چطور با دکتر فرهت آشنا شدید؟ آیا پرداختن به زندگی او دغدغه خودتان بود یا این پزشکمتخصص به شما معرفی شد؟
دکتر فرهت چهره شناختهشدهای در مشهد است و نیاز به شناسایی و سؤال پرسیدن برای رسیدن به نام او نیست، اما درباره علت پرداختن به زندگی او باید بگویم ما ملت ناسیونالیستی هستیم و عرقی به ملیت خود داریم که البته خوب است، اما یکی از دوستان افغانستانیام به من میگفت فرق ما به عنوان ایرانی با آنها در جایی تعریف میشود که این عرق به ملیت شدت گرفته و گاهی به نژادپرستی تبدیل و موجب میشود تا به اتباع افغان نگاه از بالا به پایینی داشته باشیم. من در این سالها به واسطه دوستی با برخی افغانستانیها چهرههای ارزشمندی نظیر دکتر فرهت را بینشان شناختهام یا همان خانم دکتری که در فیلم هم با او مصاحبه شده است. از طرفی به جامعهشناسی علاقه زیادی دارم و در جریان ساخت مستند با همسر آن خانم که جامعهشناس بود، ساعتها درباره جامعهشناسی مدرن، نئولیبرال، جناح چپ و… صحبت کردیم. یا ابوطالب مظفری که شعر و صدایش به فیلم فرهت جان داده است هم از همان چهرههای شاخص افغان است. در واقع حضور همین چهرهها و اعتبارشان است که به احساس حاضر در مستند کمک کرده است نه کارگردانی من؛ بنابراین همیشه در خاطرم بود برای همزبانانی که همشهری من نیز در مشهد هستند، کاری کنم تا اینکه مصطفی شوقی، تهیهکننده فیلم پیشنهاد دکتر فرهت را مطرح کرد و در خانه مستند به تصویب رسید و بهسرعت و ناگهان خودمان را در مرحله ضبط دیدیم.
مجاب کردن سوژه مستند برای روایت زندگیاش مقابل دوربین ساده بود؟
وقتی با دکتر فرهت گپ زدم، انرژی خوبی داشت و با اینکه متواضعانه میگفت قبلا مصاحبههایی کرده است، وقتی اصرار من را دید، پذیرفت تا مستندش ساخته شود.
در این مستند، نقطهعطفی وجود دارد و آن گفتگو با مرد جوانی است که وقتی نوزاد بوده دکتر فرهت به واسطه تخصص خود جانش را نجات داده است. اما این ماجرا در ادامه مستند پی گرفته و به طور مفصل پرداخت نمیشود. چرا؟
چندان مایل نبودم به سوژههای خوب داستان بیش از حد بپردازم، بلکه میخواستم به اصطلاح، ناخنکی بزنم و از کنار موضوعات مختلف رد شوم. میخواستم همه چیز در اطفال و نوزادان و تخصص دکتر خلاصه شود و البته دسترسی به هریک از افراد در مستند بسیار سخت بود. مثلا همراهی با دکتر رضایی که شاگرد استاد و همان فردی است که دکتر فرهت زندگیاش را نجات داده، دشوار بود و مشغله زیادی داشت و فرصت نمیکرد زیاد با ما همراه شود.
به نظر میرسد در مستند بیش از زندگی شخصی به زندگی اجتماعی و حرفهای دکتر فرهت پرداختهاید. علت چیست؟
آنچه در مستند میبینیم تنها بخشی از راشهایی است که داریم. ما راشهایی از حضور دکتر در جمع خانوادگیاش هم داریم که به دلیل کوتاه بودن زمان فیلم، امکان استفاده نداشت. همچنین تمایل داشتم همسر دکتر را نیز در مستند ببینیم، اما خودشان و همسرشان چندان مایل نبودند به زندگی خانوادگیشان وارد شویم. با این حال، شاید یک جمله دکتر فرهت مربوط به زندگی خانودگیاش این بود که «همسرم به من در پزشکی اعتقاد ندارد» و اگر من مستندساز هم وارد زندگی خانوادگی او میشدم باز به همین سمت میرفتم. همچنین فیلم من در یک جمله نیز خلاصه میشود که اگر مردم عامی به خاطر توانمندی دکتر میگویند او به اصطلاح با جن ارتباط دارد و دانش و مهارتی دارد که از یک انسان طبیعی نمیآید، این سادهترین و عامهترین قضاوت است. درحالی که دکتر فرهت با این همه فشار اجتماعی و در مضیقه قرارگرفتن در سالهای زندگیاش به این سطح و جایگاه علمی رسیده و همه دستاوردهایش به واسطه تلاش و پشتکار خودش بوده است. این نکته هدف اصلی مستند بود و در گفتگو با خانواده و دوستان دکتر هم تلاش کردم آن را دنبال کنم.
چقدر دکتر فرهت با شما همراه شد؟
به هر حال در ساخت مستند پرتره فیلمساز تابع سوژه است و من نباید و نمیتوانم چیزی را به سوژه اجبار و تحمیل کنم که مثلا من را به سمت خاصی ببرد. همچنین دکتر فرهت از ساعت ۶ صبح تا ۹ شب سرکار بود و به نوعی رکورد بیشترین ویزیت بیمار در ایران را دارد. تصاویری از شلوغی و ازدحام همیشگی مطب او نیز در مستند وجود دارد، اینکه دکتر در دو ساعت میتواند ۱۰۰بیمار را ویزیت کند که البته طبق قوانین پزشکی هر پزشک باید ۱۰دقیقه برای هر بیمار وقت بگذارد، ولی وقتی او میدید از شهرها و حتی کشورهای دیگر به مطبش آمدهاند، از وقت خودش و غذا خوردنش نیز میگذشت تا همه را معاینه کند؛ بنابراین سخت است به لحاظ زمانی به چنین سوژهای دسترسی پیدا کنی.
درباره حرف مهم دیگر این فیلم که همان شرایط سخت و ناعادلانه اتباع افغان است توضیح دهید.
یکی از مصداقهای این مسأله حرفهای پسر دکتر فرهت درباره او بود. اینکه بهرغم مقالات و تحقیقات متعدد و موفقیتهایش او همچنان استادیار است و نه استاد تمام که این به خاطر اصلیت غیرایرانی اوست. کاش اتفاقی بیفتد که به درجه واقعی و اصلی علمی خود برسد. امیدوارم بتوانم نسخهای از فیلم را در اختیار مسئولان ارشد کشور قرار دهم، زیرا حداقل در جامعه خراسان شرایط افرادی شبیه دکتر فرهت بسیار است. او در جریان مصاحبه عکسی از نمازخانه دانشگاه آکسفورد به من نشان داد و گفت آنجا نماز خوانده و چطور در آن فضا همه امکانات برای دانشجویان و متخصصان از هر دین و مذهبی فراهم است و بینشان فرقی قائل نمیشوند، چون فقط به تفکر آنها میاندیشند و به تخصصشان نیاز دارند، اما در ایران امکانات کافی در اختیار متخصصان قرار نمیگیرد.
استقبال او ابتدا و در روند کار نسبت به قرار گرفتن مقابل دوربین چطور بود؟
دکتر فرهت، فردی بهشدت محجوب و مهربان است و ابتدای پیشنهادم برای ساخت مستند به من گفت وقت نمیکنم و قبلا هم مصاحبه کردهام و میتوانی روی همانها کار کنی، اما وقتی اصرار و علاقه من را دید، «نه» نگفت. برخلاف برخورد حرفهای او که در کارش جدی است، قلب رئوفی دارد و با ما بسیار همراه بود. گروه تولید نیز بسیار دوندگی کرد تا در زمانی که دکتر اعلام کرده بود بتوانیم در دانشگاه مشهد برای ضبط مستند حضور پیدا کنیم.
مستند چه زمانی ساخته شد؟
تابستان امسال درگیر ضبط، تولید و فرآیند پستولید بودیم. شاید این تصور وجود داشته باشد که ساخت مستند عمدتا باید چند سال طول بکشد، اما در مورد مستند پرتره اینطور نیست و معمولا تولیدش به سال نمیرسد. زیرا شخصیت مستندساز را درگیر خود میکند و باید زمان تحقیق را مختصر و کوتاهتر کرد و وارد جریان ساخت شد. در ضمن سوژههای این مستندها خودشان نیز افراد پرمشغلهای هستند و وقت زیادی ندارند و مهم است که در زمان مورد نظر با آنها همراه شد.
چه برنامهای برای پخش مستند و تاثیرگذاریاش دارید؟
حوزه پخش در اختیار تهیهکننده است و همین که بر این فیلم کار تبلیغاتی صورت گرفته و میگیرد، مسیر درستی است. باید از عوامل فیلم هم بسیار تشکر کنم که زحمات زیادی کشیدند. موسیقی فرهت، افغانستانی است و طراح آن تلاش زیادی برای پیدا کردن نوازندگان طبل و رباب و سایر سازها داشته است. به نظرم این موسیقی به کار جان داده است. درضمن، این فیلم هرگز کار من به تنهایی نیست و همگی و بهویژه انجمن افغانها در ساختش به من کمک کردند و مستند فرهت، ماحصل یک کار تیمی بود.
درباره حواشی جشنوارهها و برخی انصرافها و تحریمها چه نظری دارید؟
من در سی و نهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران که پیشتر برگزار شد، تهیهکننده یک فیلم بودم و برخی به من فشار زیادی آوردند که فیلمم در این رویداد نباشد. اما درباره این ماجرا زیاد فکر کردم که آیا واقعا تحریم کار درستی است؟ به این نتیجه رسیدم که در این موقعیت تفکر مهمترین نیاز ماست و باید فکر کنیم و در این جایگاه از رسانههای مختلف خوراک نگیریم، بلکه صرفا باید به آنها گوش دهیم و تحلیل خودمان را داشته باشیم. زندهیاد دکتر هاله لاجوردی، جامعهشناس از دوستان من بود و یک بار داشت کتابی مینوشت مربوط به فیلم «درباره الی» اصغر فرهادی و به من گفت: «من ادعای جامعهشناسی میکنم، اما فرهادی بیشتر از ما جامعهشناسی میداند.» و حرف او در تایید اهمیت سینماست و این را در ذهن من تداعی کرد که بحث رسانهای، درست شبیه فیلمهای فرهادی مثل «قهرمان» است و فیلمساز با فیلمش قبل از اتفاق هشدار میدهد؛ بنابراین نباید سینما را رها کرد. هیچ مجالی جز سینماحقیقت برای دیدهشدن مستندها نیست. مگر میتوان از فیلمی مثل «کودتای۵۳» گذشت؟ فیلمی که بسیار روشنگر است بهویژه برای کسانی که از مصدق میگویند. چرا باید جشنواره سینماحقیقت را تحریم کنیم؟ چرا راننده و مغازهدار این روزها کارش را میکند، اما ما فیلمسازان و فرهنگ و هنر نه؟! مواضع اشتباهی گرفتهایم که آن هم دست خودمان است. اگر سینما را از زندگی مردم حذف کنیم ناامید میشویم، مثل فوتبال که هر کارش هم کنیم باز هم پیروزی تیم ملی ما را خوشحال کرده است. اتفاقا این سینماست که یاس و ناامیدی را درمان میکند و بهویژه سینمای مستند نقش بسیار مهمی دارد. نمیدانم واقعا این جریان به کجا میرسد، اما جرقه امید مستند در این روزها سینماحقیقت است و اعتبار جشنوارهای بزرگ مثل آن را نباید پایین بیاوریم. چرا سینمای خانگی و سرمایهداران تحریم نمیشوند و سینمای تجاری به کارش ادامه میدهد، اما فیلم کوتاه و مستند باید آسیب ببیند، در حالیکه کل بودجه فیلم من برابر با دستمزد یک روز فلان بازیگر سینما نیست؟ چرا دموکراسی را اشتباه تعریف میکنیم؟ دموکراسی یعنی اینکه نظر طرف مقابل را هم بپذیریم.
مستندسازی جرات میخواهد
امیراطهر سهیلی، هم در سینمای داستانی فعالیت میکند و هم در سینمای مستند. او که فیلم سینمایی دفاعمقدسی «زنانی که با گرگها دویدهاند» با بازی لعیا زنگنه را در نوبت اکران دارد، در پاسخ به این سؤال که فیلم مستند چقدر وابسته به «لحظه» و «آن» است، میگوید: صد درصد. من فیلم داستانی هم میسازم و عمدتا کارم داستانی است و خودم را هنوز مستندساز نمیدانم، چون مستندسازی جرات میخواهد و کار بسیار سختی است و نیاز به تصمیمگیری در لحظه دارد. من یاد گرفتهام بیشتر دکوپاژ شده سر صحنه بروم، اما همه چیز مستندسازی از قبل برنامهریزیشده نیست و همکاری همه را میطلبد. پیش آمده که من در موقعیتی از مستند کنار میکشم و فیلمبردار را جلو میفرستم، چون نباید خودم با سوژه روبهرو شوم. فیلمبرداری و قابها در مستند در لحظه اتفاق میافتد و البته پیش از آن هم در جلسات همفکری با فیلمبردار و عوامل درباره سوژهها به جمعبندی میرسم. سینما قواعدی دارد و مستند هرچقدر بتواند با وجود در لحظه بودن به آن قواعد نزدیک شود، موفقتر است.
روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد