نگاهی به فیلم «شب، داخلی، دیوار» ساخته وحید جلیلوند

فیلمی برای تبلیغ خلع‌سلاح نیرو‌های امنیتی

روایت فیلم «شب، داخلی، دیوار» با عنوان اولیه «پس از دیوار» روایت مردی کم‌بینا به‌نام «علی» (نوید محمدزاده) است که در آپارتمانش تنها زندگی می‌کند و به دختری که از دست ماموران امنیتی گریخته پناه داده است.
کد خبر: ۱۳۸۰۶۳۳
فیلم با سکانس خودکشی شخصیت اصلی آغاز می‌شود. علی در ابتدای فیلم با یک کیسه پلاستیکی در حمام سعی در کشتن خودش دارد و ناگهان تلاش خود را برای خودکشی متوقف می‌کند تا پاسخ یکی از مراجعان به آپارتمانش را بدهد. ظاهرا علی در آپارتمانش به‌تن‌هایی زندگی می‌کند، مکانی که در آن با نابینایی خود دست‌وپنجه نرم‌می‌نماید. فیلم با مراجعات مختلف به آپارتمان علی پیش‌می‌رود. امیر آقایی که در جهان جلیلوند همواره نقش یک دکتر را ایفا خواهد کرد یکی از نخستین مراجعانی است که وارد خانه او می‌شود و اصرار دارد به‌صورت مرتب قطره‌ای خاص را باید در چشمانش بریزد تا میزان بینایی‌اش کمتر نشود. پس از این مراجعه مدیر ساختمان (دانیال خیرخواه) و یک افسر تجسس پلیس (سعید داخ) برای یافتن زنی که به قول خودشان عامل مرگ یک مامور امنیتی بوده وارد خانه می‌شوند. لیلا (دیانا حبیبی) با بالارفتن از یک پله مارپیچ، از در پشتی قفل‌نشده وارد آپارتمان علی و گوشه‌ای از خانه او پنهان می‌شود. زن فراری وحشت‌زده نگران پسر‌خردسالی است که او را در اعتصابات کارگری گم کرده و تلاش می‌کند به‌وسیله دوستش نسرین پسر مبتلا به سندرم داونش را پیدا کند.

مشرق نوشت، علی در ابتدای ورود لیلا می‌تواند حضور او را حس کند، حتی برای این زن مقداری از غذایش را باقی می‌گذارد تا اعتماد او را جلب کند. از طرف دیگر زنی به‌صورت مرتب برای علی نامه‌هایی را ارسال می‌کند و او به علت کم‌بینایی نمی‌تواند محتوای نامه‌ها را کشف کند. لیلا دچار حمله عصبی می‌شود و از هوش می‌رود، اما صدای گفت‌وگویش با نسرین که ضبط شده او را به‌هوش می‌آورد و دلدادگی او و علی اوج می‌گیرد.
وقفه‌های مداوم با ورود دربان ساختمان، یک پزشک مهربان و یک گروه عملیاتی که در جست‌وجوی لیلا هستند را ظاهرا به‌عنوان نقطه‌عطف‌های فیلم باید بپذیریم. این مراجعات در وهله نخست نمی‌توانند مسیر روایت را کامل کنند و یک مک‌گافین فوق‌العاده غیرمنطقی در رابطه با علی و لیلا وجود دارد. نامه‌های اسرارآمیزی که او مدام از زنی که مدیونش بوده دریافت می‌کند، اما این نوشته‌ها نمی‌تواند نقش مک‌گافین را ایفا کند و روایت پیچیده‌تری در جریان است و تمام این پیچیدگی در یک فضای محدود و محصور رخ می‌دهد. روایت مارپیچی فیلم و چرخش‌های زمانی سوررئالیستی نمی‌تواند دیدگاهی متفاوتی در فیلم ایجاد کند.

تولد دوباره ژانر امنیتی - آپارتمانی

فیلم به لحاظ ساختاری از همان الگوی همیشگی سینمای ایران در استفاده از آپارتمان بهره می‌برد. سازندگان آثار آپارتمانی همواره ادعای خلق فضای کلاستروفوبیک را مطرح می‌کنند و در مورد فیلم‌های آپارتمانی - فستیوالی، این عبارت در مواجهه منتقدان جهانی با چنین آثاری مطرح می‌شود. درحالی‌که این نوع فیلمسازی در ایران به یک ژانر بومی با عنوان آپارتمانی تبدیل شده، جلیلوند در مقام نویسنده و کارگردان خلاقیت خاصی از خود نشان نمی‌دهد، بلکه ژانر آپارتمانی را به گونه «آپارتمانی - امنیتی» تجربه می‌کنند که الگوی این ژانر فیلم «توهم» (کمال تبریزی) محصول ۱۳۶۴ است. اما این فیلم امنیتی، در ذات اثری ترسو توام با بیم و خوف است. این ترس آن‌قدر در لایه‌های مختلف فیلم تاثیر گذاشته که دو شخصیت اصلی فیلم تبدیل به روح شده‌اند و با آن پایان‌بندی به‌شدت تقلیدی رستگاری و آرامش قهرمان امنیتی را باید در نوعی خودزنی اجتماعی جست‌وجو کرد که هدفش از تغییر مسیر یک وجه اروتیک پررنگ دارد که مانیفست اجتماعی -سیاسی فیلمساز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

تناقض سوررئالیستی امنیتی

روایتی که می‌خواهد به رخداد‌های معاصر واقع‌گرایانه با لحنی سوررئالیستی بپردازد همواره دچار تناقض می‌شود. ماموران امنیتی به چه دلیل لیلا را تعقیب می‌کنند؟ لیلا که فرد موثری در شورش کارگری مدنظر روایت فیلم نیست. دلایل این تعقیب بر تماشاگر پوشیده است. علی در تصادف چگونه کم‌بینا شده است؟ فیلم‌های جلیلوند آن‌قدر به ابعاد غیرداستانی (بیانیه‌های سیاسی) توجه دارد که نمی‌تواند منطقی در داده‌های پراکنده دراماتیک رقم بزند. بااین‌حال سیاست‌زدگی چنان بر سینمای ایران سایه افکنده که فیلمساز مهم‌ترین وظیفه خود یعنی حفظ اصول ارزش‌های سینمایی را نادیده می‌گیرد تا بیانیه غلیظ سیاسی خود را تکمیل کند.
آنچه که جلیلوند در جشنواره فیلم ونیز درباره اثرش مطرح کرد از جنبه‌های مختلفی قابل‌بررسی است. کارگردان «بدون تاریخ، بدون امضا» در نشست مطبوعاتی اثرش گفت: دوقطبی به‌شدت آزارم می‌دهد. من در آن ون امنیتی دو مامور دارم که یکی وظیفه‌محور و دیگری (با بازی نوید محمدزاده) وجدان‌محور است. شخصی که وظیفه‌اش را انجام می‌دهد فقط به کارش فکر می‌کند درحالی‌که کاراکتر نوید در کنار وظیفه به قلبش هم رجوع می‌کند. برمی‌گردم به پیامم درباره خوزستان؛ من به ماموران امنیتی و پلیس گفتم برادرم، علاوه بر انجام وظیفه به قلبت هم رجوع کن. داخل فیلمم نیز همین را گفتم و از شما هم خواهش می‌کنم علاوه بر وظیفه نگاه سیاسی داشتن، به قلبت هم رجوع کنی، همه چیز «یین و یانگ» است یعنی سیاه مطلق یا سفید مطلق وجود ندارد. اگر نگاه حاکمیتی و اپوزیسیون همدیگر را برادر هم ببینند احتمال برقراری گفتگو و به‌وجودآمدن خشونت کمتر وجود دارد. به‌واقع این باور من است حتی اگر در اروپا و آمریکا هم زندگی می‌کردم این‌گونه بود. این روایت کارگردان درواقع ارائه رویکردی کاملا زرد و سطحی از همان بیانیه تفنگت را زمین بگذار است. علی حتی در سکانس‌های پایانی فیلم برای نجات یک زن اسلحه‌اش را برمی‌دارد و به سوی همکاران امنیتی خود شلیک می‌کند تا زنی را که علی‌الظاهر در روایت فیلم مجرم امنیتی است نجات دهد. وقتی این پیام از محتوای فیلم جلیلوند از متن فیلم به مخاطب منتقل می‌شود جلیلوند نمی‌تواند ماموران امنیتی را برادر خطاب کند. وقتی مانیفست فیلم ترغیب برادرکشی میان ماموران امنیتی است، او چگونه می‌خواهد ماموران امنیتی را برادر خطاب کند؟

ادامه سینمای جعفرپناهی و رسول‌اف

لزلی فلپرین در هالیوود ریپورتر درباره فیلم می‌نویسد: این فیلم با انتقاد آشکار از دستگاه سرکوبگر دولتی! به‌ویژه نیرو‌های پلیس خشن و سیستم قضایی بی‌رحم آن، بدون حمایت دولت ایران در ونیز پخش شد و بدون شک جلیلوند را در کنار جعفر پناهی فیلمساز زندانی قرار می‌دهد! او با استناد به محتوای اثر جلیلوند را ادامه سینمای پناهی و رسول‌اف معرفی می‌کند. جلیلوند از نخستین فیلمسازانی است که با انتشار ویدئویی حین رخداد‌های خوزستان، به‌عنوان نخستین مولف بیانیه «تفنگت را زمین بگذار» شناخته شد. فیلم «شب، داخلی، دیوار» نسخه سینمایی از این بیانیه است.
 
روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها