در عصر شبکههای اجتماعی و دیجیتالیزه شدن ارتباطات، آسیبهایی در مدیریت ذهن و روان مخاطبان به وجود میآید که کمتر ادراک میشود. هرچند این عصر در ظاهر، دورهای از تکثر و تنوع در امر پیامرسانی است و در نگاه کلی، میلیونها رسانه کوچک جایگزین رسانههای موسوم به جریان اصلی شده است اما در عمل، همین بسترهای نوین نه فقط کمکی به تکثرگرایی و رواداری بیشتر مخاطب نکرده، بلکه آنها را بیش از گذشته اسیر دگماتیسم فکری و توهمات نظری کرده است.
دلیل این امر، گزینشی بودن فرآیند دنبال کردن این رسانههاست به این معنا که مخاطب، تنها پیجها، کانالها و اکانتهایی را دنبال میکند که مانند او فکر میکنند. بنابراین او، پیام رسانههای همسو با خود را لایک کرده و از پستهای مشابهی که خودش منتشر میکند هم همان دوستان همسو در فضای مجازی استقبال میکنند. به این ترتیب، رفتهرفته مخاطب احساس میکند مردم همان چند صد نفری هستند که او در فضای مجازی با آنها در ارتباط است و نمیاندیشد این مردمی که او با آنان مواجه است در واقع دوستان همفکر وی هستند، نه مشتی نمونه خروار که بتواند واقعیتی را بازنمایی کند.
در بین این دوستان دیجیتالی، ممکن است گاهی مخاطب با صداهای متفاوت هم روبهرو شود اما به رسم معمول که ذهن به دنبال تایید گزارههای نهادینه شده خود است، آن پیامها بهسان اقلیتی با بیتوجهی روبهرو شده و عملا کنار گذاشته میشود.
ادامه این مسیر، نوعی دیکتاتوری ذهنی به بار میآورد که در آن ذهن مخاطب در حصار خودساخته بسته شده و کلیشههای فکری او جایگزین آزاداندیشی میشود. این روند البته در بسترهای گذشته ارتباطی نیز وجود داشت اما در عصر نوین با سادگی بیشتری صورت میپذیرد؛ ساده ساده، بهراحتی فشردن یک کلیک.
هرچند بسیار روشن است که واژه مردم مفهومی بسیار بسیط دارد اما ذهن کانالیره شده به سبب ویروس خودمردمپنداری، این واژه را در تجربه زیسته دیجیتالی خود معنا میکند و به این ترتیب گمان میبرد هرآنچه چند صد رسانه کوچک همسو با او بیان میکنند، همان حرف مردم است و دیگرانی که شاید دیدگاهی متفاوت داشته باشند در سپهر اندیشگی او اصلا وجود ندارند.
همین دیکتاتوری رسانهای در شبکههای ماهوارهای، سایتهای اینترنتی و... نیز نمود مییابد، آنجا که کاربر رسانه با شخصیسازی رسانههای مورد علاقه در حقیقت از فناوری ارتباطی میخواهد فقط آنها که حرف دلخواه او را میزنند، نگه دارد و سایر رسانهها را به حاشیه براند. این آسیب آنگاه مخاطب را با بحران روبهرو میکند که میان جامعه خودساخته مجازی و واقعیتهای بیرونی شکاف رخ میدهد و او نمیتواند میان تصویر ذهنی و مشاهدات میدانی خود ارتباط برقرار کند. این شکاف مقدمه آشفتگیهای فکری و خشونت رفتاری است که معمولا بهجای اصلاح فرآیندهای ذهنی به انتقامگیری از جامعه منتهی شده و فرد به شهروندی ضداجتماعی بدل میشود که میخواهد فقط در محیط دیجیتالی ایزوله خود پناه بگیرد. اینکه بسیاری از افراد حاضر نیستند بیرون از گوشی تلفن همراه خود ارتباط بگیرند و زندگی اجتماعی را تجربه کنند، خود گواه بر مقاومت در برابر واقعیت است.
این روزها که کشور درگیر ناآرامی است، خوب است به این سؤال پاسخ دهیم که دیکتاتور کیست و دیکتاتور چطور ساخته میشود؟ آیا ما حاضریم نظام دیکتاتوری در ذهن خود را از بین ببریم یا همچنان در جدال میان واقعیت و مجاز، «دیگری» را دیکتاتور و «خود» را «مردم» تصور میکنیم؟