقب ماندند. کار هنر او چنان بالا گرفت که از هنرمندان زنده همدوره کسی نبود خطش را سرمشق قرار دهد و مجبور بود خطوط استادان قدیمی را پیدا و از روی آنان مشق کند؛ به همین دلیل به اصفهان و قزوین سفر کرد تا کتیبههای برجایمانده از میرعماد را از نزدیک ببیند و سرمشق خود قرار دهد.
میرزا محمدرضا، بهزودی به سرآمد نستعلیق و شکستهنستعلیقنویسی در زمانه خود تبدیل شد و کارش چنان بالا گرفت که حتی خود ناصرالدینشاه، نوشتههای او را سرمشق خطاطیاش قرار میداد. شاه قاجار که عادت داشت هنرمندان پرآوازه رشتههای گوناگون هنری را در دربارش جمع کند و هنرشان را به نفع خود مصادره کند، از خطاط مشهور شهر خواست کارمند اداره انطباعات (چاپ و نشر) دربار شود و در ازای دریافت حقوقی بالا، برای دستگاه سلطنت قلم بچرخاند. میرزارضا که زندگی درویشی داشت و با دستمزدی اندک از شاگردان برگزیده خود بهسختی روزگار میگذراند، این پیشنهاد را رد کرد و نان جوین درویشی را به لقمه چرب دربار ترجیح داد. تنها یکبار همرکاب شاه شد و آن هم زمانی بود که ناصرالدینشاه قصد سفر مشهد داشت. میرزا به شوق زیارت حرم مطهر، همسفر شاه شد و روزنامه سفر شاه به خراسان را با خط خود مینوشت. این روزنامه که «اردوی همایون» نام داشت به مدیریت محمدحسنخان صنیعالدوله و سردبیری میرزامحمدحسین فروغی در ۱۲ شماره از یازدهم شعبان ۱۲۹۰ تا دوازدهم ذیالحجه آن سال منتشر شد. برای چاپ این روزنامه، یک دستگاه چاپ با اردوی شاه همراه بود و میرزا مطالب آن را که نوشته خود شاه بود، خوشنویسی میکرد و از روی نوشتههای او؛ چاپ سنگی تهیه میکردند. این مجموعه یکی از نفیسترین مجموعههای چاپ سنگی به جای مانده است و ارزش آن هم به خط میرزارضا و هم به روایت مستقیم ناصرالدینشاه از وقایع سفر به خراسان است.
درباره سبک زندگی میرزا کلهر روایتهای جالبی از معاصرانش باقی مانده است. از جمله روایت عبدا... مستوفی در در کتاب «شرح زندگانی من» خواندنی است. مستوفی که خود شاگرد کلهر بوده، به مناعت طبع او اشاره کرده است. به قول وی درحالی که شاه و فرزندانش، وزیران و درباریان و خانوادههایشان حتی حاضر بودند منت او را بکشند و نزد وی خط بیاموزند، او تنها چند شاگرد مستعد و هنرمند واقعی برای خود بر میگزید و از راه تدریس به همانها، روزگار میگذراند. مستوفی روایت کرده است بارها به خانه اجارهای او در سنگلج میرفتیم و میدیدیم خانوادهاش منتظرند شاگردان استاد برسند، دستمزد روزانه او را بدهند تا بتوانند غذایی برای خوردن تهیه کنند. با این حال هر کسی را هم به شاگردی نمیپذیرفت و تعداد اندکی هنرجو که استعداد هنریشان به او ثابت شده بود، به کلاسهایش راه مییافتند. کار به جایی رسیده بود که قصاب و نانوا به خانواده او نسیه نمیدادند و درآمد خانواده او در بهترین زمان به بیست تومان درماه نمیرسید اما نه تنها حاضر نبود به خدمت دربار دربیاید که حاضر نبود کار سفارشی بپذیرد. ضمن اینکه او از جمله هنرمندانی بود که برای رسیدن به جایگاه والای هنر، بسیار بر خود سخت میگرفت. یکی از دلایلی که از این استاد بزرگ آثار کمیبه جای مانده است، این که او سختگیری بسیاری هم داشت و بسیاری از نوشتههای خود را به دلیل اینکه چندان از آنها رضایت نداشته، خودش از بین برده است.
این خوشنویس بزرگ عهد قاجاری، حلقه واسط مهمی میان خوشنویسان نسل قبل و بعد از خود بود. چنان که گفتیم او سبک میرعماد را با دقت و فراست ویژه یک استاد بزرگ، آموخت و درونی کرد. ظرایف آن را کشف و به شاگردانش منتقل کرد. از جمله شاگردان او که آنان را با وسواس و دقتی سخت، انتخاب میکرد؛ مرحوم آقاسید مرتضی برغانی بود. این هنرمند، پدر استادان فقید سیدحسن و سیدحسین میرخانی است که پایهگذاران خوشنویسی امروز و مؤسسان انجمن خوشنویسان ایران محسوب میشوند. به همین دلیل خوشنویسی معاصر ایران، به لحاظ تاریخی و قرارگرفتن در مرکز انتقال تجربههای هنری، بسیار به کلهر مدیون است. اما این نقش تاریخی، تنها اهمیتی نیست که ظهور میرزا رضا کلهر برای خوشنویسی ایران داشت. او در دورانی زندگی میکرد که به دلیل تغییرات و پیشرفتهای فناوری، خوشنویسی نیازمند تغییرات و پوستاندازیهایی بود. اگر این تغییرات به دست استادی تمام صورت نمیگرفت که با همه پیچیدگیها و ویژگیهای هنر خوشنویسی ایران در تطور تاریخی آن، آشناست؛ ممکن است کل این هنر و ادامه حیات آن در معرض خطر قرار میگرفت. کلهر توانست این نقش را به خوبی بازی کند و در بزنگاهی تاریخی خوشنویسی ایران را از گردنهای خطرناک گذر دهد. ورود صنعت چاپ به ایران در دوران قاجار، خطاطی به معنای هنری فردی و متکی بر آرامش و دلخوش به کرشمههای قلم را در معرض خطر قرار داده بود. اگر خط نستعلیق تن به برخی تغییرات نمیداد، از زمانه عقب میماند و باید در موزهها به دنبالش میگشتیم. اگرچه ایرانیان در ابتدای ورود صنعت چاپ به ایران، چاپ سنگی را از میان دیگر شیوههای چاپ بیشتر پسندیدند و این شیوه چاپ همچنان میتوانست هنر خطاطی را در ایران پویا نگه دارد اما به لحاظ فنی خوشنویسی به سبک میرعماد، ظرافتها و ریزهکاریهایی داشت که در چاپ سنگی قابل اجرا نبود ضمن اینکه مرکب چاپ نیز سنگین و غلیظ بود و نمیشد همان ظریفکاریهایی را که با مرکب اجرا میشد، در چاپ سنگی پیاده کرد. میرزا محمدرضا کلهر با تکیه بر تجربه و دانش و احاطهای که بر خوشنویسی ایرانی داشت، سبک جدیدی را جایگزین سبک میرعماد کرد و در ساختار نستعلیق دست برد. نازکنویسی و تیزنویسی رایج را کمرنگ کرد و به جای آن به اصطلاح «چاقنویسی» را مرسوم کرد. همچنین در فاصلهها، پیوندها، کشیدگیها و شکل کلمات ابداعاتی را ایجاد کرد. شاید اگر همه ما در همه حوزهها و هنرها، یک میرزای کلهر در دوران قاجار که زمان سرازیرشدن صنایع و هنرهای جدید به ایران است، داشتیم که جامع زمانه خود بود و میتوانست با اتکا به خرد ذاتی، تجربه عملی و نبوغ هنریاش، مسیر عبور از سنت به مدرنیسم را برای ما بومی کند، در بسیاری از حوزهها شاهد مرگ و دگردیسی تدریجی صنایع و هنرهای ایرانی و جلوههای فرهنگ و اندیشه ایرانی در گذر از مدرنیسم نبودیم. میرزا رضا کلهر، خوشنویسی را در زمانهای که موجودیتش به شدت تهدید میشد، به سمت هنری کاربردی سوق داد و باعث شد تحولات بنیادی و فناورانه زمانه، ریشه این هنر را نخشکاند.
میرزا رضا کلهر در ۲۹ مرداد ۱۲۶۸ بهدلیل بیماری وبا درگذشت و در قبرستان قدیمی حسنآباد به خاک سپرده شد. این قبرستان بعدها به میدان حسنآباد مشهور شد و ایستگاه آتشنشانی ۱۰۱ تهران هم روی این قبرستان ساخته شد. بر همین اساس تندیس یادبودی برای او در میدان حسنآباد در جایی که به خاک سپرده شد، جانمایی شد تا یاد او بر تارک فرهنگ و هنر ایران به یادگار بماند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد