هرکدام از اینها که یک کاری انجام دادند، این در حقیقت کار آن دیگران هم هست. یک انسانی که ۲۵۰ سال گویی عمر کرده است. تمام کارهای ائمه در طول این ۲۵۰ سال، کار یک انسان با یک هدف، با یک نیت و با تاکتیکهای مختلف است.» (بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه بیست و سوم فروردین ماه سال ۱۳۶۱تهران)
انسان ۲۵۰ ساله در گذر تاریخ
رهبر معظم انقلاب در کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» خود نیز تاریخ زندگی امامان و معصومان را به چهار دوره زمانی تقسیم میکنند؛ دوره اول از بعد رحلت پیامبر تا سال ۴۰هجری است که به شهادت امیرالمومنین انجامید. در این بازه زمانی طی ماجرای «سقیفه بنیساعده» واقعه غدیر فراموش شده و امامت به خلافت تبدیل شد. اتفاقی که از نظر نظام سیاسی شیعیان یک انحراف محسوب میشود.دوره دوم شامل سالهای ۴۰ تا ۶۰ هجری، یعنی دوره سلطنت یزید و قیام امام حسین(ع) است. سال ۶۱ هجری نیز یک انحراف دیگری اتفاق افتاد به این شکل که بعد از فوت معاویه، خلافت سلطنتی شد، در حالیکه تا پیش از آن، اینگونه نبود. در مقطعی که خلافت به سلطنت تبدیل شد امام حسین(ع) قیام کردند. در واقع یکی از مهمترین اهداف قیام امام حسین(ع)، جلوگیری از انحراف دوم یعنی تبدیل خلافت به سلطنت بود. موضوعی که در نظام سیاسی خیلی معنادار است.دوره سوم نیز از سال ۶۰ تا ۲۰۱ هجری است که به ولیعهدی حضرت رضا(ع) منتهی میشود و دوره چهارم که پس از این تاریخ تا زمان ظهور حضرت حجت را دربر میگیرد.
بنیان پایههای تشیع در ایران
اما دوره سوم که مطمحنظر نگارنده است را باید بحق دورهای دانست که پایههای تشیع ایرانیان با ولایتعهدی امام رضا(ع) مستحکم شد.دوره زندگانی علی بن موسی الرضا(ع) همزمان با حکومت عباسیان است که با مشکلات عدیدهای ازجمله جنگهای داخلی و شورشهای مختلف علیه حکومت مواجه است. دوران امامت ایشان با سه خلیفه عباسی شامل هارون الرشید، امین و مأمون مقارن بود.پس از پیروزی مأمون عباسی در جنگ با امین در سال ۱۹۸ ه.ق، مأمون با گسترش قیامهای شیعی مواجه شد. او بهدنبال راهی برای پیروزی بر این شورشها، تصمیم گرفت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در حکومت دخیل کند و بههمین منظور مقام ولایتعهدی خویش را بهعهده او گذاشت. پس از آنکه حضرت، نسبت به پذیرش منصب ولایتعهدی استنکاف کرد و مامون در تمام راههای سیاستمدارانهای که برای قانع کردن امام پیش گرفته بود به بنبست رسید، بنابراین امام را در صورت نپذیرفتن ولایتعهدی تهدید به مرگ کرد و در سال ۲۰۰ ه.ق حضرت را به مرو، پایتخت خود، فراخواند. این رویداد که مهمترین فصل تاریخی حیات علی بن موسی الرضا (ع) است، در سال ۲۰۱ ه.ق صورت پذیرفت.در باب اینکه چرا مامون چنین پیشنهادی به امام داد، پیشفرضهای متعددی مطرح است؛ جذب یاران و طرفداران امام، پذیرفتن مشروعیت عباسیان توسط علویان، کنترل اعمال و رفتار امام رضا(ع)، سرکوب قیامهای علویان و در آخر کاسته شدن مقام و منزلت امام نزد شیعیانشان چرا که خلافت و سیاست از نظر مردم، نوعى آلودگى تلقى مىشد و معتقد بودند که زهد با خلافت نمىسازد، آن هم خلافت اشرافی که عباسیان بنیانگذارآنبودند.
«اباصلت هروی» از اصحاب امام در اینباره میگوید: «مامون ولایتعهدی را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد او چشم به دنیا دارد و به این ترتیب، موقعیت معنوی خود را پیش آنها از دست بدهد.»
مامون که پیش از پیشنهاد ولایتعهدی، رسما از امام خواسته بود خلافت را بهعهده بگیرد - طبق آنچه که در متون تاریخی به ثبت رسیده – آشکار به امام گفت: «اى فرزند رسول خدا، من برتری تو را شناختم و علم و زهد و تقوا و عبادت تو را درک کردم و مىبینم که تو شایستهترى به خلافت تا من» و البته امام که کاملا از قصد مامون آگاه بود، در جواب او قاطعانه فرمودند:«اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که خدا به تو پوشانده به دیگرى بدهى و اگر خلافت مال تو نیست چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»
برکات ولایتعهدی امام رضا (ع)
از دید محققان تاریخ اسلام، در ولیعهدی حضرت رضا(ع) یک اتفاق فوقالعاده مهمی افتاده که فقط با ملاک و سنجش فلسفه سیاسی میتوان آن را بررسی کرد، چرا که حضرت رضا نه برادر مامون بود و نه از خاندان عباسیها؛ اینکه حضرت مجبور شدند ولیعهد شوند یا تقیه کردند و... درمجموع فقط یک نتیجه از آن منتج میشود، اینکه حضرت با قبول ولایتعهدی، سعی کردند تاکتیک مامون عباسی را با یک راهبرد و استراتژی درست جواب دهند. درست است که ظاهر قضیه اجباری بوده ولی در باطن اینگونه معنی نمیدهد و برکات این ولایتعهدی برای ما شیعیان و ایرانیها خیلی زیاد است.پیشنهاد این ولایتعهدی نشان داد که خلافت نباید سلطنتی باشد و این اتفاق بهدست خود خلیفه افتاد. یعنی مامون با این تصمیم مشروعیت سلطنتش را باطل اعلام کرد و حضرت رضا با قبولی حتی ظاهر ولایتعهدی، سلطنت را از خلافت برداشتند و این به لحاظ سیاسی خیلی معنادار است، آن قدر که امروز ولایت ظاهری حضرت رضا(ع) از نظر فرهنگ سیاسی و عمل سیاسی به قیام امام حسین(ع) تشبیه میشود.اینکه پس از قریب به ۲۰۰ سال حاکمیت خلفای اموی و عباسی، خود خلیفه - و نه نهضتهای شیعه - مشروعیت خلافت خود و تمامی خلفای پیش از خود را زیر سؤال برد، یکی از برکات اولیه ولایتعهدی حضرت رضا است . در حقیقت ولایت حضرت رضا(ع) اصلاح نظام سیاسی بود، اصلاح از سلطنت و خلافت و بازگشت به امامت که از این جنبه به بیان اسلامشناسان، فرصت ولایتعهدی حضرت رضا مثل خلیفه شدن امام علی(ع) است چرا که امامت ائمه در مقابل خلافت، مشروعیت پیدا کرد.
نتیجه دیگر ولایتعهدی امام، مهاجرت علویان به ایران و انتقال مرکزیت شیعه به ایران است.پس از انتقال امام هشتم به ایران و پذیرش ولایتعهدی، گروهی از علویان از نقاط مختلف حجاز و عراق به ایران مهاجرت کردند. مردم نیز بهدلیل اینکه آنها فرزندان پیامبر(ص) هستند، احترام خاصی برای آنان قائل بودند. حضرت معصومه(س) و احمد بن موسی، برادر امام رضا، از چهرههای معروف این جریان هستند. همچنین، یحیی بن عبدا... بن حسن بن حسن، از نوادگان امام حسن(ع) معروف به شهید «فخ»؛ که پس از قیام حسین بن علی، با گروهی از کوفیان به دیلم آمد. هجرت او به این نقطه سبب گسترش تشیع شد. علاوه بر منطقه دیلم، طبرستان و مازندران امروز نیز مدتها زیر نفوذ علویان قرار داشت و غالبا تشیع زیدی بر آنجا حاکم بود. بهدنبال هجرت علویان و امامزادگان، بهتدریج ایران بهعنوان مرکز شیعیان معرفی شد. این امر در دورههای مختلف ادامه یافت تا اینکه شیعیان در جامعه ایرانی به اکثریت رسیدند. اتفاق دیگری که در این بستر افتاد، گسترش شیعه دوازده امامی است. پس از شهادت امام صادق (ع)، فرقه اسماعیلیه پدید آمد که معتقد به امامت اسماعیل فرزند امام صادق بودند. همچنین بعد از شهادت امام کاظم(ع) گروهی با عنوان واقفیه به وجود آمد که معتقد بود امام کاظم از دنیا نرفته و او همان مهدی موعود است!
در چنین شرایطی، امامرضا(ع) با قرار گرفتن در مرکز توجه جامعه اسلامی و با سخنان خود ازجمله حدیث «سلسله الذهب» و فراز معروف«بِشُرُوطِهَا وَ اَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»، بر انحراف این فرقهها از شیعه واقعی تاکید کرده و عملا وضعیت چنان شد که شیعیان دوازده امامی نسبت به دیگر شیعیان از اکثریت برخوردار شده و فرقههای انحرافی به حاشیه رانده شدند. همچنین امام در جایگاه ولایتعهدی بهسرعت اقدام به تبلیغ معارف اصیل شیعه کردند، به این شکل که امام با حضور در مناظراتی که مامون تشکیل میداد، معارف ناب اسلامی، قرآنی و شیعی را در زمینههای توحید، عصمت انبیا، اوصاف پیامبر، ویژگیهای ائمه و فضایل آنان و... بیان میکردند.(روایات زیادی از این امام همام به یادگار مانده است که شیخصدوق برخی از آنها را در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) جمعآوری کرد.)
ملتسازی تشیع زیر سایه تمدن رضوی
و نکته آخر که بسیار قابلتامل است اینکه نظام اموی و عباسی در عین باطل بودن در آخر یک تمدنی ایجاد کردند که به آن «تمدن اسلامی» گویند، هرچند شیعیان نیز خود را کم و بیش در تمدن اسلامی شریک دانسته اما آن را تمدن مسلمانان میدانند و نه تمدن اسلامی؛ چرا که ما شیعیان معتقدیم تمدن اسلامی با وجود امام معصوم است که به بالندگی میرسد. با ولایتعهدی حضرت رضا(ع)، به مدد مکتب سیاسی ایشان، ابعاد تمدن بیداری اسلامی بیان شد و تمدنی از دل آن برخاست که امروز از آن بهعنوان «تمدن رضوی» یاد میشود و حقیقتا در نسبتی تنگاتنگ با تمدن برتر یعنی تمدن مهدوی است و بحق که این تمدن رضوی بود که باعث پیوستگی ملتسازی تشیع در ایران شد. تمدنی که امروز میخواهد در ادامه انسان ۲۵۰ ساله خود را در قالب «تمدن نوین اسلامی» بشناساند و به ملتها عرضه کند.حال اینکه تمدن نوین اسلامی چه شاخصههایی را شامل میشود بماند برای مقالی دیگر؛ در این باب همین بس که از دیدگاه مقام معظم رهبری، گسترش و ترقی تمدن نوین اسلامی به همت و خرد دستهجمعی نیاز دارد که در سایه اخلاق، کار و تلاش، ایمان به خدا، عقلانیت، توانایی علمی، اقتصاد شکوفا، برخورداری از رسانههای قوی و روابط بینالملل بهوجود میآید.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: