او کهنالگویی را مطرح میکند که به نظرش در اسطورهها و قهرمانان مطرح در اندیشهها و فرهنگهای مختلف تکرار میشود. این کهنالگو مبتنی بر سفر قهرمان از سه مرحله اساسی است؛ عزیمت، تشرف و بازگشت. از دید او قهرمانان همواره این سه مرحله را برای رسیدن به سرانجام تکامل و قهرمانی طی میکنند. به نظر میرسد قهرمان بیبدیل ایرانی شاهنامه یعنی اسفندیار را نیز میتوان در قالب همین الگو به درستی فهمید. اسفندیار نیکسرشتی که روئینتن شده اما هنوز سیر و سلوکی که او را به رتبۀ فرهیختگی میرساند را طی نکرده است. شاید این سیر تحول را نهتنها در یک فرد بلکه برای یک جامعه نیز بتوان در نظر گرفت و این نگرشی است که در اثر فاخر حسین پارسایی که در قالب نمایش هفتخوان اسفندیار روی صحنه رفته قابل تشخیص است.
نمایش هفتخوان اسفندیار اثر جدید حسین پارسایی است که به نظر میرسد در آثار نمایشی خود مانند اسفندیار گام به گام به سوی تکامل حرکت میکند. در این نمایش که در میان آثار اخیر پارسایی بهترین آنها به شمار میرود، تلاش شده با تلفیقی از سبکهای مختلف، نوعی اپرا-تئاتر را ارائه کند که با استفاده از ارکستر زنده و خوانندگان اپرا بسیاری از لحظههای نمایش را تأثیرگذارتر نماید. این اجرا که از معدود اپراهایی است که در تنها تالار تخصصی اپرا -یعنی تالار وحدت- روی صحنه رفته است از عناصری از نمایشهای ژاپنی، کابوکی و برخی تئاترهای موزیکال مدرن نیز بهره گیرد و تلفیقی جدید برای ارائه یک داستان اسطورهای جذاب ارائه کند. دکور و نورپردازی مناسب و حسابشده بر زیبایی کار افزوده و بازی پخته بازیگران بهخصوص امین زندگانی و امیررضا دلاوری نیز اجرای نمایش را قابل قبولتر کرده است. این همه دست به دست هم داده تا معنای مورد نظر کارگردان به خوبی به مخاطب، اعم از مخاطب تخصصی و مخاطب عامی که چندان با زبان تخصصی نمایش آشنا نیست منتقل کند.
با تماشای نمایش هفتخوان به خوبی این مفهوم به تماشاگر منتقل میشود که چگونه اسفندیار مراحل سیر و سلوک را طی میکند. در مرحله عزیمت با آشتی با پدر و از خودگذشتگی گام نخست یعنی گذر از خویشتن را محکم برمیدارد. در مرحله دوم با غلبه بر نفس اماره به گونههای مختلف راه را برای رسیدن به نجات هموار میسازد و در مرحله سوم با یافتن دوباره معنای زندگی، خواهران خود را که نماد پاکی و زیباییاند نجات میدهد و با رسیدن به مرحله فرهیختگی به زیستجهان خود بازمیگردد.اسفندیار، این هفتخوان را برای این فرهیختگی بزرگ طی میکند اما چشمان خود را در آنجا که باید باز نمیکند و در پایان درمییابیم که بهرغم فرهیختگی، به طور کامل راه را بر مکر و خدعه و فریب نمیبندد و همین است که بعدها او را در رزم با رستم به هلاکت میکشاند.
در شرایط اجتماعیای که بسیاری از ارزشهای اصیل اجتماعی گم شده و حتی بسیاری از اهل اندیشه از افتادن در مسیر بیبازگشت آنومی یا بیهنجاری را برای پارهای از قشرهای اجتماعی هراس دارند با نمایشهایی مانند هفتخوان اسفندیار که هم صحنه را در نهایت زیبایی آراسته و هنجار زیبایی را بر دل مخاطبان مینشاند و هم راه رسیدن به فرهیختگی را در قالب کهنالگویی جذاب بر تماشاگران مینمایاند، میتوان امیدوار شد. امید به این که با یاری هنر و اندیشه و با بهرهگیری از مبانی ناب تفکر که در فرهنگ باستانی ایران نهفته است میتوان از مشکلات و فروخوردگیهای اجتماعی برون رفت و اگر هنر را گوهر اندیشه بدانیم باز هم به این شعر فردوسی ایمان آورد که خرد چشم جان است گر بنگری / تو بیچشم شادان جهان نسپری
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد