گزارش «جام‌جم» از یک دادگاه جنایی

خرده جنایت‌های بلاگری

بلاگر معروف که متهم است با همدستی یک مدل، شوهرش را به قتل رسانده و جسدش را به آتش کشیدند در دادگاه پای میز محاکمه قرار گرفتند. متهمان در این جلسه قتل را گردن یکدیگر انداختند.
کد خبر: ۱۴۱۷۶۸۸

به گزارش خبرنگار جام‌جم، رسیدگی به این پرونده از تیر ماه۱۴۰۰ و با شکایت خانواده‌ای در پلیس آگاهی تهران آغاز شد. آنها در شکایت خود گفتند؛ پسرمان در حوزه فروش لباس کودک بلاگر معروفی است. او از فروردین امسال ناپدید شده و محیا همسرش نیز ادعا کرده او برای کار به امارات رفته است. در این مدت چندبار با او در تلگرام صحبت کردیم اما هربار که تماس می‌گیریم جواب نمی‌دهد. چند روز قبل نوه‌ام درباره اختلاف شدید مادر‌و‌پدرش صحبت کرد و این باعث شد به ماجرا مشکوک شویم. 

پس از این شکایت تیمی از ماموران پلیس آگاهی تحقیقات خود را آغاز کرده و متوجه شدند محیا و بابک از بلاگرهای فضای مجازی هستند و دنبال‌کنندگان زیادی در اینستاگرام دارند. در ادامه به محل زندگی این زوج رفته که مدیر ساختمان سرنخ کشف راز این جنایت را به ماموران داد. او در تحقیقات گفت: در تعطیلات نوروز یک شب محیا و مرد غریبه‌ای را دیدم که بابک را روی ویلچر گذاشته و به پارکینگ بردند. محیا مدعی بود شوهرش مشروب خورده و به همین دلیل حالش بد شده است. بعد از آن شب دیگر بابک را ندیدم و همسرش گفت برای کار به امارات رفته است. 

ماموران پلیس در ادامه مرد غریبه‌ای که آن شب همراه محیا بود را شناسایی کردند. مرد جوان به نام مهرداد با محیا تماس تلفنی داشت که آنها با دستور قضایی دستگیر شدند . در ادامه مهرداد قتل را گردن گرفت و گفت: ابتدا می‌خواستیم بابک را آرایش کرده و از او فیلم و عکس بگیریم تا ابزاری برای تهدید او باشد. او همسر و دخترش را اذیت می‌کرد و محیا می‌خواست کاری کند او از بد رفتاری دست بردارد. محیا هم گفت: مهرداد ابتدا با هویت یک زن به من پیام داد و وقتی قرار گذاشتیم فهمیدم مرد است. من در این مدت درباره بدرفتاری شوهرم با او درددل کرده بودم اما نقشه‌ای برای قتل شوهرم نداشتم. با تکمیل تحقیقات، این پرونده با صدور کیفرخواست برای محاکمه به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد و متهمان در شعبه پنجم پای میز محاکمه قرار گرفتند.در ابتدای جلسه رسیدگی نماینده دادستان از طرف دختر هفت ساله مقتول، درخواست دیه را مطرح کرد. سپس مادر بابک در جایگاه ایستاد و گفت: عروسم به ما گفته بود، پسرم در تصادف رانندگی یک نفر را کشته و مجبور شده به امارات فرار کند. او پنج ماه با ما بازی کرد و در نهایت با حرف‌های نوه‌ام به او مشکوک شدیم و راز قتل فاش شد. بیش از دو سال از این جنایت می‌گذرد اما هیچ اثری از پیکر پسرم پیدا نشده است. من قصاص می‌خواهم و حاضر به بخشش نیستم. 

در ادامه دختر هفت ساله مقتول که شاهد این جنایت بود در تشریح ماجرا گفت: همراه مهرداد و مادرم به پارک رفته بودیم. وقتی به خانه آمدیم، پدرم در خواب بود و مادرم و مهرداد دهان او را با چسب بستند. بعد مادرم، با دست پدرم را خفه کرد. بعد پدرم را روی ویلچر گذاشته و به بیابان رفتیم و آنجا آتش روشن کردیم. مادرم تهدید کرد دراین باره نباید با کسی حرفی بزنم.

رئیس دادگاه با تفهیم اتهام قتل عمدی و جنایت بر میت به مهرداد از او خواست از خود دفاع کند که مرد جوان با انکار اتهامش گفت: مدل بودم و با بابک و همسرش آشنا شدم. محیا با من درددل می‌کرد و می‌گفت شوهرش او و بچه‌شان را کتک می‌زند. می‌خواست او را ادب کند. شوهرش را با قرص بیهوش کرد و من به خانه‌شان رفتم. لباس زنانه تن او کرده و آرایشش کردیم. از او عکس گرفتیم تا اگر دوباره محیا و دخترشان را کتک زد، عکس‌ها را در اینستاگرام منتشر کنیم. بابک ناگهان بیدار شد که محیا او را با ضربه چاقو کشت. پیش از این به خاطر محیا قتل را گردن گرفتم و حالا می‌خواهم واقعیت را بگویم.

رئیس دادگاه: جسد را چطور از خانه منتقل کردید؟
مهرداد: پسر‌خاله‌ام معلول است. به خانه خاله‌ام رفتم و ویلچر او را قرض گرفتم و به خانه محیا آمدم و جسد را با آن به ماشین انتقال دادیم. جسد را به حاشیه تهران برده و محیا با بنزین سوزاند و بقایای جسد را داخل رودخانه ریخت.

محیا رو‌به‌روی قضات ایستاد و با رد صحبت‌های مهرداد گفت: من به شوهرم قرص دادم تا بتوانیم از او فیلم و عکس با لباس و آرایش زنانه بگیریم. شوهرم ناگهان بیدار شد و مهرداد با چاقو او را کشت. در قتل و سوزاندن جسد شوهرم نقشی نداشتم و وقتی به بیابان رفتیم من پیش دخترم نشستم.

پس از دفاعیات این زن، وکیل اولیای‌دم بیان کرد: شواهد زیادی علیه محیا وجود دارد که نشان می‌دهد در قتل شوهرش نقش داشته و درخواست دارم اتهامش از معاونت به مشارکت تغییر کند. قضات دادگاه در ادامه وارد شور شده و ادامه رسیدگی به این پرونده را به جلسه بعد موکول کردند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها